درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
89/03/09
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما در وجوب متابعت ماموم از امام بود و ما گقتیم که متابعت واجب است.
به بیان دیگر تمام این مسائل در اطراف متابعت است،زیرا یکی از فرائض در صلات جماعت این است که ماموم باید تابع امام باشد،آنگاه این مسائل مطرح شده، ما در مسئلهی یازدهم دوتا فرع داریم:
فرع اول
اگر فردی به گمان اینکه امام در سجده اول است، زود تر از سر از سجده بردارد، آنگاه بخاطر متابعت دو مرتبه به سجده برود، سپس معلوم بشود که این سجدهی امام، سجده اول نبوده بلکه سجده دوم بوده است، پس این شخص به خیال اینکه امام هنوز در سجده اول است، سر از سجده برداشت، آنگاه بخاطر متابعت امام دو باره به سجده رفت، بعد که با همدیگر سر از سجده برداشتند،دید که امام نشست و شروع به خواندن تشهد نمود، تازه این آدم فهمید که این سجده دوم امام است، هم امام دوتا سجده کرده و هم این آدم،منتها سجدهی دوم این آدم به عنوان جزء نماز نبود، بلکه به عنوان متابعت بود، آیا این نماز این آدم صحیح است یا نه؟ صحیح است، چون این آدم باید دوتا سجده میکرده که کرده،یعنی ماهیت و حقیقت سجدتین را بجای آورده است.
إن قلت: اگر کسی اشکال کند که این آدم سجده دوم را به عنوان متابعت آورده نه به عنوان جزء نماز و این مضر است.
قلت: در جواب میگوییم که این از قبیل تخلف در داعی است و تخلف در داعی مضر نیست.
به بیان دیگر درست است که این آدم سجده دوم را به عنوان متابعت آورده، ولی در واقع تبعیت نبوده بلکه سجده واجب بوده و تخلف در داعی مضر نیست،یعنی مادامی که متن مسئله قربة الی الله است کافی است هر چند تخلف در داعی باشد و ما کراراً گفتیم که تخلف در داعی مضر نیست.
مثال2: من به فقیری به گمان اینکه همسایهی من است پول دادم، بعداً معلوم شد که فقیر است، ولی همسایهی من نیست،در اینجا زکات من مورد قبول است. چرا؟ زیرا در زکات یک عمل قربة إلی الله میخواهیم که هست، منتها داعی من این بود که فقیر همسایه باشد، بعد معلوم شد که فقیر بیگانه است نه همسایه، این از قبیل تخلف در داعی است و مضر نیست.
فرع دوم
لو رفع رأسه من السجدة و زعم أنّ الإمام فی السجدة الثانیة فعاد،فبان أنّها الأولی،
این عکس فرع اول است، شخص سر از سجده برداشت، دید که امام در سجده است و خیال کرد که امام در سجده دوم است، فلذا این آدم به سجده دوم رفت به گمان اینکه سجده دوم است، بعد معلوم شد که هنوز در سجده اول است،در اینجا هم نماز این آدم صحیح است هر چند یک سجده اضافه کرده است.
چرا نمازش صحیح است با اینکه عمداً اضافه کرده؟ گفتیم عمدی که جنبهی مجوز شرعی دارد،اشکالی ندارد و لذا باید بعداً با امام سجده دیگر هم بکند،که در حقیقت این آدم سه سجده کرده و امام دوتا، این اشکالی ندارد، هر چند این عمد است، اما چون این عمد سبب دارد، یعنی خیال کرده است که امام در سجده دوم است و حال آنکه در سجده اول بوده، این آدم هم به سجده رفت، بعداً معلوم شد که امام در سجده اولی است، از این رو ناچار شده که دو مرتبه با امام سجده کند، نماز این آدم صحیح است، در عین حالی که مسئله مثل آفتاب روشن است، مرحوم سید در متن میگوید اولی این است که این آدم نمازش را در هردو صورت اعاده کند: «الأحوط إعادة الصلاة فی الصورتین بعد الإتمام» این احتیاط، یک احتیاط مستحب است و الا عمل این آدم صد در صد مطابق قوانین شرع است هم در اولی و هم در دومی،در اولی دو سجده کرده، در سومی سه سجده کرده، در اولی که دو سجده کرده است، فقط در تخلف در داعی بود، یعنی خیال میکرد که تبعیت است،بعدا معلوم شد که تبعیت نیست، بلکه عین واجب است. در دومی این آدم سه سجده کرده، چون خیال کرده بود که امام در سجدهی دوم است،فلذا او بخاطر متابعت به سجده رفت، بعداً معلوم شد که در سجدهی اولی است، از این رو ناچار شد که بار دوم با امام سجده کند، پس هم در اولی مجوز دارد و هم در دومی، در اولی فقط تخلف داعی است، در دومی سجدهی واحد اضافه شده،این اضافه عمدی است،منتها مجوز شرعی دارد، چون خیال میکرد که امام در سجده دوم است،فلذا به سجده رفت و حال آنکه امام در سجدهی اولی بوده است.
متن عروة الوثقی
لو رفع رأسه من السجود فرأی الإمام فی السجدة فتخیّل أنّها الأولی، فعاد إلیها بقصد المتابعة، فبان کونها الثانیة، حسبت ثانیة – این سجده من که به عنوان متابعت است،سجده دوم حساب میشود-، و إن تخیل أنّها ثانیة – خیال میکردم که سجده دوم است، بعداً معلوم شد که اول بوده نه دوم،- فبان أنّها الأولی، حسبت متابعة. الأحوط إعادة الصلاة فی الصورتین بعد الإتمام.
اشکال استاد بر صاحب عروة الوثقی
و ما وجهی برای این احتیاط درک نکردیم،مگر اینکه بگوییم در اولی تخلف داعی است،در دومی من یک سجده را عمداً اضافه کردم، ولو عمد من مجوز داشت، چون خیال میکردم که امام در سجدهی اولی است، یا خیال میکردم که امام در سجده دوم است، در عین حالی که مجوز داشتم، در اولی تخلف داعی است،در دومی یک سجده اضافه شده است، چه بهتر که نمازش را اعاده کند و هذا الإحتیاط احتیاط استحبابیّ.
المسأله الثانیة عشر
مسئلهی دوازدهم هفت فرع دارد، من ابتدا دو فرع اول را بیان میکنم،
الفرع الأول
إذا رکع أو سجد قبل الإمام عمداً لا یجوز له المتابعة.یعنی قبل از امام عمداً یا به رکوع رفت یا به سجود،
الفرع الثانی
إذا رکع أو سجد قبل الإمام سهواً،
سوال
فرق این مسئله با مسئلهی قبلی چه بود، چون در مسئلهی قبلی هم این مسائل را داشتیم، یعنی عمداً أو سهواً. دو مرتبه چرا تکرار کرده است؟
جواب
در مسئلهی قبلی «رفع الرأس عن الرکوع أو السجود» مطرح بود و لذا میگفتیم باید بر گردد،ولی در این مسئله رفع مطرح نیست، بلکه «رکع و سجد قبل الإمام». پس مسئلهی اولی مربوط به رفع بود، اما این مسئله راجع به وضع است نه رفع. یعنی «رکع قبل الإمام أو سجد قبل الإمام».
بررسی فرع اول
«إذا رکع أو سجد قبل الإمام عمداً»، تکلیف در اینجا چیست؟ در متن میفرماید: إذا رکع أو سجد قبل الإمام عمدا، یستمرّ، لا یجوز له المتابعة، یعنی باید بایستد. چرا؟ چون اگر سر بلند کند که دو مرتبه با امام به رکوع برود،یا زیادی رکن است،اگر رکوع باشد،یا زیادی سجدهی واحده است،اگر سجده باشد، زیادی رکن مایهی بطلان است، زیادی سجده هم مایهی بطلان است،با این تفاوت که اولی عمد و سهو ندارد،یعنی در هردو صورت باطل است،اما دومی در صورت سهو مبطل نیست اما در صورت عمد مبطل است و بحث ما فعلاً در عمد است، فلذا نباید متابعت بکند.
آیا آقایان این مسئله را عطف کردهاند بر مسئلهی پیشین، یعنی همانطور که در رفع گفتیم «إذا کان عمداً یستمرّ»، در وضع (رکع) هم اگر عمد باشد یستمرّ،یعنی این را عطف کردهاند بر مسئله پیشین یا دلیل دیگری دارند؟
دلیل این مسئله چیست؟ چند دلیل میتواند داشته باشد:
1: ممکن است بگوییم عطف کرده مسئلهی رکوع و سجود را بر مسئلهی رفع الرأس عن الرکوع و السجود. یعنی همانطور که در رفع، عمدش یستمرّ، سهوش یتابع، اینجا هم عمدش إذا رکع،وا میایستد، دولا و قوز وار میایستد.
اما اگر سهواً باشد، بر میگردد،عطف کردهاند این مسئله را بر مسئلهی پیشین، از کلام مرحوم محقق در شرائع استفاده میشود که ایشان بر همین تکیه کردهاست و گفته است که هردو مسئله از یک مساس باز میشود،آنجا رفع عمداً، اینجا رکع عمداً، آنجا یستمر، اینجا نیز یستمر، از کجای کلام مرحوم محقق استفاده میشود؟
عبارت محقق در شرائع
و قد أشار المحقق إلی کلا البحثین بعبارة مختصرة
أمّا الأول: فقال و تجب متابعة الإمام ، فلو رفع المأموم رأسه عامداً، استمرّ، و إن کان ناسیاً، أعاد.
أمّا الثانی: فقد أشار إلیه بقوله: و کذا لو هوی إلی سجود أو رکوع.
پس اولی منصوص است، دومی را هم بر او عطف کرده است.
هکذا صاحب وسائل، من که عنوان باب را دیدم، ایشان عنوان باب را یکی کرده است، یعنی هوی إلی الرکوع و السجود را عطف کرده بر رفع الرأس عن الرکوع و السجود.
2: دلیل دوم همان است که قبلاً گفتیم، اگر اینجا وقتی که هوی إلی الرکوع، اگر بر گردد و متابعت کند، لزم الزیادة فی الرکن عمداً، هیچ نوع مجوز ندارد،اگر گفتهاند زیادی در رکوع در جماعت مبطل نیست، این صورت را نگفتهاند،بلکه جایی را گفتهاند که رکع سهواً،ولی اینجا این آدم میخواهد رکع عمداً،یعنی میخواهد بر گردد و دو مرتبه با امام در رکوع بیاید، اگر گفتهاند زیادی رکن در جماعت مبطل نیست،در جایی است که سهواً باشد، ولی اینجاع عمداً است و قطعاً مبطل است.
3:دلیل سوم همان موثقهی غیاث ابن ابراهیم است،
«سئل أبو عبد الله عن الرّجل یرفع رأسه من الرکوع قبل الإمام، أیعود فیرکع إذا أبطأ الإمام و یرفع رأسه؟ قال: لا.»الوسائل: ج5، الباب 48 من ابواب صلاة الجماعة، الحدیث 6.
همان گونه که قبلاً گفتیم، این حدیث اطلاق دارد، به این معنا که هم عامد را میگیرد و هم غیر عامد را. آنگاه اطلاق این را مقید کردیم با موثقهی ابن فضّال، در سهو، قهراً این منحصر میشود به عامد،چون اطلاق این را با موثقهی ابن فضّال مقید کردیم، ایشان گفت که «و قد ظنّ»، این منحصر میشود به عامد.
ممکن است کسی بگوید شما چطور این حدیث را در اینجا آوردید و حال آنکه بحث شما در رفع نیست، بلکه در هوی است و این در رفع بحث میکند؟
ناچاریم که بگوییم کسانی که با این روایت استدلال کردهاند،همان دلیل اول باشد،یعنی حکم هوی را از رفع استفاده کردیم،
بنابراین، استدلال با این روایت نمیتواند مانحن فیه را تامین کند مگر بر گردد به دلیل اول، که بگوییم علما حکم هوی را از رفع استفاده کردهاند.
اشکال
اشکال این است که شخص عمداً به رکوع رفت (هوی عمداً إلی الرکوع)، آیا این هوی این آدم به رکوع قبل از امام حرام است یا نه؟ حرام است، چرا؟ لأنّ المتابعة واجب تکلیفی، شرط وضعی نیست، بلکه شرط تکلیفی است، پس عمل این آدم یک عمل مبغوض است و المبغوض لا یکون مقرّباً، چطور میگویید نمازش صحیح است، این آدم عمداً به رکوع رفت،(هوی إلی الرکوع)،خالف أمر الشارع، صار عاصیاً لأمر الشارع که میگوید یتابع، وقتی که این آدم عصیان کرد،این عمل او مصداق عصیان است،کیف یکون مقرّباً، و المبغوض لا یکون مقرّباً،پس این عمل مورد خشم خدا است،هرگز مایهی قرب نمیشود.
ههنا توهم
برخی خیال کردهاند که اشکال ما مربوط است به اینکه امر به شیء مقتضی نهی از ضد است یا نه،یعنی خیال کردهاند که امر به متابعت مقتضی نهی از ضد است، ضد کدام است؟ که «ترک المتابعة» باشد،یا ضد خاص که این عمل باشد، ولی باید دانست که مسئله بر این مبنی نیست،تا بگویید این مسئله در اصول ثابت نشده که امر به شیء مقتضی نهی از ضد باشد، چه ضد عام که ترک المتابعة باشد و چه ضد خاص که این آدم به رکوع برود،بلکه مسئله چیز دیگری است، این عمل شما مصداق مخالفت «تابع للإمام» است،«إنّما جعل الإمام لیأتمّ به،فإذا کبّر فکبّروا»،این عمل شما ضدیت با قول رسول الله است و عملی که ضد قول رسول الله باشد،مقرّب نیست بلکه مبغوض است.
جواب
اللّهم اینکه بگوییم ما وجوب متابعت را تکلیفی ارشادی گرفتیم و لذا گفتیم عقوبت ندارد،ما گفتیم این وجوب تکلیفی دارد،اما نه تکلیفی مولوی،بلکه تکلیفی ارشادی، یعنی این برای نظم جماعت است، بگونهای که اگر انسان زیاد درنگ کند، نمازش فرادی میشود،اگر این را بگوییم نمازش درست است.
بله! کسانی که وجوب مولوی میگیرند، این اشکال بر آنان وارد است.
بیان آیة الله بروجردی
مرحوم آیة الله بروجردی این مسئله را صحیح نمیدانست و میفرمود اصلاً روایت غیاث مفتابه نیست، یعنی با اینکه مشایخ ثلاثه آن را نقل کردهاند، ولی فتوا به این روایت ندادهاند، ایشان میگفت این روایت معرض عنها است و تا زمان محقق کسی به آن فتوا ندادهاند، اول کسی که به آن فتوا داده است، مرحوم محقق میباشد،
مرحوم بروجردی میفرمود چگونه میشود که یک روایت ششصد سال در کتب حدیثی ما باشد،اما طبق آن فتوا ندهند، اولین کسی که به آن فتوا داده مرحوم محقق است که هوی را با رفع یکی گرفته است.
بررسی فرع دوم
فرع دوم همان فرع اول است،یعنی «هوی الی الرکوع هوی إلی السجود»،منتها سهواً لا عمداً.
شاید بتوان گفت که موثقهی ابن فضّال برای این شاهد است
الفرع الثانی
إذا رکع أو سجد قبل الإمام سهواً، وجبت المتابعة بالعود إلی القیام إذا رکع (إذا رکع قبل الإمام)، ثمّ یتابع بالرکوع و السجود معه، و یدلّ علیه موثقة ابن فضّال: «کتبت إلی أبی الحسن الرضا علیه السلام فی الرّجل کان خلف إمام یأتمّ به، فیرکع قبل أن یرکع الإمام و هو یظنّ – یعنی سهو است نه عمد- أنّ الإمام قد رکع،فلمّا رأه لم یرکع، رفع رأسه ثمّ أعاد رکوعه مع الإمام، أیفسد ذلک علیه صلاته أم تجوز تلک الرّکعة؟ فکتب علیه السلام:تتمّ صلاته و لا تفسد بما صنع صلاته» الوسائل: ج5، الباب 48 من أبواب صلاة الجماعة،الحدیث4.
آیا از این روایت وجوب عود استفاده میشود، یا وجوب عود استفاده نمیشود، بلکه همان گونه باید در رکوع بایستد یا ممکن است سر از رکوع بر دارد؟
«و هو یظنّ أنّ الإمام قد رکع،فلمّا رأه لم یرکع، رفع رأسه ثمّ أعاد رکوعه مع الإمام، أیفسد ذلک علیه صلاته أم تجوز تلک الرّکعة؟ فکتب علیه السلام:تتمّ صلاته و لا تفسد بما صنع صلاته»
حضرت میفرماید نمازش درست است، یعنی در این روایت ندارد که حتما بر گردد، بعد میتواند بر گردد، اما اینکه حتماً باید بر گردد، از روایت استفاده نمیشود، چون راوی میگوید: ««و هو یظنّ أنّ الإمام قد رکع،فلمّا رأه لم یرکع، رفع رأسه»
فرض راوی این است که این آدم دو مرتبه سر از رکوع برداشت، اما این برداشتن واجب است یا نه؟ این جهت از روایت استفاده نمیشود، امام در فرض مسئله میفرماید سر از سجده بر دارد صحیح است، اما اینکه حتماً بردارد،این از روایت استفاده نمیشود، مگر اینکه از روایاتی که در بارهی رفع الرأس من الرکوع و السجود استفاده شود که در آنجا فرمود متابعت کند.
سوال
ما دو روایت را به جان هم انداختیم و گفتیم این روایت، آن روایت دیگر را مقید میکند،یعنی گفتیم روایت غیاث اطلاق دارد،اما روایت ابن فضّال خصوص سهو را میگوید و حال آنکه این دو روایتی که به جان هم افتادهاند، موضوعاً دوتا هستند، یعنی روایت غیاث در صورت رفع است، اما روایت ابن فضّال در صورت هوی است،چطور ما با روایتی که در بارهی هوی بود، روایتی را که در رفع است مقید کردیم؟
در جلسه قبل گفتیم روایت غیاث اطلاق دارد،یعنی هم عمد را میگیرد و هم سهو را، اما روایت ابن فضّال فقط سهو را میگیرد ولذا این مقدم بر آن است، تقیید و تخصیص در جایی است که موضوع شان واحد باشد و حال آنکه یکی (روایت غیاث) در رفع بحث میکند، روایت ابن فضّال در هوی بحث میکند،ما چگونه در جلسهی قبل دومی را مقیّد اولی گرفتیم؟
اگر این حل شد که چه بهتر، و الا باید در گفتار گذتشهی خود تجدید نظر کنیم.