درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الصلوة

89/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مكروهات صلات جماعت

يكي از مكروهات جماعت اين است كه امام و ماموم از نظر عدد ركعات اختلاف داشته باشند، مثلاً امام حاضر است و ماموم مسافر، يا بالعكس، البته معناي كراهت در اينجا اقلّ ثواباً است، مسافر به مسافر اقتدا كند بهتر از اين است كه به حاضر اقتدا نمايد، يا اگر حاضر به حاضر اقتدا كند، بهتر از اين است كه به مسافر اقتدا نمايد، ولي سه مورد استثنا شده است، منتها بايد فرق اين سه مورد را از همديگر جدا كنيم:

الف: اولي اين است كه يكي حاضر و ديگري مسافر است، منتها اختلاف در عدد ركعات ندارند، يعني هردو نماز صبح را مي‌خوانند يا هردو نماز مغرب را مي‌‌خوانند، پس حاضر و مسافر هستند ولي در عدد ركعات اختلافي ندارند.

ب: ماهيت نماز هاي شان يكي است، اما باز اختلافي در عدد ركعات ندارند،

اولي اين بود كه ماهيت نماز شان يكي است و قهراً اختلاف در ركعات شان هم نيست، دومي اين است كه در همان ظهر و عصر به همديگر اقتدا مي‌كنند، اما عدد ركعات شان يكي است.

سوال

حال جاي اين پرسش به ميان مي‌آيد كه چطور مي‌شود كه يكي مسافر و ديگري حاضر باشند وهردو به همديگر در نماز ظهر و عصر اقتدا كنند و در عين حال عدد ركعات شان هم يكي باشد؟

جواب

جوابش اين است كه يكي قاضي است و ديگري مسافر، يعني ماموم (حاضر) نماز قضاي ظهر و عصر خودش را (كه در سفر از او فوت شده) اقتدا مي‌كند به امامي كه مسافر است، در اينجا هردو (ماموم و امام) حاضر و مسافرند، يعني امام مسافر و ماموم حاضر است، اما اختلاف در عدد ركعات ندارند.

پس اولي اين شد كه در مغرب و صبح به همديگر اقتدا مي‌كنند كه بالذات اختلاف در ركعات نيست، اما در دومي در ظهر و عصر بهم اقتدا مي‌كنند، منتها در بالعرض اختلاف در ركعات نيست. چطور بالعرض؟ چون يكي(ماموم) قاضي است ديگري(امام) مسافر است، ماموم دو ركعت قاضي نماز ظهر و عصر را مي‌خواند، ديگري مسافر است و نماز ظهر و عصرش را اداءً‌ مي‌خواند.

ج: نقصان در نماز، مربوط به قصر و اتمام نباشد، نماز‌هاي شما كم و زياد دارد، منتها كم و زيادش مربوط به قصر اتمام نيست، مثلاً شخص مسافر است و مي‌خواهد قضاي نماز صبح خودش را به ظهر امام اقتدا ‌كند، يعني امام نماز ظهرش اداءً مي‌خواند، ولي ماموم نماز قضاي صبح خودش را به نماز ظهر امام (كه چهار ركعت است) اقتدا ‌مي‌كند. اينجا اقتدا كردن مانعي ندارد، چون اختلاف در ركعات مربوط به قصر و اتمام نيست،‌بلكه اولي صبح است و ديگري ظهر، يكي قاضي است و ديگري مؤدّي.

الفرع الثاني:‌ عدم الكراهة عند عدم الاختلاف كالائتمام في الصبح و المغرب

يعني هردو نماز صبح يا نماز مغرب را مي‌خوانند، اينجا اشكالي ندارد چون اختلاف در ركعات ندارند.

الفرع الثالث: عدم الكراهة في غير الصبح و المغرب إذا لم يكن اختلاف

امام مسافر است و ماموم قاضي، هردو نماز ظهر را مي‌خوانند، يعني هردو نفر شان نماز ظهر را دو ركعتي مي‌خوانند، منتها با اين تفاوت كه امام مسافر است و ماموم قاضي.

كائتمام القاضي علي المؤدّي و بالعكس مثلاً إذا كان في ذمّة المأموم(حاضر) صلاة ركعتين قضاء ظهر ماموم (حاضر) مي‌خواهد دو ركعت قضاي نماز ظهر را بخواند- فله أن يتمّ بالمسافر في ظهر،‌امام مسافر است و دو ركعت نماز ظهر را اداءً‌ مي‌خواند.

الفرع الرابع: عد الكراهة إذا كان نقصان الفرضين مستنداً إلي غير القصر و التمام

فرق سومي با چهارم اين است كه در سومي ماهيت صلات شان يكي بود، يعني هردو ظهر را مي‌خواندند، منتهاي يكي قضاي نماز ظهر را مي‌خواند و ديگري مسافر است به صورت اداء مي‌خواند نه قضا.

ولي در چهارمي اصلاً‌ ماهيت نماز‌ها مختلف است.

و هذا كما صلّي المسافر القاضي الصبح بظهر الإمام الحاضر أو بالمغرب، أو صلّي المغرب بالعشاء.

فرقش با سومي روشن است، چون در سومي نماز هردو ظهر بود، منتها مال يكي قضا بود و از ديگري اداء، يكي حاضر بود و قضاي نماز ظهرش دو ركعت بود(كه در سفر از او قضا شده بود)،‌ديگري مسافر بود و ادائش دو ركعت بود.

ولي در اينجا اين گونه نيست، بلكه يكي حاضر است و ديگري مسافر، حاضر مي‌خواهد نماز صبح خودش را اقتدا كند به نماز ظهر مسافر. چرا كراهت ندارد؟ ظاهراً كراهت مبنايش اين است كه اختلاف در ركعات از نظر قصر و اتمام باشد و اما اگر اختلاف در ركعات از باب قصر و اتمام نباشد، مانعي ندارد،‌ يكي نماز صبح را مي خواند دو ركعت، و او نماز را چهار ركعت مي‌خواند، اختلاف شان مربوط به قصر و اتمام نيست بلكه مربوط به طبيعت نماز است.

و هذا كما صلّي المسافر القاضي الصبح بظهر الإمام الحاضر أو بالمغرب، أو صلّي المغرب بالعشاء.

پس نماز يكي دو ركعت و نماز ديگري چهار ركعت است،‌اختلاف شان مربوط به قصر و اتمام نيست بلكه مربوط به ماهيت نماز است، يعني ماهيت نماز صبح دو ركعت است و حال آنكه ماهيت نماز ظهر چهار ركعت مي‌باشد.

المسألة‌ الأولي

يجوز لكلّ من الإمام و المأموم انتهاء صلاته قبل الآخر بأن كان مقصّراً و الآخر متمّاً أو كان المأموم مسبوقاً، أن لا يسلّم و ينتظر الآخر حتّي يتمّ صلاته و يصل إلي التسليم فيسلّم معه خصوصاً للمأموم الخ،

فرض كنيد جناب زيد در مسجد اعظم امام جماعت است و نمازش هم چهار ركعتي مي‌باشد ،‌ جناب عمرو مامومي است كه مسبوق است، يعني در ركعت دوم زيد رسيده است، زيد در ركعت چهارم است و مي‌خواهد تشهد را بخواند، او (عمرو) ناچار است كه بلند شود و يك ركعت باقي مانده را هم بخواند، در اينجا بهتر اين است كه جناب زيد كه امام است صبر كند تا جناب عمرو يك ركعت باقي مانده خود را بخواند و به تسليم برسد و سلام را با هم بگويند.

البته فرض هم اين است كه هردو حاضرند نه مسافر، يعني هم امام حاضر است و هم ماموم.

اما اگر امام مسافر است و ماموم حاضر، امام بايد سر دو ركعت بايد سلام كند، مي‌گويد امام سلام را ندهد، بلكه صبر كند تا ماموم دو ركعت ديگرش را هم بخواند و هر وقت به سلام رسيد، آنگاه هردو با هم سلام نماز را بدهند و نماز را تمام كنند، اما به شرط اينكه هيئت صلاتي را بهم نزنند.

پس در جايي كه هم امام حاضر است و هم ماموم،‌منتها ماموم يك ركعت عقب تر از امام است، امام بايد در سلام نماز صبر كند تا ماموم به او برسد و سپس سلام نماز راباهم بدهند.

اما اگر امام مسافر است و ماموم حاضر،‌ امام بايد سر دو ركعتي بنشيند و سلام بدهد،‌ مي‌گويد موقع سلام صبر كند تا ماموم دو ركعت باقي مانده خود را بخواند و به سلام برسد و آنگاه هردو سلام نماز را بدهند و نماز را تمام كنند.

ولي مرحوم سيد در اينجا يك قيدي مي‌زند و مي‌گويد به شرط اينكه هيئت صلاتي بهم نخورد،‌فرض كنيد كه امام است و مسافر، به سلام نماز رسيد،‌ ماموم بلند شد كه دو ركعت باقي مانده را بياورد، ولي آن قدر به اين دو ركعت طول مي‌دهد كه حالت صلاتي از بين مي‌رود، در اينجا احوط اين است كه امام صبر نكند بلكه سلام نماز را بدهد و از حالت صلاتي بيرون بيايد،‌ مرحوم سيد اين قيد را زده است،‌اما اينكه آيا اين قيد درست است يا نه؟ بعد از خواندن متن روشن مي‌شود.

متن عروة‌ الوثقي

يجوز لكلّ من الإمام و المأموم عند انتهاء صلاته قبل الآخر بأن كان (امام) مقصراً و الآخر (ماموم) متمّاً أو كان المأموم مسبوقاً هردو حاضرند نه مسافر، يعني هم امام حاضر است و هم ماموم،- أن لا يسلّم و ينتظر الآخر حتي يتمّ صلاته و يصل إلي التسليم فيسلّم معه خصوصاً للمأموم اگر ماموم جلوتر باشد و امام عقب، فرض كنيد امام حاضر و ماموم مسافر است،- إذا اشتغل بالذكر و الحمد و نحوهما إلي أن يصل الإمام.

ولي مرحوم سيد اين قيد را مي‌زند و مي‌گويد: الأحوط الاقتصار علي صورة لا تفوّت الموالاة، و أما مع فواتها ففيه إشكال من غير فرق بين كون المنتظر هو الإمام أو المأموم.

ديدگاه آية‌الله خوئي

مرحوم آية الله خوئي ايرادي دارد و مي‌فرمايد با فرض اينكه امام حاضر است، ماموم مسافر است، هنگام تشهد خواندن،‌وقتي كه هردو گفتند «اللّهم صلّ علي محمد و آل محمد» امام براي ركعت سوم و چهارم بلند شد، ماموم چون مسافر است، سلام را نگويد، بلكه شروع كند به خواندن ساير اذكار، و مادامي كه ذكر مي‌گويد از حالت صلاتي بيرون نمي‌شود، فلذا اگر ذكر بگويد و صبر كند تا امام به او برسد،‌ آنگاه سلام نماز را همراه امام بگويد و نماز را تمام كند،‌اين هيچ اشكالي ندارد.

بله! اگر ساكت بنشيند و چيزي نگويد و فقط منتظر امام بماند،‌ ممكن است بگوييم از هيئت صلاتي بيرون مي‌شود، اما اگر ذاكر باشد، هيئت صلاتي محفوظ است.

ولي من اين فرمايش ايشان را نمي‌پذيرم، زيرا هيئت صلاتي براي خودش يك شكل خاصي دارد، آنچنان هم نيست كه انسان تسبيح در دست بگيرد و صد صلوات بفرستد و باز هم بگوييم اين آدم در حال صلات است،

بنابراين، حق با مرحوم سيد است، يعني ذكر سبب نمي‌شود كه هئيت صلاتي محفوظ باشد، هيئت صلاتي براي خودش يك هيئت خاص و حد خاص دارد.

دليل مسئله

در اين زمينه دوتا روايت داريم كه عبارتند از:

1: صحيحة علي بن جعفر عن أخيه موسي عليه السلام قال: سألته عن إمام مقيم أمّ قوماً مسافرين، كيف يصلّي المسافرون؟ قال عليه السلام: «ركعتين، ثمّ يسلّمون و يقعدون و يقوم الإمام فيتمّ صلاته،‌فإذا سلّم و أنصرف، و انصرفوا»الوسائل: ج 5، الباب 18 من أبواب صلاة‌ الجماعة،‌الحديث9.

ما ناچاريم كه بگوييم مراد از «يسلّمون» السلام عليك أيها النبي است، چون ما دوتا سلام داريم:‌

الف: سلام مندوب، ب: سلام خروجي، سلام مندوب را مي‌گويد،‌اما سلام خروجي را منتظر مي‌شود ولذا عبارت را چنين معنا مي‌‌كنيم:

قال: «ركعتين ثمّ يسلّمون- يعني سلام مندوب را مي‌گويد- و يقوم الإمام فيتمّ صلاته،‌ فإذا سلّم و انصرف، انصرفوا»

وقتي امام سلام را گفت،‌ مامومين سلام واجب را مي‌گويند.

بنابراين؛ مراد از سلام اول، سلام مندوب و مستحب است و مراد از انصراف،‌ تسليم واجب است،‌«انصرف» همان تسليم واجب را مي‌گويد.

2: ما رواه حماد بن عثمان قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن المسافر يصلّي خلف المقيم؟ قال:‌«يصلّي ركعتين و يمضي حيث شاء» الوسائل: ج 5، الباب 18 من أبواب صلاة‌ الجماعة،‌الحديث2.

روايت حماد بن عثمان مي‌گويد كه ماموم نماز خود را تمام مي‌كند و سراغ كار خودش مي‌رود و منتظر امام نمي‌ماند.

ولي ما مي‌گوييم اين دوتا با همديگر منافات ندارند، چون اولي مستحب است، دومي هم بيان جواز است.

فهو محمول علي بيان القدر الواجب فلا ينافي القدر المستحب، أعني الإنتظار.

پس ما اين گونه معنا كرديم كه مراد از :«يسلّمون» سلام مندوب و مستحب است و مراد از انصرف‌ هم صلات واجب است، ولي برخي از دوستان مي‌گويند كه مراد از «انصرف» اين است كه نماز را تمام كند و از مسجد بيرون برود، بايد ديد كه اين نظر با روايت مطابق است يا نه؟‌

ولي فهم فقهاي ما از روايت همين است كه من بيان كردم، يعني مراد از «يسلّمون» سلام مستحب است و مراد از انصرف هم سلام واجب مي‌باشد.

اما برخي مي‌گويند آن تسليم را بگويد و بنشيند، منتها هئيت جماعت را بهم نزند.

بعيد نيست كه اين نظر هم درست باشد، اگراين درست باشد، مسئله هيچ دليلي نخواهد داشت مگر يك استيناس‌هاي.

در هر حال سلام بر نبي مستحب است، آن دوتاي ديگر مخرج است.

اگر نظر اين دوست گرامي درست باشد، ديگر روايت دليلي ندارد مگر استيناس،‌ استيناس يعني از اينجا و آنجا يك وجوهي درست كنيم،‌صاحب جواهر از اينجا و آنجا يك وجوهي را درست كرده كه اوليش بد نيست.

قبلاً گفتيم كه ماموم وظيفه‌اش در ركعت سوم و چهارم خواندن حمد است و امام تسبيحات را مي‌خواند، ماموم حمد و سوره را خواند و ديد كه امام هنوز تسبيحات را تمام نكرده، گفتيم ماموم آخرين آيه را نخواند تا اينكه امام تسبيحات را تمام كند،‌آنگاه ايشان آخرين آيه را هم بخواند.

و يمكن الإستئناس لما ذكر بالأمور التالية:

الأول:‌ ما مرّ في المندوب التاسع من اشتغال المأموم بتمجيد الله و التسبيح و التهليل، إذا أكمل(ماموم) القراءة قبل الركوع الإمام،‌و يبقي آية من قراءته ليركع به،‌ كما مرّ. اين استيناس خوب است.

ولي استيناس دوم چندان خوب نيست، چون عين مدعاست.

الثاني: ما يستفاد من مسألة ائتمام الحاضر بالمسافر حيث صرحوا بجواز انتظار الإمام حتّي يسلّم المأموم فيسلّم معه، بمعني أنّ‌ الإمام يبقي جالساً‌ حتّي يتمّ المأموم صلاته، فيسلّما معاً، اين استيناس عين خود همين مسئله است و حال آنكه ما مي‌خواهيم براي مسئله خود دليل بتراشيم. اين در حقيقت عين مدعاست نه اينكه استيناس جديدي باشد.

علي اي حال مشهور تكيه به همان روايت كرده‌اند و اين استيناس‌ها يكنوع مويد مسئله هستند

در هر حال مرحوم سيد مي‌فرمايد امام و ماموم اگر بخواهند صبر كنند،‌بايد به گونه‌اي باشد كه هيئت صلاتي بهم نخورد،‌اما اگر خيلي طول بدهند،‌ممكن است از حالت صلاتي بيرون بيايند،‌هر چند آية الله خوئي مي‌گويد اگر مشغول ذكر باشند از حالت صلاتي بيرون نمي‌آيند.

ولي من گفتم هئيت صلاتي براي خودش يك هيئت خاصي دارد و اگر زياد طول بكشد،عرف نمي‌پذيرند كه هنوز از هيئت صلاتي بيرون نيامده است، بلكه ‌ممكن است بگوييم از هيئت صلاتي بيرون شده است.

المسألة الثانية

إذا شك المأموم - بعد السجدة‌ الثانية من الإمام- أنّه سجد مع السجدتين أو واحدة يجب عليه الإتيان بأخري إذا لم يتجاوز المحل.

شخص به امامي اقتدا كرد، امام سر از سجده برداشت، او نيز سر از سجده برداشت،‌ يقين دارد كه سجده دوم امام بود، ولي نسبت به خودش شك مي‌كند كه آيا سجده دومش يا سجده اولش؟

آيا در اينجا انسان مي‌تواند به آن قاعده عمل كند كه يرجع المأموم في شكه إلي الإمام؟

مسئله از اين قرار است كه ماموم گاهي علم به متابعت دارد، يعني واقعاً مي‌خواست كاملاً از امام متابعت كند و از اول هم بناي متابعت را گذاشته بود و عملاً هم متابعت مي‌كرد، ولي در اينجا احتمال مي‌دهد كه عقب مانده باشد، اگر بناي بر متابعت داشته است، در اينجا يرجع المأموم إلي الإمام في رفع شكه.

امام اگر علم به متابعت ندارد، بلكه احتمال مي‌دهد كه ممكن است از امام عقب مانده باشد يا جلو رفته باشد، در يك چنين موردي نمي‌شود به آن قاعده عمل كرد. چرا؟ لأنّ المتيقن من رجوع المأموم في شكّه إلي الإمام، احراز المتابعة،‌و اين آدم متابعت را احراز نكرده است.

به بيان ديگر وجوب رجوع به امام،‌ موضوعش علم به متابعت است، فلذا مادامي كه موضوع را احراز نكرديم، نمي‌توانيم به آن قاعده رجوع كنيم. قاعده اين بود كه يرجع المأموم في شكوكه إلي الإمام و الإمام إلي المأموم.

پس اول بايد موضوع را احراز كنيم و ثابت كنيم كه من در صدد احراز بودم به گونه‌اي كه اگر تخلف هم بكنم، تخلف من شاذ است، اما اگر در صدد متابعت نبودم، در اينجا نمي‌توانيم به آن قاعده عمل كنيم.

إذا شك المأموم - بعد السجدة‌ الثانية من الإمام- أنّه سجد مع السجدتين أو واحدة يجب عليه الإتيان بأخري إذا لم يتجاوز المحل.

اين فتواي مرحوم سيد است، ولي ما قائل به تفصيل هستيم، يعني اگر موضوع را احراز كرديم و گفتيم كه أنّه بصدد المتابعة، آن قاعده جاري است، اما اگر متابعت محرز نيست، يعني از اول عقب و جلو مي‌شديم،‌در اينجا چون موضوع محرز نيست، فلذا نمي‌توانيم به آن قاعده مراجعه و عمل كنيم. اين تفصيل مال من بود و ديگران نيز همين تفصيل را دارند.

مرحوم سيد مطلقا مي‌گويد مي‌تواند به آن قاعده مراجعه كند، چون شك در محل است، ولي ما و ديگران قائل به تفصيل هستيم.

شرح

إذا كان المأموم عالماً بأنّه تابع الإمام في أفعاله و لم يتخلف عنه فيها‌، و مع ذلك يشكّ في أنّه هل سجد سجدة واحدة أو ثنتين، ففي ذلك يرجع إلي الإمام لما في صحيحة أبي حفص البختري عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «ليس علي الإمام سهو، و لا علي من خلف الإمام سهو» الوسائل: ج8،‌الباب 24 من أبواب الخلل في الصلاة، الحديث 3.

و قريب منه مرسلة إبراهيم بن هاشم في نوادره ففيها: «وليس علي من خلف الإمام سهو، إذا لم يسه الإمام» الوسائل: ج8،‌الباب 24 من أبواب الخلل في الصلاة، الحديث 8.

و أمّا إذا كان شاكّاً في المتابعة و أنّه هل تابع الإمام في سجدتيه و ما بيده سجدة ثانية أو تخلف عنها سهواً، فهذه الأولي له، و الثانية للإمام، فالمرجع في هذا المجال قاعدة‌ الشك في المحل، فيجب عليه سجدة أخري.

وجه عدم الرجوع إلي القاعدة الماضية آنجا كه علم به متابعت ندارد- لا علي من خلف الإمام هو أنّ القدر المتيقن من الحديث بما أحرز الموضوع، أي علم المتابعة و شكّ في فعله لأجل عدم العلم بفعل الإمام، فإذا علم أخذ به، ‌اما إذا شكّ في المتابعة و احتمل أنّه تخلف عن الإمام،‌ وأنّه سجد سجدتين و هو سجد سجدة واحدة،‌ ففي هذا الفرض المرجع هو القاعدة الشك في المحل،‌و بعبارة أخري حفظ الإمام إنّما يقوم مقام حفظ المأموم إذا كانت المتابعة و المشاركة في العمل أمراً مسلّماً دون لو احتمل التخلف، اگر احتمال تخلف داد، فلا يعدّ فعل الإمام كاشفاً‌ عن فعل المأموم.