درس خارج فقه آیت الله سبحانی

91/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام جنایت بر حیوانات

در آغاز بحث عرض کردیم که حیوان بر سه قسم است:

الف: یک قسم این است که هم لحمش قابل اکل است و هم قابل تذکیه می باشد، احکام آن را خواندیم.

ب: قسم دوم این بود که:« لا یؤکل لحمه» و لکن قابل تذکیه می‌باشند مانند سباع. این قسم را هم خواندیم و از بحث آن فارغ شدیم، اینک وارد قسم سوم می‌شویم.

ج: قسم سوم این است که:« لا یؤکل لحمه و لا یذکی»یعنی نه لحمش خوردنی و قابل اکل است و نه قابل تذکیه می‌باشد، مانند کلب و سگ.

اقسام کلب

کلب در زمان سابق، بیش از چهار قسم نبود و آنها عبارت بودند از:

1: کلب الصّید، سگ شکاری.

2: کلب الغنم، سگ گله.

3: کلب الحائط، سگ خانگی.

4: کلب الزرع، سگ زراعت.

بنابراین، هر چهار قسم را باید بحث کنیم، ولی اقسامی را که حضرت امام مطرح کرده‌اند، تابع همان تقسیم قبلی است که در کلمات فقها هم است.

‌ولی در زمان و عصر ما کلب اقسام دیگری هم پیدا کرده که در زمان سابق نبود مانند: سگ مرده یاب یا زنده یاب،‌مثلاً در جاهایی که زلزله می‌آید،‌برای اینکه بدانند آیا زیر آوار جنازه‌ای هست یا نیست،‌سگ هایی را آموزش داده‌اند تا خبر ‌دهند که آیا جثه‌ای زیرا آورا هست یا نیست؟

همچنین سگ‌هایی است که از وجود مواد منفجره یا مواد مخدر خبر می‌دهند و هکذا سگ های مین یاب، فلذا باید اینها را هم بحث کنیم، ولی ما فعلاً همان چهار قسمی را که حضرت امام مطرح کرده‌اند بحث می‌کنیم.

بررسی حکم کلب الصّید

اولی که کلب الصّید است، در باره کلب الصّید از دو جهت باید بحث کنیم، یکی اینکه عنوان چیست،آنگاه بحث کنیم که دیه‌اش چه قد است؟

الأول: ما هو الموضوع؟

بحث اول این است که موضوع کدام است؟

آیا سگ موضوع است،یا کلب الصید موضوع است یا کلب الصّید السلوقی میزان است یا کلب الصّید السلوقی المعلّم میزان است؟

غرض این است که باید ببینیم در روایات ما موضوع چیست؟

در روایات ما موضوع چنین است، در برخی از روایات کلب الصّید آمده، یعنی موضوع را کلب الصّید قرار داده است.

در برخی هم الکلب السلوقی آمده است.

همان گونه که می‌دانید،‌»سلوق» یک منطقه‌ای است که در کشور یمن واقع شده و غالباً سگ های آنجا سگ های شکاری است.

پس در برخی از روایات میزان کلب الصّید است،در بعضی از روایات الکلب السلوقی وارد شده، در روایت سوم هردو را آورده است، یعنی کلب الصّید السلوقی، اگر میزان کلب الصّید باشد،‌که هیچ! اما اگر میزان دومی باشد، یعنی دیة الکلب السلوقی،‌آنوقت خواهیم گفت که سلوقی هم بر دو قسم است،‌چون ممکن است کلبی، هم سلوقی باشد هم شکاری،چنانچه عکسش هم ممکن است، یعنی ممکن است کلبی، سلوقی باشد، یعنی مال آن منطقه باشد، اما شکاری نباشد، شکاری آموزش می‌خواهد، زیرا سگ بالطبع دارای یک چنین هنری نیست، بلکه این هنر را از طریق آموزش ها مکرر به دست می‌آورند،‌اگر میزان دیة کلب السلوقی باشد،‌حتی سگی که سلوقی است،‌اما شکاری نیست داخل در موضوع است،روایت سوم می‌گوید تنها سلوقی بودن میزان نیست، بلکه کلب الصّید السلوقی میزان است،‌حتی کلمه‌ی صید را هم در کنارش آورده.

«علی أیّ حال» هل المیزان کلب الصیّد، أو المیزان کلب السلوقی، أو المیزان کلب الصّید السلوقی؟

ذوق فقهی در اینجا ایجاب می‌کند که اولاً مشکل اولی را حل کنیم، کلب السلوقی که می‌گویند، چون غالباً سگ‌های آنجا شکاری بوده، این مطلق منصرف به فرد غالب است،‌آقایان می‌گویند یکی از علائم انصراف یا کثرة الاستعمال است یا کثرة الوجود است؟ اینجا کثرة الوجود است،‌مشکل دومی را حل کردیم و گفتیم کلب سلوقی هر سلوقی را نمی‌گوید، بلکه این مطلق منصرف به اغلب افراد است. پس مشکل دومی حل شد، باقی می‌ماند مشکل اولی وسومی، اولی کلب الصّید بود، سومی هم کلب الصّید السلوقی است.

باید توجه داشت که اینجا جای حمل مطلق بر مقید نیست، یعنی در مثبتین حمل مطلق بر مقید نمی‌کنند، چرا؟ چون هنوز ثابت نشده که وصف داری مفهوم است.

به بیان دیگر قید دارای مفهوم است، اما وصف معلوم نیست که دارای مفهوم باشد، لعلّ حضرت که قید سلوقی را آورده،چون مورد ابتلای طرف بوده یا سائل از آن سوال کرده است، و ما در بحث اصول ثابت کردیم که وصف دارای مفهوم نیست، چرا؟ به جهت اینکه دلیل نداریم که حکم دائر مدار وصف است،‌لعل این قید،‌از قبیل قید وارد در مورد غالب است یا مورد سوال طرف یا مورد حاجت طرف است.

پس مشکل هر سه روایت حل شد، اول کلب الصّید، دوم کلب السلوقی، گفتیم مطلق منصرف به سگ شکاری است، روایت سوم اگر گفته کلب الصّید السلوقی، سلوقی در اینجا مفهوم ندارد،«فصار الموضوع مطلق کلب الصّید».

خیلی روشن است، گفتیم سلوقی منصرف است به صائد،سومی را هم حل کردیم و گفتیم قید دارای مفهوم نیست، اگر دارای مفهوم نباشد،«فصار الموضوع مطلق کلب الصّید».

پس معلوم شد که موضوع عبارت شد از: «کلب الصیّد» ‌نه «کلب السلوقی» و نه «کلب الصّید السلوقی».

مقام دوم

اما مقام الثانی، مقام دوم این است که دیه‌اش چه مقدار است؟

در اینجا چند روایت درایم که می‌گویند: «أربعون دیناراً»، یعنی اگر کسی کلب الصّید را بکشد،‌دیه‌اش چهل درهم است (أربعون درهماً)، مشهور هم به همین عمل کرده‌اند،‌مخالف هم ندیدیم.

ولی در مقابل این سه روایت، روایتی داریم که می‌گوید قیمت گذاری می‌شود، قیمتش هر مقدار که باشد،‌باید همان را بپردازد، ذوق فقهی ایجاب می‌کند که قول دوم را انتخاب کنیم، چرا؟ چون سگ یک جنسی است از اجناس، قیمت ثابت ندارد، اگر در زمان رسول خدا و ائمه اطهار (علیهم السلام)،‌قمیتش چهل درهم بوده،‌این دلیل نمی‌شود که در زمان و عصر ما هم چهل درهم باشد، ممکن شرع بگوید چهل درهم و حال آنکه در بازار آزاد قیمتش یکصد درهم باشد، چه کنیم با این روایات؟

بیان صاجب جواهر

صاحب جواهر می‌گوید حتی یک نفر هم با این روایات مخالفت نکرده،‌مگر ابو علی (که اسکافی باشد)،‌از این طرف روایت دیگر که می‌گوید قیمت گذاری می‌شود (یقوّم)،‌مطابق ذوق فقهی است.

صاحب شرائع می‌گوید ممکن است ما از نظر سند قائل به ترجیح باشیم.

روایات

1: محمد بن الحسن باسناده عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن الولید بن صبیح، عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال :« دیة الکلب السلوقی أربعون درهماً. أمر رسول الله (صلی الله علیه و آله) بذلک أن یدیه لبنی خزیمة» الوسائل: ج 19،‌الباب 19 من أبواب دیات النفس، الحدیث 1،

2: و عنه، عن أبیه، عن محمد بن حفص، عن علیّ بن أبی حمزة- در این سند، أبی حمزه بطائنی است و راوی از او محمد بن حفص است،‌محمد بن حفص هم مشترک است بین چند نفر که اکثر شان موثق نیستند،‌فقط یکی از آنها موثق است و آن محمد بن حفص است که وکیل ناحیه بوده- عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: «دیة الکلب السلوقی أربعون درهما جعل ذلک ل رسول الله صلی الله علیه و آله،و دیة کلب الغنم کبش، و دیة کلب الزرع جریب من بر، و دیة کلب الأهل قفیر من تراب لأهله» همان مدرک،‌الحدیث .2،

3: و عنه، عن أبیه عن النوفلی، عن السکونی، عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: «قال أمیرالمؤمنین - علیه السلام - فیمن قتل کلب الصّید، قال: یقوّمه، و کذلک البازی و کذلک کلب الغنم، و کذلک کلب الحائط» همان مدرک،‌الحدیث 3،

4:محمد بن علی بن الحسن باسناده عن ابن فضّال،عن بعض أصحابه عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: «دیة کلب الصید أربعون درهماً، و دیة کلب الماشیة عشرون درهما، و دیه الکلب الذی لیس للصید و لا للماشیة زنبیل من تراب علی القاتل أن یعطی و علی صاحبه أن یقبل» همان مدرک، الحدیث 4،

5: و فی(الخصال )عن أبیه، عن سعد، عن أحمد ن أبی عبدالله، عن الحسن بن علی بن فضال، عن عبدالله بن بیر، عن عبدالأعلی بن أعین، عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: «فی کتاب علی (علیه السلام):دیه کلب الصید أربعون درهماً» ‌همان مدرک، الحدیث 5،.

6:و عن محمد بن الحسن الصفّار، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن الولید بن صبیح، عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: «دیة کلب الصید السلوقی أربعون درهماً» همان مدرک،‌الحدیث 6،

حال ما در اینجا چه کنیم؟ مشهور همان قول «أربعون درهماً» را گرفته‌اند، به این روایت که می‌گوید«یقوّم» هیچکس عمل نکرد‌ه است، ولی بعید نیست رسول گرامی که فرموده چهل درهم،‌جنبه‌ی تعبدی داشته باشد، در همان زمان قیمتش چهل درهم بوده،‌نه اینکه رسول خدا آمده تعبداً گفته چهل درهم و لو در بازار آزاد بیست درهم بوده یا در بازار آزاد شصت درهم بوده است.

بعید نیست آن روایاتی که می‌گویند:«أربعون درهماً» یعنی ‌چهل درهم،‌جنبه‌ی تعبدی نداشته باشد،‌بلکه جنبه موردی دارد، یعنی در آن زمان چنین بوده است، از این طرف هم همه علمای ما گفته‌اند چهل درهم، ولذا اگر کسی بخواهد احتیاط کند،‌چه رقم احتیاط کند؟ قیمت گذاری کند، اگر قیمت کمتر است،‌چهل را بدهد و اگر قیمت بالاتر است، همان بالا را بدهد. که در آن صورت ما به هردو روایت عمل کردیم.

اگر قیمت گذاری کند، چنانچه قیمت پایین تر از چهل است،‌همان چهل را بدهد، چرا؟ عملاً بالروایات.

اما اگر قیمت بالاست، همان بالا را بدهد.

تمّ الکلام فی کلب الصّید موضوعاً و حکماً، یعنی اول موضوع را بیان کردیم، چون سه عنوان داشتیم، کلب الصّید، کلب السلوقی، کلب الصّید السلوقی.

دومی را حمل بر غالب کردیم، اولی و سومی را هم گفتیم مفهوم ندارد، میزان کلب الصّید است، زیرا معنا ندارد که کلب یمنی قیمت داشته باشد، اما سگ ایرانی و عراقی - که همان کار را انجام می‌دهند- قیمت نداشته باشد ولذا می‌گوییم موضوع کلب الصّید است.

در اینجا دو دسته روایت داشتیم، یکدسته می‌گفت «أربعون درهماً»، دسته دیگر می‌گفت «یقوّم»، جمعش این است که قیمت گذاری کنیم،اگر قیمت پایین تر بود، چهل درهم (أربعون) را بدهد،‌اگر قیمت بالاست، بالا را بدهد.

کلب الغنم أو الماشیة

در فارسی به کلب الغنم می‌گویند: «سگ گله»، ففیه قولان: البته در اینجا بحث موضوعی نداریم، فقط سگ شکاری بود که در موضوعش بحث می کردیم، اما در اینجا فقط بحث حکم می‌کنیم، در اینجا دو دسته روایت داریم، یکدسته روایت می‌گوید دیه‌اش بیست درهم است، همان روایت اول این باب، این مطلب را داشت.

روایت ابن فضّال

محمد بن علی بن الحسن باسناده عن ابن فضّال،عن بعض أصحابه عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: «دیة کلب الصید أربعون درهماً، و دیة کلب الماشیة عشرون درهماً» همان مدرک، الحدیث 4، اشکال این روایت این است که مرسل است، چون می‌گوید:«عن ابن فضّال، عن بعض أصحابنا» فلذا مرسل است،‌دلالتش خوب است و می‌گوید بیست تا،

اما روایتی داریم که که در آن کلمه‌ی «عشرون» نیست، یعنی بیست تا نمی‌گوید، بلکه می‌گوید:« فیه کبش» مانند: « و دیة کلب الغنم کبش» همان مدرک، الحدیث 2،

بیان صاحب شرائع

مرحوم محقق در اینجا اظهار نظر کرده و فرموده دو دسته روایت داریم، یک دسته روایت داریم که می‌گوید دیه‌ی کلب غنم بیست درهم است (عشرون درهما)، منتها این روایات مرسل است، یکدسته روایت هم داریم که مرسل نیست، ولی در آن کلمه‌ی «عشرون» نیست، بلکه می‌گوید: «فیه کبش» یعنی قوچی بدهد، ولی در سند آن «علی بن أبی حمزه بطائنی» است،‌جناب محقق فقط به اشکال ابن فضال توجه کرده و فرموده این روایت ارسال دارد، ولی در قبلی گفته ارسال نیست، و حال آنکه در قبلی هم اشکال است،البته اشکال از جهت ارسال نیست، اشکالش این است که در سندش علیّ بن ابی حمزه است.

بنابراین، اشکال فقط در روایت ابن فضال نیست، بلکه در روایت علیّ ابن أبی حمزه هم است.

دیدگاه استاد سبحانی

حالا چه کنیم، چون هردو روایت از ارزش می‌افتد؟ من سابقاً به طور مکرر گفته‌ام که روایت علی بن أبی حمزه، بی ارزش نیست، کی؟ به شرط اینکه راوی آن انسان معتبری باشد، ولی راوی در این روایت محمد بن حفص است که مشترک بین چهار نفر می‌باشد ولذا از نظر من روایات متعارض است، از این رو، اگر قیمت را بدهد از همه بهتر است.

اتفاقاً برای این مسئله (اینکه قیمت را بدهد) شاهد هم داریم، شاهدش این روایت است«قال أمیرالمؤمنین علیه السلام فیمن قتل کلب الصید، قال: یقوّمه، و کذلک البازی و کذلک کلب الغنم، و کذلک کلب الحائط» همان مدرک،‌الحدیث 3،

بیان حضرت امام (ره)

و فی کلب الغنم عشرون درهماً، و فی روایة کبش- چون این دو روایت متعارضند- و الأحوط الأخذ بأکثرهماً، یعنی قیمت گذاری می‌کنیم، اگر درهم بیشتر است،‌درهم را می‌دهیم و اگر کبش قیمتش بیشتر است، کبش می‌دهیم، این یک راه جمع بود که ارائه شد.

راه جمع دوم

یک راه جمع این است: حال که این دوتا متعارضند، هردو از درجه اعتبار ساقط می‌شوند فلذا رجوع می‌کنیم به قیمت.

کلب الحائط

الأحوط فی کلب الحائط عشرون درهماً،

در سگ خانگی چه باید کرد، حائط خانه را می‌گویند، اینکه به خانه حائط می‌گویند، چون دیواری دارد و خانه در چهار دیواری قرار گرفته،‌از این رو به خانه می‌گویند: حائط.

در سگ خانگی چه کنیم؟ ایشان می‌فرماید در سگ خانگی «عشرون درهماً» و هیچ روایتی در باره کلب حائط نداریم، اما در عین حالی که روایت نداریم،در نهایه‌ی مرحوم شیخ آمده است و هکذا در مقنعه‌ی مفید هم آمده است و من کراراً گفته‌ام که این دو کتاب فقه منصوص است، یعنی عین روایات را به عنوان فتوا آورده‌اند ،‌منتها سند را حذف کرده‌اند، از اینجا معلوم می‌شود که یک چنین روایتی بوده که مرحوم شیخ طوسی و مفید فتوا داده‌اند.

البته در اینجا نیز همان مشکل پیش می‌آید، یعنی اگر واقعاً سگ حائط (سگ نگهبان خانه) اگر قیمت کمتر از «عشرون درهماً» است، همان «عشرون درهماً» را بدهد و اگر قیمتش بالاتر است، قیمت بالاتر را بدهد.

کلب الزرع

چهارمین کلب، کلب الزرع است، یعنی سگ زراعت، زراعت شامل باغ، جو،گندم و امثالش می‌شود.

حضرت امام می‌فرماید: و فی کلب الزرع قفیز من برّ عند المشهور علی ما حکی، و فی روایة:« جریب من برّ»، و هو أحوط.

اگر انسان سگ خانگی کسی را بکشد، در اینجا دو دسته روایت داریم، یکدسته می‌گویند: «قفیز من برّ»، البته «قفیز» یک کیل و پیمانه است ، یعنی مکیال است، وسیله وزن است،‌اما اینکه چه مقدار جا می‌گیرد، باید نگاه کرد.

دسته دیگری از روایات می‌گوید:«جریب من برّ» جریب نیز مکیال است،‌اما اینکه جریب چه مقدار جا می‌گیرد،باید به قاموس مراجعه شود که چه مقدار است.

البته هردو روایت با همدیگر معارضند، به کدام عمل کنیم؟

دیدگاه حضرت امام خمینی (ره)

حضرت امام می‌فرماید دومی احوط است،‌چرا؟ چون ظاهراً وزن آن بیشتر است، زیرا «جریب» به اندازه چهار «قفیز» است، قهراً دومی می‌شود احوط است و اینجا جای اقل و اکثر نیست، چون ذمه‌ی ما مشغول به دو عنوان است، یک «عنوان» عنوان قفیز، عنوان دیگر هم عنوان جریب است و جریب چهار برابر قفیز است.

کلب ولگرد

آخرین سگ، سگی است که هیچگونه خاصیتی ندارد مانند سگ های ولگرد، اگر انسان چنین سگی را بکشد، چیزی بر گردنش نیست و در روایت داریم که یک مشت خاک به طرف می‌دهد، کنایه از این است که چنین سگی هیچ ارزشی ندارد تا چیزی در مقابل آن داده بشود.