درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
89/02/14
بسم الله الرحمن الرحیم
عبارتی در روایت زراره داشتیم که فرمود فقط نماز کسی درست است که «إذا کان بحیال الباب».
این عبارت را به دو صورت میتوان معنا کرد:
یکی اینکه مراد از «حیال الباب» باب مقصوره باشد. مقصورهای که برای امام میساختند، که دری هم داشت. و امام را فقط کسی میدید که وراء باب باشد. از این نتیجه میگرفتند که پس وراء الباب نمازش درست است، اما دو طرف باب (جنبیه) درست نیست.
ولی ما گفتیم این «حصر» حصر حقیقی نیست.
چرا؟ به دلیل اینکه نماز کسی که وراء الباب است صحیح میباشد و حتی نماز کسانی هم که وراء الوراء هستند درست است.
پس این «حصر» حصر حقیقی نیست،بلکه ناظر به کسانی است که در دو گوشواره ایستادهاند و فقط روبه روی دیوار هستند، نه ناظر بر فردی که وراء الباب هست و دو طرف او صف تشکیل شده.
معنای دیگر برای حدیث زرارة
اما این حدیث را به گونهی دیگری هم میتوان معنا کرد. و ظاهراً مرحوم شیخ در مبسوط حدیث را بر همین فرع سوم تطبیق کرده است و آن این است که مراد از باب، باب المحراب نیست بلکه باب المسجد است. اگر آمدیم و امام هست و مسجد هم پر شده و جمعیت هم از داخل مسجد تا بیرون حیاط ادامه دارد، یک نفر حیال الباب است، اما در عین حال صف مقدم خود را میبیند. آیا نماز کسانی هم که کنار این مأموم ایستادهاند صحیح است یا نه؟
ممرحوم علامه فرموده: نماز آنان درست و صحیح است.
الفرع الثالث
إذا زادت الصفوف الی باب المسجد فاقتدی الواقف أمام الباب و وقف الصفّ من جانبیه هل تصح صلاة الواقفین أو لا؟
أقول: هذا الفرع نفس الفرع السابق بتفاوت -آنجا باب، باب المحراب بود، اما اینجا باب، باب المسجد است- یقف أمام المحراب و یشاهد الإمام و لا یشاهدهم من یقف علی جانبیه، و اما المقام فالواقف یقف أمام باب المسجد فیشاهد المأمومین دون من یقف علی جانبیه، فالفرع موضوعاً و حکماً و دلیلاً کالفرع السابق بلا تفاوت.
همان معنایی که کردیم اینجا میآید. اگر کسی بگوید که حضرت در مقام حصر است و فقط نماز کسی درست است که «حیال الباب» باشد.
ححضرت میفرمود که «إنّما یصح صلاة من وراء الباب»، در آنجا گفتیم «حصر» حصر حقیقی نیست، بلکه اضافی است، و مراد این است که اگر کسی گوشههای محراب بایستد، آن باطل است، چون گوشوارهها فقط جلوی دیوار را میبینند. اینجا هم باید بگوید کسی که وراء الباب ایستاد نماز مأمومین دو طرفش درست است. پس نماز چه کسانی درست نیست؟ حالا اگر در مقابل اینها صفی منعقد بشود که هیچ ارتباطی به امام ندارد و فقط دیوار مسجد را میبیند. اگر حضرت بگوید صلاة کسی درست است که وراء باب باشد، مرادش این نیست که نماز بغل دستیها باطل است، بلکه مرادش این است که اگر جلوی «من وقف وراء الباب» صفی این طرف و آن طرف باشد که هیچ نوع اتصالی ندارد، مقابلشان هم دیوار است. عیناً مثل محراب است، در محراب گفتیم نمیخواهد نماز واقف أمام الباب بیاید جنبیهش را باطل کند، بلکه دو نفر یا سه نفری که در گوشواره ایستادهاند و امام را نمیبینند، و فقط دیوار را میبینند. نماز آنها باطل است، به خاطر اینکه نه امام را میبینند و نه کسی که امام را میبیند.
اینجا هم اگر بگوییم باطل است، مراد صلاة کسانی است که «بین الواقفین» هستند نه جنب الواقف، یعنی جنب الواقف نیستند، بلکه «لو انعقد»، صفی مقدم بر این واقف باشد. مسلماً نماز آنان باطل است، زیرا نه امام را میبینند و نه متصل به کسی هستند که امام را میبیند.
من عبارتی را در مبسوط مرحوم شیخ دیدم،ایشان نیز همین مطلب ما را میگوید، یعنی مرحوم شیخ در مبسوط حدیث را نزده است به وراء باب المحراب،بلکه حدیث را زده به ما وراء باب المسجد.
و هذا هو الظاهر من الشیخ الطوسی فأنّه طرح المسألة فی المبسوط و جاء بعبارة کأنّها ناظرة الی تفسیر الروایة - اما نه مثل تفسیری که جلسه قبل کردیم که «أمام المحراب»، بلکه «أمام باب المسجد» – قال اذا کانت دار بجنب المسجد کان من یصلّی فیها (دار) لا یخلو من ان یشاهد من فی المسجد أو الصفوف أو لا یشاهد فان شاهد من هو داخل المسجد صحّت صلاته، و ان لم یشاهد غیر أنّه اتصلت الصفوف من داخل المسجد الی خارج المسجد و اتصلت به، صحّت صلاته أیضاً و الاّ لم تصح، و ان کان باب الدار بحذاء باب المسجد و باب المسجد عن یمینه أو عن یساره و اتصلت الصفوف من المسجد الی داره صحّت صلاتهم، فإن کان قدام هذا الصف فی داره، صفّ لم تصح صلاة من کان قدامه. (الصف بحذاء الباب).
وو من صلّی خلفهم –ضمیر خلفهم به «من کان قدامه» بر میگردد - صحت صلاته سواء کان علی الارض أو فی غرفة منها لأنّهم مشاهدون الصف المتصل بالامام، و الصفّ الذی قدامه –قدام الصف بحذائ الباب- لا یشاهدون الصفّ المتصل بالامام. (المبسوط: 1/156- 157).
صور مسئله
١. لو انعقد صفّ بین یدی الواقفین بحیال الباب، فصلاتهم باطلة.
اگر صفی جلوتر از این واقف أمام الباب ایستاده که قهراً روبرویش دیوار است؛ نمازشان باطل است؛ چرا؟ چون هیچ ارتباطی وجود ندارد، جلویشان دیوار است و سمت راست و چپ شان هم که کسی نیست، آن کسانی هم که واقف أمام الباب است پشت سر اینها است و جلوتر نیست.
٢. اذا وقف علی احد جانبی الواقف أو الواقفین بحیال الباب،فصلاتهم صحیحة لکفایة الاتصال بمشاهدة الإمام أو من یشاهده و لو بواسطة.
٣. الصف المتأخر عن الواقفین بحیال الباب فصلاتهم صحیحة.
بنابراین، غالب مشکلات حل است. آقایان آمدهاند و حصر را حقیقی گرفتهاند و گفتهاند جانبینش باطل است. اما ما آمدیم و گفتیم حصر حقیقی است و کار به جانبین ندارد، بلکه کار به صفی دارد که جلوتر از اینها منعقد میشود چه در مقصوره و چه در باب المسجد. مشکل همین است والاّ روایت چهارم و پنجمی نیست.
المسألة التاسعة
لا یصح اقتداء من بین الاسطوانات مع وجود الحائل بینه و بین من تقدّمه، الخ.
سه تا جمله در این مسئله هست. اولا این مسئله دیگر امروز وجود ندارد و مال مساجد قدیمی است که ستونشان بزرگ و قطور است.
بنابراین این مسائلی که آقایان مطرح کردهاند ناظر به آن مساجد است و امروز کمتر مطرح است.
در این عبارت سه تا فرع هست:
فرع اول این است که اگر کسی بین ستونها ایستاد، حائلی باشد، نماز او باطل است. اگر تنها پشت ستون ایستاده، نمازش باطل است؛ چرا؟ چون نه از جلو و نه از یمین و یسار ارتباط دارد؛ ولو مأموم ها را ببیند ولی چون اتصال نیست نمازش باطل است.
عبارت میگوید (لا یصح الاقتداء من بین الاستوانات) که اگر به جایش میگفت (وراء الاستوانات) بهتر بود. پس به دو گونه تصویر کردیم: گاهی پشت ستون است و گاهی هم جنب ستون است، اما ستون قطور؛ جلویش کسی نیست، سمت چپ و راستش مأمومین هستند، غایة ما فی الباب این ستون مانع است. پس (لا یصح الاقتداء من بین الاستوانات أو جنب الاستوانات مع وجود الحائل بینه و بین من تقدمّه).
دو تا فرع دیگر: (الّا إذا کان متصلّاً بمن لم تحل الاستوانة بینهم) این یک فرع؛ جلوترش یک صفی باشد. فرض کنید جنبه استوانه است اما جلوترش سفیه است. این را باید به گونهای فرض کنیم که جلویش سفیه است، و البته سمت راستش هم استوانه مانعی قطور است و اصلاً آن طرف را نمیبیند.
دوم اینکه: (کما أنّه یصحّ اذا لم یتصل بمن لا حائل له لکن لم یکن بینه و بین من تقدمه حائل مانع).
(الّا إذا کان متصلّاً بمن لم تحل الاستوانة بینهم) فرض کنید آنطرف استوانه ایستاده و بغلدستش حائل ندارد، بزنید به کسی که جنب استوانه ایستاده است. دومی را هم بزنید به کسی که از جلو متصل است. حاصل اینکه یا از جنبش متصل باشد و یا از جلوتر.
(کما أنّه یصحّ اذا لم یتصل بمن لا حائل له لکن لم یکن بینه و بین من تقدمه حائل مانع الّا إذا کان متصلّاً بمن لم تحل الاستوانة بینهم)؛ حاصل اینکه یا از سمت راست و سمت چپ و یا از جلوتر.
ااز این مسئله فارق شدیم.
المسألة العاشرة
لو تجدد الحائل فی الأثناء فالاقوی بطلان الجماعة، و یصیر منفرداً.
ااگر آمدیم و نماز جماعت را شروع کردیم و در اثناء خدام حرم پردهای وسط ما کشیدند. در اثناء حائلی به وجود آمد. میفرماید جماعتش باطل است و نماز فرادی میشود؛ چرا؟ زیرا ظاهر این است که طبیعت نماز «من اولها الی آخرها» باید حائل نداشته باشد. حالا اگر آمدیم و ابتدا حائل نیست، وسط حائل است. یا بالعکس؛ در ابتدا حائل بود و در وسط برداشتند فرقی نمیکند. ظاهر روایت این است که «من الاول الی الآخر» باید حائل نباشد.
دیدگاه آیة الله حائری
مرحوم آیت الله حائری مؤسس حوزه کتابی در صلات دارد که دو بار چاپ شده است. ایشان میفرماید ظاهر این است که از اول تا آخر حائل باشد. والاّ اگر در اول حائل هست و در وسط برداشتند، یا در اول حائل نیست و در وسط نماز حائل آمد، این دو نماز صحیح است، جماعتش صحیح است و فرادی نمیشود. چرا؟ استظهار میکند – یعنی میگوید من چنین میفهمم – میگوید «إنّ ظاهر الروایة فی بادی النظر، و إن کان هو اشتراط عدم الحائل فی الإبتداء و الاستدامة إلّا أنّ قلیل من التأمل یشهد بعدم دلالتها علی اعتباره استمراراً » مثلاً اگر اول حائل نشد کافی است ولو در وسط حائل بیاید، چرا؟ «لأنّ قوله فلیس تلک له بصلاة» اشارة الی الصلاة التی صلیت مع الستر والحائل و هی ظاهرة فی المجموع، و الحکم ببطلان الصلاة التی صلیت بتمامها مع الحائل لا یستلزم الحکم ببطلان ابعاضها أن أوقعت کذلک، أو ببطلان الحکم إذا رفع البعض کذلک»
اما آن چیزی که ما میفهمیم؛ ظاهر این است که خیر! همینطوری که از مجموعش حائل داشته باشد باطل است، ابعاضش هم حائل داشته باشد باطل است. ولو اشاره به نماز خارجی است و نماز خارجی از اول تا آخر با حائل بوده؛ ولی فهم عرفی اعم از این عبارت است که همهاش حائل داشته باشد. خیر! برخی هم اگر حائل داشته باشد «إمّا فی الانتهاء أو فی الإبتداء» فرقی نمیکند؛ والا با فرمایش ایشان مطابقت مشکل است. در آخر میفرماید:
«و الحکم ببطلان الصلاة التی صلیت بتمامها مع الحائل لا یستلزم الحکم ببطلان ابعاضها أن أوقعت کذلک، أو ببطلان الحکم إذا رفع البعض کذلک)»،
فرق او با ما قبل چیست؟ فرقش این است که در اولی ستر نبوده و بعداً ستر میآید. اما در دومی ستر اول بوده، در وسط برمیدارند. «لا یستلزم الحکم ببطلان ابعاضها أن أوقعت کذلک، أو ببطلان الحکم إذا رفع البعض کذلک»
باید دو گونه فرض کنیم: گاهی ستر در اول هست و در وسط نیست و گاهی در وسط هست و در اول نیست. معلوم میشود اولی در جایی است که اول ستر نداشته و بعداً بگذارند.