درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم نماز کسی که یقین یا اطمینان دارد که اگر تکبیر را بگوید در رکوع به امام می‌رسد

المسألة‌ السادسة و العشرون

الأحوط عدم الدخول إلی مع الإطمئنان بادراک رکوع الإمام و ان کان الأقوی جوازه مع الاحتمال و حینئذ فإن أدرک صحّت و إلّا بطلت.

این مسئله در حقیقت دارای سه فرع است،‌فرع اول این است که انسان یقین یا اطمینان دارد که اگر تکبیر را بگوید،‌به رکوع امام می‌رسد. فرع دوم این است که اگر تکبیر را بگوید آیا به رکوع امام می‌رسد یا نه؟

فرع سوم بنا بر هردو صورت،‌اگر این آدم امام را در رکوع درک نکرد،‌ تکلیفش چیست، یعنی به رکوع رفت بدون اینکه امام را در رکوع درک کند.

پس فرع اول در حقیقت یک فرع روشن است که اگر انسان مطئمن باشد یا یقین داشته باشد که اگر تکبیر را بگوید به امام می‌رسد، این فرع اول یک فرع روشن است. چرا؟ چون علم حجت است حتی اطمینان هم از نظر ما علم عرفی است، اصولاً علم در نظر عرف همان اطمینان است. باید دانست که ما یک علم منطقی داریم و یک علم عرفی، علم منطقی همان اعتقاد جازم را می‌گویند که همان علم ارسطوئی باشد، اما علمی که در قرآن و اخبار به کار رفته، به معنای اطمینان است.

بنابراین،‌ خواه عالم باشد و خواه اطمینان داشته باشد، اگر تکبیر را بگوید، کارش یک کار به حق است و اگر امام را در رکوع هم درک کرد که چه بهتر!

فرع دوم این است که شاک است بر اینکه آیا امام را در رکوع درک می‌کند یا درک نمی‌کند؟

موضوع: حکم نماز کسی که شک دارد اگر تکبیر را بگوید در رکوع به امام می‌رسد یا نمی‌رسد؟

آیا مجوز دارد که در حال شک تکبیر را بگوید، چون ممکن است که امام را درک بکند یا ممکن است که درک نکند،‌اینجا هم از نظر ما اشکالی ندارد. چرا؟ رجاءً تکبیر را می‌گوید و معنانی رجاء نیز همین است که بگوید: خدایا! ‌ لعلّ من این امام را درک کنم، فلذا تکبیر را می‌گوید. اگر در واقع به امام رسد که چه بهتر و اگر هم نرسید،‌ تکلیف دیگر دارد،‌ بنابراین،‌شک هم مهم نیست.

بله! ممکن است که کسی اشکال کند که در نماز جزم در نیت شرط است و این ‌آدم جزم در نیت ندارد، ما در علم اصول گفتیم که جزم در نیت هم لازم نیست، چون اگر جزم در نیت لازم باشد،‌باید باب احتیاط را ببندیم.

پس هردو فرع جای بحث نیست، اگر مطئمن باشم که در رکوع امام را درک می‌کنم،‌ قطعاً می‌توانم تکبیر را بگویم، اگر شاک هم باشم باز می‌توانم تکبیر را بگویم،‌منتها جازم نیستم و ما در علم ثابت کردیم که جزم لازم نیست.

فرع سوم اگر رسید که چه بهتر، اما اگر تکبیر راگفت و به رکوع هم رفت،‌ولی متأسفانه امام را در رکوع درک نکرد، در اینجا می‌گوییم نمازش باطل است. چرا باطل است، و چرا بعضی می‌گویند صحیح است؟

اما اینکه باطل است چون رکن زیادی است، یعنی زیادی رکن است، «لا تعاد الصلاة إلّا من خمسة» اینجا را می‌گیرد، ممکن است شما بگویید که :‌آقا! هنوز مرکب شما خشک نشده، خودت گفتی که عامد عن عذر داخل در «مسثنی منه» است نه داخل در مستثنی،

جوابش این است که عامد «عن عذر» به شرط اینکه در نماز باشد، ولی این آدم هنوز وارد نماز نشده.

بله! اگر در نماز باشد و عامد عن عذر باشد، قاعده‌ی «لا تعاد» او را می‌گیرد و داخل در «مستثنی منه» است نه داخل در مستثنی که «إلّا من خمسه» باشد.

در هر صورت اگر امام را در رکوع درک نکرد،‌غالباً رساله‌های عملیه می‌گویند نمازش باطل است. چرا؟ لزیادة الرکن.

إن قلت: زیادی رکن اگر عن عذر باشد،‌ اشکالی ندارد.

قلت: این در جایی است که این آدم در عبادت باشد، ولی در مانحن هنوز وارد عبادت نشده یا اقل شک داریم که وارد عبادت شده یا نه؟

بیان آیة الله حکیم

مرحوم آیة الله حکیم می‌فرماید نماز این آدم فرادی می‌شود، یعنی نیت جماعتش لغو است و فرادی محسوب می‌شود،‌ آیا ما می‌‌توانیم این مطلب را تصدیق کنیم نسبت به این روایت که می‌گوید:‌ « و إن رفع رأسه قبل أن ترکع فقد فاتتک الرکعة». دیگر این رکعت از بین می‌رود. نه اینکه بگوییم این آدم نمازش فرادی می‌شود. این عبارت قالب فرادی نیست، و اگر فرادی بود می‌گفت (و إن رفع رأسه قبل أن ترکع فلک الصلاة فرادی) اینگونه می‌گفت؛ ولی می‌گوید: «فقد فاتتک الرکعة» اینکه می‌گوید رکعت فوت شد، کنایه از است که نماز شما باطل است. مگر اینکه بگوییم «فاتتک الرکعة» یعنی جماعتش فوت شده، اما فرادایش محفوظ است، اینکه حمد و سوره را نخواندیم اشکالی ندارد، چون حمد و سوره جزء «مستثنی منه» است نه جزء مستثنی.

ولی مرحوم آقای حکیم در این فتوا متفرّد است که می‌فرماید ممکن است بگوییم نماز این آدم درست است، چون اگر فرادی ‌باشد؛ حمد و سوره را هم که نخوانده است اشکالی ندارد. اگر کسی احتیاط کند، آن هم یک مسئله‌ای‌ است، بگوید نمازش درست است و تمام کند، و دوباره از سر بگیرد، والاّ روایت «و إن رفع رأسه قبل أن ترکه فقد فاتتک الرکعة» این یک رکعت امام را درک نکرده، یعنی جماعت را درک نکرده و نمازش صحیح نیست. نه اینکه «ادرکت الرکعة فرادی و لم تدرک جماعتاً) این عبارت از آن در نمی‌آید.

بحث ما در این مسئله به پایان رسید،‌ که گفتیم دو فرع اولش روشن است، فرع سومش قابل بحث بود، دو فرع اولش این بود که مع القطع می‌شود «الله اکبر» گفت، مع الشک باز می‌شود «الله اکبر» گفت.

فرع سومش این بود که تکبیر را گفتیم، اگر امام را درک کردیم چه بهتر، اما اگر درک نکردیم، مشهور می‌گوید نمازش باطل ا ست. چرا؟ لزیادة‌ الرکن، فقط مرحوم آیة الله حکیم می‌گوید نمازش صحیح است،منتها به صورت فرادی.

مسئله‌ی قبلی این بود که مع القطع می‌تواند وارد بشود، مع الشک هم می‌تواند وارد بشود. اگر امام را درک کرد که فبها، و اگر درک نکرد باطل است.

المسألة السابعة‌ والعشرون

لو نوی و کبّر فرفع الإمام رأسه قبل أن یرکع أو قبل أن یصل إلی حدّ الرکوع لزمه الانفراد أو انتظار الإمام قائماً إلی الرکعة الأخری فیجلعها الأولی له،‌الخ.

این مسئله با مسئله‌ی قبلی جوهراً فرق دارد. چون مسئله‌ی قبلی این بود که مع القطع و الشک می‌تواند وارد بشود، اگر امام را درک کرد،‌ فبها. اما اگر امام را درک نکرد،‌ نمازش باطل است.

پس این دوتا مسئله جوهراً فرق دارد، در مسئله قبلی «الله اکبر» گفت و درک نکرد. اینجا نیز «الله اکبر» را گفت، ولی امام را درک نکرد. منتها با این تفاوت که در اولی درک نکرد و به حد رکوع هم رسید؛ اما در اینجا هوشیار بود، «الله اکبر» گفت، درک نکرد، اما هوشیار بود به حد رکوع نرسید، یا ایستاده بود که امام از رکوع بلند شد و یا خم شده بود و هنوز اصول اصابع به زانو نرسیده بود که امام بلند شد.

خلاصه هر دو فرع در اینکه طرف امام را درک نمی‌کند مشترک است با این تفاوت که در اولی به رکوع می‌رود، اما در دومی یا قائماً است یا منحنیاً، ولی به حد رکوع نرسیده. اینجا چه کنیم؟

البته این مسئله فروع سه گانه دارد که ما فعلاً فرع اول را بحث می‌کنیم.

اقوال

در اینجا سه قول است، البته مرحوم سید دو قول را ذکر کرده است، و حال آنکه در مسئله سه قول وجود دارد. در رساله‌های عملیه هم هست.

آدمی که «الله اکبر» بگوید و امام را در رکوع درک نکند، خودش هم به حد رکوع نرسد. اینجا سه وجه وجود دارد:

الاول: الانفراد؛ همان انفرادی که مرحوم حکیم در مسئله‌ی قبلی می‌گفت، اینجا نیز می‌آید،‌ منتها با این تفاوت که مرحوم حکیم انفراد را زمانی می‌گفت که به حد رکوع رسیده بود؛ ولذا ما اشکال کردیم؛ ولی در اینجا اینگونه نیست. یعنی به حد رکوع نرسیده بود، قصد انفراد کند. این قول از نظر ما اقوی است.

الثانی: انتظار الامام الی الرکعة الآتیه، من تکبیر (الله اکبر) را گفتم و می‌خواستم خم بشوم که امام بلند شد . من منتظر می‌مانم، امام وقتی برای رکعت دوم بلند شد به او ملحق می‌شوم؛ و دیگر تکبیره لازم نیست و همین تکبیرة الاحرام کافی است.

قول سومی هم در اینجا هست که مرحوم سید در متن نگفته و آن این است که عقب نماند، رکوع نرود، بلکه با امام به سجده برود، بعدا که امام تشهد می‌خواند، آیا این آدم هم تشهد را بخواند یا نخواند؟ آن یک مسئله‌ی دیگر است.

قول سوم این است که نه انفراد را قصد کند و نه منتظر بشود، بلکه با امام همراهی کند. زمانی که امام به سجده رفت، ممکن است رکعت اولش باشد، من هم سجد می‌کنم و با امام بلند می‌شوم، امام رکعت دومش است و من رکعت اولم، آیا تکبیرةالاحرام را هم بگویم یا نه؟ فیه اختلاف؛ یعنی در مسئله اختلاف وجود دارد، حال باید دید که از این سه قول، کدام را انتخاب کنیم؟

نظریه‌ی استاد

از نظر من قول اول اقوی و روشن است. قبل از آنکه اقوال را بخوانیم، بهتر است که چند جمله از علما بخوانیم. صفحه 72 سطر 2.

عبارت صاحب مدارک

قال فی المدارک: إذا أدرکه بعد رفع رأسه من الرکوع فلا خلاف فی فوات الرکعة، لکن استحب أکثر علمائنا للمأموم التکبیر و متابعة الإمام فی السجدتین(همان قول سوم را گفته، یعنی قول اول را نگفته که انفراد باشد، قول سوم را که انتظار باشد هم نگفته است، بلکه فقط قول سوم را گفته است) و لم یعتدّ بهما و اختلفوا فی وجوب استئناف النیّة و تکبیرة الإحرام(حال که با امام همراهی کرد و بلند شد،‌رکعت دوم امام است و رکعت اول من، به همان تکبیره‌ و نیت اکتفا کند یا از نو نیت کند و تکبیره را بگوید؟ غالباً می‌گویند تکبیر را از نو بگوید، چون آن تکبیر قبلی یک نوع نمایش بود)بعد ذلک، و یظهر من العلامة فی المختلف (در قول سوم توقف کرده) التوقف فی هذا الحکم من أصله» المدارک:4/385.

و قال فی المستند: یستحب له التکبیر و الدخول مع الإمام بالسجدتین بغیر رکوع» مستند الشیعه للعراقی:8/155.

و إلی هذا الوجه أشاره فی المستمسک و قال: کان علی المصنّف أن یضمّ عدلا آخر و هو السجود مع الإمام کما صنعه غیره» المستمسک: 7/208.

این عبارت‌ها را برای این خواندم تا معلوم بشود که قول سوم هم قائل دارد، یعنی صاحب مدارک،‌(علامه توقف نموده) مرحوم نراقی هم آن را گفته است.

بررسی اقوال

قول اول بهترین قول است. چرا؟ لأجل تعدد المطلوب،‌من تکبیر (الله اکبر) را گفتم و در باطنم تعدد مطلوب است، می‌گویم: خدایا! من نیت و قصدم نماز جماعت است،‌اگر نشد، فرادی می‌خوانم،‌ به این می‌گویند تعدد مطلوب. من که ماموم هستم، مخالف انفراد نیستم،‌ بلکه می‌خواهم نماز بخوانم، اگر فرد افضل(که جماعت باشد) گیرم آمد که چه بهتر، اما اگر فرد افضل گیرم نیامد، لا اقل فرد فاضل (فرادی) از دستم نرود.

علی الظاهر این قول مطابق قواعد است هر چند نص در این زمینه نداریم، ولی مطابق قواعد است، البته به شرط اینکه در دل جناب ماموم تعدد مطلوب باشد، یعنی در درجه‌ای اول در دلش صلات جماعت باشد و در مرحله‌ی بعدی نماز فرادی. به این می‌گویند: تعدد مطلوب.

قول دوم: حال باید ببینیم که قول دوم چگونه است؟ قول دوم انتظار بود، یعنی من همین که تکبیر را گفتم،‌امام سر از رکوع برداشت، آیا من بایستم و منتظر بمانم تا امام بر گردد و در رکعت دوم به امام ملحق بشوم، دیگر اینجا نباید تکبیره‌ را بگویم،‌چون فعل زیادی انجام نمی‌دهم،‌این «قول» دو روایت دارد، دلالت یکی از آنها خوب است، اما به شرط اینکه الغای خصوصیت کنیم، اما دیگری دلالتش ضعیف است.

اما آنکه دلالت دارد، عبارت است از موثق عمّار:

«سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أدرک الإمام و هو جالس بعد الرکعتین؟ قال: یفتتح الصلاة و لا یقعد مع الإمام حتّی یقوم» الوسائل: ج 5، الباب 49 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث4.

من وارد مسجد شدم،‌دیدم امام می‌گوید: « اشهد أن لا إله إلّا الله»؟ حضرت می‌فرماید: معطل نشود، تکبیر را بگوید‌،منتها همراه امام ننشیند، حتی یقوم الإمام، اگر من امام را در حال تشهد درک کردم، معطل نشوم که تشهدش تمام بشود، بلکه تکبیر را بگویم و بایستم،‌بعد از آنکه امام از تشهد بلند شد،‌من به امام ملحق بشوم، دلالت این روایت بر مسئله، احتیاج به الغای خصوصیت دارد، به این معنا که بگوییم چه فرق می‌کند که امام را در حال جلوس و تشهد درک کند یا در حال قیام و ایستاده درک کند یا در رکوع درک نکند؟ اینجا هم می‌ایستم که امام جلوس و تشهد را انجام بدهد، در رکعت دوم امام،‌ به او (امام) ملحق می‌شوم، این روایت هم از نظر سند درست است و هم از نظر دلالت ، اما به شرط اینکه الغای خصوصیت کنیم.

و الإستدلال به فرع الغاء الخصوصیة بین المقام الذی کبّر و لم یدرک الإمام فی الرکوع و مورد الحدیث الذی أدرک الإمام و هو جالس بین الرکعتین.

این روایت از نظر سند خوب است، و از نظر دلالت احتیاج به الغای خصوصیت دارد.

و ربما یؤیّد بخبر عبد الرحمن – عبد الرحمن بن أبی عبد الله خوب است، در سندش کمی مشکل است به نام عبد الله بن محمد است،‌این عبد الله بن محمد برادر رئیس قمیین است، رئیس قمی‌ها احمد بن محمد بن عیسی بود،‌ عبد الله بن محمد بن عیسی هم برادر اوست، برادر فوق ثقه است،‌اما این خودش توثیق نشده، یعنی مهمل است، البته سندش را می‌شود درست کرد، چون نمی‌شود احمد بن محمد بن عیسی که رئیس قمی‌ها و رئیس محدثین است و با آن وسوسه و احتیاطی که در نقل روایت داشت بگونه‌ای که هر کس حدیث ضعیف نقل می‌کرد،‌ او را از قم بیرون می‌کرد، اما به شرط اینکه زیاد نقل کند، هر محدثی که بالای منبر یا در کتابش روایات ضعاف را نقل می‌کرد، او را از قم بیرون می‌کرد، چون قدرت داشت و رئیس بود وسلاطین هم با او ملاقات می‌کردند ولذا سهل بن زیاد را از قم بیرون کرد، احمد بن محمد بن خالد را بیرون کرد و گفت هر چند خود شما آدم‌‌های خوبی هستید، ولی از ضعفاء زیاد نقل می‌کنید، یک چنین آدمی بعید است که برادرش غیر ثقه باشد.

متن روایت: «إذا وجدت الإمام ساجداً فأثبت مکانک حتی یرفع رأسه و إن کان قاعداً قعدت، و إن کان قائماً قمت» الوسائل: ج 5، الباب 49 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث5.

در این روایت جمله‌‌ی «فاثبت مکانک» کنایه از گفتن تکبیر است،‌به امام ملحق باش. یعنی ببین امام چه کار می‌کند، اگر دیدی که امام می‌نشیند، تو هم بنشین(اگر رکعت دومش است) اگر امام می‌خواهد بلند بشود، تو هم بلند شو).

ما می‌گوییم: از جمله‌ی «فاثبت مکانک» استفاده نمی‌شود که «کبّر» بلکه می‌گوید اگر امام در حال سجده است،‌ بایست،‌ببین در آینده چه می‌شود، در هر صورت دلالت آنچنان روشن نیست که انسان بتواند به آن فتوا بدهد.

قول سوم را در جلسه‌ی آینده بررسی می‌کنیم.