درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

پرسش

در جلسه‌ی قبل سوالی را مطرح کردیم و آن این است که روایت غیاث ابن ابراهیم در باره‌ی «رفع الرأس من الرکوع و السجود» است، و حال آنکه روایت ابن فضال در باره‌ی عکس است، یعنی در هوی إلی الرکوع است، چطور ما در جلسه‌ی قبل اطلاق روایت غیاث را با روایت ابن فضّال تقیید کردیم و حال آنکه اینها موضوعاً دوتا هستند، روایت غیاث راجع به رفع عن الرکوع است، در حالی که روایت ابن فضّال مربوط به هوی إلی الرکوع است؟

پاسخ

ممکن این گونه جواب بدهیم، چنانچه در کلام مرحوم آیة الله الخوئی نیز آمده است و آن این است که موضوع در روایت غیاث هر چند رفع عن الرکوع است، ولی رفع میزان نیست بلکه «ترک المتابعة» موضوع است، حالا می‌خواهد رفع عن الرکوع، أو هوی إلی الرکوع، همچنین موضوع در روایت ابن فضال هر چند هوی است،‌ولی عرف القاء خصوصیت می‌کند خواه «هوی إلی الرکوع أو رفع رأسه».

بنابراین،‌حرف قبل ما درست است، یعنی روایت غیاث اطلاق داشته، به این معنا که هم عمد را می‌گرفت و هم سهو را، روایت ابن فضّال در خصوص سهو بود،‌آن را قید می‌زند.

این سوال و جوابی بود که در جلسه‌ی قبل مطرح کردیم.

اما راجع به مباحث جلسه‌ی قبل، گفتیم چند چیز می‌‌تواند دلیل باشد.

یکی از آن ادله عبارت بود از :

1:استنباط حکم الهوی إلی الرکوع عمداً أو سهواً، من حکم رفع الرأس من الرکوع.

ما قبلا گفتیم که مرحوم محقق و مرحوم صاحب وسائل هردو را یک کاسه بحث می‌کنند و حال آنکه روایت در خصوص یک مورد است، ولی هردو را به همدیگر عطف می‌کنند.

بنابراین، اگر ما در رفع عن الرکوع گفتیم، یستمرّ ،یعنی رفع رأسه عن الرکوع عمداً،‌گفتیم یستمرّ.

هکذا إذا هوی إلی الرکوع عمداً یستمرّ، یعنی رفع رأسه عن الرکوع عمداً، گفتیم یستمرّ، حکم هوی را هم از رفع استفاده کنیم. این یک دلیل.

2: دلیل دوم این است که عمداً هوی إلی الرکوع‌، نمی‌تواند سر بردارد،‌چون اگر سر بردارد،‌ یلزم الزیادة العمدیة.

3: دلیل سوم هم موثقه‌ی ابن غیاث بن ابراهیم است و بگوییم موثقه‌ی غیاث ابن ابراهیم در باره‌‌ی رفع است،‌موضوع رفع نیست، بلکه موضوع ترک المتابعة است، یعنی همانطور که اگر رفع رأسه من الرکوع عمداً یستمر،‌لو هوی الی الرکوع عمداً، فرق نمی‌کند در رفع هم یستمر.

‌ممکن است آقایان بگویند این دلیل سوم بر می‌گردد به همان دلیل اول، چون در ‌دلیل اول گفتیم که حکم هوی را از رفع می‌فهمیم، در واقع موثقه‌ی غیاث هم همین است. در واقع موثقه‌ی غیاث همین است، یا بر گردانید یا دلیل مستقل بگیرید.

البته ما این مقدار را در جلسه‌ی گذشته بحث کردیم و فقط اشکال جلسه‌ی قبل را رفع نکرده بودیم، که امروز رفع کردیم.

این آدم یستمرّ، یعنی هوی ألی الرکوع یستمرّ.

خب! در اینجا مشکلی است و آن این است که این آدم هوی إلی الرکوع مستقیما،‌هوی إلی الرکوع عمداً،‌این عملش نقض قانون است،‌چون قانون این است که یجب علیه المتابعة،‌این آدم متابعت نکرد و به رکوع رفت،‌این عملش عمل حرام است وعمل حرام نمی‌تواند مقرب باشد.

ما در جواب عرض کردیم که این اشکال در صورتی وارد است که متابعت را وجوب تکلیفی بدانیم،‌اما اگر بگوییم متابعت وجوبش ارشادی است،‌این مبغوض نیست،‌در واقع شرع مقدس دلش به حال شما می‌سوزد و می‌خواهد ثواب جماعت را ببری،‌اگر متابعت کردی، ثواب جماعت را می‌بری، و اگر متابعت نکردی، نمازت فرادی می‌شود و از آ‌ن اجر کبیر دست شما کوتاه می‌شود، دیگر نمی‌توانیم بگوییم این عملش حرام است، کسانی که می‌گویند تکلیفی مولوی است،‌اینجا گیر می‌کنند مانند مرحوم بروجردی که می‌فرمود تکلیفی مولوی است ولذا در اینجا گیر می‌کنند،‌اما اگر ارشادی باشد، کار تمام است.

حال اگر این آدم عمداً قبل الإمام هوی الی الرکوع، مثلاً امام مشغول خواندن سوره است و می‌گوید:« تنزل الملائکة و الروح»،‌این آدم به رکوع می‌رود،قطعاً نمازش باطل است، چرا؟ نه بخاطر ترک متابعت،‌بلکه بخاطر اینکه قرائت را نخواند، قرائت را یا باید خودش بخواند یا باید وا ایستد و امام بخواند،‌این آ‌دم نه خودش خواند و نه امام. این مسئله در فرع دوم خواهد آمد و در آنجا باید نگاه کنیم که جمله در آنجا همین است، اگر همین باشد تکراری می‌شود، یا اینکه فرع ششم غیر این است. باید این مسئله در ذهن ما باشد.

قطعاً نماز این آدم باطل است، چون قرائت را نه خودش خوانده و نه امام از جانب او خوانده است.

بحث ما در فرع اول تمام شد،‌ فرع اول این بود که :« لو هوی إلی الرکوع عمداً»،‌این نمی‌تواند بر گردد. چرا؟ چون مستلزم زیادی عمدی است.

الفرع الثانی

تلک الصورة. اما نه عمداً،‌بلکه سهواً.

مرحوم سید در اینجا می‌فرماید: و أمّا إذا کانت سهواً وجبت المتابعة، بالعود إلی القیام أو الجلوس، ثمّ الرکوع أو السجود، ثمّ الرکوع أو السجود معه.

یعنی ماموم سر از رکوع بردارد، و دو مرتبه با امام رکوع کند یا دو مرتبه با امام به سجده برود. پس« لو هوی إلی الرکوع أو هوی إلی السجود، قبل الإمام»،‌باید فوراً بر گردد و حال خود را با حال امام تطبیق کند، امام قائم است،‌این هم قائم باشد کما فی الرکوع، ‌اگر امام جالس است،‌این هم جالس باشد،کما فی السجدة، یعنی خودش را با امام تطبیق کند. (این هم فرع دوم بود که بیان شد).

اما وجه این فرع دوم همان موثقه‌ی ابن فضّال بود که مخصص گرفتیم، اتفاقاً روایت ابن فضّال در هوی است،بله! روایت غیاث ابن ابراهیم در رفع الرأس عن الرکوع بود.

و یدلّ علیه موثقة ابن فضّال: «کتبت إلی أبی الحسن الرضا علیه السلام فی الرّجل کان خلف إمام یأتمّ به،‌ فیرکع قبل أن یرکع الإمام و هو یظنّ – یعنی سهو است نه عمد- أنّ‌ الإمام قد رکع،‌فلمّا رأه لم یرکع، رفع رأسه ثمّ أعاد رکوعه مع الإمام، أیفسد ذلک علیه صلاته أم تجوز تلک الرّکعة؟ فکتب علیه السلام:‌تتمّ صلاته و لا تفسد بما صنع صلاته» الوسائل: ج5، الباب 48 من أبواب صلاة الجماعة،‌الحدیث4.‌.

پس مسئله منصوص است. منتها در این روایت ندارد که حتماً بر گردد و حال آنکه فقها می‌گویند که حتماً باید برگردد.

الفرع الثالث

آیا این آدم که هوی إ‌لی الرکوع سهواً، بعداً فهمید که امام هنوز ایستاده است، بر گردد و دو مرتبه به امام به رکوع برود، هوی إلی السجود، به خیال اینکه امام «سجد»، ولی دید که هنوز «لم یسجد»، بر گشت و دو مرتبه با امام سجده کرد، این آدم دو رکوع می‌کند،‌آیا ذکر را در سجده‌ی دوم هم بگوید، یعنی هم در سجده اول و هم در سجده دوم ذکر را بگوید؟ یا در هردو رکوع ذکر را بگوید،‌یا اگر در یکی هم بگوید کافی است؟

مرحوم سید احتیاط می‌کند و می‌‌گوید:

و الأحوط الإتیان بالذکر فی کلّ من الرکوعین أو السجودین، بأن یأتی بالذّکر – ذکر را بگوید،‌بعداً به امام ملحق بشود - ثم یتابع، و بعد المتابعة أیضاً یأتی به.

ولی از نظر ما این احتیاط دلیل خاصی ندارد، زیرا بر‌ من بیش از یک رکوع و یک ذکر واجب نیست که آن را آوردم فلذا کافی است، اگر در اولی ذکر را گفتم، دیگر در دومی لازم نیست، دومی جنبه‌ی متابعت دارد، اگر در اولی نگفتم در دومی بگویم،‌ اما اینکه در هردو ذکر را بگویم،‌این نشان می‌دهد که دو رکوع بر من واجب است، و حال آنکه بیش از یک رکوع و یک ذکر بر من واجب نیست.

الفرع الرابع

إذا رکع أو سجد قبل الإمام سهواً، و کان علیه المتابعة، لکن ترکها سهواً‌ أو عمداً،

قال المصنّف لا تبطل صلاته، و إن أثم فی صورة العمد، این آدم سهواً هوی إلی الرکوع، أو إلی السجود، مخالفتش سهوی بوده است، ولی وقتی که فهمید اشتباه کرده است، گاهی سهواً ترک متابعت می‌کند، گاهی تنبلی می‌کند و با خودش می‌گوید به همین حالت می‌ایستم تا امام به من برسد، عمداً‌ ترک متابعت می‌کند.

الفرع الرابع،‌این آ‌دم سهواً هوی إلی الرکوع، أو سهواً هوی إلی السجود،‌اما سهواً‌ ترک متابعت کرد، ظاهراً مشکلی نباشد. چرا؟ چون روایت می‌گوید:« لا تعاد الصلاه إلّا فی الخمسة»، ومن سهواً ترک متابعت کردم،‌جزء خمسه که نیست، عمداً هم اگر این آدم ترک متابعت کند، «أثم» یعنی گناه کرده نه اینکه نمازش باطل باشد،‌ولی از نظر ما این گونه نیست، اگر خیلی طول بکشد،‌نمازش جماعتش منقلب به فرادی می‌شود.

علی أیّ حال: « لو هوی سهواً، إلی الرکوع و السجود، اما ترک المتابعة سهواً أو عمداً»،‌ سهوش بدون اشکال است،‌عمدش هم بلا اشکال است چون جزء خمسه نیست،‌بلکه جزء «لا تعاد» است،‌ منتها از نظر بزرگان ما عقاب دارد،‌ولی از نظر ما عقاب هم ندارد.

الفرع الخامس

لو رکع قبل الإمام سهواً، و هو فی حال القراءة، مع ترک المتابعة.

فرع پنجم این است که امام جماعت در حال خواندن سوره است و می‌گوید: «و لم یکن له»، ماموم سهواً به رکوع رفت، یعنی ‌هنوز امام قرائتش را تکمیل نکرده است که ماموم سهواً به رکوع رفت، نه عمداً،

باز در اینجا نمازش صحیح است، چرا؟ چون تمسک می‌کنیم به قاعده « لا تعاد».

متن عروة‌ الوثقی

نعم، لو کان رکوعه (سهواً) قبل الإمام فی حال قراءته فالأحوط البطلان،‌مع ترک المتابعة،

اگر این آدم سهواً به رکوع رفت و حال آنکه امام قرائت را می‌خواند،‌ مرحوم سید می‌گوید نمازش باطل است،

اگر فوراً امام به او برسد که هیچ، اما اگر می‌‌داند که باید به امام برسد، ترک قرائت کرده،‌نمازش باطل است، سهوش اشکال ندارد،‌بطلانش بخاطر این است که عمداً این کار را کرده، بعد از آنکه متذکر شد،‌قرائت را ترک کرد.حالا که امام قرائت را می‌خواند،‌ نباید بایستد، باید سر از رکوع بلند کند و قرائت امام را بشنود.

فرق فرع ششم با فرع پنجم این است که در فرع پنجم «ترک المتابعة» و قرائت امام را سهواً درک نکرد،‌یعنی سهواً رفت،‌اما عمدا ترک کرد،‌ششمی هردو عمد است، یعنی هم عمداً هوی و هم عمداً ترک المتابعة،در این صورت قطعاً نمازش باطل است:« کما أنّه إذا کان رکوعه قبل الإمام عمداً فی حال قراءته»، باطل است. چرا؟ لکن البطلان حینئذ إنّما هو من جهة ترک القراءة و ترک بدلها و هو قراءة الإمام،‌تا اینجا فرع ششم تمام شد.

‌آیا این فرع ششم همان فرعی است که من اضافه کردم؟ ظاهراً همان باشد، گفتیم این در صورتی است که این آدم قبل از ختم قرائت به رکوع برود،‌اما اگر قبل از ختم قرائت به رکوع برود،‌گفتیم نمازش باطل است،این همان فرع ششم است.

الفرع السابع

تمام بحث تا اینجا راجع به هوی بود،‌ولی در این فرع هفتم مسئله عکس است، یعنی بحث ما در رفع است، تشبییه می‌کند به هفتم، هفتم در رفع است، ولی تشبیه از این نظر است که اگر یک آدمی قبل از امام «رفع رأسه» در حالی که خودش تسبیح رکوع را نگفته است، نمازش باطل است، «رفع رأسه عامداً‌ قبل الإمام و قبل الذکر الواجب»،‌متابعت هم نکرد،‌ قطعاً‌ نمازش باطل است. چرا؟ چون ترک الذکر الرکوع.

بنابراین،‌ فرع هفتم، رفع اساسی این مسئله نیست،‌بلکه رفع فرعی است، یعنی تشبیه می‌کند حال هوی را به حال رفع، اگر هوی در حالی که امام ذکر رکوع می‌کند یا رکع، در حالی که ذکر را ترک ‌کند، مرحوم سید در متن عروة می‌فرماید:

«کما أنّه لو رفع رأسه عامداً قبل الإمام، و قبل الذکر الواجب بطلت صلاته،‌من جهة ترک الذکر».

پس فرع هفتم، یک فرع اساسی نیست، در حقیقت تشبیه است که در هردو حالت، هم در هوی یا در رفع اگر بدون ذکر این کار را انجام بدهد،‌ نمازش باطل است، منتها با این تفاوت که در هوی، ذکر مال امام است، اما در رفع،‌ذکر مال خود ماموم است، هردو یک مساس است، ولی در آنجا مال امام است و باید وا ایستد و گوش کند، ولی در این اخیر ذکر مال خود ماموم است.

بحث ما در مسئله‌ی دوازدهم به پایان رسید

المسألة الثالثة عشر

فهرست مسئله سیزدهم

الف:‌آیا در اقوال متابعت واجب است یا نه،‌یعنی ماموم هنگامی که با امام ذکر را می‌‌گوید، باید مقداری صبر کند که او حرف اول کلمات را بگوید، آنگاه او کلمات را به دنبالش شروع به خواندن کند،‌آیا در اقوال متابعت واجب است یا نه؟

ب: اگر گفتیم در اقوال متابعت واجب نیست، در تسلیم چطور؟ ممکن است در اقوال بگوییم متابعت واجب است، اما درتسلیم واجب نیست، یعنی من جلوتر امام می‌گویم: السلام علیکم: تسلیم را استثنا کنیم، یعنی‌ علی فرض اینکه در اقوال متابعت واجب است،‌ ممکن است تسلیم قابل استثنا باشد، چون روایات داریم.

ج: کسانی که می‌گویند آیا تبعیت در اقوال واجب است یا واجب نیست، تکبیرة را نمی‌گویند، یعنی در تکبیره همگی متفق القول هستند که تقدم مبطل است، بلکه یا با امام همراه باشد یا متاخر باشد،‌قبلاً گفتیم که در متابعت تأخر لازم نیست بلکه اگر همگام هم باشند کافی است.

فههنا فروع ثلاثة

1: فرع اول راجع به این است که آیا در اقوال متابعت واجب است یا واجب نیست.

2: فرع دوم راجع به تسلیم است.

3: فرع سوم هم مسئله در تکبیرة است.

اما اولی را منهای سلام و منهای تکبیرة‌ الإحرام، یعنی خود اصل مسئله را بحث می‌کنیم و آن اینکه آیا در اقوال متابعت واجب است یا واجب نیست؟

عجیب این است که این مسئله در میان قدما (مانند شیخ، صدوق، مفید،‌ابن جنید،‌ابن أبی عقیل)معنون نیست، این مسئله بعداً عنوان شده است حتی مرحوم محقق اقوال را بالخصوص ذکر نمی‌کند، جوری مسئله را مطرح می‌کند و می‌فرماید یجب المتابعة، که اقوال و افعال را یکجا در بر می‌‌گیرد.

نخستین کسی که این مسئله را در شیعه مطرح کرده است،‌مرحوم شهید اول است در دروس و بیان، بعد از ایشان صاحب مدارک، می‌گوید احوط است، معلوم می‌شود که به دلیلی بر خورد نکرده است، تنها دلیلی که آورده این حدیث است که «إنّما جعل الإمام لیأتمّ به» این را دلیل گرفته پیشوا باشد،او اقوال را جلوتر نیاورد،‌یا همراه او باشد یا کمی متأخر.

و قال المحدث البحرانی:‌فی غیر تکبیرة الإحرام قولان، الوجوب، اختاره الشهید فی بعض کتبه، و العدم، اختاره العلامة و جملة ممّن تأخّر عنه، و الظاهر أنّه المشهور» الحدائق:11/ 140.

این نوع شهرت بی ارزش است. چرا؟ چون این شهرت مال متاخرین است، یا شهرت مدرکی است.

طرفین بر وجوب متابعت و بر عدم وجوب متابعت، دلیل اقامه‌ کرده‌اند،

یعنی هم بر وجوب متابعت دلیل آورده‌‌اند و هم بر عدم وجوب متابعت دلیل آورده‌اند.

ما نخست دلیل کسانی را می‌خوانیم که متابعت واجب نیست، اینها دو دلیل آورده‌اند:

1: اگر متابعت بر ماموم واجب باشد، پس بر امام هم واجب است که نماز را جهراً بخواند تا ماموم کلمات او را بشنود و بتواند با او همراه باشد و حال آنکه جهر بر امام واجب نیست، یعنی لازم نیست که اذکار رکوع، سجود و تشهد را بلند تر بگوید. اگر واقعاً بر من متابعت در اذکار لازم است، باید بر پیشوای من نیز جهر واجب باشد تا من بتوانم خودم را بر او طبیق بدهم.

این دلیل خیلی سست است. چرا؟ چون اصلاً بحث آقایان در صلوات اخفاتیه نیست بلکه در صلوات جهریه است و آنجا که کلام امام را می‌شوند و الا اگر نشنود، محل بحث نیست.

بنابراین،‌این دلیل یک دلیل بی پایه است.

2:‌ ماموم باید عمل به احتیاط کند،‌آرام آرام بگوید در صورتی که بداند امام اذکار را گفته است،‌این را هم کسی نگفته، چون خیلی کار مشکل است، چون من از کجا بدانم که امام گفته است، پس در حقیقت یک دلیل است،‌منتها دو شاخه دارد،‌اگر متابعت در اذکار واجب باشد، بر امام تکلیف است که بلند بگوید و بر ماموم هم تکلیف است که آرام آرام بگوید تا بداند که امام قبل از او این اذکار را گفته است، هردو دلیل یک اشکال دارد و آنکه بحث ما در صلوات جهریه است نه در صلوات اخفاتیه، یعنی بحث ما در جایی است که صدای امام را می‌شنود، اما در جایی که صدای امام را نمی‌‌شنود، احدی نگفته است که متابعت واجب است ولذا ادله‌ی کسانی که متابعت را واجب می‌دانند خیلی واهی و سست است.

تا اینجا باز نگری شد.