موضوع: دیه سلس البول و ذهاب صوت
بحث ما در باره منافع است، یعنی گاهی جنایت بر نفس است و گاهی جنایت بر منافع است و گاهی بر اعضاست، نفس و اعضا را خواندیم، وفعلا بحث ما در باره منافع است.
هفتمین منفعتی که انسان دارد، این است که فضول بدن به آسانی رد بشود،یعنی سموم بدن رد بشود، اگر دستگاه رد فاضل در انسان نباشد،انسان مشمول سموم قتاله میشود.
خلاصه مجرای بول و غائط یکی از منافع انسان است که بدینویسله سموم و فضول بدن دفع میشود.
حال اگر کسی بر دیگری ضربهای وارد کرد،این سبب شد که طرف دچار سلس البول بشود،یعنی نمیتواند بول خودش را نگهدارد،در اینجا چه کنیم.
اقوال مسئله
1: قول اول قول مشهور است، مشهور میگویند اگر جنایت سبب سلس البول بشود، مطلقاً دیه دارد.
اتفاقاً این مسئله دو روایت هم دارد،یعنی علاوه براینکه مشهور است،دو روایت هم دارد.
البته محقق میفرماید هردو روایت ضعیف است.
ما نخست روایت را میخوانیم و سپس وجه ضعفش را بیان میکنیم تا روشن شود که چرا ضعیف است،آنگاه راه جبران ضعفش را هم ارائه میدهیم.
قول اول این است که مطلقاً در اینجا دیه است،دو روایت بر این مسئله دلالت دارد،قبل از خواندن روایت،کلمات علما را بخوانیم.
الأول: المشهور بین الأصحاب ثبوت الدّیة فی سلس البول و هو نزوله ترشحاً لضعف القوة الماسکة.
قال الشیخ: و أمّا الإفضاء فینظر فإن کان البول مستمسکاً ففیه ثلث الدّیة و إن کان مسترسلاً فعلیه الدیة و لا حکومة. المبسوط 7/150.
و قال العلامه فی التحریر ، فی سلس البول الدیة. تحریر الأحکام: 5/613.
و قال فی القواعد: فی سلس البول الدیة.قواعد الاحکام: 3/،
689.
روایت غیاث بن إبرهیم
1: و باسناده (اسناد شیخ، شیخ در در:460، فوت کرده) عن محمّد بن أحمد بن یحیی- عمران اشعری، صاحب نوادر الحکمة در سال:293، فوت نموده،قهراً بینهما فاصله خیلی زیاد است، فلذا سندش را در آخر تهذیب ذکر کرده،- عن محمّد بن الحسین- یعنی محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب است،متوفای: 262،- عن محمّد یحیی الخزّاز- وفاتش در دست نیست- عن غیاث بن إبراهیم- ضعف در غیاث بن إبراهیم است، البته مرحوم نجاشی توثیق کرده،ولی چون زیدی است، مرحوم محقق میفرماید ضعف دارد،دلیل زیدی بودنش این است که میگوید: عن جعفر،یعنی نمیگوید:عن أبی عبد الله(علیه السلام) امام صادق علیه السلام را جزء روات فرض کرده است، ولی از نظر من چندان مشکلی در این روایت نیست،درست است که زیدی بطری است و نجاشی میگوید ثقه است،ایشان در کتب اربعه یکصد و هشتاد و یک روایت دارد، عن
غیاث بن إبراهیم، عن جعفر، عن أبیه(علیه السلام): «أنّ علیّا (علیه السلام) قضی فی رجل ضرب حتی سلس بوله بالدیة کاملة » الوسائل: 19 ، الباب 9 من أبواب دیات المنافع ، الحدیث 4.
این روایت قابل عمل است.
2: عبد الله بن جعفر فی (قرب الإسناد) عن السندی بن محمّد،عن أبی البختری، عن جعفر عن أبیه (علیه السلام):« أنّ رجلاً ضرب رجلاً علی رأسه فسلس بوله فرفع إلی علی(ع) فقضی فیه بالدّیة فی ماله» الوسائل: 19 ، الباب 9 من أبواب دیات المنافع ، الحدیث 2.
ضعف این روایت بخاطر ابی البختری است، کسی او را تضعیف نکرده، منتها ابن الغضائری می گوید کذّاب، چرا میگوید کذّاب؟ چون روایاتی را در مقامات ائمه نقل کرده، جناب ابن الغضائری نسبت به این روایاتی که در مقامات ائمه اهل بیت است بد بین است و آنها را نوعی غلو تلقی کرده است،تمام کسانی که زیر تیغ ابن غضائری ذبح شدهاند،غالباً گناه شان همین بوده، اینها را غالی میداند،چرا میگوید غالی است؟ چون روایاتی را در مقامات ائمه اهل بیت نقل میکند که از نظر آنها کذب است فلذا گفتهاند: غال و کذاب،ولی دیگران خیلی مذمت نکردهاند، اسم ابی البختری،وهب (به سکون هاء) بن وهب است. این ضعف این روایت.
ولی خدا رحمت کند مرحوم صاحب جواهر میگوید بر فرض اینکه این دو روایت سندش ضعیف باشد، اما این دوتا مؤید دارد،یک مؤید در بعصوص، مؤید دیگر هم در عجان است، مثلاً اگر کسی به بعصوص کسی ضربه وارد کند، معنای بعصوص و عجانه را قبلاً خواندیم.
روایت سلیمان بن خالد
محمد بن یعقوب، عن عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین ابن سعید، عن النّضر بن سوید- ثقه است- عن هشام بن سالم- ثقه است- عن سلیمان بن خالد- ثقه است- قال سألت أبا عبد الله - علیه السلام- عن رجل کسر بعصوصه فلم یملک أسته- بفتح الف و سکون السین، ریح یا غائط- ما فیه من الدّیة، فقال: «الدّیة کاملة،و سألته عن رجل وقع بجاریة فأفضاها کانت إذا نزلت بتلک المنزلة لم تلد؟ فقال: الدّیة کاملة» الوسائل: ج 19، الباب 9 من أبواب دیات المنافع،الحدیث 1،
البته این روایت راجع به ما نحن فیه نیست،چون بحث ما در سلس البول است،اما قابل استیناس است، استدلال دلیل است،اما استیناس، انس است، یعنی فقیه و مجتهد با این روایات میتواند استیناس کند،استیناس از انس است ولذا در فقه داریم که میگویند:« و یمکن أن یستدل و یمکن أن یستأنس».
روایت اسحاق بن عمار
و عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب،عن اسحاق بن عمار قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول:« قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی الرّجل یضرب علی عجانه فلا یستمسک غائطه، و لا بوله أنّ فی ذلک الدّیة کاملة» همان مدرک، الحدیث2، باز استیناس است، چون بحث ما فقط در بول است،ولی این روایت هردو را میگوید، مرحوم صاحب جواهر میگوید: جناب محقق! بر فرض اینکه این دو روایت ضعیف باشند، اما اینها به وسیله دو روایت دیگر قابل تایید است.
بنابراین، فتوای مشهور بی اشکال است که دیه کامل دارد،در مقابل این فتوا، که حتی خود شیخ هم در مبسوط این فتوا را دارد، ولی در نهایه یک فتوای دیگری دارد، آن کدام است؟ ایشان در مبسوط میگوید باید اندازه گیری کنیم، اگر بیست و چهار ساعت است یا دوازده ساعت است،در آنجا دیه است، اما اگر از صبح تا ظهر است،دو ثلث است، اگر تا ساعت نه است، یعنی ضحی، ضحی به وقتی میگویند که آفتاب کمی بلند میشود، اهل سنت یک نمازی دارند بنام صلات ضحی، تقریباً ضحی ساعت نه صبح است. معلوم میشود که یک چنین روایتی داریم.
روایت اسحاق بن عمار
محمّد بن الحسن (شیخ طوسی) باسناده عن محمّد بن یحیی-یحیی عطار قمی، که شیخ کلینی است- عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل- مجمد بن إسماعیل چند تاست، یک محمد بن إسماعیل داریم که کلینی از او بدون واسطه نقل میکند، میگوید محمّد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان، ولی این محمّد بن اسماعیل بن بزیغ است، اما آن محمد بن أسماعیل که از فضل بن شاذان نقل میکند، شیخ کلینی است، کلینی229 فوت کرده،ولی این محمدّ بن اسماعیل معاصر با امام جواد و امام هادی است- عن صالح بن عقبه- صالح بن عقبة در سند زیارت عاشوراست، البته صالح بن عقبه توثیق نشده-، عن إسحاق بن عمّار روایت سندش بد نیست،اما مضمونش مشکل دارد- عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سأله رجل و أنا عنده عن رجل ضرب رجلاً فقطع بوله، فقال له: «إن کان البول یمرّ إلی اللیل فعلیه الدّیة لأنّه قد منعه المعیشة، و إن کان إلی آخر النهار فعلیه الدّیة، و إن کان إلی نصف النهار، فعلیه ثلثال الدّیة، و إن کان إلی ارتفاع النّهار فعلیه ثلث الدّیة» همان مدرک،الحدیث3،
آیا به این روایت عمل کنیم یا به آن دو روایت قبلی عمل کنیم که اصلاً این تفصیل در آنها نبود؟
اگر بخواهیم جمع کنیم، ممکن است جمع کنیم، بگوییم آن دو روایت را حمل میکنیم به جایی که سلس البول شان، تمام بیست و چهار ساعت یا تا آخر عمر است، اگر بخواهیم جمع کنیم،جمعش کنید، اما مرحوم مفتاح الکرامة میگوید از نظر من عمل به این روایت مشکل است،چرا؟ چون اسلام دین ساده است،این گونه طبقه بندی کردن و اندازه گیری خیلی مشکل است، باید قانون به گونهای باشد که مردم بتوانند به آن عمل کنند،چگونه بدانیم که تا نصف النهار است و چه گونه بدانیم که تا فلان وقت دیگر است ولذا ایشان میگوید از نظر من عمل به این روایت مشکل است.
متن تحریر الوسیلة
فی سلس البول الدّیة کاملة إن کان دائماً علی الأقوی، و الأحوط ذلک إن دام تمام الوقت، کما أنّ الأحوط فیما کان إلی نصف النهار ثلاث الدّیة و إلی ارتفاعه ثلثها، و فی سائر أجزاء الزمان الحکومة، و المراد من الدوام أو تمام الیوم أو بعضه هو کونه کذلک فی جمیع الأیام، و إن صار کذلک فی بعض الأیام و برأ ففیه الحکومة. معلوم میشود که حضرت امام به این روایت دوم عمل میکند که شیخ هم در کتاب نهایه به آن فتوا داده است.
الثامن: فی ذهاب الصوت کلّه الدّیة کاملة، و إذا ورد نقص علی الصوت کما لو غنّ أو بحّ فالظاهر الحکومة، و المراد بذهاب الصوت أن لا یقدر صاحبه علی الجهر، و لا ینافی قدرته علی الاخفات.
اگر به کسی جنایت کند و این جنایت متوجه صوت دیگری شد،یعنی جانی کاری کرد که مجنی علیه جوهر صدای خود را از دست بدهد،در اینجا دیه کامل دارد، چون صوت برای انسان خیلی ارزشمند است و قیمت دارد، انسانی که صوتش بیرون نیاید،زندگی برای او مانند زندان است، مخصوصا اگر نسبت به یک قاری قرآن یا واعظ و مداحی یا یک هنر مندی که در آمدش از طریق صوت و صدایش است،این جنایت انجام بگیرد. اما اگر جنایت به گونهای باشد که صوت خود را از دست ندهد، ولی از بینی صحبت میکند،«غنّ» یعنی صدایش از بینی در میآید.یعنی هم صدایش از بینی در میآید یا کاری کند که صدایش گلو در میآید،یعنی یکنوع گرفتگی در گلویش پیدا میشود،در اینجا چه باید کرد؟
امام میفرماید حکومت دارد،چرا؟ چون در اولی به تمام معنا ساقط کرده است،اما در دومی به تمام معنا ساقط نیست،بلکه یا غنّه دارد یا گرفتگی صدا دارد، مراد از ذهاب صوت این است که جوهر صوت بیرون نیاید،نه اینکه به کلی صدا از بین برود.