درس خارج فقه آیت الله سبحانی

91/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:آیا احکامی که مربوط به قتل مرد مسلمان است، شامل زن مسلمان، صبی و مجنون هم می‌شود؟

سخن در باره قتل مسلم است، اگر انسانی، مسلمانی را عمداً یا خطأً به قتل برساند و بکشد، شکی نیست که باید کفاره بدهد، یا کفاره جمع مانند قتل عمد یا کفاره ترتیب در قتل خطأ،

«إنّما الکلام» در بعضی از اقسام است و آن اینکه آیا حکم و قانون زن را هم شامل است، یعنی اگر «مقتول» زن است، یا صبی را هم شامل است یا نه؟ آیا مجنون را هم شامل است یا شامل نیست؟

رابعاً، جنین را هم شامل است یا نه، یعنی جنینی که دارای روح است، خامساً، آیا جنینی که دارای روح نیست، او را هم شامل است یا نه ( ولجت الروح أم لم تلج)؟ روایاتی که داریم سه روایت است.

روایات

1: محمد بن یعقوب ، عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر عن حسین بن أحمد المنقری ، عن عیسی الضریر قال: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام): رجل قتل رجلاً متعمدا ما توبته؟ قال: «یمکّن من نفسه ، قلت: یخاف أن یقتلوه قال: فلیعطهم الدّیة ، قلت : یخاف أن یعلموا ذلک ، قال: فلینظر إلی الدّیة فلیجعلها صرراً ثمّ لینظر مواقیت الصلاة فیلقها فی دارهم» الوسائل: ج 19،‌الباب 10 من أبواب القصاص فی النفس،‌الحدیث1.

در این حدیث کلمه‌ی «رجل» آمده فلذا ممکن است کسی بگوید زن (أنثی) را شامل نیست

3: و باسناده عن الحسین بن سعید ، عن فضّالة بن أیوب ، عن أبان ابن عثمان ، عن إسماعیل الجعفی قال: قلت لأبی جعفر(علیه السلام): الرجل یقتل الرجل متعمداً ، قال: «علیه ثلاث کفّارات: یعتق رقبة ، و یصوم شهرین متتابعین، و یطعم ستین مسکیناً ، و قال: أفتی علی بن الحسین (ع) بمثل ذلک» همان مدرک،‌الحدیث 3،.

5: و باسناده عن زرعة ، عن سماعة قال: سألته عمّن قتل مؤمناً متعمداً هل له من توبة؟ قال:« لا ، حتّی یؤدی دیته إلی أهله ، و یعتق رقبة ، و یصوم شهرین متتابعین ، و یستغفر الله و یتوب إلیه و یتضرع ، فانی أرجو أن یتاب علیه إذا فعل ذلک ، قلت: فان لم یکن له مال؟ قال: یسأل المسلمین حتی یؤدی دیته إلی أهله» همان مدرک، الحدیث 5،

بنابراین، در روایات ما یا کلمه‌ی «رجل» است یا کلمه‌ی‌«مؤمن»،آیا شامل زن (أنثی)، صبی، مجنون هم می‌شود یا نه؟ مسلماً زن (أنثی) را شامل است،‌چون در تمام ابواب فقه زن و مرد با همدیگر شریکند. فلذا

هردو را شامل است،‌یعنی بعید است که اسلام نسبت به مرأة بی اعتنا باشد و این را از خصائص رجل قرار بدهد.

 

پس در روایات یا کلمه‌ی رجل است یا کلمه مؤمن؟ مسلماً کلمه «رجل» أنثی را شامل است، زیرا مؤمن ومؤمنه در احکام جزای شریکند، البته ممکن است دارای مراتب باشد، علاوه براین، خود شما در همه ابواب فقه می‌گویید کلمه‌ی «رجل» جنبه‌ی مثالی دارد، یعنی من باب مثال این را گفتیم.

بنابراین، «لا شک» بر اینکه رجل مرأه را هم شامل است،‌بعید است که اسلام نسبت به مرأة بی اعتنا باشد و این را از خصائص رجل قرار دهد.

اما صبی را چطور، آیا شامل است یا نه؟

صبی را هم شامل است،‌حتی مجنون را هم اگر از خانواده اسلامی است یا خودش سابقه اسلام دارد، بعید نیست که بگوییم همه اینها را شامل است، در حقیقت کلمه‌ی مؤمن یا کلمه‌ی« رجل» جنبه نمونه و مثال دارد، چون طرف نمی‌تواند همه اقسام را جمع کند و سوال کند و بگوید: یابن رسول الله! «ما تقول فی الرجل المقتول و المرأة المقتولة و الصبی المقتول و المجنون المقتول»، بلکه در نظرش رجل و مؤمن را به عنوان مثال مطرح کرده است، خصوصاً کلمه‌ی مؤمن،‌مؤمنه را هم شامل است، چون شما می‌گویید:« طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم»، مسلم، زن را هم شامل است.

بنابراین، بعید نیست که کلمه‌ی «رجل» و مؤمن،صبی را هم را شامل باشد، أنثی را هم شامل باشد، مجنون را هم شامل باشد.

حکم جنین

اما جنین چطور؟ اسلام با جنینی که روح در آن دمیده باشد مانند یک انسان کامل رفتار کرده است، یعنی اگر دختر است، دیه‌اش پانصد دینار است و اگر پسر باشد، دیه‌اش هزار دینار می‌باشد.

از اینکه اسلام جنین را جای انسان کامل نهاده،‌می‌گوییم فرق نمی‌کند بین انسانی که در درون شکم است و بین انسانی که در بیرون شکم است، چرا؟ «لأنّه نزّل الجنین منزلة الإنسان الکامل»، یعنی شارع مقدس جنین را جای انسان کامل نهاده، ولذا آنچه در متن می‌فرماید: ظاهراً‌درست است.

متن تحریر الوسیلة

المسألة الرابعة: تجب الکفارة بقتل المسلم ذکراً کان أو أُنثی ، صبیاً أو مجنوناً محکومین بالإسلام، بل بقتل الجنین إذا و لجته الروح.

اسلام برایش ارزش قائل شده و می گوید او به منزله انسان کامل است فلذا چنانچه دختر باشد، دیه‌اش پانصد دینار است و اگر پسر باشد، دیه‌اش هزار دینار می‌باشد، معلوم می‌شود که انسان کامل است.

بنا بر این، علاوه بر دیه،کفاره نیز دارد.

بلی، اگر جنینی باشد که هنوز روح در در آن ندمیده است، فقط علامه در تحریر قائل به کفاره شده، ولی بعید است که ما در آنجا قائل به کفار باشیم، چرا؟‌چون اصل برائت است.

المسألة الخامسة: لا تجب الکفارة بقتل الکافر، حربیاً کان أو ذمیاً أو معاهداً ، عن عمد کان أو لا.

همان گونه که می‌دانید کفار بر چند قسمند،:

الف: کافر ذمی، به آن کافری می‌گویند که با حکومت اسلام قرار داد بسته و جزیه می‌پردازد.

ب: کافر معاهد آن است که با مسلمانان قرار داد بسته بر اینکه ایذاء و آزاری به آنان نرساند، معاهد با ذمی فرق دارد،‌ذمی مقامش بالاتر است،‌معاهد آن مقام را ندارد و فقط یک نوع عهد نامه‌ای بین او، و اسلام است که مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.

ج: کافر حربی، می‌گویند در باره حربی کفاره نیست، از علمای شیعه فقط یک نفر قائل به کفاره شده است و آن شیخ طوسی است در کتاب مبسوط و آنهم در کافر ذمی و معاهد،‌فکر نمی‌کنم که ذمی را هم بگوید.

عبارت شیخ طوسی

و تجب کفّارة القتل فی حقّ الصبی و المجنون و الکافر، لعموم الآیة، مراد ایشان از آیه،‌این آیه مبارکه است: « وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِ‌يرُ‌ رَ‌قَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِ‌يرُ‌ رَ‌قَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ وَتَحْرِ‌يرُ‌رَ‌قَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَ‌يْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّـهِ وَكَانَ اللَّـهُ عَلِيمًا حَكِيمًا»النساء: ٩٢﴾.

قرآن کریم در این آیه مبارکه، سه نوع قتل را مطرح می‌کند:

1: اگر کسی در جامعه اسلامی مؤمنی را خطأً به قتل برساند و بکشد، یعنی با علم و آگاهی به اینکه این مؤمن است، خطأً او را بکشد،‌جزای قاتل این است که: وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِ‌يرُ‌ رَ‌قَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا »

2: اگر مؤمنی را کشت، منتها خیال می‌کرد که مؤمن نیست، یعنی در میان جامعه کافر،‌مؤمنی بوده، ولی قاتل خیال می‌کرد که اینهم کافر است،‌چون اکثریت شان کافر است و بین مسلمانان و این کفار جنگ بوده، ولی در میان آن کفار، مسلمان هم است،حال اگر این آدم (قاتل) آن مسلمان را خطأً کشت،‌در اینجا فقط کفاره دارد نه دیه، یعنی دیه ندارد،‌چرا کفاره دارد؟ چون مؤمنی را کشته و مؤمن احترام دارد، چرا دیه ندارد؟ دیه را یه چه کسی بدهد؟!.

پس در قسمت دوم،‌مؤمنی را کشت، ولی نمی‌دانست که مؤمن است،‌در میان جمعی است که با مسلمانان در حال جنگ است، در میان آنان رفت و یک مؤمنی را کشت،‌این فقط در اینجا کفاره دارد،‌اما دیه ندارد،‌چرا کفارة دارد؟ چون مؤمنی را کشته است، چرا دیه ندارد؟ چون دیه را به چه کسی بدهد؟ زیرا ورثه‌اش همگی کافرند و کافر مالک دیه مسلمان نمی‌شود.

3: اگر در میان قومی است که کافرند، منتها با مسلمانان پیمان دارند، ولی در میان آنها مسلمانی است،‌مسلمانی را کشت،‌در آنجا می‌فرماید هم کفاره دارد و هم دیه،؟ چرا کفاره بدهد؟ چون مسلمانی را کشته، چرا دیه بدهد؟ چون کفار ذمی‌اند،‌فلذا مال شان محترم است، بنابراین، هر سه صورت جایی را می‌گوید که مقتول مسلمان است نه کافر. اینکه مرحوم شیخ طوسی فرموده ما تمسک به اطلاق آیه می‌کنیم،‌آیه اطلاق ندارد، آیه فقط در باره مؤمن است.

« وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِ‌يرُ‌ رَ‌قَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا فَإِن كَانَ – ضمیر «کان» به مؤمن بر میگردد- مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ - مقتول - مُؤْمِنٌ فَتَحْرِ‌يرُ‌ رَ‌قَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ- فقط کفاره دارد نه دیه،- وَإِن كَانَ- مؤمنِ مقتول - مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ- مرحوم شیخ اطلاق اینجا را گرفته و خیال کرده که این سومی مطلق است و حال آنکه مطلق نیست، بلکه مراد همان مؤمن است، یعنی سیاق آیات مؤمن را نشان میدهد، اگر مؤمنی را کشت، و حال آنکه بین شما (مسلمانان) و بین کفار پیمانی است، قاتل نمیدانست که این آدم مؤمن است، بلکه خیال کرد که او نیز کافر است،چون در میان کافر ها زندگی میکرد، در اینجا میفرماید هم دیه دارد و هم کفاره.

بنابراین،آیه مبارکه در هر سه مورد، ناظر به مقتولِ مؤمن است و هیچ وقت مقتولِ کافر را نمیگیرد- فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ وَتَحْرِ‌يرُ‌رَ‌قَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَ‌يْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّـهِ وَكَانَ اللَّـهُ عَلِيمًا حَكِيمًا»

ما باید به اسلام افتخار کنیم که یک چنین ارزش یابی از انسان می‌کند و می‌گوید اگر مومنی (که در میان مسلمانان زندگی می‌کند) را بکشد،‌هم دیه دارد و هم کفارة.

اما اگر مومنی را (که در میان کفار حربی زندگی می‌کند) به خیال اینکه هم کافر حربی است بکشد، فقط کفاره دارد نه دیه، کفاره دارد، چون مؤمنی را کشته است، چرا دیه ندارد؟ چون ورثه‌اش همگی کافرند و کافر از مال مسلمان اثر نمی‌برد.

اما اگر مؤمنی را (که در میان کفاری که با مسلمانان پیمان دارد زندگی می‌کند) به خیال اینکه او هم کافر است بکشد،‌این محترم است فلذا هم باید کفاره بدهد و هم و هم دیه؟ دیه را خود کافر ذمی مالک می‌شوند، چون مال شان محترم است.

بنابراین، اینکه شیخ می‌گوید اطلاق آیه، درست نیست،‌چون در هر سه مؤمن مطرح است نه کافر.

المسألة السادسة: لو اشترک جماعة فی قتل واحد عمداً أو خطأً فعلی کلّ واحد منهم کفارة.

فرض کنید که سه نفر از روی عمد یا خطا، کسی را کشتند،در اینجا اگر بخواهند دیه بدهند، بیش از یک دیه ندارد، ولی بحث در این است که آیا کفاره هم متعدد است یا اینکه یک کفاره برای هر سه نفر کافی است؟

بعضی گفته‌اند که یک کفاره کافی است، ولی این حرف درست نیست، بلکه هر کدام کفاره لازم است،‌چرا؟ چون کفاره برای تطهیر نفس است، این آدم با کشتن یک مؤمن، یکنوع زنگی بر قلبش نشسته، برای پاک کردن نفس خود از این گناه عقلانی و روحانی، باید هر کدام شان یک کفاره بدهد.

به بیان دیگر مناسبت حکم و موضوع ایجاب می‌کند که کفاره برای هریک باشد، دیه قیمت خونش است فلذا بین آنها تقسیم می‌شود، اما مسئله کفاره مربوط به مقتول نیست،مربوط به عمل انسان است، انسانی، مؤمنی را کشته و بعد از آنکه می‌فهمد مؤمنی را کشته، به سرش می‌زند، به صورتش می‌زند که چه کار بدی را مرتکب شده است، اسلام برای جبران این ضعف روحی، تحریر رقبه را فرموده‌(اگر عمد باشد) یا تخییر فرموده اگر غیر عمد باشد.

بنابراین، کفاره بر هر سه نفر واجب است.

المسألة السابعة: لو أمر شخص بقتله فقتله فعلی القاتل الکفّارة، و لو أدّی العامد الدّیة أو صالح بأقل أو أکثر أو عفی عنها لم تسقط الکفّارة.

در این مسئله دو فرع است،‌یک فرش تکراری است:

اگر یک نفر (زید) به دیگری (عمرو) دستور دهد که فلانی (بکر) را به قتل برسان و بکش، و او هم کشت،‌در اینجا کفاره مال چه کسی است؟ کفاره مال مباشر است نه مال آمر و دستور دهنده.

حضرت امام این مسئله را مقدمه قرار داده برای دومی، می‌فرماید اگر کسی عمداً دیگری را بکشد، دیه دارد،‌کمتر یا بیشتر،‌آیا دیه باعث اسقاط کفاره می‌شود یا نه؟ نه، چرا؟ چون دو سبب داریم، یعنی سبب کفاره غیر از سبب دیه است و سبب دیه هم غیر از سبب کفاره می‌باشد.

سبب دیه در حقیقت ریختن خون طرف است،‌کفاره هم برای تطهیر نفس است.

‌بنابراین، خیال نشود که پرداخت دیه، سبب اسقاط کفاره می‌شود، حتی اگر ورثه عفو کند، باز هم کفاره ساقط نمی‌شود،چرا؟ چون آنچه که مربوط به ورثه است،دم است فلذا می‌توانند عفو کنند، اما این آدم یک گناهی را عمداً مرتکب شده که جز با کفاره پاک شدنی و از بین رفتنی نیست.

المسألة الثامنة: لو سلّم نفسه فقتل قوداً، فهل تجب فی ماله الکفّارة؟

و جهان، أوجههما العدم.

مسئله‌ی هشتم در باه این است که «شخص» دیگری را عمداً می‌کشد و بعد از مدتی تحت فشار وجدان قرار می‌گیرد و با خودش می‌گوید که چرا من یک انسانی را بدون جهت به قتل رساندم ولذا خود را برای قصاص و قود تسلیم کرد و او را قصاص هم نمودند، آیا قصاص سبب سقوط کفاره می‌شود یا نه؟

بعضی ها می‌گویند: بلی، چرا؟ چون آنچه که این آدم در اختیار داشت،‌جانش بود و آن را داد، یک جان از طرف مقابل گرفته بود،در مقابل جان او، جان خودش را داد،پس کفاره معنا ندارد.

دیدگاه استاد سبحانی

ولی اقوی این است که حتی در همین جا هم باید کفاره بدهد، چرا؟ زیرا کفاره جنبه الهی دارد، و حال آنکه قصاص جنبه انسانی دارد و حق ورثه است، بر خلاف کفاره که حق ورثه نیست، بلکه حق خداست، یا قبل از تسلیم خودش برای قصاص، کفاره را می‌دهد یا اینکه ورثه‌اش کفاره را از ما ترکش می‌دهند.

بنابراین، حق با حضرت امام (ره) است، یعنی قصاص کردن یا دیه دادن ، سبب نمی‌شود که کفاره ساقط بشود. چرا؟ چون کفاره جنبه الهی دارد،‌اما قصاص جنبه بشری دارد.

کسانی که با هنگام نیستند، دو دلیل آورده‌اند:

1: الکفّارة شرّعت لتکفیر المذنب ممّا ارتکبه، فإذا سلم نسه و اقتصّ منه فقد أعطی الحق فیکتفی به کفارة.

این دلیل ضعیف است، زیرا احتمال دارد که کفاره جزء اسقاط گناه باشد،یعنی تنها با قصاص، ذمه‌ی این آدم بری نمی‌شود، فلذا کفاره هم متمم آن است.

اساس این استدلال این است که وقتی قاتل خودش را در معرض قصاص قرار داد و قصاصاً هم کشته شد، با این کارش در حقیقت خودش را تطهیر و پاک کرده و دیگر کفاره لازم ندارد.

ولی این استدلال درست نیست، چون ممکن است پاک کردن دو شرط داشته باشد، یکی اینکه این آدم را قصاص کنند،‌دیگر اینکه کفاره هم بدهد.

بنابراین، این استدلال صحیح نیست،‌چرا؟ به همان بیانی که ذکر شد.

دلیل دیگر شان این است که:

2: ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله أنه قال: «القتل کفّارة».

ولی چنین حدیثی در کتب اهل سنت نیست،آنچه در کتب اهل سنت مانند صحیح بخاری آمده عبارت است از:

« لا من أتی منکم حدّاً فأقیم علیه فهو کفّارته»صحیح البخاری :9/198، ولی این زنا و سرقت را می‌گوید نه قتل را،

ولی دلیلی که من گفتم، غیر از اینها می‌باشد و آن اینکه ما در اینجا دو سبب داریم:

الف: انسانی را کشته، باید در مقابلش قصاص بشود.

ب: با این کارش گناهی را مرتکب شده، باید آن را با کفّارة از قلب خود پاک کند.

بحث دیات در اینجا به پایان رسید.

الحمد لله ربّ العالمین.