درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
90/02/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: موارد تعزیر
بحث در مواردی است که در اسلام حدی ندارند، اما برای آنها تعزیر در کلمات فقها هست،ما نمونه های را جمع کردیم و ممکن است نمونه ها بیش از آن باشد که من جمع کردهام.
در هر صورت اگر کسی بخواهد همه موارد را جمع کند، نیاز به این دارد که یک دور جواهر و حدائق را از اول تا آخر ببیند، یعنی جاهای که فقهای اسلام قائل به تعزیر هستند نه به حد، ما تا کنون سه مورد بررسی کردیم.
المورد الرابع: تعزیر بائع الخمر، بائع المیتة، لحم الخنزیر و آکل الربا.
در جامعه اسلامی کسانی پیدا میشوند مغازه شراب فروشی دارند، یا میته میفروشند، البته مراد از «میته» در اینجا غیر زمذکی است نه «میته» به معنای حتف الأنف، یا اینکه شخص «نعوذ الله» آکل الرباست، اینها در اسلام حدی ندارند، اما تعزیر دارند.
ولی ما باید مسئله را دو صورتی کنیم،گاهی از اوقات کسانی هستند که مرتکب این گناه میشوند و علاوه بر ارتکاب مستحل نیز هستند و میگویند این گونه حرمت ها مال دوران پیغمبر اکرم بوده و مال عرب ها، اما برای ما هم شراب حلال است و هم اکل میتة، و هم ربا.
اگر کسانی در جامعه اسلامی، این گونه اعمال را انجام بدهند و علاوه بر آن مدعی استحلال هم باشند، از نظر آقایان چنین افرادی مرتد هستند و حد دارند نه تعزیر.
اما اگر کسی که این گونه اعمال را انجام میدهد، مستحل نیست، یعنی نمیگوید که حلال است، بلکه میگوید حرام است، منتها میگوید فعلاً منافع مادی من در این است که میته را بفروشم، ربا خواری کنم ، شراب خانه باز کنم.
به بیان دیگر: میگوید من از عهده نفسم بر نمیآیم فلذا چاره جز انجام این گونه اعمال ندارم، این آدم تعزیر دارد.
ولی بد نیست که من در اینجا یک نکته را متذکر بشوم و آن اینکه آقایان که میگویند مستحل اینها مرتد هستند، این یک دانه صغری لازم دارد و آن اینکه بگوییم اینها از ضروریات اسلام است به گونهای که اگر کسی منکر حکم اینها شد،این ملازمه با انکار رسالت دارد، باید این قید را بیارویم، و الا مجرد اینکه این آدم مستحل است و اگر ملازمه با انکار رسالت نداشته باشد هرگز مرتد نیست.
بیان حضرت امام خمینی (قدّس سرّه)
حضرت امام در سال( 1374 قمری) در مسجد محمدیه وقتی که دماء ثلاثة را برای ما تدریس میکرد،در رد بیان صاحب جواهر - که میگوید اگر کسی با حائض نزدیکی کند و بگوید حلال است، این آدم مرتد است، زیرا حرمت نزدیکی با حائض از ضروریات است- این نکته را فرمود که ما باید بین ضروریات اسلام و بین ضروریات فقه فرق بنهیم، چون ممکن است مسئلهای از ضروریات فقه باشد، اما از ضروریات اسلام نباشد ولذا این مثالهایی که آقایان دارند، مانند بائع الخمر، بائع الخنزیر، بائع المیتة و آکل الربا، باید دیدید که آیا اینها از ضرورایات فقه اسلاماند یا از ضروریات خود اسلام؟
اگر از ضروریات فقه باشد، انکار او ملازم با انکار رسالت نیست، ولی اگر از ضروریات اسلام باشد، مسلماً انکار او از نظر شخص ملازم با انکار رسالت و خاتمیت است، من صغرا را واگذار کردم به خود شما، ببینید که آیا اینها از ضروریات اسلامند یا از ضروریات فقه اسلام، یعنی «کل من ورد فی الإسلام» همان گونه که میفهمد نماز واجب است، میفهمد براینکه اکل میته و اکل ربا حرام است، آیا به منزله وجوب نماز، وجوب حج و وجوب زکات است یا درجهاش از آنها پایین تر است، صغری را خود آقایان احراز کنند.
«مع الوصف» باید این قاعده را حفظ کنیم که: «هنا ضروریتان»:
الف: ضروریة الفقه، ب: ضروریة الإسلام؟
چون ضروریات اسلام چیزی است که اگر کسی وارد حوزه اسلام شد، آنها را در همان روز های اول درک میکند، این از ضروریات قرآن است نه از ضروریات فقه، پس ههنا ضروریة الإسلام، ضروریة القرآن و ضروریة الفقه.
باید درجه بندی کنیم، تشخیص صغرا با آقایان است.
المورد الخامس: تعزّر نابش القبر و لم یسرق الکفن.
مواردی که باز هم تعزیر دارد،نباش است، یعنی آدمی که نبش قبر میکند، اما کفن نمیدزدد، این تعزیر دارد، البته این را چند روز قبل خواندیم، بله اگر علاوه بر نبش، کفن را هم بدزدد، آن سارق است و دستش هم قطع می شود.
الموارد السادس: از مواردی که باز هم تعزیر دارد، سارق های خاص است، چهارم همان بود که بائع خمر، خنزیر، ربا و نباش بود، نبش کند اما کفن ندزدد،ششم هم سارق، یعنی آدمی است که دزدی کرده، اما دست راست ندارد، بعضی از فقها گفتهاند اگر یمین ندارد، سراغ رجل یمنی برویم، ولی ما گفتیم در درجه اول ید یمنی است، اگر دست دارد، موضوع است، اما اگر دست ندارد، پس موضوع نیست، فلذا ما حق نداریم که سراغ رجل یسری را برویم، چون او مال درجه دوم است، حالا که یمین ندارد، حد ساقط است اما تعزیر ساقط نیست، فلذا این آدم تعزیر میشود.
اما کسانی که میگویند: هرگاه دست نداشت، نوبت به رجل یسری میرسد، ما با این مخالفت کردیم،
بله! اگر کسی بگوید اگر دست راست نداشت، نوبت به رجل یسری میرسد، در این فرض تعزیر ندارد.
اما اگر فرض کردیم که این «سارق» مرحله دومش است و دست راست دارد، منتها پای چپ ندارد، این نیز همانند اولی است، یعنی تعزیر دارد، اما حد ندارد.
اما اینکه بگوییم حال که پای چپ ندارد، پس سراغ حبس ابد برویم.
ما گفتیم این حرف هم درست نیست، چون در همه اینها موضوع مشخص است، فلذا در مرتبه اول ید یمنی(دست راست) است، اگر یمین ندارد، پس سالبه به انتفاء موضوع است، در مرتبه ثالثة رجل یسری است، اگر نیست، پس سالبه به انتفاء موضوع است، تعزیر جانشین حد میشود.
السابع: تعزیر المستلب و المختلس و المحتال، سه گروه هستند که حد ندارند، اما تعزیر دارند و ما این سه گروه را قبلاً معنا کردیم، آن سه گروه عبارتند:
الف: المستلب، ب: المختلس، ج: و المحتال.
ما قبلاً این سه اصطلاح را معنا کردیم، فلذا دیگر اینجا معنا نمیکنیم، محتال یعنی جیب بر، به شرط اینکه از جیب ظاهری ببرد نه از جیب داخلی، اینها در اسلام حد ندارند،اماتعزیر دارند، اما فرق این سه تا چیست؟
قبلاً فرق این را بیان کردیم و نیاز به تکرار نیست.
المورد الثامن: تعزیر واطئ الهمیة مأکولة اللحم أ و غیرها، الخ.
اگر انسانی «نعوذ بالله» با بهیمه و حیوانی نزدیکی کند،این آدم حد ندارد، اما تعزیر دارد، علاوه بر اینکه نعمت خدا را فاسد کرده و علاوه براینکه باید جریمهی ملک دیگری را بپردازد، این عمل زشت تعزیر هم دارد، و الا این عمل در جامعه منتشر میشود و باعث فساد میگردد و باید جلوی فساد گرفته شود.
المورد التاسع: تعزیر من أحدث فی المسجد الحرام
مورد نهمی که در اسلام تعزیر دارد- البته اینها نمونههایی است که جمع کردیم، یعنی برای اینکه نمونه ها دست شان باشد، ما آن را جمع کردیم و الا ممکن است بیشتر از این باشد، فلذا همان گونه که عرض کردم این احتیاج به یک کار جمعی دارد که یک دوره جواهر و حدائق را ببیند و تک تک آنها را یاد داشت کنند- جای است که (نعوذ بالله) یک
انسان بد سرشت داخل کعبه رفت و داخل کعبه را آلوده کرد، این حد دارد و حدش هم قتل است، اما اگر «مسجد الحرام» را آلوده کرد، «یضرب»، یعنی تعزیر دارد، اولی حد دارد، دومی ضرب و تعزیر.
المورد العاشر: تعزیر من إستمنی بیده. دهمین موردی که در آنجا تعزیر است عبارت است از: استمناء، یعنی «العادة السرّیة» روایات را خواندیم که تعزیر دارد، در اینجا من یک نکتهای را بگویم، یکی از دوستان یک اشکالی کرد، من استدلال کردم به حرمت استمناء به آیهی:
«وَ الَّذِینَ هُم لِفُرُوجِهِم حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَی أَزوَاجِهِم أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابتَغَی وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ العَادُونَ ».
ایشان گفتند که کلمهی «إلّا علی ازواجهم» مستثنی منهاش چیست؟ مستثنی منه او مرد است، یعنی «الإ» استثناء از کلمهی «الذین» است،یعنی از «الذین» استثنا میکند فلذا این ارتباط به مسئله استثمنا ندارد.
ولی من وقتی که به مجمع البیان مراجعه کردم، در آنجا میگوید:« إلّا» استثنا از یک جملهی محذوف است و از زجاج نقل کرده که جملهی در اینجا هست که عبارت است از:
« و الذین هم لفروجهم حافظون، و هؤلاء یلامون فی إطلاق فروجهم»، اینها اگر فرج را اطلاق و یله و رها کنند« یلامومن»، إِلَّا عَلَی أَزوَاجِهِم أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُم، میگویند:
« لا یلامون إلّا علی ازواجهم» شاهدش آخر آیه است که میفرماید:« فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِینَ» بنابراین، حرف «إلّا» استثنا از یک فعل مقدر است، قرینهاش هم ذیل آیه است که میفرماید: « فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِینَ». یلامون فی إطلاق فروجهم إّلا علی آزواجهمم أو ما ملکت أیمانهم.
معلوم میشود که فرج نباید یله و رها باشد، اطلاق یعنی یله و رها،که انسان هر نوع معامله بکند، فقط یک معامله جایز است و آن اینکه همسر باشد یا ملک یمین.
المورد الحادی عشر: تعزیر شاهد الزور،
افرادی پیدا میشوند که پول میگیرند و شهادت دروغ و ناحق میدهند، یعنی در دادگاه شهادت زوری میدهند، بعضی ها هستند که دین شان را به دنیای دیگری میفروشند، یعنی شاهد زور هستند، اسلام میگوید اینها را تعزیر کنید، علاوه بر تعزیر باید تشهیر کنند،تشهیر یعنی «شهّر یشهّر تشهیراً» ، سوار الاغ و استر میکنند، سوار ماشین میکنند، دور شهر میگردانند و اعلام میکنند که «هذا شاهد الزور» تا کسی با دین و ایمان مردم بازی نکند.
موثقة سماعة
قال سماعة: سألته عن شهود زور؟ فقال یجلدون حدّاً لیس له وقت و ذلک إلی الإمام، و یطاف بهم حتّی یعرفهم الناس، و أمّا قوله تعالی:« وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا ۚ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿٤﴾ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» 5.
قال: قلت: کیف تعرف توبتهم؟ قال: یکذب نفسه علی رؤوس الناس حتّی یضرب و یستغفر ربّه، فإذا فعل ذلک فقد ظهره توبته.
جناب سماعه دو روایت دارد، ولی من یکی را آوردم، علی أیّ حال این آدم شهادتش قبول نیست، مگر اینکه صالح بشود، و مثلها المعتبرةته الثانیة.
و علی کلّ تقدیر فتوبة القاذف لا تکفی حتّی یظهر منه العمل الصالح لقوله سبحانه
«إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»٨٩
جملهی علی کلّ تقدیر جزء همان شاهد زور است، آدم قاذف چیه؟ قاذف خودش یکنوع شاهد زور است،کسی خودش را متهم به زنا میکند، یکنوع شهادت زور است، در جاهای دیگر اصل توبه قبول است، اما در قاذف اصل توبه قبول نیست، بلکه علاوه بر توبه چه کند، عمل صالح هم انجام بدهد، یعنی در نماز و سایر واجبات و مراسم مذهبی هم شرکت کند «إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».
اسلام در اینجا سخت گیری کرده است، یعنی مجرد توبه قبول نیست،چرا؟ چون فرق است بین گناه فردی و گناه مردم، اگر «شخص» خودش گناه کند،توبهاش قبول است، اما اگر لطمه به دیگران بزند، باید اینجا را محکم کاری کند، مجرد اینکه در دل پیشمان است کافی نیست،اقلاً باید یک عمل صالح هم انجام بدهد تا مردم بدانند که توبه این آدم توبه خالصانه است، تا بعداً شهادت او را بپذیرند.
الثانی عشر: تعزیر من دخل فراش أجنبیة عزّر.
در اینجا من علاوه بر بحث تعزیر، یک فصلی را هم گشودهام بنام: دفاع عن المالک و النفس و العرض، فلذا از این ببعد اگر بخواهیم بحث کنیم،،تنها بحث تعزیر نیست بلکه مسئله دفاع عن النفس و العرض و المال هم مطرح است.
اسلام، ارتداد و تفتیش عقائد
در عصر و زمان ما مسئله ارتداد را یکنوع تجاوز به افراد میدانند، فلسفه ارتداد را چند روز است که بحث میکنیم، امروز رسیدیم به اینجا:
1: تفتیش عقائد در اسلام ممنوع است، یعنی در عین حالی که ما معتقدیم که مرتد کشته می شود، تفتیش عقائد هم در اسلام ممنوع است، یکی از افتخارات اسلام این است که در طول چهارده قرن، دادگاهی به نام تفتیش عقائد نداشته است، تفتیش عقائد در زبان لاتینی میگویند:« انگزسیون» در فارسی میگویند تفتیش عقائد، و این کار مسیحی هاست، مسیحی ها در قرن دوازده و سیزد و تا قرن چهارده، محکمهای بنام تفتیش عقائد داشتند، یعنی افراد را میگرفتند و از آنان در باره حضرت مسیح، تورات، گردش زمین، حرکت و سکون زمین سوال میکردند که چیست؟
ولی در اسلام تفتیش عقائد نیست،من یک روایتی را در سنن ابن داود دیدم که مردی متهم به ارتداد شد، فلذا به خدمت پیغمبر اکرم گزارش دادند که بخواهید از ایشان بپرسد، حضرت نخواست، یا خودش آمد اظهار اسلام کرد، یک نفر گفت این آدم دروغ میگوید، پیامبر فرمود من مبعوث نشدهام که دل ها را بشکافم تا ببینم که در دل آنان چیست؟ من این مطلب را در سنن ابوداود در قدیم الأیام دیدم، پیغمبر اکرم در آن زمان این نوع تفتیش عقائد را ممنوع کرده است و فرموده است که:« أنا لم أبعث لأشقّ الصدور»، من مبعوث نشدهام تا دل ها و سینه ها بشکافم و ببینم که در سینهی افراد چیست؟ همین مقدار که گفت من مسلمان هستم کافی است، قرآن کریم هم میفرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّـهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ ۚ كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللَّـهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا ۚ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا»٩٤،
اینها پایههای بحث ماست، ولذا تفتیش عقائد در اسلام نیست و یکی از لکههای ننگینی که در تاریخ مسیحیت است، همین مسئله تفتیش عقائد است، تفتیش عقائد تاریخش در مسیحیت فراوان است، ول دران تاریخی دارد مفصل در حدود پانزده جلد، بخش مفصلی را در یکی از جلد ها (یعنی جلد یازدهم) برای تفتیش عقائد اختصاص داده است و در آنجا نوشته که جنایاتی و چه احکام سختی که اینها صادر میکردند.
2: هر نوع بر اندازی در هر نظامی ممنوع است، خواه نظام، نظام دینی باشد یا نظام، نظام لائیک و بی دینی باشد، عواملی که بخواهد نظام را بر اندازد، این در همهی دنیا ممنوع است، شما بروید در کشور ترکیه لائیک، من کراراً رفتهام، دین در آنجا رسمی نیست، یعنی دین دولت رسمی نیست هر چند مردم متدین است، اما هر نوع هستهای که بخواهد مزاحم نظام لائیک باشد، آن هسته را از بین میبرند، چرا؟ میگویند نظام ما لائیک است و لذا میگویند هر جمعیتی که بخواهد نظام لائیک را بر اندازی کند و جای آن نظام دیگر بگذارد، ما تحمل نمیکنیم، ما عین این مسئله را در نظام دینی میگوییم، در نظام دینی هر نوع کار و فعالیتی که بخواهد نظام را بر اندازد، نمیتوانیم تحمل کنیم، چطور شد که شما در نظام لائیک در کشور های لائیک هر نوع بر اندازی را ممنوع میکنید و میگویید دولت حق دارد که هر جمعیتی که تشکیل شود و هدفش بر اندازی نظام لائیک باشد ممنوع است،ما در نظام دینی نیز همین حرف را میگوییم.
بنابراین، نظامی که بر اساس یک انگیزه دینی یا غیر دینی است نباید ما در آنجا اکتفا به همین ظواهر کنیم، یعنی هر کاری که بخواهد نظام را بر اندازد،ما نمیتوانیم آن را تحمل کنیم، چرا؟ چون یک اصل عقلائی است یعنی همه عقلاء عالم این اصل را پذیرفتهاند، حالا که بحث ما به اینجا رسید، میرسیم به این مسئله و آن اینکه بگوییم ارتداد به نظر شما در ظاهر ارتداد فرد است، ولی اگر همین فرد را رها کنید، یک مصیبتی برای نظام پیش میآورد که آن سرش پیدا نباشد، تاریخ بابی ها و بهائی ها بهترین گواه بر این مطلب است، علی محمد باب در سال (1260)ادعای بابی کرد، بعد ادعای مهدویت کرد، سپس ادعای نبوت نمود، کم کم ادعای خدائی کرد، اگر این مرد را در همان روز اول خفه میکردند، کارش تمام بود، ولی مسامحه کردند، او تبلیغ کرد و انسان های ساده را در اطراف خود جمع کرد و یک مصیبتی را برای اسلام درست کرد که هنوز هم ما گرفتارش هستیم، ارتداد به نظر شما یک امر ساده است ، مثلاً یک نفر میگوید قرآن چیه، اسلام چیه؟ و حال آنکه این گونه نیست، چون اگر این گونه افراد رها بشوند و تبلیغات بکنند، خصوصاً اگر نیروهای خارج، این گونه افراد را بگیرند و پرورش بدهند،این مشکلاتی را برای نظام فراهم میکند، یعنی کم کم مقدمات بر اندازی نظام شروع میشود،ما نباید هر اندیشه و پدیدهای را به عنوان آزادی بپذیریم، بلکه باید بگوییم هر پدیدهای که نتیجهی آن بر اندازی نظام باشد، این ممنوع است و در تمام جهان ممنوع است و در اسلام هم ممنوع است، قرآن میفرماید:
«وَقَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿٧٢﴾ وَلَا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَن تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَىٰ هُدَى اللَّـهِ أَن يُؤْتَىٰ أَحَدٌ مِّثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَاجُّوكُمْ عِندَ رَبِّكُمْ ۗ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّـهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ ۗ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿٧٣﴾
این عین بر اندازی است،یهودان مدینه برای اینکه این نظام را بر اندازند، به جوانان یهود میگفتند پیش پیغمبر اسلام بروید و اظهار اسلام بکنید، چند روزی هم در نماز و سایر مراسم اسلام حاضر بشوید ولی بعداً بگویید این اسلام چندان خیری ندارد و ما خیری در این اسلام ندیدیم، سپس به همان آئین قبلی خود بر گردید، صبح مسلمان بشوید و آخر روز دوباره یهودی بشوید، چرا؟ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، تا نظام را بر اندازند، چه قدر قرآن ما نکات دارد و ما از آن غافل هستیم.
تاریخ
مرحوم سید هبة الدین شهرستانی عالم بزرگوار شیعه در عراق، متولد 1301 و متوفای 1386، یک نامهای به رشید رضا نوشته، رشید رضا هم مؤلف تفسیر المنار است (که در یازده جلد میباشد) اینها با هم رفیق بودند و نامه نگاری داشتند، در یکی از نامه های خود به رشید رضا مینویسد و میگوید من الآن در هندم، ولی الآن نصاری یک شیوهای به کار میبرند که میخواهد نصرانیت را جانشین اسلام کنند در آن زمان پاکستان و هند یکی بودند و هنوز از همدیگر جدا نشده بودند- گفت من در فلان شهر هندم و در آنجا در یک کلیسا هستم و من هم در کلسا به عنوان یک فرد ناشناس رفتم و دیدم که کشیش سخنرانی کرد، بعد چند نفر را که ردیف کرده بود، جلو آوردند یکی گفت من هندو و بت پرست بودم، دیدم که در بت پرستی خیر نیست، دین مسیح را مطالعه کردم و مسیحی شدم، نفر دوم آمد و گفت من از عراق و از کربلا هستم، مسلمان و شیعه بودم، آمدهام با آئین مسیحت آشنا شدم و دیدم که در دین من خیری نیست فلذا مسیحی شدم، یکی هم از ریاض و غیر ریاض آورد و گفت من عرب سنی هستم و من مدت ها مسیحیت را مطالعه کردم، الآن میبینم که بهترین دین مسیحیت است فلذا مسیحیت را قبول کردم، چند نفر را از نقاط عالم آورد و همه آنان گفتند ما دین دیگری داشتیم، در دین خود خیر ندیدیم فلذا مسیحت را به عنوان دین قبول کردیم، بعد ایشان مینویسد من دیدم که همه اینها هندی هستند، یکی به دروغ شده کربلائی،دیگری به دروغ شده عربستانی، دیگری هم به دروغ شده، از منطقه دیگر، اصلاً عربی بلد نیست و میگوید من کربلای هستم، اینها شیوه اینهاست، که در واقع همان که آیه میگوید: وَقَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿٧٢﴾ وَلَا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَن تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَىٰ هُدَى اللَّـهِ أَن يُؤْتَىٰ أَحَدٌ مِّثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَاجُّوكُمْ عِندَ رَبِّكُمْ ۗ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّـهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ ۗ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿٧٣﴾.
به وسیله همین افراد دروغین که یکی از آئین بوذی و آئین بودا و یکی هم از آئین شیعه و یکی هم از آئین سنی، یکی هم از آئین دیگر، بیایند و کشیش هم اینها وارد مسیحیت کند، در دیگران ایجاد تزلزل کند، اگر میبینید اسلام در مقابل مرتد حساسیت دارد، این حساسیت حساسیت روشن است، چون مرتد کار ساده نیست، چون دیگران نیز دورش جمع میشوند و کم کم نتیجه به بر اندازی میرسد که این آیه اشاره کرده است، ارتداد یک نفر، ارتداد یک نفر نیست بلکه دنباله دارد، و الا اگر کسی مرتد بشود، اظهار هم بکند، بدون اینکه تبلیغ کند، هیچ کس آن را نمیگیرد.
« إنّما الکلام» این آدمی است که به وسیله رسانه تبلیغ میکند از طریق رادیو، تلویزیون و روزنامه و امثالش، اینها که تبلیغ میکنند، این مقدمه بر اندازی نظام دینی است و نظام دینی برای این حساس است، همان گونه که لائیک برای این حساس است، نظام دینی هم برای دین حساس است.