درس خارج فقه آیت الله سبحانی

90/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرائط قصاص

قصاص برای خود شرائطی دارد، که آنها را در این فصل یاد آور می‌شویم، یکی از شرائط قصاص حریت است، به این معنی که اگر واقعاً «مقتول» حر است، قاتلش در صورتی کشته می‌شود که حر باشد و بالعک

به بیان دیگر «حر» در مقابل حر است، رق هم در مقابل رق، و عبد در مقابل عبد است.

ولی آنچه که برای ما مطرح است، همان اولی است، یعنی «الحرّ بالحرّ».

راجع به اولی، چهار صورت داریم، یعنی

«الحرّ بالحرّ» خودش چهار صورت دارد، که دو صورتش خیلی واضع و روان است، آن دو صورت عبارتند از:

الف: الحرّ بالحرّ، یعنی اینکه مرد حر، مرد حرّ دیگر را بکشد.

ب: صورت دوم عبارت است از: « الحرّة بالحرّة» یعنی اینکه زن آزاد، زن آزاد را بکشد‌،این دو صورت جای بحث نیست، اما در اولی که «الحرّ‌ بالحرّ» باشد، مشمول خود آیه مبارکه است، دومی الحرّة بالحرّة، الأنثی بالأنثی»‌ نیز واضح است و جای بحث ندارد.

بنابراین؛ این دو فرع چندان بحث مهمی ندارند و در واقع متن آیه مبارکة است،‌ چون «الحرّ بالحرّ، الأنثی بالأثنی»، هردو صورت را می‌گیرد، فلذا جای بحثی نیست.

«إنّما الکلام» در باره صورت سوم است، و آن اینکه مرد آزاد، زن آزاد را بکشد، یعنی «الحرّ بالحرّة»، در اینجا چه کنیم؟

در اینجا ابتدا باید از نظر آیا بحث کنیم و سپس سراغ روایات برویم، یعنی در مقام استنباط بیشتر باید به آیات قرآنی اهمیت بدهیم،

گاهی گفته می‌شود که اگر مرد آزاد، زن آزاد را بکشد، آیات در اینجا متناقض است، مانند آیه‌ای که در تورات است،«وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ»المائدة/45.

اگر این باشد، می‌شود مرد را بخاطر زن کشت،‌

اما اگر آیه دیگر را در نظر بگیریم، از دو نظر کشتنش ممنوع است:

اولاً: آیه مبارکه فرموده: «الحرّ بالحرّ» و حال آنکه در اینجا «الحرّ بالحرّة» را به عنوان قصاص می‌کشید.

به بیان دیگر قرآن که می‌فرماید: «الحرّ بالحرّ» مفهومش این است که هردو مرد باشند، اما اگر یک طرفش مرد و طرف دیگرش زن است، در اینجا آیه‌ی مبارکه قصاص را نفی می‌کند، همچنین «الأنثی بالأنثی»، و حال آنکه در اینجا یک طرفش مرد است و طرف دیگرش زن، پس اگر آن آیه را در نظر بگیریم،‌

یعنی«وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ»، باید بکشیم و در این جهت بین زن و مرد فرقی نیست

اما اگر آن دو جمله و فقره دیگر را در نظر بگیریم، نمی‌توانیم بگوییم که بکشند، آن دو جمله عبارتند از:

الف: الحرّ بالحرّ، و حال آنکه در اینجا الحرّ بالحرّة‌است نه «الحرّ بالحرّ».

ب: «الأنثی بالأنثی»، ولی در در اینجا «الذکر بالأنثی» است، نه «الأنثی بالأنثی»

چگونه تعارض بین این دو فقرة از آیات را رفع کنیم؟

بنابراین،‌پرسش این است که چگونه تعارض آن آیه را با این دو فقرة رفع کنیم؟

سید مرتضی بجای حل اشکال، آن را تحکیم کرده است

مرحوم سید مرتضی رساله‌ای بنام :«رسالة المحکم و المتشابة» دارد- ‌ به نظر من این رساله در اول تفسیر علی ابن ابراهیم چاپ شده- در آن کتاب این اشکال تحکیم شده، چطور؟ اشکال به این معنا تحکیم شده، که ایشان فرمود: آیه‌ی «النفس بالنفس» منسوخ است، ناسخش «الحرّ بالحرّ و الأنثی بالأنثی» است، که نتیجه می‌شود عدم جواز قتل، اگر حرفی که سید مرتضی از امیر المؤمین علیه السلام نقل می‌کند و می‌گوید: آیه‌ی قبلی منسوخ، و آیه بعدی ناسخ است، نتیجه‌ی این حرف ایشان عدم جواز قتل الحرّ بالحرّ می‌شود

و ربما یؤیّد الإشکال اشکال تایید می‌شود.

پس کلامی که جناب سید مرتضی از امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل می‌کند، در واقع اشکال با آن محکم می‌شود، آیه قبلی می‌شود منسوخ، حتی می‌فرماید منسوخش در تورات است و ناسخش در قرآن، البته منسوخ در قرآن است، ولی به عنوان حکایت است «وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ». بنابراین، کلام مرحوم سید مرتض پس ایشان (سید مرتضی) اشکال را تایید و محکم کرد، آیه اول را منسوخ و این دو فقرة را(الحرّ و الأنثی بالأنثی» را ناسخ دانست.

کلام شیخ حر عاملی

مرحوم شیخ عاملی نیز اشکال را محکم تر کرده، «یقول الشیخ العامل النسخ هنا بمعنی التخصیص فلا ینافی ما مرّ من أنّها، یعنی قوله سبحانه «أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» محکمة»، در واقع اگر بگوییم این دو فقرة مخصص آن دو آیه است، اشکال محکم تر می‌شود و معنایش این می‌شود که: النفس بالنفس إلّا در موردی که یک طرف زن باشد و طرف دیگرش مرد، حالا اسمش را ناسخ بگذارید یا مخصص، فرق نمی‌کند، البته اگر ناسخ بگذاریم، آیه‌ «النفس بالنفس» لطمه می‌بیند و نمی‌توانیم در جاهای دیگر به آن استدلال کنیم و لذا مرحوم شیخ حر عاملی می‌گوید این مخصص است که در جای دیگر بتوانیم از آیه، یعنی از آیه «النفس بالنفس» بهره بگیریم.

پس مرحوم سید مرتضی مشکل را حل نکرده بلکه آن را محکم تر نموده است، چون گفته این دو فقرة ناسخ اولی است، شیخ حر عاملی هم اشکال را حل نکرده است، چون فرموده است که این دو «فقرة» مخصص آیه اولی است، دراین مورد به آیه ‌یاولی عمل نمی‌کنیم، البته در موارد دیگر به «النفس بالنفس» عمل می‌کنیم.

دیدگاه علامه طباطبائی

مرحوم آیة الله طباطبائی می‌فرماید این دو فقرة مفسّر «النفس بالنفس» است، باز هم اشکال را حل نکرده.

بنابراین، ‌این سه اعلام ثلاثة نمی‌گویند در صدد حل اشکال بوده‌اند، ولی کلام آنها مشکل را حل نکرد،‌چون اولی گفت ناسخ است، دومی گفت مخصص است، سومی فرمود مفسر است، اگر کلام این سه بزرگوار را بگیریم، اشکال محکم تر می‌شود ، باز تکرار می‌کنم که ما نمی‌توانیم بگوییم که این آقایان در مقام حل اشکال بوده‌اند، ما هستیم که این اشکال را مطرح کردیم، اینها در مقام تفسیر هستند، مرحوم سید مرتضی می‌گوید ناسخ است، حر عاملی می‌گوید مخصص است، طباطبائی می‌گوید مفسر است.

«علی أیّ حال» این دو فقرة مقدم بر «النفس بالنفس» است، نتیجه این می‌شود که گر مردی، زنی را بکشد، نمی‌توانیم آن مرد را به عنوان قصاص بکشیم.

پس اگر آیه اول را بگیریم، می‌کشیم، اما اگر آیه دوم را، یعنی دو فقرة دیگر را بگیریم، نمی‌شود کشت، سه کلام نقل کردیم، کلام سید مرتضی که می‌گوید، فقرات بعدی ناسخ است، با این کلامش اشکال را محکم تر کرد، وقتی ناسخ شد، اطلاق آیه اولی به درد نمی‌خورد، مرحوم حر عاملی می‌گوید مخصص است، یعنی در این مورد به آیه اولی عمل نمی‌کنیم، بلکه به مخصص عمل می‌کنیم، مرحوم علامه طباطبائی می‌فرماید مفسر است، مفسر هم باشد، باز به آیه‌ی اولی عمل نمی‌کنیم بلکه به مفسر(به صیغه اسم فاعل) عمل می‌کنیم، نه به مفسر(به صیعه اسم مفعول). تا اینجا اشکال بود.

رفع اشکال

ولی چیزی که می‌تواند اشکال را رفع کند این است که این آیه را در نظر بگیریم:« الأنثی بالأنثی» مفهوم دارد، «الأنثی بالذکر، الذکر بالأنثی، الحرّ بالحرّ» مفهومش این است که «الحرّ بالحرّة» ‌نه، یعنی نمی‌شود این دو را در مقابل دیگری قصاص نمود، این مفهوم است، ولی باید ببینیم که مرکز مفهوم چیه؟

آن این است که: «الحرّ بالحرّ یقتل بلا شرط، الأنثی بالأنثی یقتل بلا شرط» اما مفهوم اینها که می‌گوید: « لا یقتل، أی لا یقتل بلا شرط»، یعنی حر و حرة، مثل «الحرّ بالحرّ» نیست، الحرّ بالحرّة، مثل الحرّ بالحرّ» و مثل «ألأنثی بالأنثی» نیست، الحرّ بالحرّ را مثل آب خوردن می‌کشیم،‌الأنثی بالأنثی، مثل آب خوردن می‌کشیم، اما غیر این را نمی‌شود مثل آب خوردن کشت، «الحر بالحرّة» یعنی مثل این نیست که بلا شرط بکشیم، اما مع شرط نفی را نمی‌کند.

بنابراین، آیه که مفهوم دارد، مفهومش قتل بلا شرط را نفی می‌کند نه قتل مع الشرط،‌ یعنی ناظر به قتل مع الشرط نیست، در واقع نفی می‌کند قتل بلا شرط را، بدون اینکه ناظر به قتل مع الشرط باشد، یعنی ناظر به نفی قتل مع الشرط نیست،‌اتفاقاً روایات نیز همین عرض ما را تایید می‌کنند.

بنابراین، ما تعارض بدوی آیات را برداشتیم، چون قرآن کوچکترین اختلاف و تعارضی ندارد، اگر اختلاف و تعارضی هم باشد، اختلاف و تعارضی بدوی است، ولی در نظر ما اختلاف بدوی بود، فلذا اختلاف و تعارض بدوی آنها رفع شد،‌این دو آیه و این دو فقرة،‌که مفهومش می‌گوید مرد در مقابل زن کشته نمی‌شود، مفهوم ناظر است به قتل بلا شرط، بدون اینکه قتل مع الشرط، مورد نفی باشد، یعنی قتل مع الشرط مورد نفی نیست، فالمنفی غیر المثبت، المنفی القتل بلا شرط، المثبت، القتل مع الشرط.، روایات نیز این مطلب را تایید می‌کند.

روایات

1- محمد بن یعقوب کلینی(متوفای 329) عن محمّد بن یحیی(عطّار قمی، شیخ کلینی که وفاتش در دست نیست)، عن أحمد بن محمّد(اگر خالد باشد، وفاتش 270 است، اگر عیسی باشد، وفاتش 280 می‌باشد) این یک سند، سند دوم: و عن علیّ ابن إبراهیم (متوفای309) عن أبیه(ابراهیم بن هاشم، ) عن ابن محبوب(هردو سند به یک نفر می‌رسد که ابن محبوب باشد، یعنی حسن بن محبوب، متولد 150 است، متوفای 224 می‌باشد) عن عبد الله بن سنان(روایت صحیحة است) قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: فی رجل قتل امرأته متعمّداً، قال: إن شاء أهلها أن یقتلوه قتلوه و یؤدّوا إلی أهله نصف الدّیة، و إن شاؤوا أخذوا نصف الدّیة خمسة آلاف درهم، و قال: فی امرأة قلت زوجها متعمّداً قال: إن شاء أهله أن یقتلوه قتلوها و لیس یجنی أحد أکثر من جنایته علی نفسه» الوسائل: ج 19، الباب 33 من أبواب قصاص النفس،‌الحدیث 1.

مردی، زن خودش را از روی عمد به قتل رسانده است، حضرت فرمود اگر اولیای بخواهند شوهر را به عنوان قصاص بکشند، می‌توانند او را بکشند، منتها باید نصف مرد را به اولیای او بپردازند.

و اگر خواستند که دیه بگیرند، نصف دیه را (که پانصد هزار درهم می‌شود) می‌گیرند.

در واقع منافاتی با آیه ندراد، چون آیه که می‌گوید مرد در مقابل زن کشته نمی‌شود، کشته شدن بلا شرط را می‌گوید نه کشته شدن مع شرط را. مفهوم آیه نفی می‌کند قتل بلا شرط را، نه قتل مع الشرط را.

2: و عن علیّ بن إبراهیم ، عن محمد بن عیسی- یعنی محمد بن عیسی بن عبید است، هر موقع بگویند محمد بن عیسی، مراد محمد بن عیسی العبیدی است،‌ بغدادی است-، عن یونس- یونس بن عبد الرحمان- ، عن عبدالله ابن مسکان ، عن أبی عبد الله قال:« إذا قتلت المرأة رجلاً قتلت به ، و إذا قتل الرّجل المرأة فإن أرادوا القود (قصاص) أدّ وا فضل دیة الرّجل علی دیة المرأة و أقادوه بها، و إن لم یفعلوا قبلوا الدّیة دیة المرأة کاملة ، و دیة المرأة نصف دیة الرّجل» همان مدرک، الحدیث2.

٣- و عنه- یعنی علیّ بن ابراهیم- ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر ، عن حماد ، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال«: فی الرّجل یقتل المرأة متعمداٌ فأراد أهل المرأة أن یقتلوه، قال:ذاک لهم إذا أدّوّا إلی أهله نصف الدیة، و إن قبلوا الدّیة فلهم نصف دیه الرّجل ، و إن قتلت المرأة الرجل قتلت به لیس لهم إلّا نفسها» همان مدرک،‌ الحدیث3.

4: و باسناده (اسناد شیخ) عن النوفلی، عن السکونی، عن أبی عبد الله علیه السلام:

قال:« أنّ أمیر المؤمنین قتل رجلاً بامرأة قتلها عمداً، و قتل امرأة قتلت رجلاً عمداً» همان مدرک،‌ الحدیث 14.

ولی در این حدیث ندارد که نصف دیه را بپردازد، البته این مطلق است، ما ناچاریم که این را مقید کنیم به روایات دیگر، این در واقع معارض بود، که ما حلش کردیم،‌در واقع قید ندارد. ناچاریم حمل کنیم، صاحب وسائل می‌گوید محمول علی التقیة، ولی این گونه نیست، چون وقتی که جمع برای ما ممکن است، حمل بر تقیه معنا ندارد،‌بلکه اطلاق این روایت، مقید می‌شود با روایات قبلی. روایت دیگر هم که معارض است، روایت شانزده هم همین باب است.

و باسناده عن الصفّار، و عن ا لحسین بن موسی الخشاب، عن غیاث ابن کلوب،‌ عن إسحاق بن عمّار، عن جعفر علیه السلام:

« أنّ رجلاً قتل امرأة فلم یجعل علیّ علیه السلام بینهما قصاصاً، و ألزمته الدّیة» همان مدرک،‌الحدیث 16.

این محمول در جایی است که یا قتل خطئی بوده، یا طرف اگر می‌کشت، قادر بر ردّ نصف دیه نبود، حضرت که فرمود دیه بگیرید، یا قتلش قتل خطئی بوده یا اگر قتل عمدی هم بوده، چون مجنی علیه قادر بر پرداخت نصف دیه نبوده ، فلذا حضرت فرموده دیه بگیرید. اولی را قید می‌زنیم و می‌گوییم در جایی است که نصف دیه را ردّ‌ کند،‌دومی در جایی است که طرف یا قادر بر ردّ نصف دیه نبوده یا قتلش از قبیل قتل خطئی بوده است.

«تمّ الکلام فی الصورة الثالثة».

صورت چهارم

«الحرّة بالحرّ» صورت چهارم این است که زنی، مردی را کشت، تا کنون می‌گفتیم مردی، زنی را کشته، ولی در صورت چهارم می‌گوییم زنی، مردی را کشت، همان اشکالات آیه در اینجا نیز هست، جوابش همان است که در آنجا بیان شد، کسانی که می‌گفتند آیه «النفس بالنفس» ‌معارض است با این دو فقرة،‌در اینجا نیز همان را می‌گویند، جوابش نیز همان است که در آنجا گفتیم، ولی در اینجا یک مسئله‌ی دیگری است اگر زنی، مردی را کشت، زن را می‌کشیم، آیا باید در اینجا اولیای زن نصف دیه مرد را بدهند یا نه؟ چون زن دیه‌اش نصف است، مرد دیه‌اش تمام است، حال که این زن را در مقابل مرد بکشیم، کأنّه پانصد دینار به ورثه‌ی رجل داده‌ایم، آن پانصد دیگر جایش خالی می‌ماند.

ائمه اهل بیت این اشکال را حل کرده‌اند، واقعاً این اشکال وارد است و وجیه ، شما این زن را کشتید، این زن مردی را کشته که قیمتش هزار دینار است، اور را کشتید، چیزی که قیمتش پانصد تومان است.

در اینجا اهل بیت یک کلمه‌ای دارند و آن این است که انسان بیش از مالک نفس خودش نیست. این زن مالک نفس خودش است، مردی را کشته، شما هم او را بکشید، اما بیایید از او بیشتر هم بگیرید،‌این در واقع یک نوع ظلمی است بر ورثه‌ی او، درست است که این زن، شوهرش را کشته یا مرد بیگانه را کشته، الإنسان لا یجنی علی أزید من نفسه، این مطلب در روایات ما هست.

الفرع الرابع: إذا قتلت الحرّة حرّاً فیقتصّ من المرأة، آیا از این زن اضافه می‌گیریم؟ و لا یؤخذ منها ما فضل علی أشهر القولین، و یدلّ علی ذلک ما مرّ علیک فی صحیحة الحلبی، حیث قال علیه السلام: «إن قتلت المرأة الرّجل قتلت به، لیس لهم إلّا نفسها، دیگر این «مجنی علیه» مالک این زن است، وقتی زن را کشت، دیگری چیزی ندارد که از زن بگیرد.

و هکذا فی صحیحة عبد الله بن سنان حیث جاء فیها:« و إن امرأة قتلت زوجها متعمّدة؟ قال: إن شاء أهله أن یقتلوهها قتلوها، و لیس نجنی أحد أکثر من جنایته علی نفسه».

و خبر هشام بن سالم فی المرأة تقتل الرّجل، قال:: «لا یجنی الجانی علی أکثر من نفسه»

ائمه اهل بیت این مشکل را حل کرده‌اند، زنی را که ما به عنوان قصاص کشتیم، این زن قیمتش پانصد دینار است، این هزار را کشته،‌ می‌گوید چه کنیم؟ همه‌ی دار و ندارش جانش بود که ما آن را گرفتیم. دیگر بیش از جانش را نمی‌توانیم بگیریم.

سوال

ممکن است کسی بپرسد که چه فرق است بین صورت سوم و صورت اول؟

در صورت سوم، مرد زن را می‌ کشت، زن می‌خواست او را بکشد، قیمت زن پانصد بود و می‌خواست کسی را بکشد که قیمت او هزار است، باید نصف قیمت را بپردازد. اما صورت چهارم عکس است، یعنی زن مرد را می‌کشد، کسی که قیمتش پانصد است، هزاره را می‌کشد، امام می‌فرماید دارو ندار این زن جانش است وقتی که جانش را گرفتی، دیگر چیزی ندارد که به شما بدهد.

بلی! یک روایت شاذة داریم و آن روایت ابی مریم انصاری است، عن أبی جعفر علیه السلام قال:« فی امرأه قتلت رجلاً، قال: «تقتل و یؤدّی ولیّها بقیة المال» زن بخواهد مرد را بکشد،‌می‌تواند بکشد، منتها باید بقیه دیه را که پانصد است به ولی او بپردازد.

البته این روایت، روایتی است که کسی به آن عمل نکرده است. تا اینجا کلام امام تمام است، ولی حضرت امام بعضی از فروع را که شرائع دارد، متعرض نشده است، من برای تکمیل ، بعضی از فروع را متذکر می‌شوم، البته امروز مسئله را عنوان می‌کنم، شما مطالعه کنید:

الف: إذا قتل حرّ حرّین فصاعداً، محقق می‌گوید: فإن اجتمع أولیاؤهما علی الاستیفاء فلیس لهم إل نفسه.

اگر حری، دوتا مرد حر را بکشد، اولیای این دو حر، فقط می‌توانند این حر را بکشند، چون این جانی فقط جان خودش را دارد، غیر از جان خودش چیز دیگر را مالک نیست،‌چون اموالش مال ورثه است، «و ذلک لما ورد فی الروایات من أنّه لا یجنی الجانی علی أکثر من نفسه».

الوسائل: ج 19، الباب 33 من أبواب قصاص النفس، الحدیث