درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وظیفه‌ی شخصی که عمداً قبل از امام سر از رکوع برمی‌دارد

فرع پنجم این است که اگر کسی قبل از امام عمداً سر از رکوع برداشت، وظیفه‌اش چیست؟

‌مرحوم محقق می‌فرماید: «یستمرّ» یعنی به همان حالت می‌ماند، و ظاهراً این مسئله مورد اتفاق همگان است فلذا صاحب مدارک می‌فرماید:« لا أعلم فیه مخالفاً». مسئله مورد اتفاق است که اگر عمداً سر از رکوع برداشت،‌باید بایستد.

ادله‌ی مسئله

1: روایات، یکی روایاتی که بر این دلالت می‌کند، روایت غیاث ابن ابراهیم است: «سئل أبو عبد الله عن الرّجل یرفع رأسه من الرکوع قبل الإمام، أیعود فیرکع إذا أبطأ الإمام و یرفع رأسه؟ قال: لا.»‌الوسائل: ج5، الباب 48 من ابواب صلاة الجماعة، الحدیث 6.

ممکن است کسی بپرسد که از کجای این روایت عمد استفاده شده است، چون روایت کلمه‌ی عمد ندارد؟

‌این جهتش مشکل است و فقط شیخ طوسی این روایت را حمل بر عمد کرده و لذا فتوا نیز همین است که:« یستمرّ».

در این روایت دو اشکال وجود دارد:

اشکال سندی

اشکال سندی این است که غیاث بن ابراهیم زیدی بطری است.

جواب

جواب این اشکال این است که «عقیده» مضر به حجیت خبر واحد نیست، یعنی مادامی که شخص مسلمان است مضر به حجیت خبر واحد نیست،آنچه در خبر واحد مهم است وثاقت در نقل و صدق لهجه فلذا مرحوم نجاشی این شخص را توثیق کرده است،‌حتی شیخ که توثیق نکرده، نجاشی با توثیقش نوعی کار شیخ را تکمیل کرده است.

بنابراین،‌سند چندان مشکل ندارد،‌مشکل در دلالت است

اشکال دلالتی

اگر ما این روایت را حمل کنیم، قضیه منفصله است.

به بیان دیگر ‌اگر ما این روایت را حمل بر عمد کنیم، شاهد بر حمل نداریم، اگر بر سهو حمل نماییم،‌منافی با روایات جلسه‌‌ی قبل (روز چهار شبنه) می‌شود که «تضافر» بر اینکه اگر سهواً سرش را برداشت، باید بر گردد، اشکال به صورت قضیه منفصله حقیقیه است، آیا حمل بر صورت عمد بکنیم تا با روایات قبلی معارض نباشد، این حمل شاهد می‌خواهد.

اگر بر صورت سهو حمل نماییم،‌با روایات قبل (روز چهار شنبه) معارض است که می‌فرمایند: «یعود»

جمع بین روایات

در مقابل این منفصله‌ی حقیقیه دو نوع جمع وجود دارد:

الف: جمع اول این است که همه را بر صورت سهو حمل کنیم ،‌حتی این روایت را حمل کنیم بر صورت سهو، منتها بگوییم تفاوت شان استحباب وعدم استحباب است،‌یعنی «عود» مستحب است و اگر بر نگردد، باز هم اشکالی ندارد. مثل اینکه گاهی می‌گوید: «افعل»،‌ به دنبالش می‌گوید: «لا بأس بترکه»، حمل بر استحباب می‌کنیم.

بنابراین، این روایت را بر صورت سهو می‌کنیم و می‌گوییم تفاوتش با روایات قبلی در استحباب و عدم استحباب است،‌روایات اول (روز چهار شنبه) ظاهر در وجوب است‌،این روایت قرینه بر استحباب می‌باشد،‌البته اگر این روایت را بر صورت سهو حمل نماییم بینهما بالإستحباب جمع کنیم، دیگر شاهد بر مسئله‌ی ما نحن فیه نمی‌شود، این آدمی که جمع می‌کند، توجه نمی‌کند که مسئله‌ی ما بدون دلیل می‌شود،‌چون مسئله‌ی ما این است که عمداٌ سرش را برداشت. دیگر بر این مسئله دلیل نمی‌شود. حمل می‌کند بر صورت سهو،‌غایة ما فی الباب می‌گوید این دلیل بر این است که روایات قبلی مستحب است نه واجب، چون این روایت می‌گوید:

«لا یعود»،‌اینکه می‌فرماید:«‌لا یعود»، این قرینه است بر اینکه «یعود» حمل بر استحباب است.

براین راه جمع دو اشکال وارد است

این جمع دو اشکال دارد که آن را در متن متعرض نشدیم

1: اگر این جمع را کردیم‌،دیگر مسئله‌ی فرع پنجم بی شاهد است، فرع پنجم این است که «رفع رأسه عمداً»، به این توجه نکرده است.

2: علاوه براین‌، اگر احیاناً شنیده‌اید که امر را حمل بر استحباب می‌کنند،این در ‌جایی است که بشود حمل بر استحباب کرد. مانند جایی که یکی بگوید:« افعل»، دیگری بگوید:« لا بأس بترکه»،

ولی در اینجا لسان‌‌ها با همدیگر تعارض دارند، یکی می‌گوید: «یعود»،‌دیگری می‌گوید:

« لا یعود»،‌این دوتا متعارضین هستند.

بنابراین،‌فرق است بین اینکه بگوید:« افعل»،و سپس بفرماید:« و لا بأس بترکه»،‌این حمل بر استحباب می‌شود.

اما اگر یکی بگوید:« یعود»،‌دیگری بگوید:

«لا یعود»،‌اینها تعارض دارند.

فلذا ما ‌این جمع را نپذیرفتیم، یعنی اینکه این روایت (روایت غیاث) را حمل بر صورت سهو کنیم، و با روایات قبلی (روز چهار شنبه) هماهنگ کنیم،‌ غایة ما فی الباب دلیل بگیریم روایات قبلی که ظاهر در وجوب است حمل بر استحباب کنیم.

این حمل دو دو اشکال پیدا کرد:

الف: مسئله‌ی ما نحن فیه بی دلیل می‌شود، ما می‌خواهیم برای عمد دلیل پیدا کنیم،‌ و حال آنکه شما روایت را حمل بر سهو کردید.

ب: این نوع جمع،‌جمع صحیحی نیست، اگر چنانچه شنیدید که گاهی امر را حمل بر استحباب می‌کنند، این در جایی است که به شکل «افعل و لا بأس» باشد نه اینکه از قبیل افعل و لا تفعل باشد،‌ چون افعل و لا تفعل متعارضین هستند.

جمع دوم

جمع دومی که ما آن را پسندیدیم، این است که بگوییم موثقه‌ی غیاث اطلاق دارد، یعنی هم عمد را می‌‌‌گیرد و هم سهو را، (یعم العمد و السهو).

سئل أبوعبد الله علیه السلام:‌«عن الرّجل یرفع رأسه من الرکوع قبل الإمام، أیعود فیرکع إذا أبطأ الإمام ویرفع رأسه؟‌قال: لا،» الوسائل: ج 5،الباب 48 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث 6. این حدیث اطلاق دارد، یعنی هم عمد را می‌گیرد و هم سهو را.

موثقه دیگر، موثقه ابن فضّال است که در خصوص سهو می‌گوید: «یعود»، آن موقع نسبت روایت ابن فضّال با روایت غیاث می‌شود عموم و خصوص مطلق.

چون روایت غیاث می‌گوید :لا یعود مطلقاً، سهواً و عمداً، اما روایت ابن فضّال می‌گوید در خصوص سهو «یعود»، فیخصّص روایة غیاث که مطلق است با روایت ابن فضّال،‌ قهراً مسئله‌ی پنجم هم دلیلش روشن است،‌همان که محقق فرموده: «یستمر». چرا؟ اخذاً بمطلق روایة ابن غیاث.

موثقة ابن فضّال قال: «کتبت إلی أبی الحسن الرضا علیه السلام فی الرّجل کان خلف إمام یأتمّ به،‌ فیرکع قبل أن یرکع الإمام و هو یظنّ – یعنی سهو است نه عمد- أنّ‌ الإمام قد رکع،‌فلمّا رأه لم یرکع، رفع رأسه ثمّ أعاد رکوعه مع الإمام، أیفسد ذلک علیه صلاته أم تجوز تلک الرّکعة؟ فکتب علیه السلام:‌تتمّ صلاته و لا تفسد بما صنع صلاته» الوسائل: ج5، الباب 48 من أبواب صلاة الجماعة،‌الحدیث 4.

این روایت فقط صورت سهو را می‌گوید،‌به عبارت دیگر نص در سهو است.

اما روایت غیاث مطلق است، یعنی هم عمد را می‌گیرد و هم سهو را، فلذا اطلاق روایت غیاث را با موثقه‌ی ابن فضّال مقید می‌کنیم،‌قهراً تعارض هم از بین می‌‌رود، روایت غیاث مطلق است، عمدش «یستمرّ»، سهوش یعود مع الإمام.

إلی هنا تبیّن أنّ فی المسألة جمعین:

الف: روایت غیاث را حمل بر استحباب کنیم،‌یعنی روایت غیاث را دلیل بگیریم که روایت قبلی (روز چهار شنبه) که می‌گویند یعود، می‌‌گوییم یعود استحباباً، والا می‌تواند سیخ بایستد.

این جمع دو اشکال پیدا کرد:

اولاً؛ سبب می‌شود که مسئله‌ی ما بدون دلیل بشود،‌چون بحث ما در باره‌ی عمد بود، شما همه‌ی روایات را به باب سهو بردید،‌حتی روایت غیاث را هم به باب سهو بردید، فلذا مسئله‌ی ما بدون دلیل ماند.

ثانیاً؛ این گونه جمع‌ها جمع دلالی نیست، جمع دلالی که می‌گوید قرینه است که عمد را حمل بر استحباب کنیم، مثل اینکه بگوید «افعل» بعداً بگوید:« و بأس بترکه»، اما اگر بگوید:« أعد و لا عید»، این متعارضین هستند، فلذا ما این جمع را نپذیرفتیم.

ب: جمع دوم این است که بگوییم روایت غیاث مطلق است، یعنی هم عمد را می‌گیرد و هم سهو را، ولی اطلاق او را قید می‌زنیم با موثقه‌ی ابن فضّال که در خصوص سهو است. قهراً سهو از تحت اطلاق روایت غیاث بیرون می‌آید، عمد تحت روایت غیاث می‌ماند، قهراً‌ موثقه‌ی ابن فضال هم هماهنگ می‌شود با روایات قبلی (روز چهار شنبه) که می‌گفتند در حال سهو. البته روایات قبلی (روز چهار شنبه) نص در سهو نبودند، اما این نص در سهو بود.

الفرع السابع

فرع ششم این بود که اگر این آدم «رفع رأسه عمداً»، وظیفه‌اش این بود که یستمرّ، اما تابع عمداً،‌یعنی عمداً به رکوع رفت که با امام بر گردد.

فرع هفتم همین صورت است، «رفع رأسه عمداً»،‌اما به خیال اینکه امام را درک می‌کند، سهواً دو مرتبه به رکوع رفت، هردو مشترکند در اینکه «رفع رأسه عمداً»، اما اختلاف شان در این است که در فرع ششم عمداً به رکوع می‌رود، اما در فرع هفتم سهوا به رکوع می‌رود نه عمداً.

سوال: آیا نماز این آدم در فرع ششم و هفتم صحیح است یا صحیح نیست؟ در هردو باطل است. در اولی باطل است، چون عمداً به رکوع رفته است، در هفتمی باطل است، چون رکن است و رکن عمد و سهوش فرق نمی‌کند.

المسألة العاشرة

لو رفع رأسه من الرکوع قبل الإمام سهواً ثم عاد للمتابعة فرفع الإمام رأسه قبل وصوله إلی حد الرکوع فالظاهر بطلان الصلاة لزیادة الرکن من غیر أن یکون للمتابعة و اغتفار مثله غیر معلوم. و أمّا فی السجدة الواحدة إذا عاد إلیها و رفع الإمام رأسه،‌فلا بطلان لعدم زیادة رکن و لا عمدیة،‌لکن الأحوط الإعادة بعد الإتمام.

آنچه که من قبلا گفتم این بود که به سجده برود و امام را در سجده درک کند، قبلی این بود.

اما آنچه را که الآن بحث می‌کنیم این است که امام را در سجده درک نمی‌کند.

پس مسئله‌‌ی دهم این است که شخص به گمان اینکه امام سر از رکوع برداشته، سر از رکوع برداشت ولی دید که امام هنوز در رکوع است فلذا برگشت، منتها هنوز به حد رکوع نرسید که ‌امام سر از رکوع برداشت،یعنی قبل از آنکه این آدم به حد رکوع برسد و انگشتانش به سر زانو برسد،‌امام هم سر از رکوع برداشت،‌می‌گویند نماز این آدم باطل است.

فرع دوم در سجده، شخص به خیال اینکه امام سر از سجده برداشته است، سر از سجده برداشت، دو مرتبه به سجده رفت، ولی امام را در سجده درک نکرد، اینجا می‌گوید باطل نیست.

إن قلت: ممکن است کسی بگوید که این مسئله قبلاً بیان شد، پس چرا بار دیگر آن را تکرار می‌کنید؟

قلت: آنچه قبلاً بیان شد، غیر از این است، آنچه قبلاً گفتیم این بود که شخص به سجده برود و امام را در سجده درک کند، ولی بحثی که الآن می‌کنیم جایی است که امام را در سجده درک نمی‌کند.

اما الفرع الأول

فرع اول این بود که ماموم سر از رکوع برداشت و خواست دو باره به رکوع برود و امام را در رکوع درک کند، ولی قبل از آ‌نکه به حد رکوع برسد، امام سر از رکوع برداشت، حکم نماز این آدم چیست؟

آقایان می‌گویند نماز این آ‌دم باطل است. چرا؟‌ لزیادة الرکن.

ممکن است کسی بگوید که چرا باطل باشد، و حال آنکه این آدم هنوز به حد رکوع نرسیده؟ قبل از آنکه به حد رکوع برسد، امام سر از رکوع برداشت، ولی این آدم به رکوع رفت، بعداً معلوم شد که قبل از رسیدن او به حد رکوع، امام سر از رکوع برداشته است.

اشکال

ظاهر اینکه می‌گوید «لا تعاد الصلاة إلّا من خمس» در جایی است که انسان خمس را به عنوان جزئیت بیاورد، و حال آنکه این آدم رکوع دوم را به عنوان جزئیت نیاورده است بلکه به عنوان متابعت آورده، منتها تیرش به سنگ خورد، پس حدیث اینجا را نمی‌گیرد، مشهور می‌گوید اگر انسانی سر از رکوع بردارد، بعد بخواهد امام را در رکوع درک کند به عنوان متابعت برود،‌اما متابعت محقق نشود،‌نمازش باطل است، چرا؟ لزیادة الرکن،‌ بگوییم رکن این است که به قصد جزئیت بیاورد که رکن نماز بشود،‌این دومی رکن نماز نیست، بلکه تکمیل متابعت است، رکن نماز نیست و قصد جزئیت ندارد.

جواب

این یک خیالی است که این آقا کرده، چون روایات بر خلافش داریم، لازم نیست که به قصد جزئیت باشد، بلکه حتی اگر به قصد جزئیت هم نباشد،‌باز هم نماز باطل است.

کسانی که در حج مشرف شده‌اند، صبح روز جمعه امام مسجد مدینه و مکه مقید هستند که سوره‌‌ی فصلت را بخوانند که آیه سجده دارد،‌حضرت می‌فرماید اگر کسی آیه سجده را در نماز بخواند، نمازش باطل است. چرا؟ لأنّ السجدة زیادة فی الفریضة، و حال آنکه این آدم که سجده می‌رود و سجده می‌کند، به عنوان جزئیت سجده نمی‌کند،‌بلکه به عنوان آیه سجده، سجده می‌کند، ولی حضرت می‌فرماید:«‌لأنّ السجدة زیادة فی المکتوبة».

بنابراین،‌مشکلی نباید داشته باشیم و بگوییم نماز این آدم باطل است.

إن قلت: اگر کسی بگوید رکنی مبطل است که قصد جزئیت کند؟

قلت: گفتیم طبق این روایت، قصد جزئیت لازم نیست که می‌گوید:‌بأنّ‌ السجود زیادة فی المکتوبة.

اما الفرع الثانی

شخص به گمان اینکه امام سر از سجده برداشته، سر از سجده برداشت، ولی دید که امام هنوز سر از سجده بر نداشته است،فلذا دو مرتبه به سجده رفت، منتها او (امام)‌را در سجده درک نکرد،‌اینجا می‌گوییم صحیح است، چرا؟ چون زیادی در رکن نیست.

ممکن است کسی بگوید بطلانش بخاطر این است که عمداً زیاد کرده است ( زاد عمداً)، چون عمداً زیاده کرده، فلذا ممکن است از این نظر بگوییم نمازش باطل است.

جوابش این است که زیادی عمدی رکن باشد،‌آن هیچ! غیر رکن باشد، زیادی عمدیش در صورتی مبطل است که انسان عذر نداشته باشد، مجوز نداشته باشد، اما اگر انسان مجوز شرعی داشته باشد که متابعت است هرچند تیرش به سنگ بخورد، این نوع زیادی مایه‌ی بطلان نیست.

«فتبیّن الفرق»‌ ‌در رکن فرق نمی‌کند که زیادی عمدی باشد یا سهوی، ولی در سجده عمدی مبطل است، سهوی مبطل نیست.

اگر کسی بگوید که اینجا هم عمدی است، چون عمداً می‌رود تا امام را درک کند و بنا شد که زیادی عمدی مبطل باشد.

در جواب می‌گوییم فرق است بین زیادی عمدی که در آن مجوز نباشد و بین زیادی عمدی که مجوز داشته باشد،‌این گونه مجوز‌ها مشمول حدیث «من زاد فی صلاته فعلیه الإعادة»‌ نیست، چون آن در جایی است که «زاد بلا مجوز»، و این آدم در اینجا مجوز دارد.

پس معلوم شد که اگر به عنوان متابعت برود و امام را در رکوع درک نکند،‌مطلقاً باطل است، یعنی هم عمدش باطل است و هم سهوش، ولی در سجده چون رکن نیست، سهوش مبطل نیست،‌عمد محضش مبطل است، ولی در ما نحن فیه عمد محض نیست بلکه عمدی است که مجوز دارد و ما به طور مکرر گفتیم که هر عمدی که در آن مجوز شرعی باشد،‌آن مشمول حدیث «من زاد فی صلاته فعلیه الإعادة» نیست، در عین حالی که مسئله چنین است، مرحوم سید در متن می‌فرماید اگر شصخ در یک سجده اضافه کند، باید نمازش را اعاده کند.

متن عروة‌ الوثقی

و أمّا فی السجدة‌ الواحدة إذا عاد إلیها و رفع الإمام رأسه قبله، فلا بطلان لعدم کونه زیادة‌ رکن و لا عمدیة، لکن الأحوط الإعادة بعد الإتمام.

مرحوم آیة الله حکیم می‌‌فرماید من نفهمیدم که این چه خصوصیت دارد که مرحوم سید می‌گوید در اینجا اعاده کند:‌

«و مع ذلک احتاط المصنّف بالإتمام و الإعادة و علّق علیه السید الحکیم بأنّه لم تظهر خصوصیة فی المقام تقتضی الإحتیاط المذکور» المتمسک:7/273.

ولی مرحوم آیة الله خوئی می‌خواهد یک وجهی برای احتیاط درست کند.

وو لکن ذکر السیّد الخوئی الوجه التالی:«‌إنّ ما دلّ علی عدم قدح زیادة السجدة الواحد مختص بما إذا لم یلتفت إلی الزیادة – بیاورد،‌منتها متوجه زیادی نشود، مانند جایی که آدم خیال می‌کند فقط یک سجده بجای آورده، از این رو سجده‌ی دیگر می‌آورد، بعداً معلوم می‌شود که این دو سجده را کرده، ایشان می‌گوید روایاتی که می‌گوید زیادی سجده مبطل نیست، در جایی است که آورنده متوجه زیادی نشود، روایات مال این است، ولی در «ما نحن فیه» این آدم متوجه است که اگر امام را درک نکند، این زیادی خواهد بود، روایات این را نمی‌‌گیرد، یعنی روایاتی که می‌گوید زیادی یک سجده مبطل نیست، در جایی است که آورنده متوجه زیادی نشود، مثل اینکه خیال کند که یک سجده بجای آورده، دوتا سجده کند، بعداً متوجه شود که من دوتا سجده کرده بودم، اینجا مضر نیست، ولی در ما نحن فیه که این آدم سجده می‌رود،‌می‌داند که این سجده، سجده زیادی است، روایات شامل این نیست- کما سجد بنیّة أنّها الثانیة فانکشف أنّها الثالثة، و أما المقام فقد سجد عالماً بالزیادة و ملتفتا إلیها، فلا یشمل مثل هذا قوله علیه السلام فی صحیح منصور بن حازم عن أبی عبد الله علیه السلام:« سألته عن رجل صلّی، فذکر أنّه زاد سجدة قال: لا یعبد صلاة من سجدة قال: لا یعید صلاة من سجدة، و یعیدها من رکعة» الوسائل: ج 4،‌الباب 14 من أبواب الرّکوع، الحدیث 2.