درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

90/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: موارد تعزیر

 ما مواردی را از تعزیر جمع کردیم که فقها در آنجا فتوا به تعزیر داده اند، البته این مسئله مسلم است که هر کس گناهی را مرتکب شود، و گناهش هم آشکار گردد، حاکم حق دارد که او را تعزیر کند.

دیدگاه فاضل هندی در کشف اللثام

  و لی مرحوم فاضل هندی در کشف اللثام می فرماید در درجه ی اول باید تعزیرش به وسیله تذکر لسانی و زبانی باشد، یعنی با تذکر زبانی طرف را به گناه و جرمش متوجه کند و او را نصیحت کند و اگر نصیحت زبانی و لسانی مؤثر نشد، آنگاه سراغ تعزیر بدنی برود.

  البته این قید را فقط مرحوم کاشف اللثام در شرح قواعد علامه دارد، ما نیز با این قید موافق هستیم، چون وقتی روح اسلام را مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم در روح اسلام این مسئله است،‌ مثلاً در مورد نشوز زنان می‌فرماید: «وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا»النساء: ٣٤،

 اول اندرز و نصیحت کردن است، بعداً می‌گوید در بستر از آنها دوری کنید، در مرحله سوم مسئله ضرب مطرح است، وقتی که در آنجا یک چنین ترتیبی است، انسان می‌فهمد که اسلام دارای یک روح عاطفی است و به این زودی به خشونت متوسل نمی‌شود.

 بنابراین؛ هر چند در میان فقهای ما فاضل هندی این قید را آورده، ما نیز با این قید موافقیم.

معنای تعزیر و تفاوت آن با حدّ

 مسأله‌ی دیگر این است که معنای تعزیر چیست و تفاوتش با حد چیست؟

  در اینجا سه قول است و باید ببینیم که کدام یکی از این اقوال مورد تایید است:

1: قول اول که قول مشهور است و مرحوم محقق نیز همین را گفته، این است که:

 « أن لا یبلغ حدّ‌ الأکثر فی الحرّ و لا حدّ الأقل فی العبد»، حد اکثر حر را در نظر می‌گیریم، و همچنین حد اکثر عبد را هم در نظر می‌گیریم، تعزیر باید به آن حد اکثر نرسد، حد اکثر حر چیست؟ صد تازیانه است، حد اکثر حد عبد چه مقدار است؟ چهل تازیانه می‌ باشد ، تعزیر باید در حر به صد تازیانه نرسد و در عبد به چهل نرسد، مرحوم محقق این را گفته است.

 در هر صورت مشهور چنین گفته‌اند که حد اکثر حر، صد تازیانه، و حد اکثر عبد چهل تازیانه است، حاکم اگر بخواهد تعزیر کند، چنانچه حر را تعزیر می‌کند، نباید به صد برسد، اگر عبد را می‌خواهد تعزیر کند، باید به چهل تا نرسد.

2: قول دوم این است که باید حد اقل را در نظر بگیریم نه حد اکثر را، نباید به حد اقل حر برسد و نباید به حد اقل عبد برسد، قول اول میزان را اکثر می‌گرفت، قول دوم میزان را اقل می‌گیرد، یعنی «أن لا یبلغ أقل الحدّ، ففی الحرّ خمسة و سبعون و فی العبد اربعون».

 در عبد فرق نمی‌کند، کمتر از چهل نداریم، اما در حرّ اقلش همان هفتاد و پنج تاست که در مواردی هفتادو پنج تا داشتیم.

 بنابراین،‌میزان حد اکثر نیست، بلکه میزان حد اقل است البته در عبد فرق نمی‌کند، عبد چهل است، اما حر اکثرش صد و اقلش هفتاد و پنج است، میزان این است که به حد اقل حر نرسد.

نظریه شهید ثانی و استاد سبحانی

 اما آنچه را که ما انتخاب می‌کنیم و قبل از ما مرحوم شهید ثانی فرموده‌اند، این است که باید گناه را ملاحظه کنید، یعنی هر صنف گناه که برای خودش حدی دارد، چنانچه بخواهیم تعزیر کنیم، باید تعزیرش از حد آن گناه بالاتر نباشد، مثلاً در قذف حدش هشتاد تازیانه است، باید از آن بیشتر نباشد، اگر از قبیل زناست، شبیه زنا و از مقوله زناست،‌باید از صد تجاوز نکند، ما همه میزان را اکثر گرفتیم، اما هر گناهی که مرتکب می‌شود، از سنخ چه گناهی است که در اسلام حد دارد و اینجا می‌خواهیم تعزیر کنیم، سنخ گناه را باید سنجید، اگر سنخ گناه از قبیل کلام است، بچه‌ای آمده قذف کرده، از قبیل کلام است، باید حد اکثر کلام را دید، از آن بیشتر نباشد، اما اگر عمل از قبیل شبیه زنا و مقوله زناست،‌باید حد از حد اکثر زنا بالاتر نرود. بنابراین، در هر موردی آن عمل را ببینید، مشابه کدام عملی است که حد دارد، سنخ کدام عمل است، اکثر از آن نباشد، شهید این را می‌گوید.

عبارت شهید ثانی در مسالک

قال الشهید: «الأجود أن المراد به الحدّ لصنف تلک المعصیة بحسب حال فاعلها فإن کان الموجب کلاماً دون القذف یعنی فحش داده، اما قذف نکرده است- لم یبلغ تعزیره حدّ‌ القذف و إن کان فعلاً دون الزنا لم یبلغ الحدّ» المسالک: 14/448.

 پس در اینجا سه قول شد، حال ما باید از این سه قول، کدام را انتخاب کنیم؟ قول اول اصلاً سنخ را در نظر نمی‌گیرد، بلکه می‌گوید در حر حدّ اکثر صد است، در عبد حد اکثر چهل است، باید تعزیر مولا و تعزیر امام از اینها فراتر نرود.

 اگر قول دوم را بگیریم، قول دوم می‌گوید میزان اقل است، اقل در حر هفتادو پنج است، اقل در عبد هم چهل است، باید به حد اقل حد نرسد.

 یا قول سومی را بگیریم، یعنی عمل را با سنخ آن عملی که حد دارد، بسنجیم، اگر فحاشی کرده، قذف نیست، فحاشی کرده قذف نیست، باید سراغ قذف برود و بگوید بالاتر از قذف نباشد، اما اگر عملی را که انجام داده است از سنخ عمل جنسی و زناست، بگو بالاتر از زنا نباشد.

استاد سبحانی: ظاهراً قول سوم نزدیکتر به انصاف است.

 در هر حال انتخاب با شماست که کدام یکی را انتخاب می‌کنید، حالا حاکم می‌خواهد تعزیر کند، دلیل بر تعزیر چیه؟ دلیل بر تعزیر همان امر به معروف و نهی از منکر است، لازم نیست که ما روایتی داشته باشیم، همین مقداری که عملی را انجام می‌دهد که منکر است، حاکم می‌تواند جلوی این منکر را بگیرد، چرا؟ چون اگر نگیرد کم کم قرب و منزلت گناه در نظر مردم پایین می‌آید و باعث می‌شود که مردم نسبت به گناه یله و رها باشند و بگویند شرع مقدس حدی را معین نکرده تا ما از حدش بترسیم، یک مشت گناهانی را انجام بدهند که حد ندارد و به این وسیله مقام گناه را در نظر مردم پایین بیاورند، فساد اخلاقی جامعه را بگیرد، برای جلوگیری از این کار، حاکم حق دارد براینکه تعزیر کند، منتها طبق فرمایش مرحوم جناب فاضل هندی، باید مرحله رعایت بشود، یعنی در درجه اول، نباید از خشونت شروع کنیم، بلکه از نرمش شروع کنیم تا به خشونت برسیم.

 حال که دانسته شد بر اینکه تعزیر یکنوع خدمتی است به حفظ نظام اسلامی، یعنی اگر ‌بخواهیم نظام اسلامی محفوظ بماند، راهش این است که مردم یکنوع قید و بندی داشته باشند، پس اگر شارع برای بعضی از گناهان حدی معین کرده که چه بهتر، یعنی اهلاً و سهلاً، اما جایی که معین نکرده، ما اگر بنشینیم و مردم را رها کنیم، نظام مختل می‌شود، حالا مواردی را عرض می‌کنیم که مرتکب گناه می‌شود، حد ندارد، اما تعزیر دارد، مقداری می‌شماریم تا اذهان برای این گونه مسائل آماده بشود.

 متاسفانه در فقه ما بیشتر کلی گویی است، و حال آنکه باید یک نمونه‌ ها و مصادیقی را نشان داد تا طرف برایش ملموس بشود.

موارد تعزیر

المورد الأول: مورد اولی که تعزیر دارد، اما حد ندارد « إذا أقرّ بالزنا مرّة واحدة»، یعنی نزد حاکم آمد و گفت من عمل زنا را مرتکب شده‌‌ام، یعنی فقط یک بار اقرار به زنا کرد، مسلماً یکبار اقرار حد ندارد، بلکه یا دوبار باید بگوید( علی قول) یا چهار بار بگوید، چون هر اقراری جانشین یک شهادت است، حالا این آدم اقرار به گناه کرد هر چند حد ندارد، اما صار فاسقاً. چون اعتراف به گناه کرد، اعتراف به گناه هر چند حد ندارد در اینجا، اما اعتراف به گناه کرده، برای جلوگیری این کار، حتماً باید مولا، تعزیرش کند، البته تعزیرش مرحله به مرحله انجام بدهد.

عبارت محقق

قال المحقق: لو أقرّ دون أربع لم یحدّ و یعزّر و ذلک لثبوت الفسق بذلک، و عموم إقرار العقلاء علی أنفسهم، و إن لم یثبت الحدّ.

 البته ممکن است یک گناهی تعزیر داشته باشد، اما حدی نداشته باشد، حدش حتماً باید چهار بار اقرار کند تا هر اقراری جانشین یک شهادت باشد، اما در عین حال تعزیرش سر جای خودش است.

المورد الثانی: من إقتضّ بکراً غیر الزوجة و المملوکة باصبع أو نحوها عزّر علی المشهور. موردی دومی که باید تعزیر بشود، جایی است که «اقتضّ بکراً» در لغت عرب گاهی کلمه‌ی «إقتضّ» را به کار می‌برند که با قاف است، و گاهی «إفتضّ» می‌گویند که با با «فاء» است فلذا هم می‌توانیم افتضّ با فاء بخوانیم و هم إقتضّ با قاف. مثلاً‌در کتاب نکاح خواندیم که افضاء، کلمه‌ی افضاء از همان «فضّ و فضّة» است، فضّة به معنای شکستن است، فضّ الخاتم، یعنی مهرش را شکست، اقتضّ هم می‌گویند، چون آن محل حکم خاتم را دارد، خاتم پاکی در آنجا هست، افتضّ‌ الخاتم أو اقتضّ الخاتم، هردو تعبیر درست است.

 حال اگر یک جوان بی شعوری، نسبت به یک دختری که باکره است، یک چنین عملی را انجام داد، یعنی با انگشت بکارتش را از بین برد، این از سنخ زناست، شبیه زناست، حتماً باید حاکم در اینجا تعزیر کند، و اینجا گمان نمی‌کنیم که تعزیر زبانی کافی باشد، چون مرحله جایی نیست که زبان در آنجا مشکل گشا باشد، باید وارد عمل بشود و در اینجا تعزیر کند. اتفاقاً‌ در روایات مقدار تعزیر آمده، اما نه به عنوان حد، بلکه به عنوان تعزیر آمده است، دوتا روایت داریم که ذیلاً می‌آید:

روایت عبد الله بن سنان

 و عنه، و عن ابن محبوب، عن ابن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام:‌«أنّ أمیر المؤمنین (علیه السلام) قضی بذلک، قال: تلجد ثمانین»

  الوسائل: ج 18، الباب 39 من أبواب حدّ الزنا، الحدیث1.

 إنّ علیها مهرها و تجلد ثمانین، اولاً‌ مهرش را باید بدهد، یعنی مهر بکر را، آن از قبیل خسارت مالی است، علاوه براین، هشتاد تازیانه هم بزند که کمتر از زناست، چون در زنا صد تازیانه است:

« الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ» النور: ٢.

 در زنا صد تازیانه است. در اینجا اسلام انگشت روی تعزیر هم نهاده است، حالا آیا این معین است یا اگر حاکم یکجا دید که هشتاد لازم نیست، چهل تا هم کافی است، می‌تواند، چون هشتاد تا به عنوان تعزیر آمده نه به عنوان حد.

روایت عبد الله بن سنان

 و باسناده عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی نجران، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله (علیه السلام):

 فی امرأة افتضّت جاریة بیدها، قال:

«علیها المهر و تضرب الحدّ»

  الوسائل: ج 18، الباب 39 من أبواب حدّ الزنا، الحدیث 4.

 حدّی که در این حدیث می‌گوید همان ثمانون جلدة‌است، تضرب الحدّ، حد اصطلاحی نیست بلکه حد لغوی است چون در این مورد حد نیست، یعنی فقهای اسلام در این مورد قائل به حد نیستند، و ثمانین هم من باب مصداق است، یعنی اگر روزی واقعاً اسلام فکر کنند،

 بنابراین، اگر در اینجا کلمه حد را به کار می‌برد، مراد ثمانین است،‌فلذا نباید به ثمانین بچسبند که حتماً هشتاد تاست، گاهی از اوقات توان هشتاد تا را ندارد، مثل جاریة در اینجا حضرت مصداق را بیان کرده است و در آنجا هم که می‌گوید الحدّ، مقصود همان تعزیر است.

عبارت شیخ مفید در مقنعة

قال المفید: من افتضّ- أو إقتضّ- جاریة بإصبعه ضرب من ثلاثین سوطاً إلی ثمانین عقوبة علی ما جناه، و لکن العدول من النصّ إلی غیره مشکل» المقنعة:785.

 شیخ مفید همان عرض ما را می‌گوید، در عین حالی که امام فرموده ثمانین، ولی شیخ می‌فرماید من ثلاثین إلی ثمانین، چرا؟ چون حد شرعی نفهمیده بلکه تعزیر را فهمیده، فلذا آن یک مصداقش است چون اگر حد بود نباید بگوید:« من ثلاثین سوطاً إلی ثمانین»، بنابراین، ثمانین یک مصداقی است که حضرت بیان کرده، شیخ احساس می‌کند که این باب مصداق است و لذا می‌گوید از سی تازیانه تا هشتاد، البته شما می‌توانید سی تا را هم قیدش بزنید، باید ببینید که محل چه قدر قابلیت دارد و چه قدر احتیاج دارد و چه قدر مصلحت ایجاب می‌کند، در اینجا نمی‌شود یکی را به طور قطع بگوییم.

المورد الثالث: تعزیر الصبّی إذا قذف.

 سومین جایی که باید تعزیر بشود، بچه‌ای است نا بالغ،‌تکلیف ندارد،‌اما قذف کرده، یعنی سبّ نکرده، بلکه قذف کرده که اگر بالغ بود، هشتاد تازیانه داشت،‌اما چون نابالغ است، نمی‌شود هشتاد تازیانه زد، چون مکلّف نیست، بنابراین، اگر قذف نسبت عمل زشت بدهد.

قال المحقق: فلو قذف الصّبی لو یحدّ و عزّر، شرائع الإسلام: 4/164.

 قبلاً این مسئله را خواندیم که اگر بچه قذف کند، عزّر، تعزیر می‌شود تعزیرش چه قدر است؟

  ما در آنجا انتخاب کردیم به مصلحت بینی حاکم، این گونه چیز‌ها را نباید محدود کنیم،تا در آینده گیر کنیم.

نکته

  چرا آئین خاتم، آئین خاتم است؟ چرا دین پیغمبر ما آئین خاتم است؟ و حال آنکه زندگی بشر در حال تحول و تبدل است، چگونه با قانون ثابت، جامعه متغیر را اداره کنیم، این یک اشکال است، جامعه در حال تغیر و تبدل است، قوانین اسلام ثابت است، چگونه با قانون ثابت، جامعه متغیر را اداره کنیم؟

جواب

 جوابش این است که اسلام قوانین ثابتی دارد و قوانین متغیری، آنجا که مربوط به فطرت است، چون فطرت ثابت است، قوانین اسلام هم ثابت است، اما آنجا که مربوط به فطرت نیست، آنجا متغیر است، اسلام هم در آنجا متغیر است. شما قوانین اسلام را مطالعه کنید، بین ثابت و بین متغیّر است، ما اسم متغیر را می‌گوییم مقررات، آنجا که ثابت است، اسلام هم ثابت است، مثلاً‌ ازدواج یک مسئله‌ی طبیعی برای بشر است، یعنی هیچ بشری بی نیاز از دواج نیست، مگر اینکه مریض باشد چون این ثابت است، قانون هم ثابت است.

«وَأَنكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ ۚ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ ۗ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» النور/32،

 اما ساختمان سازی، یک مسئله فطری نیست، البته اصل ساختمان فطری است، اما کیفیت ساختمان در حال تغیر است، اسلام هم در آنجا انگشت روی ثبات نگذاشته و نفرموده که چند طبقه باشد، فقط همین قدر فرموده که مایه اذیت همسایه نباشد، بقیه را نیز به همین شکل قیاس کنید. و لذا در مسئله قذف آقایان ملاحظه بفرمایند، اگر هم در روایات حد معینی آمده، از باب مثال است و نباید به آن متعبد شد، باید حاکم مصلحت طرف را ببیند تاجامعه را اداره کند، و الا اگر ما به آنجه که در نص آمده جمود کنیم، مشکل پیدا می‌کنیم.

ارتداد و ماده 18اعلامیه جهانی حقوق بشر

 علت اینکه مسئله‌ی مرتد را خیلی به رخ ما می‌کشند، همه‌اش بخاطر اعلامیه جهانی حقوق بشر است، ماده 18 اعلامیه حقوق بشر این است:

 «هر کس حق دارد از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود، این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و هم چنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان می‌باشد و نیز شامل تعلمیات مذهبی و اجرای مراسم دینی است، هر کس می‌تواند از این حقوق منفرداً و مجتمعاً به طور خصوصی یا عمومی بهره مند شود »

  این اعلامیه جهانی حقوق بشر است، آقایان روی این اعلامیه می‌نشینند و بر اسلام اشکال می‌کنند که چرا اسلام می‌گوید مرتد کشته بشود، این خلاف اعلامیه حقوق بشر است که دولت ایران هم این اعلامیه را امضا کرده است.

 ما عرض می‌کنیم که این اعلامیه حقوق بشر، مرکبی است روی کاغذ، یعنی خود نویسندگان به آن عمل نمی‌کنند، به دلیل اینکه یکی از امضا کنندگان کشور فرانسه است که می‌گویند یکی از آزاد ترین کشور در جهان است، ولی همان فرانسه که این اعلامیه را امضا کرده و در نگارش آن سهمی داشته، الآن ابداً به این عمل نمی‌کند، مثلاً دختران محجبه حق ورود به مدرسه و شرکت در امتحانات را ندارند، یعنی پلیس فرانسه دم درب مدرسه ها ایستاده و دختران محجبه اسلامی را از ورود به مدرسه جلوگیری می‌کنند، و حال آنکه شما می‌گویید تعلمیات مذهبی و اجرای مراسم دینی آزاد است، پس چطور شد که به آن اعلامیه عمل نمی‌کنید؟!

 بنابراین، این نوع اعلامیه ها در واقع یک ابزاری است در دست قدرتنمدان که هر کجا خواستند کشوری را تضعیف کنند، به این اعلامیه بچسبند و الا خود شان مقید به عمل کردن به این اعلامیه نیستند.

نکته‌ی دوم

 نکته‌ی دیگری که باید عرض کنم، اعلامیه حقوق بشر، آزادی مسکن را تضمین کرده، آزادی کسب را تضمین کرده، اگر اعلامیه را مطالعه کنید، پنجاه و سه بند است، و حال آنکه خودشان آزادی قائل نیستند، آزادی کسب، آیا مواد مخدر را هم می‌گیرد؟ نه!، آیا بیع و شراء سلاح را هم می‌گیرد؟ ابداً، پس چطور می‌گویید آزادی کسب؟ پس معلوم می‌شود که کسب قید و بندی دارد.

 آزادی مسکن، من می‌خواهم در منطقه نظامی خانه بسازم، آیا اجازه می‌دهند؟ ابداً،

 یا در زمین های ملی اجازه ساختمان سازی نمی‌دهند.

 بنابراین، اینها یک شعری است که آقایان گفته‌اند و عملاً خودشان هم ملتزم نیستند، نه از نظر شغل آزادی است و نه از نظر مسکن، و حق هم به آنهاست، چون نمی‌شود شغل یله و رها باشد، یا مسکن یله و رها باشد.

نکته‌ی سوم

 نکته سوم که خیلی مهم است، این است که آقایانی که اعلامیه حقوق بشر را نوشته‌اند، خود شان لا مذهب هستند، یعنی اصلاً به دین و مذهب عقیده ندارند، دین در نظر آنان مانند آرایش است، چطور انسان در آرایش کردن آزاد است، هر نوع که دلش بخواهد سر و صورتش را درست می‌کند، همانطور که بشر در آرایش سر وصورت خودش آزاد است، یا در لباس پوشیدن خود آزاد است، مذهب از نظر اینها در این حد است، اینها مذهب را نشناخته‌اند، به مذهب مانند یک آرایش انسان از نظر مو و لباس نگاه می‌کنند، همان گونه که انسان آزاد است که موی سر و صورتش را چگونه آرایش کند، مذهب هم از نظر آنها چنین است و حال آنکه مذهب ارتباطی به آرایش مو ندارد، آرایش مو و اندام و لباس، مایه سعادت و شقاوت نیست، اما مذهب از نظر مذهبیان متضمن سعادت دنیوی و اخروی است، عرض کردم که تنظیم کنندگان چون خود شان به مذهب عقیده نداشتند، یک چنین اعلامیه‌ای را نوشته‌اند که گرفتار آن هستیم، یعنی مخالفین ما بیشتر به همین ماده‌ 18 از اعلامیه حقوق بشر تمسک می‌کنند.

 ما می‌گوییم به مذهب که نگاه کرده‌اند، از نظر ارزش مانند فرم لباس و فرم آرایش است و فرم چیز‌های دیگر.

نکته‌ی چهارم

 نکته چهارم این است که ما یک مذهب داریم و یک مسلک، آقایان مذهب را با مسلک یکی گرفته‌اند و حال آنکه این دو با همدیگر فرق دارند، من امروز در دفتر فلان حزب ثبت نام کرده بودم، فردا می‌خواهم از این حزب بیرون بروم و در حزب دیگر ثبت نام کنم، مثلاً روزی کسی در مکتب نازی ها ثبت نام کرده بود، بعد از چند روزی می‌خواهد در حزب ضد نازی ثبت نام کند، این مسلک است و اشکالی هم ندارد.

 اما مذهب غیر از مسلک است، مسلک ممکن است راههای مختلف باشد، روزی من در حزب نازی ثبت نام می‌کنم و روز دیگر هم در حزب ضد نازی ثبت نام می‌کنم.

 اما مذهب یکی بیشتر نیست، مذهب همانند تکوین است، چطور شما در تکوین می‌گویید که سه زاویه مثلث، مساوی با دو زاویه قائمة است، اگر همه دانشمندان عالم جمع بشوند، این را نمی‌توانند عوض کنند، مذهب یکی بیش نیست در عالم آفرینش، اما مسلک ممکن است متعدد باشد، مثلاً در مسلک من می‌توانم روزی جزء اصولیون باشم، روز دیگر می‌خواهم جزء اصلاح طلبان باشم، اما مذهب غیر از مسلک است، حزب نیست بلکه یک واقعیتی است در تکوین بین انسان و خدا، و خدا این راهها را معین کرده است و نمی‌شود آن را تغییر داد، آقایان خلط کرده‌اند بین مسلک و مذهب،‌ مسلک قابل تعدد است،‌اما مذهب قابل تعدد نیست.

  بنابراین، این آدم می‌خواهد از این مذهب، به یک مذهب دیگر وارد بشود، خیال می‌کند که مذهب همانند حزب است که هر روز می‌شود آن را عوض نمود، یعنی امروز اسم خود را در این حزب می‌نویسیم و روز دیگر در حزب دوم، و هکذا...، مذهب همانند مسلک نیست، بلکه یک واقعیت تکوینی است بین انسان و خدا، یک راه هم بیشتر نیست. قرآن می‌فرماید:

« وَأَنَّ هَـٰذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ »الأنعام: ١٥٣،

 یک راه بیشتر نیست و باید همان یک راه را گرفت، آن راهی است که خدا معین کرده، اگر گرفتی، آن مذهب است و اگر نگرفتی، آن مذهب نیست بلکه یک چیزی باطل است.

 پس فرق است بین مسالک و بین مذهب، مسالک متعدد است، اما مذهب واحد است، مذهب یک امر تکوینی است بین من و بین خدا. ‌