درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

89/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا حد شارب الخمر در زمان پیغمبر اکرم معین شده؟

  در جلسه قبل به این نتیجه رسیدیم که در زمان خود پیغمبر اکرم مسئله حد شارب الخمر محدد و معین شده است و اینکه گاهی به امیر المؤمنان نسبت می‌دهند، منافات ندارد که در زمان پیغمبر اکرم محقق شده باشد،‌چون شیخین در مقام مسئله گویی و مسئله خواهی بودند، اگر حضرت علی‌(علیه السلام) بفرماید که پیغمبر چنین فرموده، به آن دوتا بر می‌خورد، چون ممکن بود ‌که بگویند: ما هم در کنار پیغمبر بودیم چرا نشنیدیم، و لذا امیر المؤمنین با یک دلیل فقهی به همان نتیجه رسیده است که باید هشتاد تا باشد، این ملازمه با این ندارد که زمان رسول اکرم معین نبوده است.

توجیه روایتی که می‌گوید در زمان علی علیه السلام معین شده

  ولی در اینجا یک روایت داریم و از آن روایت استفاده می‌شود که زمان امیر المؤمنان این مسئله معین شده است، این روایت را باید توجیه کرد.

توضیح

 توضیح اینکه ولید ابن عتبه

 - همان شخصی که آیه «إن جائکم فاسق بنبأ فتبیّنوا» در باره او نازل شد- در زمان خلافت عثمان والی و حاکم کوفه بود، روزی نماز صبح را در حال مستی خواند و در محراب مسجد قی و استفراغ کرد و نماز صبح را به جای دو رکعت، چهار رکعت خواند، وقتی به او اعتراض شد که نماز را چهار رکعت خواندی، در پاسخ گفت اگر مایل هستید بیشتر بخوانم، بالأخرة عبد الله بن مسعود و دیگران نامه‌ای را تهیه کردند و برای عثمان فرستادند که این حاکم شما، گرفتار یک چنین چیز‌هایی است، هر چند عثمان نمی‌خواست او را به این زودی عزل کند، چون از بستگان خلیفه بود، ولی فشار اصحاب و عموم مردم باعث شد که او را از استانداری کوفه عزل و به مدینه بخواهد، حال باید در مدینه برای این آدم حد جاری کنند، کسی جرأت نداشت که این آدم را حد بزند، زیرا از قوم و خویش خلیفه بود و در آینده برای او مشکلی درست می‌کرد، تنها کسی که توانست در اینجا بدون در نظر گرفتن این مسائل او را حد بزند، امیر المؤمنان بود، در روایت است که حضرت او را با یک شلاق و ترکه‌ای که دو شاخه داشت زد، از حضرت پرسیدند، حضرت فرمود دو شاخه جانشین هشتاد تا می‌شود.

 عن زرارة، قال : سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول:

« إنّ ولید بن عقبة حین شهد علیه بشرب الخمر، قال عثمان لعلیّ علیه السلام إقض بینه و بین هؤلاء الذین زعموا أنّه شرب الخمر، فأمر علی علیه السلام فجلد بسوط له شعبتان أربعین جلدة» الوسائل: ج 18، الباب 5 من أبواب حدّ المسکر، الحدیث2.

 از این روایت استفاده کرده‌اند که هشتاد تا نیست، چهل تاست، امیر المؤمنان چهل تا زده است، جوابش این است که مصلحت ایجاب می‌کرد که چهل تا بزند، اما شلاق دو شاخه‌ای را انتخاب کرد که جانشین هشتاد تا باشد.

 البته این کار هر کس نیست، یعنی ما نمی‌توانیم آدم شارب الخمر را با یک شلاق دو شاخه چهل تا بزنیم. این کار امیر المؤمنان (علیه السلام) است.قهراً این مقام ولایت است که مصلحت ایجاب کرده است تا این کار را بکند.

 نعم إنّما یقوم به الإمام لمصلحة لازمة.

 باز از زراره روایت شده است که عببد الله بن عمر شراب خورد و قرار شد که بر او تازیانه بزنند، کسی جرأت نمی‌کرد که او را شلاق بزند، حضرت علیه السلام آن را عهده دار شد و او را با شلاق «نسعة» زد، نسعة آن طناب زخیم را می‌گویند که بار را با او می‌بندند که اگر یکی را بر بدن انسانی بزنند خیلی اثر دارد

 و روی أیضاً عن زرارة قال:« سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول:« أقیم عبید الله بن عمر و قد شرب الخمر فأمر به عمر أن یضرب، فلم یتقدّم علیه أحد حتّی قام علی علیه السلام بنسعة مثنیة لها طرفان، فضربه بها أربعین» الوسائل: ج 18، الباب 3 من أبواب حدّ المسکر، الحدیث2. «مثنیة» به ضم میم و سکون‌«ث» دو شاخه یا به هم بافته شده، یعنی دو لا، -

 ما از این استفاده می‌کنیم که دلالت نداردکه علی علیه السلام آن را معین کرده باشد، بلکه پیغمبر اکرم در زمان خودش معین کرده و در این موارد از ولایت خود استفاده می‌کند و با دو شاخه چهل تا می‌زند که جانشین هشتاد تا باشد. البته این کار هر کس نیست، بلکه یک ولایت عالیه می‌خواهد که مصلحت مسلمین را اجرا کند،«مثنیة» به ضم میم و سکون‌«ث» دو شاخه یا به هم بافته شده را می‌گویند، یعنی دو لا، -.

 در زمان حکومت عمر خطاب یکی از اصحاب سر شناس و معروف بنام عثمان بن قدامة بن مظعون، شراب خورد، او را گرفتند و نزد خلیفه آوردند، خیلیفه از او سوال کرد که شراب خوردی؟

  در جواب گفت به امر قرآن خوردم، قرآن در کجا فرموده که شراب حلال است؟ این آیه را خواند:« لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوا وَّآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوا وَّآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوا وَّأَحْسَنُوا وَاللَّـهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» المائدة: ٩٣.

 به این آیه تمسک کرد و عمر قانع شد، ولی حضرت علی علیه السلام قانع نشد و فرمود باید هشتاد تازیانه به او بزنید، منتها باید دلالت آیه را روشن کنیم، دلالت آیه آینده را نمی‌گوید، آیه گذشته را می‌گوید، یعنی کسانی که در گذشته «طعموا»، می‌گوید شما افراد مومن و مسلمان که در گذشته لب به شراب زدید، اکنون که متقی شدید و ایمان آوردید، این ایمان و تقوای شما گناهان گذشته‌ی شما را از بین می‌برد و پاک می‌کند، آیه روشن است، چون «طعموا» می‌گوید، و الا اگر قرار است که افراد مومن لب به شراب بزند هر چند به مقدار چشیدن، دیگر آیات خمر لغو می‌شود، چون انسان که بچشد،‌چشیدن منتهی می‌شود به نوشیدن و نوشیدن هم منتهی می‌شود به این که سیر از شراب بشود.

خاطره

 «در سال: 1338، یا 1339- تردید مال من است-

  پدری من برای کاری در قم آمده بود، مرحوم بروجردی از ایشان دیدن کرد، قرار شد که ما هم باز دید را پس بدهیم، ما رفتیم که باز دید پس بدهیم، در آنجا نشسته بودیم، یک مرتبه دیدیم که حاج احمد (خادم آقای بروجردی) آمد و گفت پسر عموی آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی (ایشان پزشک روانی بود) با یک دانشمند سوئدی (که دبیر کل مبارزه با مواد الکلی است) آمده‌اند و اینها امسال کنگره‌ای در ترکیه (آنکارا) دارند و می‌خواهد نظر اسلام را در باره مواد الکلی بفهمد، اجازه می‌دهید که بیایند؟

 آقا فرمود: تشریف بیاورند، بنده و پدرم نشسته بودیم، اتفاقاً مرحوم علامه طباطبائی هم با آقای قاضی آنجا آمده بودند، اینها وارد شدند، ما همگی روی زمین نشسته بودیم، مغربی‌ها و غربی‌ها محال است روی زمین بنشینند، یعنی نمی‌توانند، این سوئدی هم هر طرف نگاه که شاید صندلی باشد که روی آن بنشیند، دید خبری از صندلی نیست، او هم نشست، منتها نه مثل ما، بلکه متجافیاً نشست، چند‌تا سوال کرد، که یکی از آنها این بود که چرا اسلام خمر را حرام کرده، من یک مرتبه در ذهنم رسید که خدای نکرده آقای بروجردی شروع کند مضرّات بهداشتی خمر را بگوید، چون خود سوئدی استاد این فن است، ولی ایشان (آیة الله برجردی) یک نکته‌ای را گفت که برای من خیلی اعجاب آور بود، گفت امتیاز انسان با حیوان در عقل است و الکل دشمن عقل است، این جمله خیلی طرف را گرفت، یعنی من وقتی به قیافه او(سوئدی) نگاه کردم، دیدم خیلی گرفت، سوال های کرد، بعد این نکته را سوال کرد که به درس ما مربوط است، گفت موقعی عقل را زایل می‌کند که انسان زیاد بخورد.

 ایشان در جواب فرمود: انسان زیاده خواه و زیاده طلب است، فلذا اگر امروز یک قاشق را بخورد، فردا یک قاشق او، دو قاشق می‌شود. کم کم یک بطری را سر می‌کشد، همه اینها را او ضبط می‌کرد، بعد گفت: شما ممکن است یک بیانیه بنویسید که ما در کنگره خود در آنکارا بخوانیم، آقا یک نگاهی به مجلس کرد و دید که آقای طباطبائی در آنجا نشسته است، گفت سید محمد حسین طباطبائی تبریزی از علمای اسلام است، تفسیری دارند، ایشان می‌توانند از طرف من چیزی بنویسند و بفرستند، علامه طباطبائی هم واقعاً نوشتند و فرستادند تهران و ترجمه به انگلیسی کرد و در آن کنگره خوانده شد.»

 نکته‌ی ما همین است که اگر اسلام طعم(چشیدن) را اجازه بدهد، طعم یعنی چشیدن، فردا چشیدن منقلب می‌شود به نوشیدن، نوشیدن هم منقلب می‌شود به نوشیدن‌ها، این آیه ربطی به گذشته دارد، ‌نه به آینده.

« لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوا وَّآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوا وَّآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوا وَّأَحْسَنُوا وَاللَّـه يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» المائدة: ٩٣.

 وقد برّر تجویز کرد و نیکو شمرد- قدامة بن مظعون شربه الخمر بهذه الآیة، قال الشیخ المفید: روت العامة و الخاصة أنّ قدامة بن مظعون شرب الخمر فأراد عمر أن یحدّه، فقال: لا یجب علی الحد إن الله یقول: « لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوا وَّآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوا وَّآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوا وَّأَحْسَنُوا وَاللَّـه يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ».

 فدرأ عنه عمر الحدّ، فبلغ ذلک أمیر المؤمنین(ع) فمشی إلی عمر فقال: لیس قدامة من أهل هذه الآیة و لا من سلک سبیله فی ارتکاب ما حرم الله، الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» لا یستحلّون حراماً، فاردد قدامة فاستتبه مما قال قدامه را بر گردان و بگو از گفته‌ی خود توبه کند- فإن تاب فأقم علیه الحد، و إن لم یتب فاقتله فقد خرج من الملة، فاستیقظ عمر لذلک و عرف قدامة الخبر، فأظهر التوبة و الإقلاع فدرأ عنه القتل و لم یدر کیف یحدّه، فقال لعلی(ع): أشر علی، فقال: حدّه ثمانین حلدة إن شارب الخمر إذا شربها سکر و إذا سکر هذی، و إذا هذی افتری، فجلده عمر ثمانین جلدة».

  الوسائل: 18ف الباب 2 من أبواب حد المسکر، الحدیث 1.

 و الظاهر أنّ الآیة ناظرة إلی المؤمنین الذین آمنوا بالله و رسوله و عملوا الضالحات لکن طعموا فی الأزمنة السابقة شیئا من الخمر و الشاهد علی ذلک مجیء العل بصیغة الماضی أی «طعموا » ولم یقل (( فیما یطعمون )) ویؤید ذلک أیظاً أن المفسرین ذکروا فی شأن نزول الآیة أن الضحابة قالوا لرسول الله(ص): ما تقول فی إخواننا الذین مضوا و هم یشربون الخمر، و یأکلون المیسر، فانزل الله هذه الآیة. مجمع البیان: 2/240.

حکم نبیذ

 ما اتفاق نظر داریم که نبیذ حرام است، ولی از بعضی روایات استفاده می‌شود که نبیذ حلال است، این از قبیل مشترک لفظی است، نبیذی که او می‌گوید، غیر از نبیذی است که در روایات ما آمده است، خدمت حضرت رسید و گفت ما نبیذی داریم که از خرما می‌گیریم، یعنی خرما را توی آب می‌ریزیم، این کم کم رنگش از حالت صافی بیرون می‌آید، حضرت فرمود حرام است، باز این مرد رو به حضرت کرد و گفت:‌یا بن رسول الله! شما فرمودید: نبیذ حلال است.

 حضرت در جواب فرمود: نبیذی در عصر رسول الله حلال بود. این بود که آب مدینه تلخ بود به گونه‌ای که خوردنش برای مردم زحمت داشت، برای رفع تلخی آن، یک خم و ظرف بزرگی را پر از آب می‌کردند، آنگاه چند دانه خرما را داخل آن می‌انداختند تا از تلخی آب کاسته بشود، این نبیذ است. «نبذه، أی طرحه» کأنّه چند دانه خرما را در یک خم و ظرف بزرگ می‌انداختند، اما نبیذی که شما تعریف می‌کنید، غیر از این نبیذ است که در عصر رسول خدا بوده، ولی شما می‌گویید ظرف را مملو از خرما می‌کنند و آب می‌ریزند و او حالت صافی خود را از دست می‌دهد، این خمر است، خمر منتنه، یعنی خمر گندیده، «منتنه» به معنای گندیده است.

 الثانی:‌ و قد یظهر من بعض الروایات حلیة النبیذ إذا لم یسکر کما إذا کان قلیلاً، نظیر:

الف: روی أبو الصباح الکنانی عن أبی عبد الله(علیه السلام) فی حدیث قلت:« أرأیت إن أخذ شارب النبیذ و لم یسکر، أیجلد؟ قال: لا.» الوسائل: 18، الباب 4 من أبواب حد المسکر، الحدیث 4.

ب. روی الحلبی قال:« سألت أبا عبد الله(علیه السلام) قلت: أرأیت إن أخذ شارب النبیذ و لم یسکر أیجلد ثمانین؟ قال: لا ، و کل مسکر حرام» الوسائل: 18، الباب 4 من أبواب حد المسکر، الحدیث 5.

 مرحوم شیخ این روایت را حمل بر تقیه کرده، ولی ما حمل بر تقیه نمی‌کنیم، بلکه حمل بر آن نبیذی می‌کنیم که رسول گرامی اجازه داده و برای از بین بردن تلخی آب به کار می‌رفته است

 و قد حملها الشیخ علی التقیة، و الظاهر أنّه محمول علی النبیذ الذی لم ییبلغ حدّ الإسکار، بشهادة روایة سماعة بن مهران عن الکلبی النسابة أنه سأل أبا عبد الله(علیه السلام) عن النبیذ؟ فقال: حلال ، فقال: إنّا ننبذه فنطرح فیه العکر- عکر، خلاف صاف است، آلوده - و ما سوی ذلک، فقال: شه، شه، تلک الخمر المنتنة ، قلت: جعلت فداک فأیّ نبیذ تعنی؟ فقال: إنّ أهل المدینة شکوا إلی رسول الله(صلّی الله علیه و آله) تغیر الماء، و فساد طبائعهم فأمر هم أن ینبذوا، فکان الرجل یأمر خادمه أن ینبذ له فیعمد إلی کفّ من تمر فیقذف به فی الشن- شن، ظرف بزرگ- فمنه شربه، و منه طهوره، فقلت: و کم کان عدد التمر الذی فی الکفّ؟ فقال: ما حمل الکفّ، فقلت: واحدة أو اثنین؟ فقال: ربما کانت واحدة، و ربما کانت اثنتین ، فقلت: و کم کان یسع الشن ماء؟ - این ظرف چه قدر آب می‌گیرد؟- فقال: ما بین الأربعین إلی الثمانین رطل، إلی مافوق إلک، فقلت: بأیّ الأرطال؟ فقال: أرطال مکیال العراق ».

 الوسائل: 18، الباب 2 من أبواب حد المسکر، الحدیث 2.

  مکیال عراق، دو برابر مکیال مکه است،‌«مدینه» دو ثلث است، فلذا رطل عراق بزرگتر از همه است.

لا فرق بین المسلم و الکافر فی حدّ المسکر

  از احکامی که عملاً مسلم و غیر مسلم در آن یکسان است حد مسکر است، البته از نظر ما، «الکفّار محکومون بالفروع کما أنّهم محکومون بالأصول»، اگر ذمی در خانه شراب بخورد، به او حد می‌زنند، اما اگر شرائط ذمه را بهم بزند و در بیرون شراب بخورد و مستی کند،‌ مسلماً حکم مسلم را دارد

 ثمّ إنّ الکافر و المسلم فی ذلک سواء، فإن تظاهر به حدّ و إن استتر لم یحدّ و یدل علیه

 1. موثقة أبی بصیر عن أحد هما(علیهما السلام ) قال:

« کان علی (علیه السلام) یضرب فی الخمر و النبیذ ثمانین، الحرّ و العبد و الیهود و النصرانی، قلت: و ما شأن الیهودی و النصرانی؟ قال: لیس لهما أن یظهروا شربه، یکون ذلک فی بیوتهم» الوسائل: ج 18، من أبواب حدّ المسکر، الحدیث1 و 3.

 و روی محمد بن أبی قیس عن أبی جعفر علیهم السلام مثله.

کیفیت شلاق در حد خمر و نبیذ

 و أمّا کیفیة الضرب فی الموردین (خمر و نبیذ)، فقد قال المحقق: و یضرب شارب الخمر فقد قال المحقق : «و یضرب الشارب عریاناً علی ظهره و کتفه، و یتّقی وجهه و فرجه، و لا یقام علیه الحد حتی یفیق» آنگاه صبر می‌کنند، تا هوشیار بشود، تا اینکه اذیت را احساس و درک کند

 و یدل صحیحة أبی بصیر فی حدیث قال: سألته عن السکران و الزانی؟ قال: «یجلدان بالسیاط ، مجردین بین الکتفین . و أما الحدّ فی القذف فیجلد علی ثیابه ضرباً بین الضربین» .

 و أما عدم إقامة الحد علیه حتی یفیق فلأجل تحصیل الغایة من ایجاب الحد حتی یشعر بالأذی و ینزجر عن التکرار، و أما المرأة فتحد جالسة مربوطة علیها ثیابها، مثل ما مر فی حدّ الزنا.

إذا حدّ الشارب مرتین

 این مسئله را مکرر خواندیم، یعنی در زنا، لواط، قذف و مساحقه خواندیم، و آن اینکه اگر کسی چند بار مرتکب گناه کبیره بشود و در هر بار هم حد بر او جاری گردد «أصحاب لکبائر إذا أقیم علیهم الحدّ یقتلون» مرحوم محقق تا کنون اهل احتیاط بود و می‌گفت در مرتبه چهارم کشته می‌شود، ولی در اینجا می‌گوید در مرتبه سوم کشته می‌شود و اتفاقاً روایت هم سه بار را می‌گویند

 قد تقدمت هذه المسألة فی غیر واحد من المواضع ، کالزنا و القذف و السحق ، و أنّه إذا تکرر منه الفعل مع تخلل الحد، فهل یقتل فی الثالثة أو الرابعة؟

  و قد اختار المحقق فی المسائل السابقة أنّه یقتل فی الرابعة ، و لکنه فی هذه المسألة اختار العکس و قال:

 « و إذا حدّ مرتین ، قتل فی الثالثة» ، قال وهو المروی و قال فی الخلاف:« یقتل فی الرابعة .

 و وجه قتله فی الثالثة أن الروایات بذلک کثیرة ربما تناهز العشر، و قد عقد صاحب الوسائل بابا بهذاالعنوان: إنّ شارب الخمر و النبیذ و نحوهما یقتل فی الثالثة بعد جلده مرتین، و لنذکر شیئا مما یدل علیه:

 روی سلیمان ابن خالد عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال:

« قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله) من شرب الخمر فاجلدوه، فإن عاد فاجلدوه فإن عاد الثالثة فاقتلوه» ، و روی ذلک عن أبی جعفر .

 و یؤید ذلک ما هو المعروف عن أبی الحسن موسی الکاظم قال:« أصحاب الکبائر کلها إذا أقیمت علیهم الحدود مرتین قتلوا فی الثالثة».

 و علی کل تقدیر فلو شرب أکثر من مرّة و لم یتخلل حد بینهما کفی حد واحد بلا فرق بین اختلاف جنس المشروب و اتحاده. و وجهه البرائه من حدّ واحد».

 تمّ الکلام فی کیفیه الحدّ.