درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الصلوة
89/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حكم اعاده صلات مع احتمال خلل يا عدم احتمال خلل
همان گونه كه بيان شد ما هيجده صورت داشتيم، يك جدول هم در آنجا كشيديم و با يك اشكالي هم مواجه شديم، الآن ميخواهيم همه را يك كاسه بحث كنيم و آن اشكال را هم رفع كنيم، گفتيم آدمي كه نماز خوانده و ميخواهد نماز خودش را اعاده كند، اين دو مقسم دارد:
الف: گاهي در آن نمازي كه خوانده احتمال خلل ميدهد.
ب: و گاهي در آن نمازي كه خوانده احتمال خلل نميدهد، هر كدام از اين دوتا نه صورت دارد، زيرا يا منفرداً خوانده، اعادهاش سه صورت دارد:
1: منفرداً خوانده و منفرداً هم اعاده ميكند،
2: منفرداً خوانده،اماماً اعاده ميكند.
3: منفرداً خوانده، مأموماً اعاده ميكند.
إماماً خوانده، اين خودش باز سه صورت دارد:
گاهي منفرداً اعاده ميكند ،گاهي مأموماً اعاده ميكند و گاهي إماماً اعاده مينمايد،
گاهي مأموماً خوانده، اين باز خودش سه صورت دارد، يعني گاهي منفردً اعاده ميكند، گاهي مأموماً و گاهي إماماً اعاده ميكند.
عين همين صورت نه گانه را در شق دوم هم پياده ميكنيم، يعني آنجا كه نماز خوانده، اما اصلاً احتمال خلل نميدهد، آنهم گاهي منفرداً خوانده، كه خودش سه صورت دارد، إماماً خوانده باز سه صورت دارد، مأموماً خوانده، باز سه صورت دارد، كه مجموعاً ميشود هيجده صورت.
من در اينجا يك قاعده كلي را بيان ميكنم، آنگاه سراغ حل جدول ميرويم، قاعده اين است كه اگر ما بخواهيم چيزي را اعاده كنيم، اين رهن دو چيز است، يا بايد قاعدهي احتياط شامل آن بشود و يا نص خاصي داشته باشد، قاعده احتياط در جايي است كه انسان احتمال خلل بدهد، در آنجا قاعده احتياط جاري است، اما در جايي كه انسان اصلاً احتمال خلل را نميدهد، جاي احتياط نيست بلكه جاي نص خاص است، چرا؟ چون عبادت را دو مرتبه خواندن، مجوز ميخواهد، چه فرادي و چه جماعت، إماماً مأموماً، زيرا عبادت يك امر توقيفي است و امر توقيفي دليل ميخواهد، بنابراين، اگر احتمال خلل ميدهد قاعده احتياط كافي است به شرط اينكه مانع نداشته باشد، اما آنجايي كه احتمال خلل نميدهد، جاي قاعده احتياط نيست، بلكه بايد سراغ نص خاص برويم، اگر نص خاص دلالت كرد كه چه بهتر، و الا فلا، در آنجا هم كه قاعده احتياط كافي است، شرظش اين است كه مانعي نداشته باشد، مثلاً اگر اين آدم إماماً خوانده، منتها احتمال خلل ميدهد اگر بخواهد دو مرتبه اماماً اعاده كند،اين مقرون به مانع است، چرا؟ به جهت اينكه امام فقط ميتواند نماز واجب را با جماعت بخواند نه نماز غير واجب را.
پس قواعد اين شد كه اگر احتمال خلل ميدهد، قاعده احتياط كافي است مشروط به اينكه مقرون به مانع نباشد.
اما اگر احتمال خلل نميدهد، حتماً بايد دليل خاص داشته باشد، ما در اين جا دوتا روايت داريم، ما قبل از هر چيز ديگر اين دو روايت را ميخوانيم تا حد و حدود مسئله از نظر خاص روشن بشود، آنگاه سراغ جدول ميرويم، آن دو روايت عبارتند از روايت اسماعيل بن بزيغ، ديگري هم روايت هشام بن سالم.
روايت اسحاق بن عمّار
و اسحاق بن عمّار ففي موثقة إسحاق بن عمّار قال قلت لأبي عبد الله عليه السلام تقام الصلاة و قد صلّيت، فقال: «صلّ و اجعلها لما فات» الوسائل: ج5، الباب 55 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث1.
اين دو روايت حلش خيلي آسان است، يعني اگر كسي منفرداً نماز خواند، ميتواند آن را با جماعت اعاده كند. اين دو روايت را در نظر بگيريد كه يكي صحيحه هشام بن سالم است و ديگري موثقه اسحاق بن عمّار است، اين دو روايت را در نظر بگيريد كه حل شان خيلي آسان است و آنگاه سراغ اسماعيل بن بزيغ ميرويم
روايت هشام بن سالم
صحيحة هشام بن سالم في الرّجل يصلّي الصلاة وحده،ثم يجد جماعة قال: «يصلّي معهم و يجعلها الفريضة إن شاء» الوسائل: ج5، الباب 54 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث1.
اگر فرادي نماز خواند، ميتواند با جماعت اعاده كند، اين اطلاق دارد، يعني خواه احتمال خلل بدهد يا احتمال خلل ندهد، اين اطلاق دارد و لذا گفتم در صورتي كه احتمال خلل نميدهد، حتماً بايد نص خاصي داشته باشد، اين نص خاص است، هم صورت احتمال خلل را ميگيرد و هم صورتي را كه خلل در كار نباشد.
عين همين روايت موثقه اسحاق ابن عمّار است ففي موثقة إسحاق بن عمّار قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام تقام الصلاة و قد صلّيت، فقال: «صلّ و اجعلها لما فات».
از اين دو روايت استفاده ميشود كه اگر كسي منفرداً نماز خواند، جماعتي گيرش آمد، ميتواند اعاده كند، هردو قسم را ميگيرد، يعني هم جايي كه احتمال خلل بدهد و هم جايي كه احتمال خلل ندهد.
از اين دو روايت يك مقدار از صور جدول حل ميشود، هر كجا كه فرادي نماز خوانديم، ميتوانيم با جماعت اعاده كنيم خواه احتمال خلل بدهيم يا احتمال خلل ندهيم.
اما روايت سوم، اين روايت سوم مورد بحث ماست بين آية الله خوئي و ما، روايت سوم صحيحهي اسماعيل بن بزيغ است ففي صحيحة اسماعيل بن بزيغ قال كتبت إلي أبي الحسن عليه السلام:« إنّي أحضر المساجد مع جيرتي و غيرهم فيأمرونني بالصّلاة بهم، و قد صلّيت قبل أن آتيهم و ربّما صلّي خلفي من يقتدي بصلاتي يعني شيعه است- و المستضعف و الجاهل، فأكره أن أتقدّم و قد صلّيت لحال من يصلّي بصلاتي ممّن سمّيت لك، فمرني في ذلك بأمرك أنتهي إليه و أعمل به، إن شاء الله، فكتب عليه السلام: «صلّ بهم».
الوسائل: ج5، الباب 54 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث5.
مرحوم آية الله خوئي از جملهي « و قد صلّيت قبل أن آتيهم» سه صورت را استفاده كند:
الف: در خانه فرادي نماز خوانده،
ب: در خانه إماماً نماز خوانده،
ج:در خانه مأموماً نماز خوانده،
هر سه صورت را ميگيرد، يعني احتمال دارد كه در خانه با خانوادهاش جماعة خوانده باشد، آنگاه در مسجد آمده باز هم إماماً خوانده، احتمال هم دارد كه در خانه شخصيتي كبيري بوده مانند صفوان بن يحيي كه او امام بوده و اين ماموم، حالا آمده مسجد و ميخواهد نماز بخواند إماماً، ايشان ميفرمايد اين ر وايت اطلاق دارد، يعني اگر كسي در خانه نماز خواند، ميتواند برود در مسجد امامت كند، فرادي باشد، إماماً باشد در خانه يا مأموماً، اگر اين باشد، خيلي از جدولها ميشود:« يجوز»، ولي ازنظر ما اين فقط يك صورت را ميگيرد و آن جايي است كه در خانه فرادي نماز خوانده باشد، و الا اگر در خانه إماماً خوانده باشد، بايد ميگفت:
« و قد صلّيت إماماً قبل أن آتيهم» يا ميگفت: «و قد صلّيت مأموماً قبل أن آتيهم»، و حال آنكه در اين حديث نه كلمهي إماماً دارد و نه كلمهي مأموماً، ولذا مرحوم آيةالله خوئي ميفرمايد اشكالي ندارد، در يك روستا نماز جماعت بخواند، بعد در يك فرسخي آن برود و همان نماز را جماعة بخوان، چرا؟ تمسك به اين روايت ميكند و ميگويد اين روايت اطلاق دارد و ميگويد: «و قد صلّيت» و اين اطلاق دارد، يعني هم جايي را شامل است كه فرادي خوانده باشد يا إماماً و مأموماً خوانده باشد(صليّت فرادي، صلّيت إماماً و صلّيت مأموماً).
ولي ما نسبت به اين روايت مشكل داريم، خيلي از ما سوال ميشود كه آيا ميشود انسان نمازي را كه إماماً خوانده، همان نماز را در جاي ديگر دو باره بخواند، در ماه رمضان (به خاطر قلت امام) رسم است كه يك روحاني در دو جا نماز ميخواند، مرحوم حكيم ظاهراً تجويز ميكند، آية الله خوئي هم تجويز ميكند و مدرك شان هم همين روايت است، آيا اين روايت اطلاق دارد يا اطلاق ندارد و فقط صورت فرادي را ميگيرد.
خلاصه اگر ما بخواهيم نماز را اعاده كنيم خواه فرادي و خواه جماعة، اين در گرو يكي از دو چيز است، يا بايد عنوان احتياط بر او تطبيق كند به شرط اينكه مانع نداشته باشد يا اينكه دليل خاصي داشته باشد، اما اينكه ميشود نماز فرادي را مطلقا با جماعت خواند، آنجا كه احتمال خلل ميدهيم احتياط است، آنجا هم كه احتمال خلل نميدهيم، دوتا روايت داشتيم، يكي روايت اسحاق بن عمارّ ديگري هم روايت هشاهم بن سالم، اشكال ندارد، يعني انسان ميتواند فرادي را با جماعت بخواند هر چند احتمال خلل هم ندهد، اما آنجا كه احتمال خلل ندهيم، قاعده احتياط جاري نيست، بلكه اين روايت است و اين روايت از نظر ما فقط فرادي را ميگيرد كه با جماعت بخواند، فرادي را ميگيرد كه مأموماً بخواند، اين اشكال ندارد.
اما آنجا كه فرادي خوانده كه بتواند امام بشود، اين جايز نيست يا فرادي خوانده، مأموم بشود، ولي احتمال خلل نميدهد، آنهم دليل ندارد، اين بستگي دارد كه اين آقا در خانهاش فرادي خوانده، يك صورت، اما بگوييم هر سه صورت، فرادي، اماماً و مأموماً، همهي صور ميشود جايز.
إذا علمت هذه الصور، بر گرديم جدول را تطبيق كنيم.
احتمل الخلل
لو صلّي منفرداً
اين سه صورت دراد:
1:يعيد منفرداً (تجوز)، چرا؟ بخاطر قاعده احتياط.
2: يعيد إماماً (تجوز)، چرا؟ چون حضرت فرمود اگر كسي منفرداً نماز خواند، ميتواند نماز خودش را اعاده كند، در اعاده فرق نميكند كه إماماً اعاده كند يا مأموماً، اين دليلش روايت اسماعيل بن بزيغ بود، يعني ما اين را از آن روايت استفاده ميكنيم.
3: يعيد مأموماً (تجوز)، چرا؟ دليلش يكي روايت اسحاق بن عمار بود و ديگري روايت هشام بن سالم.
لو صلّي جماعة إماماً
اين خودش سه صورت دارد:
الف: يعيد منفرداً (تجوز)، چرا؟ بخاطر قاعده احتياط.
ب: يعيد إماماً (لا تجوز)، ولي مرحوم خوئي بايد بگويد (تجوز)، چون ممكن است اسماعيل بن بزيغ در خانهاش إماماً نماز خوانده و دو مرتبه ميخواهد إماماً اعاده كند.
ج: يعيد مأموماً (تجوز)، چرا؟ بخاطر قاعده احتياط، چون ضرر به جاي نميزند.
لو صلّي جماعة مأموماً
اين باز خودش سه صورت دارد:
1: يعيد منفرداً (تجوز)، چرا؟ بخاطر قاعده احتياط.
2: يعيد إماماً (لا تجوز)، چرا؟ چون در جماعت بايد نماز امام واجب باشد و حال آنكه نمازش در اينجا احتياطي است نه واجب.اما مرحوم خوئي ميگويد يجوز، چرا؟ به جهت اينكه ممكن است اسماعيل بن بزيغ در خانه نمازش را جماعة خوانده باشد و در اينجا هم ميخواهد امام بشود.
ج: يعيد مأموماً (تجوز)، چرا؟ چون در خانه مأموم بوده، اينجا ميخواهد اعاده كند، در اينجا قاعده احتياط است، چرا؟ چون ضرر به جاي نميزند.
لو صلّي جماعة مأموماً
يعني در خانه جماعت خوانده، منتها مأموم بوده است نه امام، كه اين باز خودش سه صورت دارد:
1: يعيد منفرداً (تجوز)، چرا؟ بخاطر قاعده احتياط.
2: يعيد إماماً (لا تجوز)، چرا؟ چون اين آدم نماز جماعت خوانده، ظاهر امر نمازش صحيح است،فقط احتمال خلل ميدهد و حال آنكه امام جماعت بايد فريضه بر گردنش باشد.
3: يعيد مأموماً (تجوز)، چرا؟ چون به جايي ضرر وارد نميكند، به اين معنا كه اگر نماز اولش درست است كه چه بهتر، و اگر درست نيست، اين ميشود درست.
لم يحتمل الخلل
اين هم نه صورت پيدا خواهد كرد:
صلّي منفرداً
اين خودش سه صورت دارد:
الف:يعيد منفرداً (لا تجوز)، چرا؟ ملاك ندارد، كسي كه نمازش را خوانده و احتمال خلل هم در آن نميدهد، دو مرتبه خواندن چه معناي دارد؟!
ب: يعيد إماماً (يجوز)، چرا؟ بخاطر روايت اسماعيل بن بزيغ،كه گفت در خانه منفرداً خواندم، دو مرتبه ميخواهم إماماً بخوانم، فرمود اشكالي ندارد.
ج: يعيد مأموماً (يجوز)، چرا؟ دليلش روايت اسحاق بن عمار و روايت هشام بن سالم است.
صلّي جماعة إماماً
اين باز سه صورت دارد:
1: يعيد منفرداً (لا تجوز)، چرا؟ ملاك ندارد.
2: يعيد إماماً، مرحوم خوئي ميفرمايد اين جايز است، ولي ما ميگوييم جايز نيست،چرا؟ ايشان گفت روايت اسماعيل بن بزيغ اطلاق دارد،چون ممكن است اين آدم با خانودهاش جماعت خوانده باشد، الآن كه مسجد آمده، دو مرتبه ميخواهد جماعة بخواند، ولي ما گفتيم روايت اسماعيل بن بزيغ فقط منفرد را ميگيرد.
3:يعيد مأموماً (لا يجوز)،چرا؟ به جهت اينكه مأموماً در جايي است كه قبلاً فرادي خوانده باشد و حال آنكه اينجا جماعة خوانده.
صلّي جماعة مأموماً
اين خودش سه صورت دارد:
الف: يعيد منفرداً (لا تجوز)، چرا؟ چون ملاك ندارد.
ب: يعيد إماماً (لا تجوز)، چرا؟ چون امام در جايي است كه بتواند فريضهاي در گردن باشد و اين آدم نماز صحيح و سالمي را خوانده است مگر اينكه فرمايش آقاي خوئي را بگيريم.
ج: يعيد مأموماً (لا تجوز)، چرا؟ چون نه ملاك دارد و نه روايت.
پس يا بايد ملاك احتياط باشد و يا نص خاص، نص خاص فقط در دو مورد داشتيم و آن اينكه اگر كسي فرادي نماز خواند، ميتواند با جماعت اعاده كند، إمّا إماماً و إمّا مأموماً، نص خاص ديگر روايت اسماعيل بن بزيغ بود، اگر بگوييم اين آدم نمازش را در خانه منفرد خوانده، ميتواند امام بشود، اما اگر بگوييم ممكن است منفرداً يا إماماً و يا مأموماً خوانده باشد، هر سه صورت را ميگيرد.
علي أيّ حال اختلاف در باره اسماعيل بن بزيغ است، از اين بيان معلوم ميشود اگر انساني در يك جايي امامت كرد و نمازش هم اشكالي ندارد، نه منفرداً ميتواند نمازش را اعاده كند و نيز نميتواند در جاي ديگر امام يا ماموم بشود.
المسألة العشرون
إذا ظهر بعد إعادة الصلاة جماعة أنّ الصلاة الأولي كانت باطلة يجتزأ بالمعادة.
اگر كسي نمازش را فرادي خوانده است، بعداً به حكم روايت اسحاق بن عمار و روايت هشام بن سالم با جماعت خواند، بعداً فهميد كه در اولي او محدث بوده، قهراً اين دومي برايش كافي است، چرا ايشان اين مسئله را طرح كرده است؟ چون اين مسئله مبتني براين است كه آيا در نماز علاوه بر قصد قربت، قصد وجه واجب است يا قصد وجه واجب نيست؟ در دومي قصد وجه نميتواند بكند، يعني قصد قربت ميتواند بكند، ولي قصد وجه نميتواند بكند، ما گفتيم قصد وجه لازم نيست، فقط قصد قربت لازم است و اين آدم با نماز دومش تقرّب إلي الله تبارك و تعالي.
المسألة: 21
في المعادة إذا أراد الوجه، ينوي الندب لا الوجوب علي الأقوي
اگر بخواهد قصد وجه بكند، بايد قصد امر استحبابي كند، چرا؟ چون روايت جناب اسحاق بن عمار و روايت هشام بن سالم امر به اعاده كرد، معلوم ميشود كه الإعادة أمر استحبابيّ.