90/11/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: هر گاه ولی الدم بفهمد که قاتل با ضربهاش کشته نشده، آیا میتواند او را دو باره قصاص کند؟
مسئلهای را که در جلسه قبل عنوان کردیم این بود که فردی (عمرو) برادر کسی را کشته،از این رو قاتل را در اختیار او قرار دادند و او ضربتی به جانی زد و خیال نمود که جانی کشته شد و حال آنکه کشته نشده است، بلکه بستگانش او را در بیمارستان بردند و مورد معالجه و مداوا قرار دادند و بهبودی پیدا کرد، برادر مقتول دید که قاتل هنوز زنده است و راه میرود، حکم مسئله چه میشود؟
یک چنین جریانی در زمان عمر بن خطاب هم رخ داد، یعنی «ولی مقتول» یخهی جانی را گرفت و نزد عمر بن خطاب برد و گفت این «آدم» برادر مرا کشته و من میخواهم او را قصاص کنم، عمر بن خطاب دستور داد که او را قصاص کنید، جانی داد و فریاد کرد که : أیها الناس! این «شخص »یکبار به عنوان قصاص و قصد کشتن ضربتی بر من زده، پس قصاص دو باره یعنی چه؟ «فمرّوا بعلیّ بن أبی طالب» با امیر المؤمین ملاقات کردند و علیّ (علیه السلام) فرمود صبر کنید، حضرت با عمر بن خطاب ملاقات کرد و فرمود «ولی الدم » حق دارد که دو مرتبه این جانی را بکشد، اما به شرط اینکه جانی هم از «ولی الدم» یعنی برادر مقتول قصاص کند، چون ضربتی که به او زده، خودش یکنوع اعتدا و تجاوز است، البته جانی از برادر مقتول قصاص بکند، بعداً برادر مقتول از جانی قصاص کند، ما چنین روایتی در این مسئله داریم که در حقیقت جمع بین الحقین بشود، و آن این است که «جانی» از ولی الدم بخاطر ضربتی که زده قصاص کند و لو کشنده نبود، سپس «ولی مقتول» جانی را قصاص کند، یک چنین روایتی را داریم و این سبب شده است که حضرت امام (ره) این مسئله را عنوان کند تبعاً للشرائع، حضرت امام (ره) غالباً سایه به سایه شرائع در این مسائل پیش میرود، حضرت امام در این مسئله میفرماید طبق روایت، باید ابتدا جانی از «ولی مقتول» قصاص کند،سپس «ولی مقتول» این آدم (جانی) را به عنوان قصاص بکشد، ولی گاهی از اوقات ولی مقتول میبیند اگر بخواهد همان ضرتبی که بر جانی وارد کرده بود، بر خودش وارد کند، ممکن است سبب قتل او بشود، فلذا میگوید من از تو میگذرم، تو نیز از من بگذر.
المسألة السادسة و العشرون:
لو ضرب الولی القاتل و ترکه ظناً منه (ولی الدم) أنّه مات فبرأ فلأشبه أن یعتبر الضرب- امام فرق میگذارد بین ضربتی که ولی الدم به جانی زده،اگر با شمشیر زده باشد، اینجا حق قصاصش به گونهای است،اما اگر با چوب یا سنگ زده، حق قصاصش به گونهی دیگر است، اگر با شمشیر زده، قصاص ندارد، چرا؟ به جهت اینکه ولی الدم حق داشت، منتها با شمشیر جانی را زد شمشیرش کار نشد، او (ولی مقتول ) به امر شارع این شمشیر را بر جانی وارد کرده است، فلذا جانی حق قصاص ندارد، اما اگر «ولی مقتول» جانی را با سنگ و چوب زده که حرام بوده، البته در این صورت جانی حق قصاص دارد- فإن کان ضربه مما یسوغ له القتل و القصاص به – کالسیف- لم یقتص من الولی، بل جاز له قتله قصاصاً،و إن کان ضربه مما لا یسوغ القصاص به کأن ضربه بالحجر و نحوه کان للجانی الاقتصاص – جانی میگوید اول من تو را با چوب میزنم، سپس تو مرا بکش- ثمّ للولی أن یقتله قصاصاً أو یتتارکان- میگوید تو از من بگذر و من هم از تو میگذرم-
این فتوای امام بود، پس فتوای امام روشن شد و روایت را هم خواندیم.
بیان استاد سبحانی نسبت به فتوای حضرت امام (ره)
ولی ما نسبت به فتوای امام یکدانه قید داریم، قید ما کدام است؟ میگوییم آنجا که با چوب یا سنگ زده، فرمایش ایشان متین و خوب است، او هم میگوید من تو را با چوب یا سنگ میزنم، سپس تو مرا با شمشیر (قصاصاً) به قتل برسان، اما آنجا که با شمشیر زده و کارگر نشده،حضرت امام سکوت کرد و فرمود قصاص نیست، ما نیز میگوییم قصاص نیست، اما دیه است، چون درست است من که با شمشیر زدم، شرعاً جایز بود، ولی در باطن حرام بوده، منتها چون جاهل بوده قصاص نمیشود بلکه تبدیل به دیه میشود، قانون کلی است هر جا که قصاص نباشد، در آنجا باید دیه بدهد، پس ما با فتوای امام موافقیم، ولی با یکدانه قید و آن اینکه اگر با شمشیر زده، اینجا باید دیه بپردازد، سپس او را بکشد، اما اگر با چوب و سنگ زده، فرمایش ایشان درست است، یعنی ابتدا جانی او (ولی الدّم) را با چوب یا سنگ میزند، سپس ولی الدم جانی را با شمشیر قصاصاً به قتل میرساند یا اینکه با همدیگر متارکه میکنند، به این معنا که ولی الدم میگوید تو از من صرف نظر کن و من هم از تو صرف نظر میکنم. فتوای امام (ره) علی القاعده است، به شرط اینکه دیه در اینجا گذاشته بشود.
این فتوای امام بود و ایشان هم تابع صاحب شرائع شده و حق این بود که صاحب شرائع کلمهی «دیه» را بیاورد و الا فتوا ناقص است.
ولی روایت این تفصیل را ندارد.
این روایت مشکلی در سند دارد.
روایت
1: محمد بن یعقوب کلینی – متوفای 329- عن علی بن إبراهیم- متوفای 309-، عن أبیه – ابراهیم بن هاشم- عن بعض أصحابه – روایت مرسل است- عن أبان عثمان – از أصحاب اجماع است- عمّن أخبر، عن أحدهما – علیهما السلام- دوتا مرسل دارد، یک مرسل قبل از ابان است، یک مرسل هم بعد از آبان است، در سند کلینی دوتا مرسل است، ولی عین این روایت را شیخ طوسی و شیخ صدوق نقل کرده، و حال آنکه یکدانه مرسل دارد، چرا؟ مرحوم وسائل می گوید: و رواه الشیخ باسناده عن علی بن مهزیار، عن إبراهیم بن عبد الله، عن أبان عثمان- متوفای 212،- عمّن أخبر – فقط قسمت آخر روایت مرسل است،صدوق هم هکذا، یعنی از نظر شیخ طوسی و صدوق سند فقط در آخر مرسل است، یعنی اینکه ابان از چه کسی نقل میکند روشن نیست، ولی قبلش ارسال ندارد، ولی در روایت کلینی در دو جا ارسال است- ،
متن روایت
أتی عمر بن الخطاب
برجل قد قتل أخا رجل فدفعه إلیه و أمره بقتله، فضربه الرّجل حتّی رأی أنّه قد قتله ، فحمل إلی منزله فوجدوا به رمقاً فعالجوه فبرء، فلمّا خرج، أخذه أخو المقتول الاول فقال: أنت قاتل أخی ولی أن أقتلک- من حق دارم که تو را بکشم- ، فقال : قد قتلتنی مرّة – جانی گفت: تو مرا یک مرتبه کشتی- فانطلق به إلی عمر- دست جانی را گرفت و نزد عمر بن خطاب برد- فأمر بقتله- عمر هم فوراً حکم قتل او (جانی) را صادر کرد- فخرج و هو یقول : و الله قتلتنی مرّة ،فمرّوا علی أمیر المؤمنین (علیه السلام) فأخبره خبر ه، فقال :« لا تعجل حتّی أخرج إلیک ، فدخل علی عمر فقال: لیس الحکم فیه هکذا، فقال : ما هو یا أبا الحسن؟ فقال: یقتصّ هذا- جانی- من أخی المقتول الأول- ولی الدّم- ما صنع به- آن ضربتی که او بر جانی زده، جانی هم بر او میزند- ثم یقتله بأخیه، فنظر الرّجل – ولی الدّم دید که اگر آن ضربتی که او بر جانی زده، جانی هم بر او بزند ممکن است بمیرد- أنّه إن اقتص منه أتی علی نفسه، فعفا عنه و تترکا» الوسائل: ج 19، الباب 61 من أبواب القصاص فی النفس، الحدیث1،
این «روایت» عین همان متن است، البته با این تفاوت که در متن تفصیل است بین شمشیر و بین غیر شمشیر مانند چوب و سنگ، در شمشیر گفت قصاص نیست، اما در چوب قصاص است، ولی روایت تفصیل ندارد بلکه علی وجه الإطلاق میگوید اول جانی همان عمل را بر سر ولی الدم بیاورد، آنگاه ولی الدم جانی را بکشد، بدون اینکه فرقی بین شمشیر و عصا بگذارد.
اشکال روایت از نظر سند
باید دانست که این روایت از نظر سند اشکال دارد کما اینکه بیان گردید، یعنی از نظر کلینی دوتا ارسال دارد، ولی از نظر شیخ و مرحوم صدوق یکدانه ارسال دارد. مشکل دیگر این است که میگویند ابان بن عثمان من الناووسیة، یک فرقهای در کوفه و غیر کوفه است که به آنان ناووسیه میگویند، این خیلی حرف عجیب است،چون ابان بن عثمان از اصحاب اجماع است و گل سر سبد اصحاب ائمه است، اینکه او بشود ناووسیه، خودش از عجائبات است، مرحوم کشی میگوید: کان من الناووسیة، ولی بعداً محققین کار کردهاند و گفتهاند نسخه کشی غلط است،کان من الناووسیه غلط است، بلکه کان من القادسیة است، قادسیة بوده و شده ناووسیة، حتی مرحوم قهپائی می گوید من نسخه کشی را دیدم و در آنجا «کان من القادسیة» بود، مرحوم اردبیلی هم میگوید که نسخهی کشی که پیش من است،« کان من القادسیة » نه «کان من الناووسیة»،معلوم میشود این نسخههایی که الآن از کشی است و در آنها «کان من الناووسیه» است، تصحیف شده. قادسیه نزدیک کوفه است، آنچه که مطلب را تایید میکند این است که جناب ابان هم کوفی بوده، بعداً ساکن بصره شده.
بنابراین، سند روایت از نظر ابان مشکلی ندارد،و این خودش یک قاعده شد که هر کجا به یک روایتی رسیدید که در آن ابان بن عثمان است، محقیقن بگویند «کان من الناووسیه» فوراً در آنجا باید نطق شما گویا باشد و بگویید «ناووسیه» غلط است، بلکه اصل آن قادسیه است.
پس این ر وایت حجت نیست، مگر اینکه بگویید این روایت ولو سندش ضعیف است، ولی اصحاب «عملوا بهذه الروایة»، و ما معتقدیم که شهرت عملی جابر ضعف روایت است،ولی متاسفانه اصحاب هم به متن این روایت «علی ما هو علیه» عمل نکردهاند،عمل کردهاند، ولی دست کاری کردهاند، مرحوم شیخ طوسی به این روایت عمل کرده،اما یک چیزی بر آن افزوده، کدام را افزوده؟ دیه را، میگوید اگر با شمشیر زده، باید دیه را به جانی بپردازد، بعداً او را بکشد، کلمهی دیه را افزوده و حال آنکه دیه در این روایت نیست:
عبارت شیخ طوسی
قال الشیخ: و من قتل غیره فسلّمه الوالی إلی أولیاء المقتول لیقتلوه فضربه الولی ضربة أو ضربات و ترکه ظناً منه أنّه قد مات و کان به رمق فحمل و دووی- معالجه و مداوا کرد- فصلح ثمّ جاء الولی فطلب منه القود کان له ذلک و علیه أن یردّ علیه دیة الجرحات الّتی جرحه أو یقتصّ له منه: النهایة:774-775،
ایشان دیه را اضافه نموده و حال آنکه در روایات ما کلمهی دیه نیست، بلکه در روایت آمده که اول جناب جانی قصاص کند و سپس ولی الدم، جانی را بکشد، پس به این روایات با تمام خصوصیاتش عمل نشده، بلکه آن را دست کاری کرده اند، شیخ دست کاری کرده و آن اینکه کلمهی دیه را اضافه کرده یا اول جانی بر او ضربتی وارد کند و آنگاه ولی الدم،جانی را به عنوان قصاص بکشد.
توجیه ابن ادریس از روایت
ابن ادریس یک دست کاری عجیبی کرده، ایشان میگوید اگر یک ضربت زده و او را به خیال اینکه طرف با همین یک ضربت مرده، رها کرده و حال آنکه در واقع نمرده، اگر یک ضربت زده و او را رها کرده، در این صورت اگر ولی الدم بخواهد او (جانی) را بکشد، باید اول جانی آن یک ضربت را به ولی الدم بزند، آنگاه ولی الدم، جانی را قصاص کند، اما اگر چند ضربت زده و سپس او را به خیال اینکه مرده رها کرده و رفته، در اینجا قصاص لازم نیست، بلکه ولی الدم میتواند جانی مفت و مجانی بکشد. این حرف از ابن ادریس خیلی عجیب است، چون چه فرق میکند بین یک ضربت که میگوید در آنجا باید جانی اول همان یک ضربت را به ولی الدم بزند و سپس «ولی الدم» او را بکشد، اما اگر ضرباتی باشد، قصاص لازم نیست، یعنی ولی الدم - بدون اینکه جانی از قصاص بگیرد- میتواند جانی را بکشد.
توجیه کلام ابن ادریس
توجیه کلام ابن ادریس این است که اگر یک ضربت زده و بعداً میخواهد با ضربت دوم،جانی را بکشد،این اعتداست، چون دو ضربت به او زده، یک ضربت زده، حالا بدون اینکه جبران بشود، میخواهد او (جانی) را بکشد، با ضربت دوم میخواهد او را بکشد، پس ضربت اول میشود افزایش و اعتدا و لذا باید قصاص بشود، اما بر خلاف اینکه یک ضربت زده، ضربت اول هم کشنده نبوده،دومی و سومی هم کشنده نبوده، همه اینها مقدمه کشتنش است، آخر کار هم زد و او را کشت، یک چنین تفصیلی ایشان میگوید.
«علی ای حال» حتی ابن ادریس هم به این روایت مطلقاً عمل نکرده، بلکه آن را به نحوی دست کاری کرده است و گفته در یک ضربت حق قصاص است، اما در ضربات حق قصاص نیست.
توجیه محقق از روایت
توجیه و دست کاری شیخ را فهمیدیم و آن اینکه ایشان دیه را اضافه کرده، دست کاری ابن ادریس را هم فهمیدیم که ایشان فرق نهاده بین یک ضربت و ضربات، اما محقق همان تفصیل حضرت امام را آورده و گفته آن ضربتی (که با او زده و نکشته) شمشیر است، اینجا قصاص نمیشود، اما آن ضربتی که با او زده و نکشته، سنگ و چوب است، در اینجا قصاص هست،همان تفصیلی را که حضرت امام دارد، مرحوم محقق نیز دارد.
پس معلوم شد که هذه الروایة لیست حجة لا من حیث السند- چون دوتا مرسل یا اقل یک مرسل دارد- و لا من حیث المضمون، مشهور هم که به آن عمل کردهاند، مطلقاً عمل نکردهاند، بلکه یکنوع دست کاری و توجیه کردهاند و سپس عمل نمودهاند، شیخ دیه را اضافه کرده، ابن ادریس هم بین یک ضربت و ضربابت فرق نهاده، مرحوم محقق هم بین شمشیر و عصا و سنگ و چوب فرق گذاشته است.
توجیه استاد سبحانی از روایت
ما هم یک توجیه و دست کاری میکنیم، ما همان حرف شیخ طوسی را میزنیم و میگوییم دیهاش را بپردازد و سپس او را بکشد، البته ممکن است تفصیل بین عصا و شمشیر را هم بپذریم، در واقع دست کاری ما متخذ از دست کاری شیخ طوسی است، البته تفصیل متن تحریر الوسیله را هم میپذیریم و میگوییم اگر با عصا طرف(جانی) را زده، باید اول «جانی» ولی الدم را قصاص کند و سپس ولی الدم، جانی را بکشد، چون عمد است، اما اگر شمشیر است، قصاص نیست، اما دیه است در واقع دست کاری ما متخذ از دست کاری جناب شیخ طوسی است، البته تفصیل متن را هم میپذیریم، اگر سیف است باید دیه بدهیم و اگر عصا و چوب است، آن عمد است، اول باید جانی قصاص کند، بعداً ولی الدم جانی را قصاص کند.
المسألة السابعة و العشرون
مسئله بیست و هفتم
لو قطع یده فعفا المقطوع ثم قتله القاطع فللولی القصاص فی النفس، الخ،
مسئله بیست و هفتم این است که شخصی (عمرو مثلاً) دست دیگری (زید) را قطع کرده، حالا جناب زید بخاطر ترحم عمرو را بخشید، افرادی در جامعه وجود دارند که بخاطر دل رحمی جانی را میبخشند، در اینجا عمرو هم دست زید را قطع کرده و زید هم او را بخشید، ولی عمرو به جای قدردانی از او (زید)، او را کشت، که در حقیقت هم دست او را قطع کرده و هم او را کشته،آیا «ولی الدم» دو قصاص کند یا یک قصاص کافی است؟
در جلسیه آینده بحث خواهیم کرد.