درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در باه‌ی کسی بود که وارد مسجد می‌شود و امام را در حال رکوع درک می‌کند،‌ولی بیند که اگر بخواهد خودش را به صفوف یا به امام برساند، امام سر از رکوع بر می‌‌دارد،‌ در اینجا چه باید کرد؟

می‌فرماید از همان جا که ایستاده تکبیر را بگوید و رکوع کند و به تدریج خودش را به صفوف یا به امام ملحق کند.

در اینجا چند فرع وجود دارد که باید از روایایت استفاده کرد.

بررسی فرع سوم

فرع سوم این بود که آیا این الحاق فقط بخاطر دوری است، یعنی چون بین امام و او فاصله است و اگر بخواهد این فاصله را طی کند، امام سر از رکوع بر می‌دارد، مانع فقط بعد مکانی بین امام و ماموم است، فقها در اینجا اجازه می‌دهند بر اینکه این آدم تکبیر را بگوید و سپس کم کم خود را به صف محلق کند.

به عبارت دیگر غیر از بعد و دوری راه،‌مانع دیگری در کار نیست.

اما ممکن است در اینجا یک انگیزه‌ی دیگر هم در کار باشد و آن اینکه فاصله کم است، ولی این آدم می‌خواهد به نقطه‌ی افضل برسد، آیا می‌‌تواند از همان جا تکبیر را بگوید و کم کم خود را به نقطه‌ی افضل برساند که صف اول جماعت باشد.

به بیان دیگر مانع بعد و دوری راه بین او و مامومین نیست و اگر تکبیر را بگوید، حتماً به مامومین می‌رسد،‌ولی او می‌خواهد خودش را به صف اول جماعت برساند، آیا این مطلب هم از روایات استفاده می‌شود یا نه؟

مرحوم آیة الله بروجردی می‌فرمود فتاوای اهل سنت قرینه بر تفسیر روایات ماست (نه اینکه فقه ما حاشیه بر فقه اهل سنت باشد، چنانچه بعضی این گونه از آقا نقل می‌کنند و این اهانت بر فقه شیعه است، ولی فرمایش ایشان این بود که فتاوای اهل سنت، قرینه بر تفسیر روایات ماست)

مثلاً در همین مسئله شک می‌کنیم آیا روایاتی که به ما اجازه‌ی اقتدا می‌دهد، فقط در صورت بعد مکانی اجازه می‌دهد یا بخاطر عوامل دیگر نیز انسان می‌تواند تکبیر را بگوید و خودش را به صف اول و نقطه‌ی افضل برساند. این مطلب را از کجا بفهمیم که روایات فقط اولی را می‌گوید یا دومی را هم می‌گوید؟

در اینجا می‌رویم سراغ فتاوای اهل سنت، آنان که این مسائل را عنوان کرده‌اند، فقط در دوری و بعد مکانی عنوان کرد‌ه‌اند، معلوم می‌شود که مسئله در زمان ائمه‌ی اهل بیت علیهم السلام از همین زاویه مطرح بوده، اینک به نمونه‌های از فتاوای اهل سنت اشاره می‌کنم:

1: قال القرطبی:‌ذهب المالک و کثیر من العلماء إلی ان الداخل وراء الإمام إذا خاف فوات الرکعة، له أن یرکع دون الصفّ ثمّ یدبّ راکعاً و کره ذلک الشافعی و فرقّ أبو حنیفة بین الواحد فیکره و بین الجماعة فیجوز لهم. معلوم می‌شود که مجوز فقط بعد و دوری مکانی است نه چیز‌های دیگر مانند رسیدن به فرد افضل که صف اول جماعت باشد.

2: و قال ابن قدامة: ممن رخصّ فی رکوع الرجل ثمّ یدبّ راکعاً حتی یدخل فی الصف، زید بن ثابت و فعله ابن مسعود – عبد الله مسعود که از صحابه است و فقه کوفه- و زید بن وهب و أبوبکر بن عبد الرحمن و عروة و سعید بن جبیر و ابن جریج و جوّزه الزهری الأوزاعی و مالک و الشافعی إذا کان قریباً من الصفّ.

صد متر نباشد، بلکه فقط در حدود یک پنج متر یا شش متر باشد، این فتاوا را آوردم تا معلوم بشود که روایت ما ناظر به همین فتاواست، مجوز فقط بعد و دوری مکانی است، در سایر جاها بعد مکانی مبطل است، ولی در اینجا اجازه داده‌اند، بقیه مسائل مجوز نیست.

3: و قد مر فی عبارة الشیخ فی الخلاف قوله و خاف ان تفوته تلک الرکعة . و علی ذلک فالروایات ترکز علی موضوع الخوف من فوت الرکعة و اما المشی للغایات الأخری مع کون الفاصل المکانی أمراً جائزاً فالروایات غیر ناظرة إلیها.

بررسی فرع چهارم

آیا این آدم فقط مجاز است که به جلو برود یا به سمت یمین و یسار هم مانعی ندارد یا حتی عقب عقب هم می‌تواند برود؟

این مطالب از روایات استفاده نمی‌شود، یعنی روایت فقط گفته‌اند که می‌تواند خودش را به صف برساند، اما اینکه از کدام طرف می‌تواند خودش را به صف برساند، روایات از این جهت ساکت هستند.

بررسی فرع پنجم

فرع چهارم این است که مانع بعد مکانی نیست، بلکه مانع چیز دیگری است، مثلاً حائلی مانند نوپان است، یعنی شخص وارد مسجده شده و می‌بیند که اگر بخواهد به امام کند و خودش را به صف برساند،

جلوی رویش یک نوپان است، آیا این آدم می‌تواند از پشت نوپان اقتدا کند و سپس نوپان را از جلو رویش بر دارد یا از پشت نوپان نمی‌تواند اقتدا کند.

به بیان ما در این فرع، بعد مکانی نداریم بلکه حائل داریم؟ این روایات ناظر به حائل نیست بلکه ناظر به بعد و دروی مکانی است،‌اما اگر بعد مکانی نباشد و مسئله‌ حائل در کار باشد و این آدم می‌بیند اگر حائل را بر دارد،‌امام سر از رکوع بر می‌دارد، بگوییم اقتدا کند و بعد از اقتدا حائل را کنار بزند و از میان بردارد، آیا این گونه اقتدا کردن جایز است؟ این جایز نیست، یعنی روایات ناظر به آنجاهای است که مانع بعد مکانی است.

بررسی فرع ششم

آیا موقع راه رفتن گام برداشتن میزان است یا جرّ الرجلین؟ در روایت هیچکدام شان نیست، ولی صدوق یک روایتی دارد و می‌گوید:‌«روی أنّه یمشی فی الصلاة یجرّ رجلیه و لا یتخطّی» الوسائل: ج5، الباب 46 من أبواب الصلاة الجماعة، الحدیث 4.

شاید کسانی که می‌گویند پاها را بکشد برای این است که حالت صلاتی محفوظ تر باشد.

بررسی فرع هفتم

آیا این آدم می‌تواند در حال رکوع هم راه برود و هم ذکر رکوع را بخواند یا اینکه ذکر را در حالت استقامت و ثبات بدن بگوید و سپس راه برود؟

بعضی‌ها گفته‌‌اند اگر ذکر را در حال راه رفتن هم بگوید اشکالی ندارد، زیرا در صحیحه‌ی محمد بن مسلم آمده که «یمشی و هو راکع»، انسانی که راکع است، می‌تواند ذکر را هم بگوید.

من در دلالت این روایت یک «فتأمل» نوشته‌ام، وجه تأمل این است که رکوع دو جور است، ممکن است راکع باشد و ذکر را هم بگوید، و ممکن است راکع باشد و ذکر را نگوید.

بررسی فرع هشتم

آخرین فرع این است که روایات ما کلمه‌ی مسجد، آیا در حسینه و صحن مسجد و حسینه نمی‌شود؟

جوابش این است که «فی المسجد» قید احترازیه نیست، بلکه از قبیل قید وارد در مورد غالب است، یعنی چون غالباً نماز‌ها در مسجد خوانده می‌شود، از این رو قید «فی المسجد» را آورده است.

الفصل الثانی

فی أحکام الجماعة

یشترط فی الجماعة – مضافاً ما مرّ فی المسائل المتقدّمة – أمور: - مرحوم مصنف از فصل اول فارغ شد، کتاب صلات جماعت دارای پنج فصل است،‌ فصل اول تمام شد، فصل ثانی راجع به احکام جماعت است، ایشان در این فصل دوم چهار تا مانع درست کرده و فرموده جماعت در صورتی درست می‌شود که این چهار مانع وجود نداشته باشد.

الأول: أن لا یکون بین المأموم و الإمام حائل- دیوار و نوپانی نباشد.-

الثانی: أن لا یکون موقف الإمام أعلی من موقف المأمومین.- یعنی جایگاه و مکان امام بلند تر از جایگاه مامومین نباشد.-

الثالث: أن لا یتباعد المأموم عن الإمام بما یکون کثیراً فی العادة.- یعنی فاصله‌ی زیاد بین امام و مامومین نباشد.-

الرابع: أن لا یتقدّم المأموم علی الإمام.

مرحوم سید در این فصل برای نماز جماعت چهار مانع ذکر کرده که بیان شد.

یشترط فی الجماعة – مضافاً ما مرّ فی المسائل المتقدّمة – أمور:

أحدها:أن لا یکون الإمام و المأموم حائل

مرحوم سید اینها را از قبیل شروط می‌داند و لذا می‌گوید:«عدم الحائل» ولی ممکن است که ما اینها را از قبیل موانع بدانیم و بگوییم:« وجود الحائل مانع»، البته این بستگی به ذوق فقیه دارد که آیا وجودش مانع است یا عدمش شرط می‌باشد، البته اثر فقهی هم دارد، مثلاً‌ در «ما لا یؤکل لحمه» این بحث پیش می‌آید که آیا «ما لا یؤکل لحمه» مانع است یا «عدم ما لا یؤکل لحمه» شرط است؟ این در جای خودش اثر دارد

متن عروة الوثقی

أحدها: أن لا یکون بین الإمام و المأموم حائل یمنع عن مشاهدته- یعنی نباید بین امام و ماموم، حائل و مانعی باشد که سبب شود انسان امام را نبیند، این فرع اول است – و کذا بین بعض المأمومین مع الآخر من یکون وسطة فی اتصاله بالإمام، کمن فی صفّه من طرف الأخر[– هچنین بین ماموم و ماموم دیگری که وسیله‌ی اتصال من است نباید حائل باشد، این فرع دوم محسوب می‌شود- أ‌و قدامه إذا لم یکن فی صفّه من یتصل بالإمام.

فلو کان حائل و لو فی بعض أحوال الصلاة – من قیام أو قعود أو رکوع أو سجود – بطلت الجماعة- این فرع سوم است - من غیر فرق فی الحائل بین کونه جداراً أو غیره، ولو شخص إنسان لم یکن ماموماً- فرع چهارم-

پس ما باید در شش فرع بحث کنیم، چهار تا را از عبارت در آوردیم، دوتای دیگر باقی مانده که بعداً متذکر خواهیم شد.

یکی از مشکلات کتاب جماعت همین مسئله حائل است و دیگری بعد و دوری مکان ماموم از مکان امام. و مدرک این دوتا فقط یکدانه روایت است که آن را هم کلینی نقل کرده و هم صدوق و شیخ نقل نموده‌‌اند، نقل شیخ با نقل مرحوم کلینی یکی است، اما صدوق عکس نقل کرده، «أعنی قدّم المؤخر و أخرّ المقدّم». من این روایت را از سه کتاب نقل کردم، یکی کافی، دیگری من لا یحضر الفقیه و سومی تهذیب.

تنها مدرک ما همین صحیحه‌ی زرارة است.

ما نخست کلمات علما را می‌خوانم و سپس سراغ این روایت می‌رویم، ضمناً باید دانست که عدم الحائل از خصائص فقه امامیه است،‌اما فقه اهل سنت کلمات شان مضطرب است،‌این امامیه است که این دو شرط را کرده، «أعنی ‌عدم الحائل اولاً، و عدم البعد ثانیاً»

اقوال علما

1: قال الشیخ: إذا صلّی فی مسجد جماعة و حال بینه و بین الإمام و الصفوف حائل لا تصحّ صلاته.

2: و قال الشافعی: إن کان فی مسجد واحد صحّ، و إن حال حائل.

یقول الشیخ: دلیلنا إجماع الفرقة، و ما رووه من أن صلّی وراء المقاصیر لا صلاة‌ له» الخلاف:1/556، المسألة300.

و قال: أیضاً فی مسألة أخری:‌إذا کان بین المأموم و الصفوف حائل یمنع الإستطراق – استطراق،یعنی راه رفتن- و المشاهدة لم تصحّ صلاته، سواء کان الحائل حائط المسجد أو حائط دار أو مشترکاً بین الدار و المسجد، و به قال الشافعی.

3: و قال أبوحنیف: «کلّ هذا لیس بحائل فإن صلّی فی داره بصلاة الإمام فی المسجد صحّت صلاته إذا لم علم صلاة‌ الإمام» الخلاف:1/557، المسألة303.

4:‌ قال العلّامة:‌الشرط الرابع عدم الحیلولة بین الإمام و المأموم الذکر بما یمنع المشاهدة للإمام أو المأموم سواء أکان من جدران المسجد أو لا، و کانا فی المسجد أو لا عند علمائنا لتعذر الإقتداء» التذکرة:4/256

و لأن المانع من المشاهدة مانع من اتصال الصفوف بل هو فی ذلک أبلغ من البعد إلی أن قال، و قال أبوحنیفه، یجوز مطلقاً لأنّه یمکنه الإقتداء فصحّ اقتدائه به من غیر مشاهدة کالأعمی.

از خواندن اقوال معلوم شد که ابوحنیفه بدون قید و شرط جایز می‌داند،شافعی می‌گوید در مسجد اشکال ندارد، اما اگر حائل بین مسجد و خارج از مسجد باشد، اشکال دارد.

ولی باید ببینیم که روایت ما چه می‌گوید؟

و الدلیل علی ذلک الصحیحة الّتی رواها المشایخ الثلاثة – این دلیل بر اتقان حدیث است که هر سه نفر آن را نقل کرده است-، لکن باختلاف فی التقدیم و التأخیر و الإضافة و النقص، و نحن نذکر حسب التسلسل التاریخی لمشایخ.

روی الکلینی عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: «إن صلّی قوم و بینهم و بین الإمام ما لا یتخطّی فلیس ذلک الإمام لهم بإمام- تخطّی،‌به معنای گام برداشتن است، به‌ یک گام برداشتن می‌گویند: تخطّی، «لا یخطّی» یعنی با یک گام برداشتن طی نمی‌شود،‌بلکه یا باید قدم را بلند بردارید یا دو قدم بردارید،البته این روایت هم دلیل بر شرط اول است که عدم حائل باشد و هم دلیل است بر شرط دوم که عدم البعد و الابتعاد باشد.-

و أیّ صفّ کان أهله یصلّون بصلاة إمام و بینهم و بین الصفّ الّذی یتقدّمهم قدر ما لا یتحظّی فلیس تلک لهم بصلاة -یعنی بین این صف و آن صف بیش از یک قدم، بعد و دوری است. که تفصیلش در آینده خواهد آمد. باز این جمله ناظر به بحث بعدی است که بعد و دوری باشد.- فإن کان بینهم سترة – بضم السین و سکون التاء - أو جدار فلیست تلک لهم بصلاة إلّا من کان بحیال الباب»

آیا این روایت راجع به مقصوره است یا راجع به باب المسجد است؟ شرحش در مسائل خواهد آمد.

قال: و قال هذه المقاصیر لم تکن فی زمان أحد من النّاس، و إنّما أحدثهما الجبّارون لیست لمن صلّی خلفها مقتدیّاً بصلاة من فیها صلاة.

قال: قال أبوجعفر علیه السلام:« ینبغی أن تکون الصّفوف تامّة متواصلة بعضها إلی بعض لا یکون بین صفّین ما لا یتخطّی یکون قدر ذلک مسقط جسد الإنسان» الکافی:3/385،‌الحدیث4، و الجزء‌ 6 من الطبعة المحقّقة فی دار الحدیث، برقم5300.

پس معلوم شد که این مسئله، اول و آخرش راجع به بعد بحث می‌کند،‌اما در وسط مسئله‌ی ما را می‌گوید.