درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

90/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکالاتی که بر قصاص گرفته‌اند

 در باره قصاص از قدیم الأیام سه اشکال مطرح است، که ما دو اشکال را در جلسه گذشته جواب دادیم

اشکال اول

  اشکال اول این بود که اگر کسی، مؤمنی را بکشد، چرا باید مخلد در نار باشد « وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا»

  اگر «مشرک» مؤمنی را بکشد و مخلد در نار باشد، چندان اشکالی ندارد.

  اما اگر «مؤمن» مؤمنی را بکشد، چرا مخلد باشد؟

جواب

  جواب این اشکال را دادیم و نیاز به تکرار نیست.

اشکال دوم

 اشکال این بود که اصلاً در اسلام کیفر مناسب با عقوبت نیست، چون انسان یک لحظه گناه می‌کند،‌ولی برای همیشه در آتش است، یعنی مخلد در آتش می‌باشد.

جواب

  جواب این را نیز دادیم و گفتیم که از نظر تجسم اعمال است.

 به بیان دیگر عقوبت ها بر دو گونه‌اند:

الف: گاهی جعلی و قراردادی‌اند

ب: گاهی جنبه‌ی تکوینی دارند.

اشکال سوم

  اشکال سوم اینکه قرآن مجید می‌فرماید:

«مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»

 فعلاً بحث ما در همین آیه است که چگونه قرآن کریم می‌فرماید اگر یکنفر فردی را کشت

  ، منتها نه از ناحیه‌ی قصاص (بغیر نفس) و نه از ناحیه فساد فی الارض، بلکه اگر بدون جهت یک نفر را بکشد، مثل این است که همه‌ی مردم را کشته باشد.

 ما چگونه می‌توانیم این آیه را معنا کنیم و حال آنکه کشتن یک نفر، معادل با کشتن ٥ میلیارد انسان است« مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» مرحوم شیخ طوسی در تفسیر « التبیان» از این اشکال، چهار جواب گفته، صاحب « مجمع البیان» پنج جواب گفته، فاضل مقدارد نیز چهار جواب داده است، من همه‌ی این جواب ها را دیده‌ام، ولی هیچکدام از این جواب ها قانع کننده نیستند، یعنی این جواب ها به گونه‌ای نیست که ما بتوانیم برای جوان های دانشگاهی عرضه کنیم.

جواب استاد سبحانی

 ولی ما به گونه‌ی دیگر جواب می‌دهیم و این متخذ از کتاب شریف «المیزان» است.

  البته باید توجه کرد که تفسیر «المیزان» روح مسئله را گفته،اما بیانش از من است.

 خلاصه‌ی جواب این است که اسلام می‌فرماید اگر کسی، دیگری را بکشد کانّه همه‌ی انسان ها را کشته.

 به بیان دیگر: سوال این است که این آدم جرا این «آدم» جناب زید را کشت و حال آنکه زید دستش به خون کسی آلوده نبود، یعنی آدمی را نکشته بود و همچنین فسادی را مرتکب نشده بود نکرده بود، پس چرا زید را کشت؟ معلوم می‌شود که او را بدون جهت

  کشته و اگر کسی بدون جهت فردی و مؤمنی را بکشد، نشان دهنده این است که این آدم دشمن و عدو انسانیت است،بگونه ای که اگر دستش برسد، سایر انسان ها را هم می‌کشد، چرا؟ چون جناب «زید» با سایر انسان در انسانیت مشترک است، یعنی همه ی اینها در انسانیت مشترکند، پس نتیجه می‌گیریم که «آدم» تنها عدو، ودشمن زید نیست بلکه دشمن و عدوی انسانیت است، چون قدر مشترک بین مقتول (که جناب زید باشد) و دیگران همان انسانیت است نه چیز دیگر.

  بنابراین، چنین شخصی،عدو، و دشمن انسانیت است و لذا قرآن کریم می‌فرماید مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»

  این بیانی که ارائه گردید، مال من است، بیانی که مرحوم طباطبایی دارد، مثل همین است، منتها ایشان مطلب را با یک مثال روشن می‌کند و می‌گوید شما یک کوزه را در نظر بگیرید که ما آن را به ده لیوان آب تقیسم کردیم و شما فقط از یک لیوان آب خوردید، این یک لیوان هیچ خصوصیتی ندارد، شما کأنّه آب را خوردید، این لیوان در حقیقت ظرف است، شما تشنیه بودید و برای رفع تشنگی از یکی از این لیوان ها آب خوردید، این لیوان های متعدد همگی متخذ از یک کوزه‌اند، این آدم «شرب الماء»،ظرف خصوصیت ندارد، ایشان بعد از این «مثال» می‌فرماید که انسان‌ها نیز بسان همین آب های در لیوان هستند، به این معنی که اگر کسی در ظاهر یک نفر را کشته باشد، غرضش قائم با این یک نفر نیست، چون اگر این «آدم» یک انسان درستی بود، کسی را بی جهت نمی‌کشت، اینکه بی جهت کسی را کشته، این ملاک بی جهتی در زید، عمرو، بکر و سایر انسان ها (که تعداد شان فرض کنید به پنج میلیارد می‌رسد) هست.

  این بیان مرحوم طباطبایی بود، البته با توضیحی که من دادم.

 یک تفسیری هست به نام: «التحریر و التنویر» که مال ابن عاشور است، ایشان هم از علمای تونس است، البته در قید حیات نیست، این تفسیر، بسیار تفسیر خوبی است و در حقیقت اگر اهل سنت در قرن اخیر یک تفسیر خوبی نوشته، آن همین تفسیر است، چون بقیه تفاسیر شان غالباً مبنی بر احادیث است، ولی این تفسیر عقلانی است و لذا وهابی ها این تفسیر را نمی‌پسندند، چرا؟ چون عقلانی است، او نیز همین بیان را دارد، منتها تعبیرش را عوض می‌کند و می‌گوید اگر این «آدم» یک انسانی را کشته «فهو عدوّ للانسانیة» معلوم می‌شود دشمن انسانیت است، زیرا این شخص(زید) خصوصیت ندارد.

  بنابراین؛ قرآن یک حقیقت روانی را در این آیه بیان می‌کند.

مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا».

  البته جواب های دیگر در تفسیر « مجمع البیان» است که مجموعاً پنج جواب می‌شود، در تبیان مرحوم شیخ طوسی هست.

  فاضل مقداد کتابی بنام «آیات الأحکام» در آنجا نیز این جواب ها آمده، ولی جواب ها ما را قانع نمی‌کند هرچند ممکنن است که شما را شاید قانع کند. بحث ما در آیات قصاص تمام شد.

  همان گونه که عرض کردم، آقایان هر بحثی را که وارد می‌شوند، باید قبلا ب آیات آن موضوع را وارد میدان کنند، سپس سراغ سایر ادله بروند.

عبارت حضرت امام در تحریر الوسیلة

  القول فی الموجب

 حضرت امام در تحریر می‌فرماید:« فی الموجب»، موجب، یعنی آنکه سبب قصاص است، سبب قصاص چیست؟

  دو نفر موجب قصاص را تعریف کرده اند، یکی محقق در شرائع، دیگری حضرت امام در تحریر الوسیلة، من ابتدا تعریف محقق را می‌خوانم، سپس سراغ تعریف امام می‌روم، چون تعریف امام با تعریف محقق نزدیک است، یعنی امام در تعریف محقق یک تصرفی کرده که باید وجه آن تصرف روشن بشود.

تعریف محقق در کتاب شرائع الإسلام

  مرحوم محقق این گونه تعریف کرده است:

 و هو إزهاق النفس المعصومة المکافئة عمداً عدواناً.

  ایشان می‌فرماید موجب عبارت است از: «إزهاق النفس» یعنی روح انسانی را از بدنش جدا کند، کدام نفس؟ «المعصومة» یعنی نفس محترمة، مراد از کلمه‌ی« المعصومه» یعنی معصومه باشد نسبت به قاتل، هر چند ممکن است «فی حدّ نفسه» معصوم نباشد.

 چطور؟ فرض کنید آدمی لواط کرده، یا مرتکب زنا شده، چنین آدمی نسبت به حاکم معصومه نیست، اما نسبت به همسایه و سایر مردم معصومه است، به این معنا که هیچ کس حق ندارد بر اینکه زانی و لاطی را بکشد. چرا؟ چون معصومه است.

  پس معلوم شد که مراد از «معصومة» این نیست که مطلقاً معصومه باشد حتی عند الحاکم، بلکه مراد از «معصومة» المعصومة بالنسبة الی القاتل است و لذا اگر «شخصی» زانی محصن را کشت، حتماً کشته می‌شود هر چند زانی محصن معصومه نیست، منتها معصومه برای حاکم نیست، اما برای این شخص معصومة است.

 دومین قیدی که محقق در تعریف آورده، عبارت است از:« المکافئة» یعنی به شرط اینکه که هم طراز و هم رتبه باشند، پس مسلمانی اگر کافر را کشت، مسلمان بخاطر کافر کشته نمی‌شود، چرا؟ چون کافر همطراز و هم رتبه با مسلمان نیست، یا پدر اگر پسرش را کشت، پدر بخاطر پسرش کشته نمی‌شود چرا؟ چون پدر و پسر در رتبه‌ی واحد نیستند. قید دیگری که آورده، کلمه‌ی « عمداً» است، یعنی از روی قصد بکشد، «خرج القتل الخطائی» یعنی قتلی که از روی خطا و اشتباه صورت می‌گیرد از این تعریف خارج شد.

 آنگاه مرحوم محقق می‌فرماید:« عدواناً» ایشان قید «عدواناً» را برای چه می‌آورد؟

 برای اینکه خارج کند موردی را که انسان طرف را قصاصاً می‌کشد.

 اگر من کسی را به اذن حاکم قصاصا بکشم، به این «إزهاق النفس المعصومه المکافئة عمداً» صدق می‌کند، اما عنوان «عدواناً» صدق نمی‌کند.

تعریف حضرت امام قدّس سرّه

  حضرت امام -اعلی الله مقامه- همین تعریف را محقق را آورده، منتها کلمه‌ی «عدواناً» را حذف کرده است و فرموده:

  و هو إزهاق النفس المعصومة عمداً مع الشرائط الآتیة

  مقصودش این است متکافئ باشند، اما قید « عدواناً» نیاورده است چرا؟ چون همان قید اوّل کافی است، یعنی « إزهاق النفس المعصومة» چون من اگر انسانی را قصاصاً می‌کشم، او نسبت به من معصومه نیست. بله! شخص دیگری حق ندارد که او را بکشد، من که «ولی الدّم» هستم اگر او را قصاصاً کشتم فلذا برای من مشکلی نیست.

 از آنجا که کلمه‌ی «معصومه» در اینجا کافی است، ایشان کلمه‌ی «عدواناً» را حذف کرده است.

  بنابراین؛ اگر انسانی قصاصاً پدرش را کشته او را بکشند این معصومه نیست، همچنین عدوانا و معصومه هم نیست فلذا همین قید معصومه برای ما کافی است.

  البته تعریف‌های دیگری نیز در این زمینه هست، منتها چون تعریف محقق در میان شیعه، یک تعریف جانبی است، حضرت امام نیز همان را انتخاب کرده است (البته با این تصرّفی که عرض شد).

 پس تعریف امام عبارت شد از: «و هو إزهاق النفس المعصومة عمداً مع الشرائط الآتیة»

 یعنی بالغ باشد نه صغیر، مکافئ باشند نه غیر مکافئ،همه‌ی این ها در تعریف امام خوابیده است حتی مرحوم محقق حقش بود که کلمه‌ی شرایط را بگوید، چون ایشان مثلاً مکافئ را گفته، و حال آنکه علاوه بر اینها، باید کبیر باشد نه صغیر، عاقل باشد نه مجنون.

 ولی حضرت امام با قید «مع الشرائط الآتیة» تمام آنچه را که در قصاص لازم است آوده.

نظریه استاد سبحانی

  بنابراین، تعریف امام، افضل و بهتر از تعریف مرحوم محقق حلّی است، چرا؟ چون اولاً: کلمه‌ی عدواناً لازم نیست بلکه کلمه‌ی «المعصومة» کافی است. بله! اگر من کسی را قصاصاً بکشم، چون نسبت به من معصومة نیست، البته عدوان هم نیست.

 ثانیاً:مرحوم محقق فقط یک شرط را بیان کرده و آن اینکه مکافئ و هم درجه و هم رتبه باشند، و حال آنکه شرائط دیگر هم لازم است.

المسألة الأولی: یتحقق العمد محضاً بقصد القتل بما یقتل و لو نادراً، و بقصد فعل یقتل به غالباً، و إن لم یقصد القتل به، و قد ذکرنا تفصیل الأقسام فی کتاب الدیات.

 حضرت امام برای این تعریف خودش برای قتل عمد، سه مصداق بیان کرده است.

 البته ما ابتدا تعریف محقق را می‌خوانیم، آنگاه سراغ تعریف حضرت امام می‌رویم.

تعریف قتل عمد از نظر محقق

 و یتحقق العمد بقصد البالغ العاقل إلی القتل بما یقتل غالباً.

 ایشان در قتل عمد دو قید را شرط دانسته است:

الف: قصد قتل را داشته باشد

ب: آلت نیز باید قتالة باشد

 یعنی هم باید قصد قتل را کند و هم آلت کشنده باشد، مثلاً با آهنی به مغز طرف بکوبد، هم قاصد قتل است و هم آلت قاتلة است.

 بنابراین، از نظر مرحوم محقق قتل عمد، یک مصداق بیشتر پیدا نکرد، «أن یکون الجانی قاصداً للقتل و الآلة مما یقتل به»، یعنی غالباً کشنده است، نه این که با پر طاووس بزند که کشنده نیست.

 پس از نظر محقق قصد عمد بیش از یک مصداق ندارد و آن اینکه هم قاصد قتل باشد و هم آلت قاتله باشد.

دیدگاه حضرت امام و استاد سبحانی

 ولی از نظر ما که تابع حضرت امام هستیم، قتل عمد سه مصداق دارد، یکی همان است که محقق فرمود، یعنی اینکه هم قاصد قتل باشد و هم آلت قاتلة باشد.

 دیگر اینکه قاصد قتل نیست، اما آلت قتالة است، مثلاً کسی(بدون اینکه قاصد قتل باشد) در حال عصبانیت یک آهن بزرگی را برداشت و به مغز طرف زد و او کشته شد و مرد، این قتل عمد است هر چند این آدم قصد قتل را نداشته است، یعنی درست است که قصد قتل را نداشته، اما آلت را قصد کرده،‌آلت هم چیزی است که اگر یک بار بزنی، طرف را می‌کشد، پس قاصد این آلت ناخود آگاه در دل، قاصد قتل نیز است، یعنی هر چند در ذهن ابتدائی قاصد قتل نیست، ولی در ذهن فوق الذهن و در اعماق ذهن قاصد قتل است، پس این را هم باید جزء قتل عمد حساب کنیم.

 سومی را هم می‌توانیم بگوییم قتل عمد است و آن اینکه طرف «قصد القتل و لم تکن الآلة قاتلة»، مثل اینکه با خودکار به مغز طرف زد، خودکار غالباً کشنده نیست ولی در اینجا اتفاقاً طرف را کشت، این هم جزء قتل عمد است، چرا؟ چون این آدم به دنبال قتل بود و در آن موقع غیر از خودکار، چیز دیگری در اختیارش نبود، یعنی اگر چیز دیگری هم در اختیارش بود (که غالباً کشنده است) با او می‌زد، منتها در آن زمان غیر از خودکار، چیز دیگری در اختیارش نبود و لذا با همان خودکار به مغز طرف زد و او هم مرد. این هم قتل عمد محسوب می‌شود.

 فتلخص أنّ قتل العمد له أقسام الثلاثة:

الف: قصد القتل و الآلة قاتلة.

ب: قصد الفعل(ضرب) و کانت الآلة القاتلة.

ج: قصد القتل و لم تکن الآلة قالتة.

 منتها این آدم به قصد کشتن او را زد.

 از عبارت حضرت امام هر سه مطلب استفاده می‌شود، چون عبارت ایشان این است:

المسألة الأولی: یتحقق العمد محضاً بقصد القتل بما یقتل و لو نادراً- کلمه‌ی نادراً، اشاره به سومی است- و بقصد فعل یقتل به غالباً، و إن لم یقصد القتل به.

 تا کنون از نظر قواعد بحث کردیم، اما باید ببینیم که از روایات چه استفاده می‌شود.

روایات

 در اینجا من یک روایتی را آورده‌ام که هر سه استفاده می‌‌شود.

 و یمکن استفادة حکم الجیمع من صحیحة الحلبی قال، قال أبو عبد الله -علیه السلام-:

«العمد کل ما اعتمد شیئاً فأصابه بحدیدة أو بحجرة أو بعصا أو بوکزة- وکزة = مشت- فهذا کلّه عمد» الوسائل: ج 19، الباب 11 من أبواب القصاص فی النفس، الحدیث3.

 هر سه مسئله در اینجا هست،یعنی «العمد کلّ ما اعتمد شیئاً»أی قصد القتل، حتی می‌شود گفت که قصد الضرب، «العمد کلّ ما اعتمد شیئاً» أی قصد شیئاً من القتل، حتی قصد الضرب، اما آلت قتالة است کحدیدة أو حجرة، «إعتمدا شیئاً»، کلمه‌ی«شیئاً» را اعم گرفتیم از قتل و ضرب، اما آلت قتاله است، یعنی هردو در اینجا هست، «کلّ ما اعتمد شیئاً، اعتمد»، یعنی قصد، شیئاً، یعنی قتلاً أو ضرباً فأصابه بحدیدة أو بحجرة، سومی نیز هست، یعنی قصد القتل، اما آلت قتاله نیست. فعل قتل نیست، مثلا با وکزة و مشت به سینه طرف زد و او تکلیف قلبی داشت و مرد، عصا نیز مثل مشت است.اتفاقاً حضرت موسی نیز آن شخص قبطی را فقط یک مشت زد، چون قبطی می‌خواست اسرائیلی را بکشد یا با او درگیر شود، حضرت موسی به حمایت از اسرائیلی یک مشت به مرد قبطی زد و او مرد، معلوم می‌شود که او مرض قلبی داشته است« وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَـٰذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ ۖ قَالَ هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ» القصص/ ١٥،

 حضرت موسی قصد قتل او را نداشته، چون اگر قصد قتل او را می‌داشت، نمی‌گفت:

« هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ»

 منتها طرف کشته شد و همین سبب مهاجرت و در بدری حضرت موسی شد و لذا گفت

« هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ»یعنی این عمل کار شیطان بود.

إن قلت: ممکن است کسی بگوید که حضرت موسی پیغمبر است و معصوم، چطور می‌گوید: «هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ»؟

قلت: چون کار عجله‌ای بوده است، یعنی اگر عجله نمی‌کرد، همه قبطی ها از جمله این آدم در دریا غرق می‌شد، ولی این عجله باعث شد که در شهر آوازه بیفتد بر اینکه موسی دو نفر را کشته، کشته‌ی دیروز قاتلش معلوم نبود، این کشته امروز قاتلش معلوم شد، فلذا کسی به حضرت موسی خبر داد که دنبال شماست « وَجَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَىٰ قَالَ يَا مُوسَىٰ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ» ٢٠، به دنبال شماست و می‌خواهند شما را به عنوان قصاص بکشند، در واقع ایشان ترک اولی کرد و اگر صبر می‌کرد برایش بهتر بود.

 این کار حضرت موسی دو پیامد بدی داشت:

الف: کار علجه‌ای انجام داد و اگر صبر می‌کرد، همه قبطی‌ها از جمله این شخص در دریا غرق می‌شد.

ب: دیگر اینکه موسی بخاطر همین آواره شد، فلذا فقط خدا می‌داند که از مصر تا مدین را چگونه طی کرده است.

پس ما قتل عمد را روشن کردیم و این حدیث را هم بررسی نمودیم که می‌گوید: «العمد کل ما اعتمد شیئاً فأصابه بحدیدة أو بحجرة أو بعصا أو بوکزة- وکزة = مشت- فهذا کلّه عمد»