درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/01/22

بسم الله الرحمن الرحیم

از بحث‌های گذشته به این نتیجه رسیدیم که درک رکعت در نماز جماعت با درک رکوع محقق می‌‌شود و لازم نیست که تکبیره‌‌ای رکوع امام را هم درک کنیم تا چه رسد به درک قرائت امام. بلکه همین مقداری که انسان امام را در رکوع درک کند،‌این رکعت اول حساب می‌شود و این آدم الآن وارد جماعت شده است،‌در این زمینه روایاتی داشتیم، منتها در مقابل آنها،‌روایت محمد مسلم است، این روایات (محمد بن مسلم) دوتایش از امام باقر ویکی هم از امام صادق علیهما السلام است، البته دلالت اینها فرق دارد، چون برخی دلالت شان مفهومی است و برخی هم منطوقی می‌باشد.

«و علی کلّ‌ حال» روایت محمد بن مسلم سه روایت بیشتر نیست، دو طریقش به امام باقر علیه السلام می‌خورد و یک طریقش به امام صادق علیه السلام.

در مقابل آن روایات، ناچاریم که در روایت محمد بن مسلم تصرف کنیم،یعنی آن را حمل بر کراهت کنیم، نه کراهتی که به معنای حضاضت است،‌بلکه به معنای اقل ثواباً.

به بیان دیگر اگر انسان از اول امام را درک کند،‌خیلی بهتر از این است که فقط در آن آخرین لحظه امام را درک کند. می‌گوییم اینکه امام علیه السلام می‌فرماید: «فلا تعتدّ» در حقیقت حمل بر کراهت می‌کنیم.

اما روایت دیگری که مخالف بود، گفتیم آن مربوط است به نماز جمعه،‌از این رو در باره‌ی آن بحث نمی‌کنیم.

بنابراین، یک روایت نیست بلکه دو ر وایت است که حمل بر کراهت می‌کنیم. ‌البته اگر در سند این دو روایت محمد بن مسلم نبود،‌ ما آن را طرد می‌کردیم، ولی چون در سند روایت محمد بن مسلم است،‌از این رو نمی‌توانیم آن را طرد کنیم و نادیده بگیریم بلکه ناچاریم که حمل بر کراهت کنیم.

دیدگاه مرحوم سید

مرحوم سید فقط یک کلمه گفت و آن این بود که اگر شخص وارد رکوع شد و امام سر از رکوع برداشت،‌ گفت لا اقل این رکعت برایش حساب نمی‌شود.

نظریه‌ی استاد

ولی ما می‌گوییم که فرق است، گاهی از اوقات من به رکوع می‌روم و امام هم سر از رکوع بر می‌دارد، منتها من امام را در حد رکوع درک می‌کنم، چطور؟

فرض کنید امام جماعتی است که مقید به مستحبات می‌باشد و بیش از حد واجب در رکوع خم می‌شود، چون مستحب است که انسان به قدری خضوع کند که پشتش در حال رکوع صاف بشود به گونه‌‌ای که اگر در پیشتش آب ریختند، آب در به این طرف و آن طرف جریان پیدا نکند، این بیش از حد لزوم است،‌ حد لزوم این است که اصول و ریشه‌ی اصابع و انگشتان به زانو برسد،‌ولی او بیش از این مقدار خضوع کرد و خم شد به گونه‌ای که پشتش صاف شد، فلذا از رکوع بلند شد، منتها هنوز از حد رکوع بالا نرفته بود که من به او اقتدا کردم و در حد لزوم و اجزاء درک کردم،‌در اینجا باید اشکالی نداشته باشد.

بله! در فرع دوم حق با مرحوم سید است و آن اینکه من در رکوع رفتم، حتی امام را در حد لزوم و اجزاء هم درک نکردم.

مرحوم سید بین الفرعین فرق نگذاشت،‌علی الظاهر ایشان به اطلاق آن روایت عمل کرده که گفت:«و إن رفع رأسه قبل أن ترکع»، میزان را «رفع رأسه» قرار داده است،‌ولی «من رفع رأسه» منصرف است به جایی که «رفع رأسه قبل أن ترکع» ومعنایش این است که من به حد لزوم و اجزاء نرسیدم، اما اینکه امام از حال رکوع حرکت کرد و من او را در حد لزوم واجزاء درک کردم، در این صورت اشکالی ندارد.

غالباً آقایان در رکوع به حد لزوم و اجزاء اکتفا می‌کنند مخصوصاً در این ایام که درد کمر هم در میان مردم زیاد شده است،‌ولی قدیم الأیام بعضی از مقدسین بیش از حد واجب و لزوم خم می‌شدند به گونه‌ای پشت شان صاف می‌شد که اگر آب در پشت شان می‌ریختی،‌آب جریان پیدا نمی‌کرد. اگر این گونه انسان در رکوع خم شود، بین رفع رأس و خروج از حد لزوم واجزاء شاید بیش از یک وجب فاصله باشد، در این صورت هرچند امام از حالت رکوع حرکت کرده، ولی من او را در حد لزوم و اجزاء درک کردم، فلذا هیچ اشکالی ندارد.

الفرع الثانی: حکم الرکعات الأخر

فرع دوم این است که اگر کسی بخواهد امام را درک کند، در رکعت اول ‌ لا اقل باید در رکوع درک کند.

حال این پرسش به میان می‌آید که اگر انسان امام را در رکعت اول در رکوع درک کرد،‌آیا لازم است که در رکعات دیگر هم امام را در رکوع درک کند؟

می‌فرماید: لازم نیست که در رکعات دیگر‌(رکعت دوم، سوم وچهارم) هم در رکوع درک کند،‌بلکه همین که در رکعت اول درک کرد کافی است و لازم نیست که در رکعات بعدی هم امام را در رکوع درک کند. البته نه عمداً،‌بلکه اگر مانعی پیش آمد و نتوانست امام را در رکعات بعدی درک کند، اشکالی ندارد.

الفرع الثالث: إذا دخل الجماعة من أول الرکعة،‌و اتفق التأخر

اگر کسی در ابتدای رکعت اول و در حال قرائت، امام را درک کند،‌ آیا لازم است که حتماً در رکوع هم او را درک کند یا درکش در رکوع لازم نیست؟

یا اگر شخص امام را در رکعت اول، در حال رکوع درک کرد، آیا لازم است که در سایر رکعات هم در رکوع درک کند یا درکش در سایر رکعات در کوع لازم نیست؟

می‌فرماید همین که انسان امام را در رکعت اول در کوع درک کرد کافی است. البته در بقیه‌ی هم لازم است که متابعت کند، منتها اگر مانعی پیش آمد و جلوی متابعت را گرفت،‌ جماعتش باطل نیست. اینکه می‌گوییم ماموم باید امام را در رکوع درک کند، این مربوط است به رکعت اول ماموم،‌اما در رکعات بعدی،‌لزوم ندارد که در رکوع درک کند و اگر درک نکرد،‌ جماعت و نمازش باطل باشد.

دلیل مسئله چیست؟

این روایت اصلاً منصوص نیست،‌ولی روایتی داریم که همان روایت عبد الرحمان بن حجاج باشد،‌سه جور از دو امام نقل کرده، گاهی می‌گوید: عن أبی عبد الله، گاهی می‌گوید: عن أبی الحسن، هر موقع بگوید:‌عن أبی الحسن، مراد امام کاظم علیه السلام است،‌چون عبد الرحمان بن حجاج از اصحاب این دو امام است، أبی الحسن الثانی، یا کنیه‌ی امام رضا علیه السلام است یا کنیه‌ی امام هادی، سه روایت است که دوتایش از ابی عبد الله است،‌دوتایش هم از أبی الحسن است، یکی هم از أبی عبد الله، هر سه مضمونش یکی است و آن این است که :

یابن رسول الله! من در نماز جمعه امام را در حمد درک کردم، ولی خواستم رکوع کنم، زحام به من اجازه نداد که رکوع کنم فلذا ناچار شدم که به ستون پناه ببرم، بعد از آنکه آنان به رکوع و سجود رفتند،‌ من به رکوع و سجود رفتم؟

حضرت می‌فرماید: مانع ندارد.

شما باید در اینجا دوتا الغای خصوصیت بکنید:

اولاً: حکم نماز جمعه با حکم نماز ظهر در این قسمت یکی است،‌سوال همه‌اش از نماز جمعه است چون زحام در نماز جمعه است و در سایر نماز‌ها (همانند نماز جمعه) زحام نیست.

ثانیاً: لا فرق بین الرکعة‌ الأولی و بین الرکعة الأخر، هر چند سوال از رکعت اولی است و جواب هم از رکعت اولی می‌باشد، ولی فرق بین الرکعة‌ الأولی و سائر الرکعات نیست.

بنابراین،‌ این مسئله دلیل مستقلی ندارد، جزء اینکه روایت عبد الرحمان بن حجاج را از دو نظر الغاء خصوصیت کنیم و بگوییم هم جمعه را می‌گیرد و ظهر را، و هم رکعت اولی را شامل است و هم غیر رکعت اولی را.

روایات

1: محمد بن علیّ بن الحسین – مراد صدوق است، یعنی هر موقع بگویند: محمد بن علیّ‌ بن الحسین،‌مراد مرحوم صدوق است، چنانچه مراد از: محمد بن الحسن، شیخ طوسی است، محمد بن یعقوب هم کلینی است- باسناده عن عبد الرحمن بن الحجاج – معلوم می‌شود که روایت را از کتاب عبد الرحمن بن الحجاج گرفته و سندش را در آخر «من لا یحضر الفقیه» آورده ، سند هم صحیح است- عن أبی الحسن علیه السلام «فی رجل صلّی فی جماعة‌ یوم الجمعة فلمّا رکع الإمام ألجأه الناس إلی جدار أو اسطوانة فلم یقدر علی أن یرکع فلا یسجد حتّی رفع القوم رؤوسهم، أیرکع ثم یسجد و یلحق بالصفّ و قد قام القوم أم کیف یصنع؟ قال: یرکع و یسجد ثمّ یقوم فی الصفّ لا بأس بذلک»

این اصلاً محل بحث ما نیست، محل بحث ما رکعت اولی است،‌ولی چون در رکعت اول امام را در قرائت درک کرده است، حتی رکوعش معتبر نیست،‌ جایی که در رکوع رکعت اول،‌عقب ماندن مضر نیست،‌ در رکعات بعدی هم یا به طریق اولی مضر نیست یا مثل رکعت اول است.

بحث در اینجا عقب ماندن در رکوع رکعت اولی است، ولی اگر این آدم از اول وارد جماعت شده،همان کافی است،‌دیگر لازم نیست که رکوع رکعت اولی را درک کند. قطعاً رکوع رکعات دیگر نیز چنین است، یعنی درکش لازم نیست.

2: محمد بن الحسن،‌باسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی – شیخ روایت را از کتاب محمد بن أحمد بن یحیی گرفته،‌این آدم محمد بن أحمد بن یحیی عمران اشعری است،‌ همه‌ی اینها عرب‌های یمنی هستند، در زمانی که سد معرب شکست، بی آبی سبب شد که یمنی‌های از یمن بیرون بشوند و برخی در حجاز رفتند و بخشی به شام رفتند و بخشی هم در عراق،‌و در نزول امیر المؤمین علیه السلام در کوفه،‌یمنی‌ها پشت سر آن حضرت بودند و از شیعیان بودند،‌بعد از آنکه اموی‌ها بر آنان سخت گیری کردند، ازکوفه فرار کردند و ساکن قم شدند فلذا تمام اشعری‌های شهر قم،‌عرب‌های یمنی هستند،‌روایت را از کتاب محمد بن أحمد بن یحیی گرفته،(‌وفاتش در حدود 290) اتفاق افتاده است- عن أحمد بن محمد- این أحمد بن محمد ممکن است خالد باشد و ممکن است عیسی باشد-، عن محمد بن سلیمان - که توثیق نشده- عن عبد الرحمان بن الحجاج: سألت أبا عبد الله علیه السلام «عن الرجل یکون فی المسجد إمّا فی یوم جمعة، إمّا فی غیر ذلک – اگر این روایت درست باشد‌،دیگر احتیاج به الغای خصوصیت اول نداریم، خود روایت هردو را گرفته است- من الأیام فیزحمه الناس إمّا إلی حائط إمّا إلی اسطوانة، فلا یقدر علی أن یرکع و لا یسجد حتّی رفع الناس رؤوسهم فهل یجوز له أن یرکع و یسجد وحده ثم یستوی مع الناس فی الصف؟ فقال: نعم لا بأس بذلک»

این روایت از نظر سند ضعیف است.

3: و باسناده عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب (متوفای 224) عن عبد الرحمن بن الحجاج – فوتش معلوم نیست،‌منتها از موسی بن جعفر علیهما السلام زیاد روایت نقل کرده است- قال: «سألته عن الرجل یصلّی مع إمام یقتدی به فرکع و سهی الرّجل و هو خلفه لم یرکع حتی رفع الإمام رأسه و انحط للسجود أیرکع ثمّ یلحق بالإمام و القوم فی سجودهم أو کیف یصنع؟ قال: یرکع ثمّ ینحط و یتمّ صلاته معهم و لا شیء‌علیه»

از این سه روایت، در جمعه و غیر جمعه الغاء خصوصیت کردیم، برخی روایت هم که اعم بود،‌ علت استدلال این است که وقتی در رکعت اول، امام را در قرائت درک کند و در رکوع درک نکند، مخلّ نیست، پس در رکعات دیگر نیز چنین است. «تم الکلام فی الفرع الثانی»

الفرع الثالث

اگر من امام را در همان از ابتدای رکعت اول درک کردم،‌امام قرائت را خواند و من هم گوش دادم،‌اما موقع رکوع بخاطر مانع نتوانستم که امام را در رکوع اول درک کنم،‌آیا نماز من صحیح است یا صحیح نیست؟

مرحوم سید می‌‌گوید صحیح است،‌ چون میزان این است که امام را یا در رکوع درک کنی یا قبل از رکوع و در حال قرائت درک کنی و من در حال قرائت درک کردم هر چند در حال رکوع درک نکردم. نمازم صحیح است. چرا؟ چون به قول صاحب جواهر من سابقاً‌ مؤتم بودم و اقتداد کرده بودم، استصحاب بقاء ائتمام می‌کنم.

علاوه بر استصحاب،‌همان روایت عبد الرحمن بن حجاج اگر ناظر بر رکعت اولی باشد،‌دلیل این مسئله است مگر اینکه بگوییم روایت عبد الرحمان بن حجاج ناظر به رکعت اولی نیست، اطلاق دارد،‌اطلاق هم داشته باشد کافی است.

بنابراین، روایت عبد الرحمان یا وارد به رکعت اولی است،‌فبها. و اگر اطلاق دارد،‌اطلاقش هم اینجا را می‌گیریم.

علاوه براین، روایت دیگر هم داریم که خواهیم خواند،‌ولی برای اینکه آقایان با کلمات فقها آشنا بشوند فلذا مقداری از عبارات آنان را می‌خوانیم.

و حاصل کلامه:‌أنّ صحة درک الرکعة‌الأولی رهن أحد الأمرین: اما درک الإمام فی الرکوع فقط، أو ادراک الإمام فی أول الرکعة أو أثناءها.

و القدر المتیقن هو التأخر لعذر، لا ما إذا کان عن عمد.

عبارت مرحوم نراقی

قال النراقی: لو تأخّر المأموم سهواً أو عمداً عن الإمام بقدر فعل أو أکثر، رکن أو غیر-إلی أن قال:- ، کأن یبقی قائماً حتی یرفع الإمام رأسه من الرکوع، أو راکعاً حتی یسجد، أو ساجداً حتی یتشهد، صحّت صلاته و اقتداؤه، کما صرّح به الشهید فی الذکری و المحقق الثانی فی الجعفریة و ظاهر الأول اتفاقنا علیه. و عن التذکرة التوقف و ان یظهر المیل إلی الصحة أیضاً .

عبارت شیخ انصاری

و یقول الشیخ الأنصاری: نعم ربما یظهر من المحکی عن کشف اللثام أن ما ذکره المشهور فی الرکعة الأولی لا اختصاص له بها، بل إدراک أیّ رکعة کانت لا یتحقق إلا بإدراک الرکوع، قال فی مسألة ما لو زوحم المأموم فی صلاة الجمعة ‌عن السجود فی الرکعة الأولی- عند شرح قول الماتن فی القواعد: إنه « لو سجد و لحق الإمام قبل الرکوع تابعه»- ما هذا لفظه: و قد أدرک الرکعتین اتفاقاً فی الأولی، و علی خلاف یأتی فی الجماعة فی الثانیة ، انتهی.

این عبارات علما بود که بیان شد، ولی ما فعلاً‌ کار به عبارت علما نداریم، فعلاً ما ادله را می‌خوانیم.

ادله چند قسم است که یکی از آنها صحیحه‌ی عبد الرحمن بن الحجاج است، از همان اول در ذهن من این بود که روایت عبد الرحمان بن حجاج ناظر است به رکعت اولی، یعنی عین همین مسئله. روایت دوم صحیحه‌ی محمد بن مسلم است و با این روایت می‌‌خواهیم ثابت کنیم که اگر کسی امام را در اول قرائت یا در اثنای قرائت درک کند کافی است و دیگر لازم نیست که در رکوع هم درک کند:

صحیحة بن محمد بن مسلم،‌عن أبی جعفر علیه السلام قال: «إذا أدرکت التکبیرة قبل أن ترکع الإمام فقد أدرکت الصلاة»

فإنّ ظاهره أن إدراک التکبیرة یکفی عن إدراک الجماعة و المفروض أنّ‌ المأموم أدرک تکبیرة‌ الإمام فی الرکوع و إن لم یرکع معه.

استدلال مبنی بر این است که اگر بگوییم مراد از تکبیرة، تکبیرة الإحرام است نه تکبیره‌‌ای رکوع.

اگر بگوییم مراد تکبیرة‌ الإحرام است،شاهد مان نحن فیه است، در مانحن فیه من تکبیرة امام را درک کردم، قرائت و حمد را هم درک کردم، منتها رکوع را درک نکردم.

امام اگر بگوییم مراد از تکبیرة،‌ تکبیر متصل به رکوع است، آنجا هم ممکن است بگوییم شاهد بر این مسئله است،‌چون من امام را در حال قیام درک کردم همین کافی است و لو در رکوع درک نکردم. ظاهر روایت هم تکبیر قبل الرکوع است.