درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دیه اظفار و ناخن‌‌ها
 اگر کسی به ناخن کسی جنایت کند، این سه حالت دارد:
 الف: گاهی ناخن کسی را می‌کشند و دیگر در نمی‌آید.
  ب: ناخن کسی را می‌کشند و بار دوم در می آید، ولی سیاه می‌آید.
 ج: ناخن کسی را می‌کشند،در می‌آید اما سفید.
 ‌در دوتای اول که بکشند و دیگر اصلاً ‌در نیاید، یا بکشند و سیاه در بیاید (که به درد نمی‌خورد)،‌در آنجا می‌گویند عشره دنانیر، دیه‌اش ده دینار است، ولی در آنجا که در بیاید و لی سفید در بیاید«خمسة دنانیر»، پس دوتا اول دیه‌اش ده دینار است، سومی پنج دینار.
 دو روایت داریم از امیر المؤمنین علیه السلام که قول اول را تایید می‌کند، که در صورتی در نیامدن یا سیاه در آمدن «عشرة دنانیر»، اما در صورت سفید در آمدن «خسمة دنانیر»، ولی یک روایت داریم که مطلق است و می‌گوید:« خمسة دنانیر»،‌ناچاریم آن را حمل کنیم به صورت سوم، یعنی نمی‌توانیم اخذ به اطلاق کنیم،به حکم صورت اول که تفصیل می‌دهد بین در نیامدن و در آمدن و سیاه، و در آمدن سفید، این روایت اخیر را باید حمل کنیم در جایی که در آید، اما سفید.
 بیان شیخ طوسی در نهایة
 قال الشیخ فی النهایة: و فی الظفر إذا قلع و لم یخرج أو خرج أسود عشرة دنانیر ، فإن خرج أبیض خمسة دنانیر. النهایة: 768.
 و نسبه فی مفتاح الکرامة إلی کتب المتقدمین و المتأخرین.
 در این مسئله دو روایت داریم که یکی از آنها روایت مسمع است.
 روایت مسمع
 و یدل علیه ما رواه مسمع عن أبی عبدالله (علیه السلام).
  1: محمد بن الحسن باسناده عن سهل بن زیاد ، عن محمد بن الحسن بن شمون- توثیق نشده- ، عن عبدالله بن عبدالرحمن ، عن مسمع ، عن أبی عبدالله قال: «قضی أمیر المؤمنین(ع) فی الظفر إذا قطع و لم ینبت أو خرج أسود فاسداً عشرة دنانیر ، فان خرج أبیض فخمسة دنانیر» الوسائل: ج 19، الباب 41 من أبواب دیات الأعضاء،‌الحدیث 1،
  کاملاً معلوم است که این روایت تفصیل داده است.
 البته محقق در کتاب «شرائع» بعد از آنکه این فتوا را نقل می‌کند، می‌فرماید:« و به روایة ضعیفة»، ضعفش به همین روایت شمعون است که توثیق نشده، اما به این روایت عمل شده، یعنی هر چند توثیق نشده، اما عمل شده، شیخ در نهایة عین همین حدیث را محل فتوا قرار داده، سید جواد عاملی هم به غالب قدما و متأخرین نسبت داده است.
 روایت عبد الله بن سنان
 2: و باسناده عن أحمد بن محمد- یا خالد یا عیسی- ، عن ابن محبوب ، عن عبدالله بن سنان عن أبی عبدالله(علیه السلام) فی حدیث قال: «و فی الظفر خمسه دنانیر» همان مدرک،‌الحدیث2.
  این مطلق است و روایت قبلی مقید است، حمل مطلق بر مقید می‌کنیم. اینکه محقق می‌گوید روایت اول ضعیف است، بلی، ضعیف است،‌ولی مشهور عمل کرده‌اند،‌نهایة محل فتوا قرار داده، آنان به روایات از ما آشنا تر بوده‌اند، ما در عقب قوم هستیم، آگاهی ما کمتر است و آنان آگاهی شان بیشتر است، فلذا مشکلی نیست.
 حال باید ببینیم کتاب ظریف چه می‌گوید، کتاب ظریف را من ازکافی نقل می‌کنم: «فی کلّ ظفر من أظفار الید خمسة دنانیر»، عیناً مثل عبد الله بن سنان است، یعنی مطلق است و باید حمل بر مقید کنیم و بگوییم جایی که در آید و سفید باشد، ولی ذیلش قابل عمل نیست، «و فی أظفار الرّجل عشر دنانیر»
 ذیلش قابل عمل نیست، چون احدی از فقها فتوا نداده است که بین اصبع ید و اصبع رجل فاصله‌ای باشد،‌ذیلش مفتابه نیست، یعنی احدی بین اصبع رجل و اصبع ید قائل به فرق نشده‌اند.
  الثانی عشر: الظهر
  همان گونه که قبلاً بیان گردید، بحث ما در دیات اعضاست:
  «فی کسر الظهر الدّیة کاملة إذا لم یصلح بالعلاج و الجبر و کذا لو احدودب بالجنایة فخرج ظهره و ارتفع عن الاستواء أو صار بحیث لا یقدر علی القعود أو المشی»
 حضرت امام در چند مورد معتقد است که دیه کامله است:
  1: در جایی که کمر کسی بزند و بشکند و دیگر قابل اصلاح و علاج هم نباشد و شما می‌دانید که علاج کسر ظهر بسیار مشکل است و لذا دیه کاملة دارد.
 2: فرع دوم این است که معالجه کردند، ولی حالت قوزی به خود گرفت،‌»إحدودب» یعنی حالت قوزی به خود گرفت، پشتش در آمد و از حالت استوا بیرون آمد و حالت قوزی به خود گرفت،‌در اینجا می‌فرماید دیه کامله دارد.
  3: در سومی هم می‌فرماید دیه کامله دارد، «أو صار بحیث لا یقدر علی القعود أو المشی».
 یعنی نه قادر به راه رفتن است و نمی‌تواند بنشیند.
 امام (ره) در هر سه مورد می‌فرماید دیه کامله دارد.
 پس طبق فرمایش امام، در سه مورد دیه کاملة است:
 الف: قابل علاج نباشد،
  ب: قابل علاج است،‌ولی قوز شده، ج: قابل علاج است، ولی نمی‌تواند راه برود یا بنشیند.
 بنابراین، امام در این مسئله سه فرع را متذکر شده است:
 
 1: بشکند،
 2:‌طرف حالت قوزی به خود بگیرد،3: طرف نتواند بنشیند یا راه برود،
 ‌آیا این دوتا بدون شکستن ممکن است یا نه، آیا بدون کسر این دوتا هست، یعنی اینکه بدون کسر حالت قوزی به خود بگیرد،‌یا نتواند بنشیند و راه برود؟ باید مطالعه کرد.
  ادله مسئله
 دلیل این «مسئله» دو چیز است، یکی ادله عامه،یعنی روایت عبد الله بن سنان و روایت هشام بن سالم که می‌گفتند هر چیزی که در بدن انسان تک است، آن دیه کامل دارد،‌این روایات عامه است که بار ها خواندیم فلذا تکرار نمی‌کنیم.
 روایات خاصّة
 عمده روایت خاصه است که باید بررسی کنیم.
  روایت برید عجلی
 1:محمد بن یعقوب، عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن محبوب عن أبی سلیمان الحمّار ، عن برید العجلی ، عن أبی جعفر(ع) قال:« قضی أمیر المؤمنین(ع) فی رجل کسر صلبه فلا یستطیع أن یجلس أنّ فیه الدیة» الوسائل: ج 19،‌الباب 14 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث 1.
  محمد بن الحسن باسناده عن الحسن بن محبوب مثله.
 2:و باسناده(شیخ) عن النوفلی ، عن السکونی، عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: «قضی أمیر المؤمنین(ع) فی الصلب الدیة» همان مدرک،‌الحدیث 2،
 اینکه می‌فرماید :«فی الصّلب الدّیة»، یعنی فی کسر الصلب الدّیة.
  در واقع اولی دلیل فرع سوم است و دومی هم دلیل اولی است، إحدودب هم باید به یکی از اینها ملحق بشود.
 روایت یونس
 ما رواه الشیخ فی التهذیب قال: روی علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن فضّال و محمد بن عیسی، عن یونس جمیعاً عن الرّضا (علیه السلام) قالا عرضنا علیه الکتاب،‌قال:‌«هو نعم حق، و قد کان أمیر المؤمنین (علیه السلام) یأمر عماله بذلک.... ثمّ قال: و الظهر إذا حدب ألف دینار» التهذیب:10/297، تمام فتوای امام در آن است، امام سه مطلب فرموده که هر سه مطلبش در این روایات آمده، مثلاً مطلب که «‌کسر» باشد،‌روایت دوم آمده، مطلب دوم که نتواند راه برود، خلاصه سه روایت داریم که هر سه فتوای امام را تضمین کرد.
 البته گاهی از اوقات کسر ظهر، کمر شکستن عوارض دیگر دارد،‌مثلاً شخص نمی‌تواند عمل جنسی را انجام بدهد و هکذا نمی‌تواند بول خود را نگهدارد، اینها را بعداً بحث می‌کنیم، فعلاً بحث ما در خود کسر است، اما عوارضی که بعداً‌ دارد،در آینده بحث می‌کنیم.
 المسألة الثانیة: لو عولج و بقی علی الاحدیداب فالدّیة کاملة، و کذا لو بقی من آثار الکسر شیء بأن لا یقدر علی المشی إلا بعصا أو ذهب بذلک جماعه أو ماؤه أو حدث به سلسل و نحوه ذلک.
 آن دوتای اول گذشت، یعنی امام احدیداب را در مسئله قبل بیان کرد، و باز اینکه شخص نتواند راه برود، آن را هم گفت،‌اما اینکه نتواند جماع کند یا نتواند بول خود را نگهدار در این مسئله بیان می‌کند.
 ولی در ایجا باید از حضرت امام سوال کرد که در اینجا دیه کاملة است، یعنی دیة فوق الدّیة، یک دیه‌ای خواهد داد برای کسر، دیه دیگر هم خواهد داد برای مسئله‌‌ی اینکه نمی‌تواند عمل جنسی انجام بدهد، این را شرح نکرده، ولی بعداً خواهد آمد.
 ممکن است بگوییم فرق است، احدیداب اول بدون علاج بود،‌این احدیداب با علاج است،‌دومی بدون علاج بود و این دیگری با علاج است، پس در واقع تکرار نیست‌،چون در اولی بدون علاج بود،‌در دومی همه اینها باعلاج است، قهراً یک دیه است،‌فرق دو مسئله این است که مسئله اول بدون علاج بود، مسئله دوم مع العلاج است،‌این علاج سبب نمی‌شود که دیه کم بشود، چرا؟ چون آن ضعف واقعی از بین رفته،‌یا قوز است این آدم یا نمی‌تواند راه برود یا نمی‌تواند بول خودش را نگهدارد.
  قد مرّ فی المسألة الأولی الدّیه الکاملة فیما لو لم یصلح الظهر بالعلاج و الجبر،‌و عندئذ یبق الکلام فیما إذا عولج و لکن بقی علی حالة الاحدیداب،‌فاللازم عدم سقوط الدّیة بل یجب دفعها کاملة.
 و مثله لو بقی من آثار الکسر شیء، بأن لا یقدر علی المشی إلّا بعصاء أو ذهب بذلک جماعة أو ماؤه أو حدیث به سلس، و ذلک لأنّ ما دلّ علی أنّه لو عولج و صلح فدیته مائة دینار خاصّ بالمقام الّذی لم یبق من أثر الجنایة شیء، و المفروض بقاء أثرها إمّا بصورة الاحدیداب، أو غیره من آثار المترتبة علی الجنایة.
 حقش این بود که حضرت امام این مسئله عقب بیندازد،یعنی اول آن مسئله را می‌گفت که اگر معالجه کنند و هیچ اثری نماند، آنجا امام می‌فرماید یکصد دینار دیه دارد،‌ آنگاه این مطلب را بگوید که اگر معالجه کردند، اما این آثارش است،‌کدام آثار؟ احدیداب، راه نرفتن و هکذا سایر آثار.
 حقش این بود که این مسئله را عقب بیندازد.
 پس اول ما مسئله سوم را می‌خوانیم، سپس سراغ مسئله قبلی می‌رویم.
 المسألة الثالثة: لو عولج فصلح فصلح و لم یبق من أثر الجنایة شیء فمائة دینار.
 اگر طرف را معالجه کردند و طرف هم کاملاً خوب شد، یعنی هم می‌تواند راه برود و هم می‌تواند جماع کند و هم می‌تواند جلوی بول خود را بگیرد،‌در اینجا می‌فرماید: دیه‌اش یکصد دینار است، این مسئله را که خواندیم، بر می‌گردیم به آن مسئله که اگر معالجه کردند،‌اما آثاری ازش ماند، احدیداب ماند، راه نمی‌تواند برود، جماع نمی‌تواند بکند و هکذا سایر آثار. در آنجا خواهیم گفت که دیه‌اش هزار دینار است نه یکصد دینار.
 دلیل این مسئله چیست؟
 آقایان می‌گویند ما روایتی به این مضمون پیدا نکردیم،‌ یعنی راجع به ظهر روایتی به این مضمون پیدا نکردیم، مشهور است،‌اما نصی در کار نیست،‌اگر یکی را معالجه کردیم و کاملاً خوب شد،‌باید یکصد دینار به او بدهد.
 مشهور این است که ثلث دیه است، دلیلی بر ثلث دیه نداریم، آنی که امام فتوا داده است مائة دینار، این روایت دارد که همان روایت بن ظریف باشد، مشهور می‌گویند ثلث دیه است، یعنی اگر این آدم کاملاً‌ خوب شد، ثلث دیه است، فتوا مشهور است، اما روایت نداریم، اما آن چیزی که حضرت امام(ره) روایت دارد که همان روایت ظریف باشد، ولی مرحوم صاحب می‌فرماید:‌می‌شود ثلث دیه را از جاهای دیگر استفاده کرد،‌از کجا؟ آنجا که ساعد انسان را بشکنند و بعد شکسته بند آن راببندد، دیگر اصلاً هیچ فرق نکند،‌اینجا روایت داریم که ثلث دیة الید،‌در کف هم داریم،‌آیا ما می‌توانیم از این روایاتی که در باره کف و ساعد وارد شده،‌حکم ظهر را هم بفهمیم؟ خیلی بعید است، البته روایت ثلث دیه داریم، ولی اینجا نداریم که الآن می خوانیم، ولی هیچگاه عرفیت ندارد که حکم دست را سرایت بدهیم به کمر.
  علاوه براین،‌روایت واضح داریم که
 می‌گوید اگر چاق شد و کاملاً بهبودی پیدا کرد،‌دیه‌اش یکصد دینار است، مائة دینار.
 روایتی که می‌تواند فتوای مشهور را توجیه کند این است:
 1: محمد بن یعقوب، و دیة‌ الرسغ إذا رضّ کوبیده بشود- فجبر علی غیر عثم، عثم را در لغت چنین معنا می‌کنند، اگر چیزی را معالجه کنند،‌اما در آن کجی ظاهر نشود،‌در آنجا می‌فرماید: ثلثا دیة الید، مائة دینار و ستّة و ستون دینار و فی الکفّ إذا کسرت فجبرت علی غیر عثم و لا عیب فدیتها خمس دیة الید.
 ولی این روایت دلالت بر قول مشهور نمی‌کند و من می‌خواستم برای قول مشهور که در ظهر می‌گویند ثلث دیة الید دلیل بیاورم، لابد از اینجا پی بردند، و الا این درست نیست که ما حکم ظهر را از دست بفهمیم، پس بهتر است که سراغ روایت ظریف برویم. روایت ظریف خودش آشکارا می‌گویند: مائتا دینار.
 روی محمد بن یعقوب باسانیده إلی کتاب ظریف عن أمیر المؤمنین علیه السلام:«إن کسر الصّلب فجبر علی غیر عثم - عثم را در لغت عرب می‌گویند الإنجبار من غیر استواء، عثم آن است که خوب بشود، ولی صاف نشود، فرض این است که صاف بشود: مائة دینار» چون چنین روایت داریم، به این فتوا داده‌ است، فتوای مشهور را رها کرده که می‌گوید ثلث دیة الید، چون مدرک ندارد،‌البته فتوا داده‌اند، ولی بدون مدرک. صاحب جواهر گشته، ولی مدرکی پیدا نکرده فلذا می‌گوید مگر از همان رسغ بفهمیم که در آنجا ثلث دیه است.
 ولی این قیاس مع الفارق است.