91/03/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دیه شعر و موی سر ولحیه
اولین چیزی که حضرت امام در مسئله دیات اعضا و اطراف مطرح می کند مسئلهی مو است، یعنی « شعر و لحیه» البته معلوم است که لحیه هم از اقسام شعر است،ولی به موی سر میگویند:« شعر الرأس»، به لحیه، همان لحیه میگویند،جامع شان شعر است.
فروع مسئله
حضرت امام در این مسئله پنج فرع را مطرح میکند.
فرع اول
فرض کنید آب گرم بر سر کسی پاشیدند و تمام موی سر ریخت و دیگر نرویید،
فرع دوم
لحیهی کسی را تراشیدند یا اسید پاشیدند، به گونهای که دیگر در نیامد.
فرع سوم
کسی، بر سر زنی دوا، یا اسید و یا آب جوش پاشید و تمام موی سر او ریخت و دیگر هم در نیامد، شکی نیست که در این سه مورد دیه کامله است و روایات هم در این زمینه داریم، حتی اگر روایات هم نبود، یک ضابطه داریم که میگوید هر چیزی که در انسان تک است،دیهی او دیه کامله است، مثلاً شعر الرأس دیه کامله دارد و هکذا لحیه دیه کامل دارد، شعر المرأه دیه کامله دارد،البته به شرط اینکه نروید.
اما سه صورت داریم که باید بحث کنیم:
الف: جایی که شعر و موی سر مرد، آنجا که بعد از مدتی بروید.
ب: لحیه و ریش، باز آنجا که بعد از مدتی بروید، در یکی روایت داریم که ثلث دیه دارد، آنکه روایت دارد و میگوید ثلث دیه است، به آن عمل میکنیم، آنکه روایت ندارد، رجوع میکنیم به ارش.
ج: شعر رأس المرأة إذا نبت، در آنجا روایت داریم که دیهاش به اندازه «مهر نسائها» است.
پس سه صورت بدون کلام و سخن دیه کامله است:
1: شعر الرأس إذا لم ینبت،
2:شعر اللحیه إذا لم ینبت،
3: شعر رأس المرأة إذا لم ینبت، در این سه صورت دیه کامله است.
ولی بحث در جایی است که این سه مورد بعد از ریختن، دوباره بروید( إذا نبتوا)، لحیه یا شعر الرأس یکی روایت دارد و میگوید ثلث الدیة، اما دیگری روایت ندارد، در آنجا رجوع به قاعده میکنیم و قاعده حکومت را می گوید، در شعر و موی سر مرأة هم روایت داریم و میگوید اگر موی سر زنی را تراشیدند و لو بعداً برویید، «و لها مهر نسائها»، حضرت هم در آنجا اعمال ذوق میکند و میفرماید نیمی از جمال مرأة مربوط به شعر مرأة است
حکم فرع اول
الفرع الأول: إذا حلق رأس الذکر (یعنی رجل) صغیرا کان أو کبیراً، کثیفاً کان- پر پشت و انبوه- أو خفیفاً- کم پشت-
اما در اولی مشهور فقهای ما میگویند که دیه کامله دارد، عباراتی را از علما نقل میکند و این نقل عبارات برای این است که مسئله روشن بشود.
أما الأول: أعنی إذا جنی علی شعر رأس الذکر بصبّ ماء حارّ أو غیره علی نحو لم ینبت ففیه دیة کاملة، لدخوله تحت الضابطة من أنّ کلّ ما کان فی بدن الإنسان منه واحد، ففیه الدّیة کاملة، و هذا خیرة المشهور، و لم یتأمل فیه إلّا صاحب المسالک فتبعه الأدبیلی و سیأتی وجه تأمُله.
چرا این دو بزرگوار تامل کردهاند؟ چون در روایات کلمهی لحیه در یکی آمده و در دیگری نیامده.
روایت
1: ما رواه الصدوق فی الفقیه عن أبیه- علیّ بن بابوی- عن سعد- سعد بن عبد الله قمّی- مرحوم شیخ صدوق در سال:381 فوت کرده، پدرش در سال: 329 فوت نموده، سعد بن عبد الله در سال :301 فوت نموده، خیلی با هم میخورند- عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب- متوفای:264،-، عن جعفر بن بشیر- تاریخ وفاتش در دست نیست، میگویند جعفر بن بشیر «لا یروی إلّا عن ثقة»، از افرادی که فقط از ثقه نقل میکند، یکی همین جعفر بن بشیر است- عن هشام بن سالم- ثقه است-، عن سلیمان بن خالد، قال: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام): «رجل صبّ ماءً حارّاً علی رأس رجل فامتعط شعره فلا ینبت أبداً؟ قال: علیه الدیة » الوسائل:19 ، الباب 37 من أبواب دیات الأعضاء ، الحدیث 2.
روایت را مرحوم صدوق از کتاب جعفر بن بشر گرفته، چرا؟ چون سند را من جفت کردم، و الا در فقیه دارد: « عن جعفر بن بشیر»، من رفتم مشیخه را نگاه کردم و دیدم که سند صدوق به جعفر کیست، پیدا کردم و آوردم، این سند را من تکمیل کردم، و الا در فقیه از کتاب جعفر بن محمد شروع میشود، برای آقایان بدانند که این سند صحیح است،ما قبلش را هم آوردیم.
و الروایة صحیحة السند و الصدوق أخذ الروایة عن کتاب جعفر بن بشیر و ذکر سنده إلیه فی المشیخة و ذکره فی الوسائل علی نحو الإجمال،- مثلاً گفته: و نحوه عند الصدوق، ولی من همهاش آوردم- و الروایة هذه خالیة عن ذکر « اللحیة».
در روایتی که شیخ طوسی نقل کرده،هم شعر رأس را گفته و هم لحیه را، این سبب شده که این دو عالم بگویند این کفاره مال جفت شان است،إذا اجتمعا.
ثمّ إن الشیخ الطوسی نقل الروایة بالجمع بین شعر الرأس و اللحیة ، فروی عن محمد بن الحسن الصفّار –متوفای:290،) عن محمد بن الحسین (بن أبی الخطاب) عن جعفر بن بشیر عن هشام بن سالم عن سلیمان بن خالد قال:« قلت لأبی عبدالله(علیه السلام) رجل دخل الحمام فصبّ علیه ماء حارّ فامتعط شعر رأسه و لحیته فلا ینبت أبداً؟ قال: علیه الدیة» التهذیب: 10/250 ، الحدیث 992.
این سبب شده که این دو عالم با ما اختلاف پیدا کنند، میگویند در این روایت که میگوید دیه کامله، إذا اجتمعا،و حال آنکه شما در سر تنها میگویید دیه کاملة است، مرحوم شهید ثانی در کتاب مسالک و اردبیلی در کتاب ارشاد، این دو نفر میگویند روایت این دوتا را گفته، چطور شما میگویید تنها تنها برای شعر رأس؟
ما خدمت این علمین جلیلین عرض می کنیم که این علمین جلیلین فقط روایت شیخ طوسی را دیدهاند، اما روایت صدوق را ندیدهاند، چون روایت صدوق تنها شعره دارد و میگوید: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام): «رجل صبّ ماءً حارّاً علی رأس رجل فامتعط شعره...»
آنجا کلمهی رأس دارد، حال کدامش صحیح است؟ مسلماً صدوق مقدم بر شیخ است، یعنی التعارض کدام مقدم است؟ صدوق مقدم است، چرا؟ چون صدوق کارش فقط نقل روایت است، اما شیخ گاهی سراغ تفسیر میرود و التبیان را مینویسند،گاهی سراغ عقائد می رود، نقض الشافی را مینویسند، گاهی سراغ روایت میرود، مسلماً کسی که صاحب فن واحد است، مقدم بر ذوی فنون است،مرحوم شیخ بهائی یک حکایتی را دارد و میگوید: «ما ناظرت ذا فنون إلّا غلبت، و ما ناظرنی ذو فن واحد إلّا و غلبنی» حق هم همین است، چون آدمی که تک فنی باشد، مسلماً استحضارش زیاد است.
بنابراین،ما قول صدوق را مقدم میداریم، این اولاً،
ثانیاً، ممکن است بگوییم هردو مستقلاً فامتعط شعر رأسه و لحیته قال علیه الدیة، یعنی علی کل واحد الدّیة.این هم یک احتمال است، البته کمی خلاف ظاهر است خصوصا روی آن قاعدهای که میگوید هر چیزی که در بدن انسان واحد است، دیه کامل دارد، آنکه متعدد است، جفتش دیه کامل دارد.
این یک روایت که صحیحه هم بود، ولی روایت دیگر خبر است نه صحیحه.
2: خبر سلمة بن تمام المروزی ، قال:« أهرق رجل قدراً –دیگ- فیها مرق- آبگوشت، شوروا- علی رأس رجل فذهب شعره ، فاختصموا فی ذلک إلی علی(ع) فأجّله سنة فجاء فلم ینبت شعره، فقضی علیه بالدیة» الوسائل: 19 ، الباب 37 من أبواب دیات الأعضاء الحدیث 3.
الفرع الثانی
فرع ثانی این است که اگر این بلا را بر سر لحیه بیاورند، در آنجا هم « إذا لم ینبت» دیه کامله دارد، ما بر این مسئله میتوانیم از روایت پیشین استفاده کینم، یعنی از روایت طوسی، چون در روایت طوسی دارد که شعر رأس و اللحیة، ولی احتیاج به آن نداریم، یعنی در عین حالی که میتوانیم از روایت طوسی استفاده کنیم، یک روایت دیگر هم داریم.
1: خبر مسمع عن أبی عبدالله (ع) قال:« قضی أمیر المؤمنین(ع) فی اللحیة إذا حلقت فلم تنبت، الدیة کاملة فإذا نبتت فثلث الدیة»الوسائل: 19 ، الباب 37 من أبواب دیات الأعضاء ، الحدیث 1.
چرا من این را آوردم؟ برای اینکه بدانیم این روایت را مشایخ ثلاثه نقل کردهاند، روایتی را که مشایخ ثلاثه نقل کنند، نمیشود آن را رد کرد، البته روایت دیگر هم داریم.
الفرع الثالث و الرابع
من فرع ثالث را زن فرض کردم، که اگر بر سر زن بلائی بیاورند که مویش نروید، آن را من سوم فرض کردم، چرا؟ برای اینکه هر سه مسئله را ردیف هم گفته باشیم، یعنی هم لحیه و هم رأس مرد و هم رأس زن، ولی حضرت امام آن را آخر برده و این را اول آورده.
إذا جنی علی اللحیة فنبت، أو علی شعر الرأس فنبت.
یعنی اگر بلائی بر موی سر و لحیه آورد، و لی بعد از مدتی دوباره رویید، یکی روایت دارد که میگوید ثلث الدیة، دیگری روایت ندارد، در آنجا سراغ ارش میرویم، إذا جنی علی اللحیة فنبتت، أو شعر الرأس فنبتت، فقد أفتی فی المتن بأنّ فی الأول ثلث الدیة و فی الثانی الأرش. أما الأول فقد ذهب إلیه أبو علی- ابن جنید، متوفای:385، مؤلّف کتاب التهذیب- و الصدوق فی المقنع و ظاهر الفقیه و الشیخ فی النهایة و المبسوط و الخلاف و نسبه فی المختلف إلی ابن إدریس.
و فی الشرائع: فإن نبتا فقد قیل فی اللحیة ثلث الدیة، و الروایة ضعیفة.
و یدل علیه خبر مسمع المروی فی الکافی و التهذیب باسنادین عن أبی عبدالله قال: «قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی اللحیة إذا حلقت فلم تنبت، الدیة کاملة فإذا نبتت فثلث الدیة».
البته روایت خبر است، اما چون آن را مشایخ ثلاثه نقل کردهاند و عمل هم کردندهاند، یعنی محمدون الثلاث نقل کردهاند و عمل کردهاند ولذا ما آن را معتبر میدانیم.
و أما الثانی ففیه الأرش، و ذلک للضابطة الکلیة من أنّ کل مورد لا مقدر فیه للدیة شرعاً فالمرجع فیه هو الحکومة.
آنچه تا کنون گفتیم مال لحیه بود، اما اگر این بلا را بر سر کسی بیاورند و بعد از مدتی بروید،ارش بخاطر همین فاصله است، ارش این است که بین قول دوم و سوم جمع میکنیم، یعنی اطبّاء را جمع میکنیم در اینجا تا نظر بدهند که در این مدت چه مقدار از انسانیت این آدم کم شده، میتوانند یک نوع حسابی بکنند، آن مقیاس را میگیریم و از دیه کم میکنیم.
هذا کله یرجع إلی شعر الذکر و لحیته، ینبت، ففیه الدیة کاملة.
الفرع الخامس
إذا جنی علی شعر المرأةف فلم ینبت، ففیه الدّیة کاملة.
حال اگر چنین بلائی را بر سر مرأة بیاورد، یعنی کاری کند که تمام موی سر او بریزد، در اینجا چه باید کرد؟ حضرت میفرماید باید دیه کامله بدهد، این حکم کشتن یک انسان است که از آن مقام عظیم اجتماعی پایین آورده به این مقام، این در جایی است که نروید، اگر کسی به صورت زنی اسید بپاشد، اگر چشمش را کور کند که آن حساب دیگری برای خودش دارد،اما اگر چشم نباشد، پیشانی و صورت را زخم کند،این زن تا آخر عمر قیافه بد را در جامعه دارد، نمیشود اسلام نسبت به این مسائل بی طرف باشد.
إذا جنی علی شعر المرأةف فلم ینبت، ففیه الدّیة کاملة.
قال المحقق : أما شعر المرأة ففیه دیتها.
و وصفه فی الجواهر بقوله: بلاخلاف أجده.
روایت
و یدلّ علیه ما رواه الکلینی عن علیّ بن إبراهیم عن أبیه عن محمد بن سلیمان عن عبدالله بن سنان فی حدیث قال: «جعلت فداک فما علی رجل الذی و ثب علی امرأة فحلق رأسها؟ قال: یضرب ضرباً و جیعاً و یحبس فی سجن المسلمین حتی یستبرأ شعرها، فإن نبت أخذ منه مهر نسائها و إن لم ینبت أخذت منه الدیة کاملة: خمسة آلاف درهم» الکافی:7/261، الحدیث10،