درس خارج فقه آیت الله سبحانی

91/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقادیر الدیات

حضرت امام می فرماید:

المسألة الأولی: فی قتل القتل العمد، معلوم می‌شود که در اینجا دیه عمد را بیان می‌کند، چون دیه قتل خطأ و شبه العمد در مسئله سیزده می‌آید، ایشان می‌فرماید: «فی قتل العمد حیث تتعین الدّیة أو یصالح علیها مطلقاً»

باید دید که معنای مطلقا چیست؟ من آن را معنا می‌کنم، فی قتل العمد حیث تتعین الدّیة مثل قتل الوالد الولد، قتل العاقل المجنون أو قتل المسلم الکافر، در اینجا تتعین الدّیة، أو یصالح علیها مطلقاً،

معنای این جمله این است که گاهی مصالحه می‌کنند، قیمت را معین می‌کنند، یا می‌گویند هزار دینار یا می‌گویند هزار و دویست دینار، یا می‌گویند هزار و هشتصد دینار.

اگر معین کردند که معین است، اما اگر مطلق گذاشتند، مطلق منصرف است به همان چیزی که در اینجا هست، یعنی یا یکصد شتر است یا هزار گوسفند یا دویست بقر و هکذا، أو یصالح مطلقاً، یعنی بدون قید و شرط، و الا اگر در مصالحه قید بگذارند و بگویند بیشتر از دویست یا کمتر از دویست، خلاصه اگر قید گذاشتند، تابع قید و تابع قرار دادند، ممکن است قرار داد بالا باشد و ممکن هم است که پایین باشد، اما اگر مطلق گذاشتند، یکی از این شش تاست، یعنی مأة إبل، أو مائتا بقرة، أو ألف شاة، أو مائتا حلّة، أو ألف دینار أو عشرة آلاف درهم.

جمع بین اصول سته خالی از اشکال نیست

ولی آقایان غالباً در جمع این شش تا گیر کرده‌اند، خصوصاً در حله گیر کرده‌اند، قیمت حلّه که دوتا لباس است، یکی پیراهن و دیگری به جای ازار، این نمی‌تواند مساوی با بقیه باشد و لذا من عنایت داشتم که روایاتی که در آنها کلمه‌ی «حلّه» آمده است پیدا کنم، بعد از تفحص دیدم که حله یا در روایات ابن أبی لیلی است یا در فتوای جمیل ابن درّاج است، در هر صورت روایتی پیدا نکردیم که حله را خود امام (علیه السلام) مستقیماً فرموده باشد، یا ابن أبی لیلی از پیغمبر نقل می‌کند که از فقهای اهل سنت است یا در روایت جمیل است، ولی معلوم نیست که روایت جمیل، روایت امام باشد، چون لعل فتوای خودش باشد. فلذا روایات را از نو می‌خوانیم و ضمناً باید توجه داشتت که من روایت را دسته بندی کرده‌ام و بعد از دسته بندی، معلوم شد که این روایات بر شش گروهند، گاهی شش تا را دارد،‌گاهی پنج تا را دارد، گاهی چهار تا را دارد، گاهی سه تا را و گاهی دوتا را دارد، خلاصه یک دست نیستند، ضمناً باید توجه داشت روایاتی که می‌گوید فلانی شتر بدهد، فلانی درهم بدهد، آیا مرادش تنویع است، یعنی می‌خواهد بگوید وظیفه دهاتی ابل، یا بقر یا غنم است،‌وظیفه شهری درهم و دینار است یا می‌خواهد بگوید مراد تنویع نیست، بلکه تخییر است، تازه اگر تنویع هم باشد، لغایة التسهیل است، البته غالب این روایات ظهور در تنویع دارد، ولی لغایة التسهیل، چون دهاتی و بیابانی اگر بخواهد درهم و دینار تهیه کند برایش مشکل است، شهری اگر بخواهد ابل یا بقر و غنم تهیه کند باز برایش مشکل است.

پس اولاً ممکن است تخییر باشد، ثانیاً اگر هم تنویع شد، لغایة التسهیل است.

روایت أبی لیلی

1: ما رواه عبد الرحمن، قال سمعت ابن أبی لیلی- از فقهای عامه و اهل سنت است و معاصر با امام صادق (علیه السلام) حضرت در سال 148 به شهادت رسیده، ابن أبی لیلی در سال150 از دنیا رفته- یقول: :« کانت الدّیة فی الجاهلیة مائة من الإبل فأقرّها رسول الله (صلی الله علیه و آله) ثمّ إنّه (ص) فرض علی أهل البقر مائتی بقرة-

کأنّه رسول خدا از ناحیه خودش اینها را تشریع کرده است، ولی ما اینها را تشریع نمی دانیم، مسلماً وحی الهی بوده، یعنی توسعه داد، اما نه توسعه من جانب نفسه، بلکه جانب الله تبارک و تعالی، در کافی هم نظیر این روایات است- و فرض علی أهل الشاة ألف شاة ثنیة ، و علی أهل الذهب ألف دینار، و علی أهل الورق- صاحبان نقره- عشرة ألف درهم، و علی أهل الیمن الحلل مائتی حلّة».

قال عبد الرحمن بن الحجاج- همان روایتی را که از ابن أبی لیلی شنیده، از امام صادق (علیه السلام) هم سوال می‌کند-: فسألت أباعبد الله علیه السلام عما روی ابن أبی لیلی فقال:« کان علیّ یقول: «الدیة ألف دینار، و قیمة الدینار عشرة دراهم و عشرة آلاف لأهل الأمصار و علی أهل البوادی مائة من الإبل، و لأهل السواد مائتا بقرة، أو ألف شاة» الوسائل: ج 19، الباب1 من أبواب دیات النفس، الحدیث1،

«و لأهل السواد» سواد، یعنی شهری، البته نه شهری عصر و زمان ما، بلکه شهری که در اطراف آن، آب است و باغ است و سیاهی، یعنی بخاطر کثرت درخت، شهر های آن زمان، مثل زمان ما نیست که اصلاً در شهر حتی یک مرغی هم در خانه ها پیدا نمی‌شود. سابقاً همه خانه ها مرغی داشتند و تمام زیادی غذا به مرغ ها می‌دادند، گاو داشتند، ولی الآن ضرورت های زندگی آنها را از شهر دور کرده. بنابراین، اگر می‌فرماید «لأهل الأمصار أو لأهل السواد» مراد آن منطقه‌هایی مثل دجله و فرات است که در آنجا درخت و مزارع زیاد است، به مردم کوفه می‌گویند اهل سواد و به خود کوفه می‌گویند ارض السواد، چرا؟ در مقابل حجاز است که هر چه نگاه می‌کنی سر زمین خشک است، بر خلاف کوفه که همه جایش سر سبز است.

روایت جمیل بن درّاج

2:روی جمیل بن درّاج فی الدّیة قال: «ألف دینار، أو عشرة آلاف درهم، و یؤخذ من أصحاب الحلل الحلل و من أصحاب الابل الابل، و من أصحاب الغنم الغنم، و من أصحاب البقر البقر» همان مدرک، الحدیث4.

البته ظاهر روایت تنویع است، به این معنا که اصحاب ابل، باید ابل بدهند، اصحاب غنم هم باید غنم بدهند و هکذا، ولی این تنویع بخاطر تسهیل است، به بیان دیگر عزیمت نیست، بلکه رخصت است.

در اینجا هر شش تا آمده است.

و لا یخفی أنّ الحلّة قد جاءت فی روایة ابن أبی لیلی دون ما رواه عبد الرحمن بن الحجّاج عن أبی عبد الله (علیه السلام).

نعمت وردت فی الروایة الثانیة و لم یعلم أنّه کلام الإمام علیه السلام إذ ربما یکون فتوی من جمیل بن درّاج، ثمّ إنّ المستفاد من الروایتین هو التنویع بمعنی کون الواجب علی أهل الإبل هو الإبل، و البقر لأهله، و هکذا لا التخییر کما هو المشهور، و سیوافیک أن التنویع لغایة التسهیل فلا ینافی التخییر. ا

الطائفة الثانیة: ما ذکر فیها الأمور الخمسة

روایت أبی بصیر

عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، عن علیّ بن الحکم، عن علیّ بن أبی حمزة، عن أبی بصیر- روایت ضعیف است مگر اینکه اصلاح کنیم- فی حدیث قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن الدیة فقال: «دیة المسلم عشرة آلاف من الفضّة-درهم- ، و ألف مثقال من الذهب و ألف من الشاة علی أسنانها أثلاثاً و من الأبل مائة علی أسنانها ثلاثاَ، و من البقر مائتان» همان مدرک، الحدیث2.

این حدیث از دو نظر قابل بحث است، اما از نظر سند اشکالی ندارد جز علیّ بن أبی حمزه، ولی ما این مشکل را در خیلی از جاها حل کردم و آن این است که اگر راوی از علی بن أبی حمزه، یک آدم معتبری باشد، مانند علی بن الحکم که چهار صد روایت در فقه دارد، و آدم جلیل القدری هم است، بعید است که بیاید از علیّ بن أبی حمزه موقع انحرافش نقل روایت کند، لابد این حدیث را موقعی شنیده که جناب علیّ بن أبی حمزه مستقیم بوده، یعنی دارای استقامت در دین بوده، بنابراین، این نوع روایات قابل اعتماد است، فقط آنچه که قابل تذکر می باشد این است که در این حدیث دارد که:« علی أسنانها أثلاثاً» خواه اسنان را جمع سنّ بگیریم که به معنای عمر است، یا اسنان را به معنای دندان بگیریم،« علی أسنانها» سن های مختلف، أثلاثاً، می توانی جوانش بدهی، می‌توانی متوسط بدهی، می‌توانی پیر بدهی، أثلاثاً، به بیان دیگر یکدست لازم نیست،یعنی لازم نیست که همه‌اش جوان یا همه‌اش پیر یا متوسط باشند. ممکن است منظور از عبارت این باشد.

احتمال دیگر این است که خود شاة در هر سالی یک اسمی دارد،یعنی طبق عمرش یک اسمی دارد.

اگر دوساله شد، به او می‌گویند: جذع، سه ساله شد می‌گویند:« ثنی« یا ثنیه، به چهار ساله می‌گویند رباع، به پنج ساله می‌گویند: ثلیث. ممکن است معنای حدیث این باشد که:« علی أسنانها أثلاثاً»،یعنی طبق سن هایی که دارند، أثلاثاً، هم می‌تواند متوسط باشد و هم می‌تواند بالا باشد و هم می‌تواند پایین باشد، از اینها می‌تواند بدهد، ولی در یکی از این روایت کلمه‌ی‌ »ثنیه» آمده بود، اگر ثنیه باشد، حتماً باید سه ساله باشد.

«و من الأبل مأة علی أسنانها أثلاثاً»، مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی أسنان شتر را آورده است، می‌فرماید اگر سال اولش باشد، به او می‌گوید: «حوار»، سال دوم ابن مخاض،فرزند مادری است که آبستن است، چون وقتی که بچه دو ساله شد، مادر آبستن می‌شود، به ساله می‌گویند ابن لبون، بچه‌ی مادری است که شیرده است، به چهار ساله می‌گویند: «حقّه» یعنی مستحق حمل است، به پنج ساله می‌گویند جزع، به شش ساله می‌گویند: ثنی، در ابل اگر گفتند ثنی، باید شش ساله باشد،‌گاهی به آن، « المسان» هم می‌گویند. در این روایت هم پنج تا آمده و اسمی از حلل به میان نیامده است.

الطائفة الثالثة: ما ذکر فیها الأمور الأربعة

یعنی فقط چهار تا آمده، اولی حلل را حذف کرده، دومی را ببینیم که کدام را حفظ کرده است؟

و عن علی بن أبراهیم ، عن أبیه، عن بعض أصحابه، عن عبدالله بن سنان قال: سمعت أبا عبدالله (علیه السلام) یقول فی حدیث:

« إنّ الدّیة مائة من الأبل، و قیمة کلّ بعیر من الورق مائة و عشرون درهما، أو عشرة دنانیر، و من الغنم قیمة کلّ ناب من الأبل عشرون شاة» همان مدرک، الحدیث3،

در این حدیث به جای اینکه سن شتر را بیان کند، قیمت گذاری کرده، یعنی قیمت هر شتر یکصدو بیست درهم باشد، یا شتری را بدهد که قیمت هر کدامش ده دینار بشود، یا اینکه شتری را بدهد که اگر قیمت گذاری کنیم، قمیت هر شتری، به اندازه قیمت بیست گوسفند باشد، کلمه‌ی «ناب» به آن شتری می‌گویند که نیشش در بیاید و این نمی‌شود مگر اینکه شش ساله باشد، در این حدیث فقط چهار تا را گفته، یعنی بقر و حلل را ذکر نکرده.

و عنه- ضمیر بر می‌گردد به شیخ- عن محمد بن عیسی ، عن یونس ، عن محمد بن سنان، عن العلا ابن فضیل، عن أبی عبد الله (علیه السلام) أنّه قال:« فی قتل الخطأ ماءة من الابل، أو ألف من الغنم، أو عشرة آلاف درهم، أو ألف دینار» همان مدرک، الحدیث8،. و رواه الکلینی عن علی ابن إبراهیم مثله.

البته تمام این روایات در باره قتل خطاست، اما اینکه ما در قتل عمد می خوانیم بخاطر این است که در قتل عمد در مرحله اول قصاص است، این در صورتی است که قصاص کند، اما اگر خواستند مصالحه بر دیه کنند، گاهی در دیه قرارداد می بندند، بالاتر یا پایین تر، اگر قرار داد نبستند، دیه‌اش همان دیه قتل خطاست. بنابراین، وجود خطا در این روایات، مشکلی ایجاد نمی‌کند.

روایت جمیل بن درّاج

و عن علیّ- علی بن ابراهیم- عن أبیه- ابراهیم بن هاشم- ، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن دراج فی الدیة قال: «ألف دینار، أو عشرة آلاف درهم، و یؤخذ من أصحاب الحل الحلل و من أصحاب الابل الابل، و من أصحاب الغنم الغنم، و من أصحاب البقر البقر»

و رواه الشیخ باسناده عن الحسین بن سعید ، عن ابن أبی عمیر مثله. روایت علا بن الفضیل

و باسناده عن محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن سنان، عن العلا بن الفضیل ، عن أبی عبدالله فی حدیث قال:

« و الخطأ مائة من الأبل، أو ألف من الغنم، أو عشرة آلاف درهم، أو ألف دینار، و إن کانت الابل فخمس و عشرون بنت مخاض، و خمس و عشرون بنت لبون، و خمس و عشرون حقة و خمس و عشرون جذعة ، و الدیة المغلظة فی الخطأ الذی یشبه العم الذی یضرب بالحجر و العصا الضربة و الاثنتین فلا یرید قتله فهی أثلاث: ثلاث و ثلاثون حقة و ثلاث و ثلاثون جذعة، و أربع و ثلاثون ثنیة کلها خلفة من طروقة الفحلف و إن کنت من الغنم فألف کبش، و العمد هو القود أو رضی ولی المقتول» همان مدرک الحدیث13،

الطائفة الرابعة: ما ذکر فیها الأمور الثلاثة

عن الحلبی عن أبی عبد الله قال:

« الدیة عشرة آلاف درهم، أو ألف دینار» قال جمیل: قال أبو عبد الله : الدیة مائة من الإبل.(الوسائل: 19الباب 1 من أبواب دیات النفس، الحدیث 5.)و الحدیث صحیح.

ما رواه یونس عن بعض أصحابنا عن أبی عبد الله فی حدیث، قال:« الدیة عشرة آلاف درهم، أو ألف دینار، أو ماءة من الإبل» الوسائل سائل19، الباب 1من أبواب دیات النفس، الحدیث7.

و الحدیث مرسل ، و دلالته علی التخییر واضحة.

: ما رواه عبد الله بن سنان ، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول:« من قتل مؤمناً متعمداً قید منه، إلّا أن یرضی أولیاء المقتول أن یقبلوا الدّیة ، فإن رضوا بالدّیة، فإن رضوا بالدّیة وأحب ذلک القاتل فالدیة إثنا عشر ألفاً- در اینجا اختلاف است، چون سابقاً می‌گفت ده هزار درهم، ولی در این روایت می‌گوید دوازده هزار درهم- أو ألف دینار أو مائة من الإبل ، و إن کان فی أرض فیها الدنانیر فألف دینار، و إن کان فی أرض فیها الإبل فماءة من الإبل ، و إن کان فی أرض فیها الدراهم فدراهم بحساب(ذلک) إثنا عشر ألفاً».الوسائل :19الباب 1من أبواب دیات النفس ، الحدیث9.و الحدیث صحیح. و سیوافیک الکلام فی قوله : «فالدیة اثنا عشر ألفاً» مع ان المشهور عشرة آلاف درهم.

البته این حدیث تنویع است، ولی گفتیم تنویع بخاطر تسهیل است.

روایت زرارة

روی عبد الله بن زرارة عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال:« الدیة ألف دینار، أو اثنا عشر ألف درهم، أو مائة من الإبل» الوسائل :19، الباب 1من أبواب دیات النفس ، الحدیث 10.. وفی السند قاسم بن سلیمان و هو لم یوثق لکن القرائن تدل علی وثاقته..

روایت أبی بصیر

روی أبو بصیر، قال: «دیة الرجل ماة من الإبل ، فان لم یکن فمن البقر بقیمة ذلک، فإن لم یکن فألف کبش، هذا فی العمد، و فی الخطأ مثل العمد ألف شاة مخلّطة»الوسائل :19 الباب 1 من أبواب دیات النفس ، الحدیث12. و هذا الحدیث ضعیف . لوجود علی بن أبی حمزة فی السند.

این را شاهد گرفتیم برای اثلاثاً، مخلطة، اعلا، اسفل و اوسط. در اینجا هم حدیث ضعیف است، چون علی بن أبی حمزه است،‌ولی سه تاست.

الطائفة الخامسة : ماذ فیها أمران فقط

یعنی سه روایت داریم که در آنها فقط سه تا آمده است.

روایت معاویة بن وهب

صحیح معاویة بن وهب ،قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن دیة العمد؟ فقال: « مائة من فحولة الإبل المسانّ- آقایان می‌گویند مسان همان شش ساله است- فإن لم یکن إبل، فمکان کلّ جمل عشرون من فحولة الغنم»الوسائل : 19، الباب 2 من أبواب دیات النفس، الحدیث2،

این روایت یک مشکلی دارد و آن اینکه می‌گوید حتماً باید فحل باشد، اگر گوسفند باشد،‌حتماً باید نر باشد، شتر باشد، باید جمل باشد،‌ولی فتوا نداده‌اند، یعنی آقایان نگفته‌اند که حتماً فحل باشد، چون دنبال فحل رفتن مشکل است، اینکه انسان هزار گوسفند فحل و نر پیدا کند کار مشکل است، ولی این روایت می‌گوید فحل. موثقه ابی بصیر

موثقة أبی بصیر، قال: سألته عن دیة العمد الذی یقتل الرجل عمداً؟ قال: فقال : « مائة من فحول الإبل المسان ، فإن لم یکن إبل فمکان کل جمل عشرون من فحولة الغنم»الوسائل :19الباب 2 من أبواب دیات النفس، الحدیث3،

روایت زید الشحام

ما رواه زید الشحام، عن أبی عبدالله (علیه السلام) فی العبد یقتل حرّاً عمداً، قال: «مائة من الإبل المسان، فإن لم یکن إبل فمکان کل جمل عشرون فحولة الغنم»الوسائل: 19 الباب 2 من أبواب دیات النفس ، الحدیث 3.

الطائفة السادسة: ما ذکر فیها أمراً واحداً من الستّة

روایت محمد بن مسلم و زرارة

روی محمد بن مسلم و زرارة و غیرهما، عن أحدهما (علیهما السلام) فی الدّیة، قال: «هی مائة من الإبل و لیس فیها دنانیر و لا دراهم و لا غیر ذلک» الوسائل: ج 19، الباب 1 من أبواب دیات النفس، الحدیث6،

یقول صاحب الوسائل: ضمیر (فیها) راجع إلی الإبل،‌أی لا یعتبر فیها القیمة بل العدد، و یحتمل إختصاصه بأهل الإبل، و الله أعلم» صاحب جواهر می‌گوید ضمیر «فیها» به ابل بر می‌گردد.

روی الصدوق باسناده عن حماد بن عمر و أنس بن محمد عن أبیه عن جعفر بن محمد، عن آبائه علیهم السلام فی وصیة‌النبی صلّی الله علیه و آله لعلیّ علیه السلام، قال:

«یا علیّ، إن عبد المطلب سنّ فی الجاهلیة خمس أجراها الله له فی الاسلام....، إلی أن قال: و سنّ فی القتل مائة من الإبل فأجری الله ذلک فی الاسلام»همان مدرک،‌الحدیث14،

شش طائفه روایات داریم، تناقض در این روایات روشن است، علاوه بر آن، گاهی می‌گوید ده هزار و گاهی می‌گوید دوازده هزار، گاهی می‌گوید هزار درهم،‌گاهی می‌گوید بیست هزار درهم، گاهی می‌گوید مطلق، و گاهی می‌گوید حتماً باید فحل و نر باشد، فقیه در مقابل این روایات گیر می‌کند که چه کند؟ مرد میدان آن کسی است که این روایات را رویهم بریرزد و بین آنها جمع کند و الا طرح روایت مئونه نمی‌خواهد، یعنی اینکه فقیه بگوید آنکه: عمل به المشهور، می‌گیریم، آن را که مشهور عمل نکرده‌اند رها می‌کنیم، این کار آسان است، اما فقیه و کلّ الفقیه این است که تا می‌تواند روایات را طرح نکند، بلکه آنها را جمع کند.