درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/03/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: در جایی که امام مهلت خواندن سوره را نده، وظیفه‌ی ماموم چیست؟

در مسئله‌ی قبل گفتیم که اگر امام مهلت نمی‌دهد که من (ماموم) سوره را بخوانم، چه کنم؟ سه نوع پیشنهاد شد:

1: پیشنهاد اول این بود که قطع کند و همراه امام پیش برود.

2: پیشنهاد دوم این است که نمازش فرادی می‌شود،.

3:‌احتمال سوم این می‌شود مانع ندارد که از امام عقب بیفتد و جماعت منعقد می‌شود.

بحث در این سه احتمال یا سه فتوا نیست، بلکه بحث در تشخیص موضوع است،و آن اینکه ‌مهلت ندادن یعنی چه،‌یعنی مراد از عدم امهال چیست، و در واقع می‌خواهیم حدیث قبلی را معنا کنیم «إذا لم یمهله الإمام» که این آ‌دم سوره یا قنوت را بخواند،‌مراد از عدم امهال چیست؟ در اینجا دو نظر است:

الف: نظر اول این است که مراد از «لم یمهله» این است که امام «ذهب إلی الرکوع» قبل از آنکه من سوره را شروع کنم یا تمام کنم، میزان رکوع امام است، پس احتمال اول این است که امام «رکع» قبل از آنکه من سوره را تمام کنم یا سوره را شروع کنم،‌ مهم «رکع» است،‌رکع قبل أن أشرع أو أتم.

ب: احتمال دوم رکع نیست،‌بل رفع رأسه من الرکوع قبل أن أشرع أو قبل أن أتمّ»

این دوتا قید در هردوتا احتمال هست،« قبل أن أشرع أو قبل أن أتمّ»،‌احتمال اول اینکه امام رکع،‌قبل از آنکه من یکی از این دو کار را انجام بدهم،یا اینکه امام رفع رأسه،‌قبل از آنکه من یکی از این دو کار را انجام بدهم، کدام یکی از این دوتا دلیل شرعی دارد؟

مرحوم سید و غالب شرّاح عروة،‌همان قول اول را انتخاب کرده‌اند یعنی میزان از عدم امهال، رکوع امام است، یعنی امام به به رکوع رفت، قبل از آنکه من سوره را شروع کنم یا سوره را به آخر برسانم،‌ دومی ضعیف است که بگوییم میزان رفع الرأس من الرکوع است قبل از آنکه من سوره را شروع کنم یا سوره را به آخر برسانم.

دلیلش دوتا روایت است، روایت اول صحیحه‌ی زرارة است. من این روایت را می‌خوانم تا دیده شود که از کجای این روایت قول اول استفاده شده است، قول اول این بود که: «رکع قبل أن أشرع السورة أو أتمّ».

الأولی: صحیحة زرارة، حیث قال:«‌إن أدرک من الظهر أو من العصر أو من العشاء و فاتته رکعتان – معلوم می‌شود که دو رکعت را درک نکرده، سوم و چهارم امام را درک کرده است- قرء فی کلّ رکعة ممّا أدرک خلف الإمام فی نفسه بأمّ الکتاب و سورة، فإن لم یدرک السورة تامّة، أجزأته أمّ الکتاب»؟

از کجای این روایت استفاده می‌شود که مراد از عدم امهال این است که امام رکع قبل أن أشرع أو قبل أن أتمّ؟

قرء فی کلّ رکعة ممّا أدرک خلف الإمام –این مهم است- فی نفسه بأمّ الکتاب،‌فإن لم یدرک السورة خلف الإمام تامّة – کلمه‌ی« خلف الإمام» در آنجا مقدر است،‌فإن لم یدرک السورة خلف الإمام تامّة،‌أی لم یدرک خلف الإمام- قهراً معلوم می‌شود که امام رکع و من نتوانستم سوره را بخوانم،‌اینکه می‌گوید «لم یدرک السورة خلف الإمام»، پشت سر امام که بودند، معلوم می‌شود که در «أمّ الکتاب» پشت سر امام بودند،‌ولی وقتی که به سوره رسیدند، دیگر خلف الإمام نشدند،‌چون امام رکع، یعنی امام به رکوع رفت، پس در حقیقت اقتدای من در حال قیام بوده و جناب امام قائم بوده و من هم پشت سرش بودم، من أم الکتاب را خواندم،‌ولی موفق نشدم که سوره را خلف الإمام بخوانم، یعنی قبل از آنکه من سوره را شروع کنم، امام به رکوع رفت یا قبل از آنکه سوره را به آخر برسانم، امام به رکوع رفت.

در هر صورت کیفیت دلالت این است،«قرء فی کلّ رکعة ممّا أدرک خلف الإمام قرء فی نفسه بأمّ الکتاب و السورة فإن لم یدرک، کی «لم یدرک»؟ خلف الإمام، لم یدرک السورة خلف الإمام تامّة،‌این کی صدق می‌کند‌؟ وقتی که امام به رکوع برود. و من موفق نشوم.

الثانیة:‌صحیحة معاویة بن وهب،‌عن الرّجل یدرک آخر صلاة الإمام، و هو أوّل صلاة الرّجل فلا یمهله حتّی یقرأ، فیقضی القراءة فی آخر صلاته، قال علیه السلام:‌«نعم».

استدلال با این حدیث مبنی براین است که اولا مراد از قرائت سوره باشد نه قرائت اصطلاحی که حمد باشد،‌مراد از قرائت همان سوره باشد، چگونه این دلالت می‌کند میزان رکع الإمام قبل أن أتمّ أو قبل أن أشرع،‌میزان رفع نیست،‌بلکه میزان رکوع امام است، چطور دلالت دارد؟

‌ مرحوم آیة الله خوئی می‌فرمود این روایت موقعی است که امام در حال رکوع است و ما به امام اقتدا کردیم، ولی ما این فرمایش ایشان را رد کردیم و گفتیم اگر امام در حال رکوع است، امهال معنا ندارد. حال باید دید که چگونه بر قول اول دلالت دارد ؟

عمده این است که این اقتدا در حال قیام بوده است، در حال قیام مهلت نداد، یعنی به رکوع رفت (رکع).

‌صحیحة معاویة بن وهب،‌«عن الرّجل یدرک آخر صلاة الإمام، و هو أوّل صلاة الرّجل» مرحوم خوئی می‌فرمود: «یدرک» خیال می‌‌‌کرد که در رکوع، ولی ما گفتیم یدرک در حال قیام، فلا یمهله حتی یقرأ،‌چون در حال قیام بوده، یعنی «فلا یمهله فی حال القیام» یعنی به رکوع رفت (رکع) و حال آنکه من نتوانستم سوره را شروع کنم یا به آخر برسانم، پس از این دو روایت استفاده کردیم که میزان قول اول است و آن این است که امام رکع در حالی ماموم یا سوره را شروع نکرده یا اگر شروع کرده، سوره را به آخر نرسانده است.

بیان آیة‌ الله گلپایگانی

مرحوم آیة الله گلپایگانی در عروه یک حاشیه‌ای دارد و در آنجا می‌فرماید همه‌ی اینها درست است به شرط اینکه فاصله زیاد نباشد و اگر فاصله زیاد باشد،‌ممکن است جماعت بهم بخورد. این را در جای می‌گوید که امام می‌خواهد مهلت بدهد، یعنی ذکرش را در رکوع طولانی می‌کند و من سوره را به آخر می‌رسانم،فرض کنید من در نماز سوره‌ی «‌ و الشمس» را می‌خوانم، امام هم در حال رکوع است هر چند امام می‌خواهد ده دقیقه در رکوع بماند،‌ایشان می‌فرماید این نماز مشکل است، ولو امام ده دقیقه مهلت داده، ولی شما سوره‌ی طولانی را انتخاب کردید و با این کارت کیفیت جماعت را بهم زدید،‌باید به گونه‌ای باشد که امهال او، ضرر به عنوان متابعت نزد.

ثم إنّ من المعلّقین علی العروة قیّدوا إطلاق المصنّف بعدم لزوم التأخّر الفاحش المضر للمتابعة، فعندئذ یکون الإحتیاط فی ترک السورة، أو ترک اکمالها.

متن مسئلة

و المراد بعدم إمهال الإمام – المجوز لترک السورة – رکوعه قبل شروع المأموم فیها، أو قبل إتمامها، ؤ إن أمکنه إتمامها قبل رأسه من الرکوع، فیجوز ترکها بمجرد دخوله فی الرکوع و لا یجب الصبر إلی أواخره و إن کان الأحوط قراءتها ما لم یخف فوت اللحوق فی الرکوع، فمع الإطمئنان بعدم رفع رأسه قبل إتمامها لا یترکها و لا یقطعها.

مرحوم آیة الله گلپایگانی در اینجا حاشیه دارد و می‌فرماید به شرط اینکه سوره‌ی ماموم طولانی نباشد که رابطه را قطع کند.

المسألة الحادیة‌ و العشرون

إذا اعتقد المأموم إمهال الإمام له فی قراءته فقرأها و لم یدرک رکوعه لا تبطل صلاته، بل الظاهر عدم البطلان إذا تعمد الإتیان بالقنوت مع علمه بعدم درک رکوعه الإمام، فالظاهر عدمم البطلان.

در این مسئله سه فروع وجود دارد:

1:ماموم خیال می‌کرد که در رکوع به امام می‌رسد، چون قبلاً امام رکوع را طولانی می‌کرد، این آدم به خیال اینکه مانند همیشه ذکر رکوع را طولانی می‌کند و اگر سوره را بخواند به او خواهد رسید، اما اتفاقاً امام ذکر رکوع را مختصر کرد و این آدم به رکوع امام نرسید. «إذا اعتقد المأموم إمهال الإمام له فی قراءته فقرأها و لم یدرک رکوعه لا تبطل صلاته».

2: فرع دوم این است که ماموم یقین داشت که به امام نمی‌رسد، و مع الوصف سوره را خواند، بل الظاهر عدم البطلان إذا تعمد ذلک، یعنی می‌دانست که به امام نمی‌رسد و در عین حال سوره را خواند.

3: الفرع الثالث: ‌‌إذا تعمد الإتیان بالقنوت مع علمه بعدم درک رکوعه الإمام، فالظاهر عدم البطلان.

أما الفرع الأول فواضح

من خیال می‌‌کردم که به امام می‌رسم، یقین داشتم، اما اتفاقاً به امام نرسیدم، نمازم باطل نیست، چرا؟ لأن المتابعة حکم تکلیفی لا حکم وضعی،‌یعنی متابعت شرط صحت نماز یا شرط صحت جماعت نیست، بلکه از نظر فقهای ما حکم تکلیفی است مثل این می‌ماند که انسان به یک نامحرمی در حال نماز نگاه کرده باشد،‌حتی از نظر ما تکلیفی مولوی هم نیست بلکه تکلیفی ارشادی می‌باشد. ولذا نمازش درست است و عقاب هم ندارد.

أما الفرع الثانی

فرع دوم این بود که شخص یقین داشت که به امام نمی‌رسد، ولی عمداً سوره را خواند، باز ایشان می‌فرماید که نماز این آدم صحیح است،‌چرا؟ لأحد الوجهین:

الف: یا بخاطر اینکه متابعت حکم تکلیفی است،‌حد اکثر عقاب دارد یا به عقیده‌ ما عقاب هم ندارد،‌چون یک حکم ارشادی بود و برای حفظ متابعت، و ما گفتیم مخالفت متابعت در یک جزء، ضرر به کل نمی‌رساند.

و من هنا یعلم حکم الفرع الثالث

سوره واجب بود و طولانی کردم، حال اگر قنوت را طولانی کردم که واجب نیست که به امام نرسم، البته فرع سوم مانند فرع دومی نیست، چون در دومی این شخص باز یک بهانه دارد و آن اینکه سوره‌ی واجب را می‌خواند،اما در سومی این بهانه را ندارد، چون یک امر استحبابی است ولی در عین حال باز نمازش صحیح است. چرا؟ زیرا اگر بگوییم متابعت حکم وضعی است،یعنی یا شرط صحت نماز است یا شرط صحت جزء، یا شرط جماعت، این یک مسئله‌ای است، ولی علمای ما شرط تکلیفی می‌دانند، منتها یا تکلیفی مولوی یا تکلیفی ارشادی.

وصل الکلام إلی هنا عشیة یوم الأربعاء فی الیوم السادس و العشرین من شهر جمادیه الأخرة من شهور عام الف و أربعة مأة و واحد و ثلاثین.