درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دیه لسان و زبان
 بحث ما در جایی است که ضربه ای بر کسی وارد شده، در این ضربه میزان چیست؟ فرض کنید که این مسئله را هم در قطع می شود گفت و هم در غیر قطع؟
  ما گفتیم میزان توانائی این آدم نسبت به حروف معجم است، اگر بر ادای همه حروف معجم قادر نشد، دیه کامله دارد، مثلاً نصف حروف معجم، نصف دیه کامله است، ربع حروف معجم، ربع دیه است.
 بلی؛ هرچند در اینجا میزان حروف معجم شد، ولی ‌یک روایت داریم که در آنجا میزان حروف جمل است نه حروف معجم (حسب حروف الجمل).
  روایت سماعة
 1: و باسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی ، و الصفار جمیعا ، عن المعبیدی عن عثمان بن عیسی ، عن سماعة ، عن أبی عبدالله(ع) قال: قلت له: رجل ضرب لغلام ضربة فقطع بعض لسانه فأفصح ببعض و لم یفصح ببعض، فقال: «یقرأ المعجم فما أفصح به طرح من الدیة، و ما لم یفصح به اُلزم الدّیة، قال: قلت: کیف هو؟ قال: علی حساب الجمل» الوسائل: ج 19، الباب 2 من أبواب دیات المنافع، الحدیث 7،
  تا کنون روایت ما کلمه‌ی معجم داشت، ولی در این روایت علی حروف الجمل دارد، حروف جمل، حروف أبجد را می‌گویند، أبجد، هوز، حطّی، کلمن، سعفص، قرشت، تخذ، ضظع.
 به نظر ما مراد حضرت در این حدیث از حروف جمل همان حروف معجم است، چون آن روایات همگی حروف المعجم داشت، یعنی حروف الف وباء، فقط این روایت است که کلمه‌ی جمل دارد، فلذا ما باید به وسیله واضح رفع اشتباه کنیم،‌پنج روایت کلمه‌ی معجم داشت، این روایت کلمه‌ی جمل دارد، فلذا آنها را مفسّر این یکدانه روایت می‌گیریم.
 ولی در ذیل این روایت،‌چیزی آمده است که ما را از این تفسیر باز می‌دارد و می‌فهماند که مراد از حروف جمل، حروف معجم نیست، بلکه مراد خود حروف جمل است که حروف أبجد باشد، در حروف أبجد، «الف» را یک حساب می‌کنند، «باء» را دو حساب می‌کنند، جیم را سه حساب می‌کنند، «دال» را چهار، هوز، «هاء» پنج است، «واو» شش است، «زاء» هفت است، حطی،‌»حاء» هشت است،«طاء» نه است، «یاء» ده است، کلمن، «کاف» را بیست حساب می‌کنند،‌«لام» را سی حساب می‌کنند، یعنی ده تا ده تا بالا می‌روند، وقتی که به صد رسیدند، صد تا صد تا بالا می‌روند، «قرشت»،قاف را صد حساب می‌کند،«راء» دویست،‌»شین» را سیصد، «تاء» را چهار صد،همینطور بالا می‌روند. اگر ما بخواهیم این جور حساب کنیم، اگر درهم حساب کنیم،‌ کمتر از ده هزار درهم می‌شود، اگر بخواهیم دینار حساب کنیم،‌بالاتر از هزار دینا می‌شود، اما بالاتر از هزار دینار می‌شود،‌خیلی روشن است.
 اگر بنا باشد که دینار حساب کنیم، از هزار دینار می‌رود بالا، أبجد،‌چهار تا،هوز،تا حطی می‌شود ده تا، کاف بیست تا، لام سی تا، میم چهل تا، «نون» پنجاه تا،سعفص، سین،می‌شود شصت،‌عین می‌شود هفتاد، فاء می‌شود هشتاد، صاد می‌شود نود،‌قاف می‌شود صد، اگر اینها را نتواند تلفظ کند،‌دیه‌اش صد دینار است، «راء» را نتواند تلفظ کند،‌می‌شود دویست،شین می‌ شود سیصد، تاء می‌شود چهار صد،صد تا هم قبلاً داشتیم، تنها اگر «قرشت» را نتواند تلفظ کند، خودش چهارصد دینار است،«ثخذ»، « ث» می‌شود پانصد، «خ، می‌شود ششصد، باید روی هم جمع کنیم، یعنی قرشت که شد چهار صد، ث هم پنج صد،یعنی چهار صد به علاوه پانصد،«خاء» شد ششصد،یعنی باید روی هم بروید بالا،‌چهار صد و پانصد به علاوه ششصد، اگر این گونه حساب کنیم،‌بیش از هزار دینار است. آن گونه که ما حساب کردیم،‌جمعاً می‌ شود:5995 دینار.
 ثانیاً،‌این حدیث اشکالات دیگری هم دارد، یعنی آخر حدیث اشکالاتی دارد: ألف دیته واحد، و الباء دیتها اثنان ، و الجیم ثلاثة ، و الدّال أربعة ، و الهاء خمسة، و الواو ستّة ، و الزاء سبعة ، و الحاء ثمانیة و الطاء تسعة ، و الیاء عشرة، و الکاف عشرون ، و اللام ثلاثون ، و المیم أربعون و النون خمسون ، و السین ستّون ، و العین سبعون، و الفاء ثمانون و الصاد تسعون، و القاف مائة ، و الراء مائتان ، و الشین ثلاثمائة، و التاء أربعمائة و کلّ حرف یزید بعد هذا من ألف ب ت ث زدت له مائة درهم،‌این با حساب جمل تطبیق نمی‌کند.
 حساب جمل از قرار ذیل است:
 
 أ 1 ب 2
 ج 3 د 4
 هـ 5 و 6
 ز 7 ح 8
 ط 9 ی 10
 ک 20 ل 30
 م 40 ن 50
 س 60 ع 70
 ف 80 ص 90
 ق 100 ر 200
 ش 300 ت 400 ث 500
 خ 600 ذ 700
 ض 800 ظ 900
 غ 1000
 حساب حروف این أبجد این گونه است نه آن طوری که در عبارت حدیث آمده و لذا مرحوم شیخ طوسی می‌گوید این عبارت ها مال امام نیست، بلکه مال راوی است، چون تطبیق با حساب جمل هم نکرد،‌حساب جمل همین است که بیان شد.
 خلاصه اگر طبق حساب جمل بیاوریم، 5995 دینار می‌شود، اگر درهم باشد:5995 درهم می‌شود.
 
 بیان شیخ طوسی
 مرحوم شیخ طوسی می‌فرماید: ذیل حدیث مال امام علیه السلام نیست، راوی از پیش خودش اضافه کرده، حضرت فقط فرموده حساب جمل، اینکه حساب جمل را به حروف أبجد بر گردانده، این کار راوی است،‌ما باید حساب جمل را ببریم با حروف معجم.
 پس مطلب اول این شد که اگر بالفرض حساب جمل باشد، نه دینارش درست است و نه درهمش،
 مطلب دوم اینکه اصل مبنا درست نیست،یعنی ما نباید سراغ حروف جمل برویم، باید برویم سراغ حروف معجم.
 آنگاه شیخ طوسی می‌فرماید این تفصیل ربطی به امام علیه السلام ندارد،‌چون امام فقط فرموده حروف الجمل، تطبیق آن با أبجد،‌کار راوی است فلذا ممکن است آن تطبیق کنیم بر حروف معجم.
 المسألة الثالثة: حروف المعجم فی العربیة ثمانیة و عشرون حرفاً، فتجعل الدّیة موزعة علیها، و أمّا غیر العربیة فإن کان موافقاً لها فبهذا الحساب، و لو کان حروفه أقل أو أکثر فالظاهر التقسیط علیها بالسویة کلّ بحسب لغته.
 نظریه حضرت امام خمینی (ره)
 حضرت امام روایت سکونی را پذیرفته، چرا؟ چون روایت ابن سنان مضطرب است، چون دو نفر آن را 29 حرف نقل کرده و یک نفر دیگر هم آن را 28 حرف نقل نموده،‌ایشان دیده که روایت مضطرب است، فلذا روایت عبد الله بن سنان را کنار گذاشته و روایت سکونی را گرفته که 28 حرف است. و سهم هر حرف طبق روایت سکونی 35 دینار است،. اما در زبان فارسی نباید بگوییم 28 حرف، بلکه در فارسی باید بگوییم به تعداد حروف فارسی که 32 دوتا حرف است.
 المسألة الرابعة: الاعتبار فی صحیح اللسان بما یذهب الحروف لا بمساحة اللسان، فلو قطع نصفه فذهب ربع الحروف فربع الدّیة، و لو قطع ربعه فذهب نصف الحروف فنصف الدّیة.
 مسئله‌ی چهارم راجع به قطع لسان است، اگر بین قطع لسان و بین ذهاب حروف اختلاف شد، مثلاً زبان کسی را قطع کردند، ربعش را قطع کردند و ربع حروف هم از بین رفت،‌اشکالی ندارد،«‌اجتمعا»، ولی در دو جا با هم اختلاف دارند، گاهی ممکن است نصف زبان را قطع کنند، و لی این آدم همه حروف را نتواند تلفظ کند، آیا در اینجا میزان مساحت است یا میزان حروف است، یا بالعکس ممکن است نصف زبان را قطع کنند و در عین حال این آدم بتواند اکثر حروف را تلفظ کند، اما مساحت بیش از اکثر حروف است.
 خلاصه بین قطع و بین اعتبار مساحت و اعتبار الحروف، از نسب اربعه عموم و خصوص من وجه است،‌گاهی مساحت با فراموش کردن حروف یکی می‌شود، اگر نصف زبان را قطع کردند، نصف حروف را نمی‌تواند تلفظ کند، اما گاهی عکس است،‌ممکن است قطع بیشتر باشد، اما حروف کمتر فراموش بشود، گاهی ممکن است عکس باشد،‌مساحت بیشتر باشد،‌ اما ناتوانی نسبت به تلفظ حروف کمتر باشد، حضرت امام در همه حالات می‌فرماید میزان لسان نیست،‌میزان توانائی و عدم توانائی به تنطق به حروف معجم است، هر مقداری که توانست تلفظ کند، از دیه کم می‌شود و هر مقداری که نتوانست،‌دیه دارد، خواه با مساحت تطبیق کند یا با مساحت تطبیق نکند،یعنی بیشتر از مساحت و یا کمتر از مساحت بشود.
 حضرت امام (ره)در اینجا در مقابل دو قرار گرفته، یک قول مال مرحوم اردبیلی است، قول دوم هم مال شهید ثانی است.
 توضیح نظریه اردبیلی
 قول اردبیلی این است که ما سه صورت داریم:
 صورت اول این است که نقص فقط در منفعت بشود بدون اینکه زبان قطع بشود، ایشان می‌گوید در اینجا من قبول دارم که میزان همان حروف معجم است.
 پس سه صورت دارد، گاهی ضربه فقط بر منفعت وارد می‌شود، مثلاً با سیلی به سر طرف زد، این آدم گیج شد و حالت روانی پیدا کرد و احساس تنطقش از بین رفت یا کم شد، اما زبان بر سر جای خودش باقی است، ایشان می‌گوید در اینجا میزان همان حروف معجم است.
 صورت دوم این است که اگر برخی از زبان را قطع کردند بدون اینکه در منافع ضربه‌ای وارد بشود، می‌گوید میزان در اینجا مساحت است نه حروف معجم،چون منافع سر جای خودش باقی است.
 صورت سوم این است که اگر زبان کسی را بریدند، هم زبان کم شده و هم منافع،‌آیا میزان دراینجا منافع است یا میزان دراینجا مساحت است؟
 مرحوم اردبیلی می‌فرماید: میزان در اینجا مساحت است نه منافع. قهراً باید ببینیم که چه مقدار از زبان بریده شده است تا بر اساس آن، دیه را تقسیم کنیم.