90/06/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: هرگاه دو نفر، در قطع عضو کسی اشتراک کنند، حکمش چیست؟
بحث در اینجاست که اگر دو نفر بر قطع عضوی از اعضای انسانی مشارکت کنند و قرار شد که انسان می تواند هردو را قصاص کند، منتها باید «ما به التفاوت» را بپردازد، بعد مسئله به اینجا رسید که مشارکت این است که دو نفر یک عمل را انجام بدهند، یعنی یک عمل مربوط به دو نفر باشد نه اینکه هر کسی عمل جداگانهای را انجام بدهد، هر چند نتیجهاش یکی باشد.
حضرت امام در این عبارت دوتا مثال میزند و میخواهد بگوید در اینجا مشارکت نیست، مثال اول عبارتش این است، البته این عبارت، عبارت شرائع است، مثال اول این است:
« و أمّا لو انفرد کلّ علی قطع جزء من یده، فلا قطع فی یدهما».
در جلسه قبل در معنا کردن این جمله اختلاف پیدا کردیم، این فرعی است که امام میخواهد بگوید داخل در بحث نیست «لو انفرد کلّ علی قطع جزء من یده، فلا قطع فی یدهما».
دیدگاه استاد سبحانی
ولی من فکر میکنم معنایش این است که یکی بیاید انگشتانش را قطع کند، دیگری از مچ او را قطع نماید، بالأخرة دستش قطع شده، منتها هر یک از این دو نفر، جزئی را قطع کرده است، البته شاهد بر این نظریه و فکر را بعداً بیان خواهم کرد.
فروع دوم
و کذا لو جعل أحدهما آلته فوق یده و الآخر تحتها فقطع کلّ جزءاً منها حتی وصل الآلتان و قطعت الید فلا شرکة و لا قطع، بل کلّ جنی جنایة منفردة، و علیه القصاص أو الدّیة فی جنایته الخاصّة.
شهید ثانی مثال به منشار میزند
مرحوم شهید ثانی مثال به منشار میزند، مثلاً یکی منشار را بالای دست قرار بدهد و دیگری منشار را پایین دست و هردو فشار بیاورند، به گونهای که نصف عرض را آلت فوق و نصف دیگر را آلت پایین قطع کند.
نظریهی حضرت امام
حضرت امام میفرماید:این شرکت در قطع ید نیست(فلا شرکة و لا قطع، بل کلّ جنی جنایة منفردة، و علیه القصاص أو الدّیة فی جنایته الخاصّة) ایشان دو مثال را از محل بحث بیرون کرده.این عبارت امام بود که بیان شد.
عبارت مرحوم محقق در شرائع الإسلام
و تتحقق الشرکة بینهما، بأن یحصل الإشتراک فی الفعل الواحد، فلو انفرد کلّ واحد بقطع جزء من یده، لم تقطع ید أحدهما. و کذا لو جعل أحدهما آلته فوق یده و الآخر تحت یده، و اعتمدا حتی التقیا فلا قطع فی الید علی أحدهما، لأنّ کلّ منهما منفرد بجنایته، لم یشارکه الآخر فیها، فعلیه القصاص فی جنایته حسب.
اما شهید ثانی جملهی اولی را که با هم اختلاف داریم چنین معنا میکند و میگوید:
لو قطع کلّ واحد منهم جزءً من یده لم یقطع أحدهم- البته ایشان سه نفر فرض کرده- بل یکون علی کلّ واحد حق جنایته دست یکی را از انگشتانش میبریم، دست دیگری را از زند قطع میکنیم.
لو قطع کلّ واحد منهم جزءً من یده لم یقطع أحدهم، بل یکون علی کلّ واحد حق جنایته لانفراده بها انگشتانش را میبریم، دومی چون قصاصش ممکن نیست فلذا تبدیل به دیه میشود، اولی را قصاص میکنیم و انگشتانش را میبریم، دومی چون قصاصش ممکن نست فلذا تبدیل به دیه میشود.
و کذا لو وضعوا منشاراً أو نحوه علی عضوه و مدّه کلّ واحد مرّة إلی أن حصل القطهر کدام منشاری دارند، یکی منشارش بالا قرار داده و دیگری پایین- لأنّ کلّ واحد لم یقطع بانفراده و لم یشارک فی قطع الجمیع، فإن أمکن القصاص من کلّ واحد علیحدة، ثبت بمقدار جنایته و إلّا فلا،
ممکن نیست که نصف عرض را یکی ببرد و نصف دیگر را هم دومی.
غرض این است که هردو عبارت امام متخذ از شرائع و مسالک است، یعنی عبارت فقهاست نه اینکه عبارت مخصوص حضرت امام باشد.
در هر صورت من فکر میکنم مراد از عبارت(جزء اول) این است که یکی دستش را از اصابع ببرد و دیگری از زند و مچ.
ولی بعضی(از اصحاب درس) میگوید که مراد این است که یکی تا وسط ببرد، و دیگری از همانجا تا آخر را ، یعنی نصف باقی مانده را دیگری ببرد. «و کذا لو انفرد کلّ علی قطع جزء من یده، فلا قطع فی یدهما» چون مشارکت نیست.
ولی مثال آخر را هم محقق، هم شهید ثانی و هم صاحب جواهر میگوید که این مشارکت نیست، یعنی اینکه یکی منشار را بگیرد از بالا ببرد و دیگری از پایین و هردو فشار بدهند و دست بیفتد، میگویند این مشارکت در عمل واحد نیست، چون یکی نصفش را قطع کرده عرضاً، دیگری هم نصف دیگر را، یعنی در واقع از نظر شما یک مثال است، منتها اولی در یک زمان است، اما دومی در دو زمان ، میگویند چرا دومی مشارکت نباشد، کلمهی مشارکت در نص که نداریم، نصی که داریم این است:
« فی رجلین اجتماع علی قطع ید رجل» اجتمعا» کلمهی مشارکت ندرایم، مثال دوم قطعاً مشارکت است، «اجتمعا علی قطع ید رجل» همان صحیحة أبومریم انصاری، اگر کلمهی مشارکت باشد، جای حرف نیست، ولی کلمهی «اجتمعا» است، یکی منشار را از بالا فشار میدهد و دیگری هم منشار را از پایین، بالأخرة این دوتا به هم رسیدند، «اجتمعا علی قطع ید رجل»، حتی اولی را هم ممکن است بگوییم، یعنی اینکه یکی مقداری را برید، اما به طور کامل جدا نشد، دومی آمد و برید و جدا شد، باز «اجتمعا » صدق میکند، این دقت عقلی که مرحوم شرائع کرده و مرحوم جواهر و دیگران نیز تبعیت کردهاند، درست نیست. بلکه همین مقداری که مستند به هردوتا باشد، کافی در صدق «اجتمعا» است
مراد از «اجتمعا» این نیست که در آن واحد باشند، بالأخرة بریدن دست این آدم مستند به دوتا باشد، ظاهراً اگر اولی را نگوییم، دومی را حتماً باید بگوییم.
المسألة الثامنة و الأربعون
تا کنون دو نفر یک مردی را میکشتند، یعنی دو مرد، یک مردی را میکشتند، حال اگر دو زن، یک مردی را کشتند، تکلیف در اینجا چیست؟
اولیای مرد میخواهند قصاص بگیرند، میدانید که دیه زن، نصف دیه مرد است، هر کدام نصف این مرد را کشتند، یعنی اگر حساب کنیم، هر کدام شان نصف رجل را کشتند، اولیای رجل میتوانند این دو زن را با هم بکشند، چرا؟ چون دیة الرجل تساوی دیة المرأتین، اگر این دو را بکشد، کار زیادی نکرده است، اینها مردی را کشتهاند که دیه آن هزار دینار است، در حالی که دیهی هر کدام از این دو زن پانصد دینار میباشد ، فلذا اگر ولی مرد، بخواهد این دو زن را قصاص کند، عمل زیادی را انجام نداده، البته این مسئله منصوص است.
روایت محمد بن مسلم
و باسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن محمد ابن عبد الله، عن العلا، عن محمد بن مسلم قال:« سألت أبا جعفر علیه السلام عن امرأتین قتلتا رجلاً عمداً، قال یقتلان به، ما یختلف فی هذا أحد» الوسائل: ج 19، الباب 33 من أبواب القصاص فی النفس، الحدیث 15،
معلوم میشود که اهل سنت هم فتوای شان همین است.
من در اینجا چند فرع را مطرح میکنم، که باید مذاکره کنیم.
فروع
فبهذا یظهر حکم الفروع التالیة
فرع اول
فرع اول این است که سه زن یک مردی را بکشند، ولی دم میخواهد هر سه را بکشد، منتها باید به بر اولیای آنان پانصد دینار بدهد، چون دوتا زن در مقابل این مرد و مساوی با دیه اوست، سومی را که زیادی کشته، باید در مقابل آن پانصد دینار بدهد. که تقسیم میشود بین ورثه سه مقتول.
فرع دوم
فرع دوم اینکه چهار زن یک مردی را کشتند، ولی دم میخواهد هر چهار زن را بکشد، ولی مرد باید یک دیه کامل مرد را به ورثه مقتول ها بدهد ، چون دوتایش در مقابل یک مرد، اما دوتای دیگرش زیادی است و باید هزار دینار بدهد که ورثهی آنان بین شان تقسیم کنند.
فرع سوم
فرع سوم، سه زن مردی را کشتند،منتها با این تفاوت که دو نفر را کشتیم و یکی را زنده نگهداشتیم، از آنجا که هر کدام از آنان یک ثلث قاتلند، این دوتا را که ما کشتیم، در حقییقت این زن دو ثلث طلبکار است،دو ثلث هم آن زن دیگر طلبکار است، البته دیه خودش را هم حساب کنیم، ما از میان سه تا،دوتا را کشتیم، دوتا معادل دیه مرد است، اما یک زن باقی مانده، این زن باید چه کار کند؟ باید یک ثلث دیه مرد را بین این سه زن قسمت کند
1. فإن کنّ ثلاثاً و أراد قتلهن ردّ علیهن دیة إمراة و هی بینهن بالسویة، و وجهه واضح لأن دیة الرجل تساوی دیة امرأتین، فقتل اثنتین منهما یعادل دیة الرجل تماما، و تبقی دیة الثالثة التی هی نصف دیة رجل علی ذمة الولی ، فیدفع خمسمائة دینار تقسم علی أولیاء المقتولات بالسویة .
2. و إن کنّ أربعاً فقتل الجمیع فیدفع دیة امرأة و ذلک لأنّ قتل اثنتین یعادل دیة الرجل و قتل الأخیرتین یتوقف علی دفع دیتهما فتقسم بین دولیاء المقتولات.
3. ولو قتل فی الثلاثة اثنتین ، فقد استوفی ولی المجنی علیه الدّیة لأنّه قتل امرأتین، و هما یعدلان دیة رجل، ویبقی الکلام فی فی حق المتروکة، فإن المقتولتین تضمنان ثلثی دیة الرجل- ثلث هزار، سیصد و سی و سه دینار میشود و هر کدام 333 دینار را ضامن است، پس باید آن زن متروکة 333 دینار بدهد تا تقسیم بشود، پس اگر سه زن، مردی را کشتند و ما دوتا را به عنوان قصاص کشتیم، از یکی باید333 دینار بگیریم و به اینها بدهیم، چطور جبران کنیم ؟ خودش به اندازه 333 دینار جنایت کرده بود، اما 167 طلبکار است، دیگری هم 167 طلبکار میباشد،333 دینار را تقسیم میکنیم بین این دوتا، یعنی به هر کدام از این دوتا، 167 دینار میدهیم -
ولو قتل فی الثلاثة اثنتین ، فقد استوفی ولی المجنی علیه الدّیة لأنّه قتل امرأتین، و هما یعدلان دیة رجل، ویبقی الکلام فی فی حق المتروکة، فإن المقتولتین تضمنان ثلثی دیة الرجل و الثلث الآخر علی المتروکة ، فهی تدفع ثلث دیة الرجل إلی أولیاء المقتولتین.
4. ولو اختار قتل واحدة من الثلاث یعنی یکی را کشتیم، بقیه زنده ماندند، این آدم باید هزار دینار به اولیای مقتول قبلی بپردازد، و حال آنکه جنایتش به مقدار 333 بوده، بقیه چه میشود؟ در اینجا دوتا طلبکار داریم، یک طلبکار زن است و یک طلبکار اولیای مجنی علیه، یک زن طلبکار است، چون زن را کشتیم، زن به مقدار333 جنایت کرده بود،باید 167 دینار به این زن بدهیم، دیگر اولیای مقتول است،آنان میگویند مردی که کشته شده، قیمتش هزار دینار است، کسی را که ما قصاص کردیم،قیمتش 333 دینار میباشد، ثلث دیگر را آنان تامین کردند، شد پانصد دینار، پانصد دینار دیگر باقی است،آن را باید چه کنیم؟ پس این دو زن باقی ماند، باید 167 دینار به این مقتولة بدهند. و پانصد دینار هم بدهند به اولیای مقتول.
در هرصورت فرض مسئله این است که سه زن، یک مردی را کشتهاند، ولی دم یکی از آنها را کشت،دوتا طلبکار هست، اولاً زن میگوید من به مقدار ثلث دیه رجل بدهکارم که 333 دینار میشود و حال آنکه دیه من پانصد دینار است، پس من 167 دینار طلبکارم، اول باید طلب این زن را بدهیم، بعداً اولیای دم میآیند و میگویند ما زنی را کشتیم که قیمتش پانصد دینار است و حال آنکه کشتهی ما مرد است که قیمتش هزار دینار میباشد ، باید این دو متروکه پانصد دینار به اولیای مجنی علیه بدهند و ضمناً 167 دینار هم به اولیای این زنی که کشته شد بدهند.
ولو اختار قتل واحدة من الثلاث، فالرجل قد استوفی نصف دیته بقتل واحدة و یبقی فیهما الواجب علی المشترکین. یجب علیهما أمران:
١.دفع نصف الدّیة إلی ولی الدم لانّه لم یستوف إلا النصف
٢.دفع ثلث دیة المرأة علی ولی المقتولة کما فی المتن.
وجه ذلک أنّ المقتولة جنت ثلث دیة الرجل أعنی (333دینار) فبذلک صار هذا المقدار جزءاً من دیتها، فبقی لها (167دینار) الذی هو ثلث دیة المرأة . و هذا هو الذی تدفعه المتروکتان إلیها.
اشکال
یکی از اشکالاتی که بر اسلام گرفتهاند این است که اسلام بین انسان ها فرق نهاده، زیرا دیه زن را پانصد دینار قرار داده و دیه مرد را هزار دینار، و حال آنکه هردوتای اینها انسان هستند و نفس ناطقه دارند و همه اینها جزء جامعه هستند، بنابراین، یا باید دیه هردو پانصد دینار باشد، یا باید دیهی هردو هزار دینار باشد.
جواب
جواب این روشن است،چون اگر اسلام دیه مرد را هزار قرار داده و دیه زن را پانصد دینار، این از این نظر نیست که مرد و زن در انسانیت فرق دارند، در انسانیت فرق ندارند، یعنی مرد و زن هردو انسان کامل هستند، هیچگاه درانسانیت شان فرقی نیست، دیة برای جبران انسانیت نیست، دیه برای جبران ضررهای اقتصادی است، در نظام اسلامی زن نان آور خانه نیست، مرد نان آور خانه است، در نظام اسلامی قوام زندگی و اقتصادی با مرد است نه با زن، بنابراین، اگر کسی مردی را بکشد، ضرر بیشتری بر اقتصاد یک خانواده وارد کرده، در حالی که اگر زنی را بکشد، نصف ضرر اقتصادی وارد کرده است.
ممکن است کسی بگوید این مسئله مال زمان گذشته است و در زمان ما زن و مرد دست به دست همدیگر میدهند و چرخ اقتصادی خانواده را به گردش میآورند؟
کراراً گفتهام که قوانین اسلام یک منظومه خاصی است، همه منظومه را باید یکجا پیاده کنیم و قضاوت کنیم، عیناً مانند آداب حج است، اگر کسی برود حج، واقعاً ببیند که مردم دور کعبه میچرخند، خواهد گفت که این چه کاری است که مردم میکنند، این همان بت پرستی است که بت پرست ها میپرستند،یا سنگ بزنند به آن نقطه، باز خواهند گفت که این چه کاری است؟! اگر این منظومه را تک تک مطالعه کنند، انتزاعش بسیار بد است، اما اگر مجموع منظومه حج را از احرام تا آخر را مطالعه کنند و نکات این اعمال برای او روشن میشود، یعنی عین توحید را انتزاع میکند، در مسائل مرد و زن نیز همین گونه است، بلی در جوامعی که هم زن نان آور خانه است و هم مرد ، این قوانین کار ساز نیست، ولی ما باید نظام اسلامی را داشته باشیم، در نظام اسلامی مسئله را مطالعه کنیم،در نظام اسلامی نان آور خانه مرد است، زن مدیر خانه است از نظر زندگی، ضرر های اقتصادی که از ناحیه مرد بر خانواده وارد میشود، بیش از ضرر هایی است که از کشته شدن یک زن وارد می شود.
به بیان دیگر، دیة جبران انسانیت نیست، دیه جبران ضررهای اقتصادی است که بر خانواده وارد میشود، حتی در مراکز غربی چنین است، یعنی مرد بیشترین در آمد را میآورد، بر خلاف زن که کمترین درآمد را دارد، مرد کار های سخت را قبول میکند، زنان کار های نرم را انتخاب میکند، حتی در آنجا هم که ادعای مساوات را میکنند، مرد بیشترین درآمد را دارد و زن کمترین را.
البته گاهی میشود که زن فوق تخصص است و مرد سوادش کمتر میباشد ، ولی این یک امر نادری است، غالباً مرد بیشترین کار را انجام میدهد نه زن.