درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
89/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
المسألة التاسعة عشر
إذا نوی الإنفراد بعد قراءة الإمام و أتمّ صلاته فنوی الإقتداء به فی صلاة أخری قبل أن یرکع الإمام فی تلک الرکعة، أو حال کونه فی الرکوع من تلک الرکعة جاز، و لکنّه خلاف الإحتیاط.
مسئلهی نوزدهم این است که شخص میخواهد با یک رکعت امام، دوتا نماز بخواند. این دو حالت دارد،گاهی امام در حال قیام است،من نماز دوم را به او میرسم، گاهی امام در حال رکوع است به امام میرسم، فرض کنید امامی است که حوصله دارد و میخواهد در قنوت دعای مفصل بخواند،همین که امام به قنوت رفت،این آدم با گفتن « اللهم صلّ علی محمد و آله محمد» قصد انفراد میکند،دو رکعت نماز فجر بود،خواندم و تمام شد، یا سه رکعت نماز مغرب بود و تمام شد در حالی که هنوز دعای قنوت امام تمام نشده،دوباره میخواهم نماز عشا را به امام اقتدا کنم، در حالی که در حال قیام است، یک موقع در حال قیام نیست، یعنی دعای قنوت را تمام کرده و در رکوع رفته، من نماز عشا را به امام اقتدا میکنم در حالی که امام در رکوع است،قهراً من دو نماز را با یک رکعت امام اقتدا میکنم و میخوانم، مشکلش یک چیز است و آنکه من دو نماز خواندم و حال آنکه فاتحة الکتاب یکی بود. در هر نمازی فاتحة الکتاب لازم است،من دو نمازم یک فاتحة الکتاب دارد، چون در یک رکعت،دو نماز خواندم و حال آنکه یک «فاتحة الکتاب» خوانده، ظاهر روایت این است که: «لا صلات إلّا بفاتحة الکتاب» یعنی هر نماز برای خودش فاتحة الکتاب میخواهد،منتها یا مباشرة یا نیابة(إمّا مباشرة و إمّا نیابة) اینجا مباشرتاً که من نمیخوانم،قهراً میماند نیابت. امام یک فاتحة الکتاب خوانده آنهم در رکعت دوم، من هم نماز مغرب را با او تمام کردم،و حال آنکه نماز عشاء من که با امام شروع کردم، فاتحة الکتابش همان فاتحة الکتاب نماز مغرب است، ولذا مرحوم سید میفرماید این جایز است، ولی خلاف احتیاط است،خلافش احتیاطش هم این است که ظاهر روایت این است که باید اقلاً هر نمازی یک فاتحة الکتاب داشته باشد و حال آنکه دو رکعت من فقط یک فاتحة الکتاب دارد، و ظاهراً یک چنین نمازی مشمول ادلهی جماعت نیست یا لا اقل شک میکنیم که ادلهی جماعت شامل چنین نمازی است که یک فاتحة الکتاب مال دو رکعت باشد یا نیست؟
ظاهراً مشمول اطلاقات صلات جماعت نیست یا لا اقل شک داریم و همین شک برای ما کافی است که نتوانیم اقتدا کنیم. یلزم که دو رکعت دارای یک فاتحة الکتاب باشد، امام یک فاتحة الکتاب خوانده،من این یک فاتحة الکتاب را هم پای رکعت نماز مغرب حساب میکنم و هم پای رکعت عشاء، و معلوم نیست که یک چنین نماز را ادله میگیرد یا نه؟ ولذا مرحوم امام هم اشکال میکند در همین دو صورت.
المسألة العشرون
لو نوی الإنفراد فی الأثناء الخ.
این مسئله نیز سه صورت دارد:
الف: قصد انفراد کردم، مقداری گذشت، یعنی امام در حال قنوت بود و من قصد انفراد کردم و به رکوع و سجود رفتم و سپس پشیمان شدم و گفتم چرا قصد انفراد کردم، سجودم را طولانی میکنم که امام به من برسد تا دو باره قصد اقتدا کنم و به امام ملحق بشوم. آیا این کار جایز است یا نه؟
ب: مردد شدم که آیا ادامه بدهم یا ادامه ندهم، آیا من دو مرتبه میتوانم قصد ائتمام کنم، مردد شدم، یعنی جازم نبودم، بعداً تصمیم میگیرم که ادامه بدهم.
ج: صورت دوم، یک دقیقه گفتم جدا بشوم،یک دقیقه گذشت، گفتم میخواهم ملحق بشوم، و حال آنکه فاصلهی بین تصمیم اول و تصمیم دوم فقط یک دقیقه است،آیا جایز است یا نه؟ پس ما در این مسئله فروع سه گانه داریم.
در اولی به صورت جزم و قطع جدا می شوم و بعداً ملحق میشوم،در صورت دومی فقط تردید به من دست میدهد که آیا ادامه بدهم یا ادامه ندهم؟
در صورت سوم فاصله کم است،یعنی یک لحظه شیطان وسوسه کرد و گفتم جدا بشوم، دو مرتبه نورانیت پیدا کردم و با خودم گفتم چرا جدا بشوم و خود را از ثواب جماعت محروم کنم.
حکم صورت اول
اما اولی مسلماً جایز نیست.چرا؟ چون دلیل میخواهد.
بله! ما دلیل داشتیم که «من الجماعة ینقلب إلی الإنفراد»،یعنی از جماعت میشود به سوی انفراد منقلب شد و بر گشت، اما دلیل نداشتیم که «و ینقلب من الإنفراد إلی الجماعة».
به بیان دیگر ما اولی را به زور ثابت کردیم که میشود از جماعت به سوی انفراد منقلب شد (ینقلب من الجماعة إلی الإنفراد)،منتها آقایان میگفتند مطلقاً، ولی ما گفتیم در حال عذر. اما در صورت اول عکس است، به این معنا که « ینقلب من الإنفراد إلی الجماعة»، یعنی کان جماعة ثمّ انفرد ثمّ اجتمع مع الإمام،از انفراد به اجتماع دلیل میخواهد، ولو از اول اقتدا کرده بود،ولی در اثناء اقتداء را شکست،صار منفرداً و اگر بخواهد دو مرتبه به جماعت ملحق بشود، «الجماعة أمر شرعی،الصلاة أمر عبادیّ»، فلذا دلیل میخواهد و حال آنکه ما نداریم.
حکم صورت دوم
صورت دوم این بود آیا تا آخر نماز با این امام باشم یا نباشم، یعنی تردید پیدا کردم که آیا تا آخر باشم یا نباشم؟ دو مرتبه میگویم چرا جدا بشوم فلذا تصمیم میگیرم که تا آخر با امام باشم. اینهم مشکل است. چرا؟ لأنّ التردّد قطع الإئتمام، یعنی همین که من تردد پیدا کردم، با تردد من، قصد ائتمام هم رفت، تردد با قصد ائتمام سازگار نیست وقتی سازگار نشد، بر میگردد به همان قسم و لذا ما دلیلی نداریم که از انفراد انسان به جماعت ملحق بشود.
حکم صورت سوم
صورت سوم نیز مثل اولی است که قصد جماعت داشتم، یک دقیقه جداً جدا شدم، ولذا فرض کنید که یک کمی هم عمل را انجام دادم، ولی فوراً میخواهم ملحق بشوم،براین هم دلیل نداریم، یعنی نه بر اولی دلیل داریم و نه بر سومی. اما دومی یک کمی اسهل است چون شک است. سومی هم بی دلیل است،یعنی همین که شما قطع کردید، «صرت منفرداً» دلیل نداریم که انسان منفرد،دو مرتبه میتواند مؤتم باشد و اهل جماعت.
المسألة الحادیة و العشرون
لو شک فی أنّه عدل إلی الإنفراد أم لا، بنی علی عدمه.
فرض کنید که من مشغول نماز خواندن هستم و دارم نماز میخوانم، در اثناء نماز نمیدانم که من قصد انفراد کردم یا قصد نکردم؟ خدا برکت بدهد به استصحاب، سابقاً من مؤتم بودم و اقتدا کرده بودم، الآن شک دارم که آیا مؤتم هستم یا نه؟ استصحاب میکنم ائتمام را و میگویم الآن هم مؤتم هستم.
المسألة الثانیة و العشرون
ما دراین مسئله چند فرع داریم:
فرع اول
فرع اول این است که آیا بر امام در جماعت قصد قربت شرط است یا قصد قربت شرط نیست؟ فعلاً ما همین فرع را بحث میکنیم.
آیا امام که برای جماعت در مسجد میآید و جمعیتی به او اقتدا میکنند، قربة إلی الله جماعت را بر پا کند یا در جماعت قصد قربت لازم نیست و همین که در اصل نماز قصد قربت داشته باشد کافی است؟
ههنا فرق بین الصلاة و بین إقامةالصلاة مع الجماعة.
در اصل نماز قصد قربت شرط است،آیا در جماعت هم قصد قربت شرط است یا شرط نیست؟
فرع دوم
فرع دوم این است که اگر امام در جماعت قصد جاه کرد نه ریاء، بعداً توضیح خواهیم داد که ریاء غیر از قصد جاه میباشد، اگر امام به وسیلهی نماز جماعت قاصد جاه است، آیا جماعتش باطل است یا باطل نیست؟
سه مسئله در اینجا جای بحث و کلام نیست:
1: امام باید در اصل نماز قصد قربت کند، و الا اگر نماز را هم برای غیر خدا بخواند، حتماً نمازش باطل است پس در اصل نماز قصد قربت واجب است.
2: آیا امام باید عنوان جماعت را قصد کند،مثلاً اینکه در محراب مسجد ایستاد میشود،حتماً باید عنوان جماعت را قصد کند یا قصد عنوان جماعت لازم نیست؟
ظاهراً قصد عنوان جماعت لازم نیست. چرا؟ چون وظیفهی امام خواه منفرد باشد یا مردم به او اقتدا کند یکی است ولذا لازم نیست که عنوان جماعت را قصد کند. گاهی انسان برای نماز میآید و یکی هم به او اقتدا میکند بدون اینکه او متوجه باشد که کسی به او اقتدا کرده است.
پس باید در اصل نماز قصد قربت کند، اما قاصد عنوان جماعت لازم نیست. چرا؟ چون وظیفهی امام جماعةً و منفرداً یکی است و هیچ فرق نمیکند، یعنی اگر تک و تنها هم باشد، همان را باید انجام بدهد،اگر امام هم باشد،باز باید همان را انجام بدهد که منفرداً انجام میداد. ولذا در جماعتش قصد عنوان جماعت لازم نیست.
3: ماموم باید قصد عنوان جماعت بکند، چرا؟ چون ماموم نمازش منفرداً با نمازش جماعةً فرق میکند چون اگر منفرد باشد، حمد و سوره میخواند، اما اگر با جماعت باشد، حمد و سوره از او ساقط است،منفرد باشد زیادی رکن مبطل است، اما اگر جماعت باشد،زیادت رکن مبطل نیست.
منفرد باشد در مقام شک حق رجوع به امام ندارد،اما اگر قصد جماعت کند، در مقام شک حق رجوع دارد، یعنی در شک رجوع به امام میکند.
پس سه مطلب فعلاً بدون اشکال است:
الف: امام باید در اصل نماز قاصد قربت باشد.
ب: بر امام لازم نیست که عنوان جماعت را قصد کند.
ج: ماموم هم باید در اصل نماز قصد قربت کند و هم باید قصد عنوان جماعت نماید. چرا؟ زیرا عنوان جماعت اثری دارد که که منفرد آن اثر را ندارد.
بررسی فرع اول
بعد از روشن شدن این مطالب، لازم است که سراغ اصل فرع اول برویم و آن اینکه:
هل یعتبر فی الإمام قصد الجماعة أم لا ؟
یعنی علاوه براینکه امام بر اصل نماز باید قصد قربت کند، در جماعت هم قصد قربت کند، یا در جماعت قصد قربت لازم نیست؟
نظریهی آیة الله حائری
مرحوم آیة الله حائری در کتاب «الصلاة» یک تحقیقی دارد و من از آنجا نقل میکنم و آن این است که انسان باید در اصل طبیعت قصد قربت کند، نماز که میخواند باید نماز را برای خدا بخواند، اما اینکه آیا در خصوصیات این طبیعت هم باید قصد قربت بکند یا نه؟
مثال: «نماز» اصل طبیعت است، خصوصیاتش جماعت است،آیا در جماعت هم باید قصد قربت بکند یا نه؟
اگر مولا به یک شیء امر کند،مسلماً در اصل طبیعت قصد قربت لازم است، اما قالب این طبیعت و اینکه من این طبیعت را در قالب جماعت میآورم یا در قالب فرادی،آیا نسبت به خصوصیت هم قصد قربت لازم است یا لازم نیست؟
ما میگوییم اگر خصوصیاتش همهاش حلال شد، قصد قربت لازم نیست حتی ممکن است برخی را بر برخ دیگر ترجیح بدهیم،مثلاً من میخواهم در هوای سرد وضو بگیرم و هم آب سرد در اختیار دارم و هم آب گرم، من بجای آب سرد، آب گرم را انتخاب میکنم و با او وضو میگیرم، آیا وضوی من صحیح است یا نه؟ وضوی من صحیح است. چرا؟ شرع مقدس به من فرموده وضو بگیر، خصوصیات را در اختیار من نهاده است و لذا من هم میتوانم با آب سرد وضو بگیرم و هم با آب گرم، و من در اینجا آب گرم را انتخاب میکنم و با او وضو میگیرم،یعنی طبق طبیعت خودم عمل میکنم، طبیعت من در زمستان ایجاب میکند که با آب گرم وضو بگیرم،من هم با آب گرم وضو میگیرم، در تابستان طبیعت من اقتضا دارد که با آب سرد وضو بگیرم فلذا با آب سرد وضو میگیرم. اینها اشکال ندارد و به اینها نمیگویند هوا و هوس، داعی من بر اصل نماز امر خداست، خصوصیات را هم شرع مقدس برای من حلال کرده است، هر کدام را که دلم بخواهد،انتخاب میکنم ولذا اگر در زمستان با آب گرم وضو بگیریم، اشکالی ندارد چون هردو (آب گرم و سرد) جایز بود، ولی من این را انتخاب کردم.
اما اگر خصوصیات را در حرام انتخاب کند، آن باطل میشود، مثلاً نماز جماعت را ریاء بخواند، این مسلماً باطل است. چرا؟ به جهت اینکه مولا خصوصیات حلال را در اختیار شما نهاده نه خصوصیات حرام را.
پس در جماعت قصد قربت لازم نیست، چرا؟ چون شارع مقدس آن را در اختیار من نهاده است، یعنی من میتوانم نمازم را هم فرادی بخوانم و هم با جماعت، ولی هر جور که دلم خواست انتخاب میکنم فلذا گاهی فرادی را انتخاب میکنم و گاهی جماعت را. هردو هم حلال است.
بله! من حق ندارم که در خصوصیات، فرد حرام را انتخاب کنم، مثلاً در جماعت ریاء کنم و ریاء غیر از جاه است. آن مسلماً باطل است. چرا؟ چون اگر فرد حرام شد، قهراً طبیعت هم مبغوض است، وقتی فرد حرام است، طبیعت هم مبغوض است.
حضرت امام گاهی این گونه مثال میزد و میگفت مثل این ماند که انسان یک شربت گوارا و خوب را در یک ظرف کثیفی به مولا تقدیم کنم، مسلماً مولا ناراحت میشود و بدش میآید، هر چند داخلش شربت گواراست. اما خصوصیاتش بسیار ناجور است.
پس ما در فرع اول به این نتیجه رسیدیم که اصل نماز قصد قربت میخواهد،اما جماعت قصد قربت نمیخواهد، اما ریاء مبطلش است، لازم نیست که من قاصد قربت باشم، بلکه چون جماعت آسان است فلذا جماعت را انتخاب میکنم،یعنی روی یک علاقهی داخلی جماعت را انتخاب میکنم.
بنابراین، انسان باید فرق بگذارد بین طبیعت و بین خصوصیات، طبیعت قصد قربت میخواهد،اما خصوصیات مادامی که محلل است قصد قربت نمیخواهد.
بله! اگر فرد حرامش را بیاورد، مسلماً نمازش باطل است.
الفرع الثالث: فرع سوم را عنوان میکنم، توضیحش را در جلسهی آینده بیان خواهم کرد ، یک امام جماعتی است که هر چند قاصد ریاء نیست، یعنی نمیخواهد جماعت را برای غیر خدا بخواند، نمیخواهد ریاء کند، ولی قاصد جاه است.
سوال این است که مراد از جاه چیست.
متن عروة الوثقی
لا یعتبر فی صحّة الجماعة قصد القربة من حیث الجماعة بل یکفی فی أصل الصلاة- این فرع را خواندیم و من هم با ایشان موافق هستم، البته تقوا ایجاب میکند که انسان قاصد قربت باشد-
فلو کان قصد الإمام من الجماعة الجاه أو مطلب آخر دنیوی.
سوال این است که قصد جاه چیست که غیر از قصد ریاء باشد؟
«جاه» به معنای فخر فروشی به دیگران است و میخواهد بفهماند که یک چنین مقامی دارم، ببینید که این همه مردم پشت سر من نماز میخوانند، نماز را برای خدا میخواند و در جماعت هم ریاء نمیکند،اما از این مسیر میخواهد یکنوع استفاده اجتماعی کند و میخواهد به دیگران بفهماند که ببینید این همه جمعیت پشت سرمن اقتدا میکنند.
آیا اگر قصد جاه کند،جایز است یا جایز نیست،ریاء نمیکند، منتها قصد جاه میکند،آیا این جایز است یا جایز نیست؟
مرحوم سید میگوید قصد جاه مبطل نیست،اما کسانی که حاشیه بر عروة زدهاند میگویند مبطل است. «فلو کان قصد الإمام من الجماعة الجاه أو مطلب آخر دنیوی،ولکن قاصداً للقربة فی أصل الصلاة صحّ.»