درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/01/09

بسم الله الرحمن الرحیم

المسألة الرابعة عشر

الأقوی و الأحوط عدم نقل نیّته من إمام إلی إمام آخر اختیاراً و ان کان الآخر أفضل و أرحج الخ.

فرع اول

مسئله‌ی چهاردهم این است که انسان به یک فرد فاضلی اقتدا کند، سپس یک فرد افضلی هم پیدا شد و شروع به خواندن نماز کرد،‌آیا می‌شود از فاضل به افضل عدول نمود یا نه؟

مثال

فرض کنید امام اول هاشمی نیست، امام دوم هاشمی است یا امام اول امّی است، اما امام دوم عالم است، آیا انسان می‌تواند در وسط نماز،‌از امام اول به امام دوم بخاطر فضیلتی که دارد عدول کند یا نه؟

فرع دوم

فرع دوم این است که اگر برای امام جماعت حادثه‌ای رخ داد، گاهی حادثه قبل است و گاهی حادثه بعد است، گاهی از اوقات سبب متقدم است،یعنی معلوم می‌شود که این آدم وارد مسجد که شده اصلاً وضو نداشته، مثلا شروع کرده به خواندن نماز و در اثنای نماز یادش آمد که من فاقد وضو بود‌ه‌ام.

و گاهی در اثنای نماز حادثه رخ می‌دهد، مثلاً بدون اخیتار محدث می‌شود یا غش می‌کند یا خون دماغ می‌شود یا دل درد می‌شود به گونه‌ای که از ادامه نماز عاجز می‌شود، در اینجا دست یک نفر را می‌گیرد و جای خودش می‌نشاند، او امام می‌شود و لذا مردم بقیه‌ی نماز را با امام جدید می‌خواند.

بنابراین، در اثنای نماز عدول از امامی، به امام دیگر جایز نیست مگر اینکه یکی از این حوادث برای امام پیش بیاید. که در این صورت عدول از امامی به امام دیگر اشکالی ندارد.

فرقش با اولی این است که در اولی از روی اختیار می‌خواهد از امامی به امام دیگر عدول کند، ولی در دومی از روی اضطرار می‌خواهد به امام دیگر عدول کند.

چون امام اول به علتی نمی‌تواند نماز را ادامه دهد،یعنی یا می‌میرد، یا بدون اختیار محدث می‌ شود یا دل درد می‌شود یا خون دماغ می‌شود یا غش می‌کند، در یک چنین موردی یکی از مامومین جای امام می‌ایستد و بقیه نماز را به قصد امامت با مردم انجام می‌دهد.

بررسی ادله‌ی مسئله

اما اینکه چرا در حال اختیار انسان نمی‌تواند از امامی به امام دیگر (بخاطر فضیلتی که دارد) عدول کند؟

هر چند در این زمینه روایت نداریم تا برای عدم جواز عدول به روایت تمسک کنیم، ناچاریم سراغ قواعد برویم و از روی قواعد اثبات کنیم که عدول جایز نیست.

از آنجا که نماز جماعت یک نماز توقیفی است.

به عبارت دیگر عبادات از امور توقیفی است، از این رو تا از شرع مقدس دلیلی نیامده، ما نمی‌توانیم شکل جماعت را عوض کنیم. البته جماعت امر عرفی است،‌اما جماعت در عبادت امر توقیفی است، یعنی اصل در عبادات توقیفی بودن است و لذا ما حق نداریم که بدون دلیل شرعی از موضوعی به موضوع دیگر منتقل بشویم.

علاوه براین، اطلاقی هم در کتاب جماعت نداریم که انسان به اطلاق آن تمسک کند، یعنی ما در کتاب جماعت یک دلیلی نداریم که دارای اطلاق باشد تا بشود از آن استفاده‌‌ اطلاق کند.

إن قلت: ممکن است کسی بگوید می‌تواند از امام اول به امام دوم عدول کند، چرا؟ استصحاب کند، چطور؟ قبل از آنکه من به امام اول اقتدا کنم،‌ آیا می‌توانستم به امام دوم اقتدا کنم یا نه؟‌ بله! یعنی می‌توانستم اقتدا کنم. الآن که شک دارم که بعد از آنکه به امام اول اقتدا کردم، آیا باز هم می‌توانم به امام دوم اقتدا کنم یا نه؟ اصل استصحاب می‌گوید الآن هم می‌توانی به امام دوم اقتدا کنی.یعنی اصل جواز بقاء اقتدا است.

قلت: در اینجا استصحاب جاری نمی‌شود چون موضوع عوض شده است. جواز الإقتداء موقعی بود که من به فاضل اقتدا نکرده بودم، در اینجا می‌توانستم به افضل اقتدا کنم، اما حالا که به فاضل اقتدا کردم و سرنوشتم مشخص شده است، دیگر بدون دلیل نمی‌توانم به دومی اقتدا کنم. «لا تنقض الیقین بالشک» در جای جاری است که قضیه‌ی متیقنه با قضیه‌ی مشکوکه یکی باشند و در اینجا یکی نیستند،یعنی موضوع در اینجا عوض شده است ولذا کسی حق ندارد که در اثنای نماز از فاضل به افضل عدول کند.

بررسی فرع دوم

فرع دوم این بود که در اثنای نماز برای امام جماعت یکی از حوادث مذکوره (بدون اختیار) رخ بدهد، در اینجا عدول از امامی به امام دیگر منصوص است، یعنی روایات فراوانی داریم،‌ولی قبل از آنکه روایات را مورد بررسی قرار بدهیم، باید ببینیم که مسئله در میان فقهای ما چگونه است، آیا مفتابه است یا مفتابه نیست؟

از عبارت فقها و بزرگان روشن می‌شود که آیا مفتابه است یا نه، چون بعداً که روایات را می‌خوانیم، باید روایات معرض عنه نباشد.

عبارت علامه

قال العلامة:‌لو أحدث الإمام أو أغمی علیه أو مات أو مرض قدّم هو أو المأمومون من یتمّ بهم الصلاة استحباباً لا وجوباً - چرا استحباباً؟ چون ماموم می‌تواند نمازش را فرادی بخواند، اما اگر بخواهند نماز را با جماعت ادامه بدهند، باید یکی جای امام بیاید- عند علمائنا أجمع و به قال مالک و أبوحنیفه و الثوری و أحمد و اسحاق و أبوثور و الشافعی فی الجدید. کلمه‌ی «فی الجدید» قید «والشافعی» است، شافعی آرائش در بغداد قدیم است، در مصر آرائش قدیم است و ایشان کتاب «عمر» را در مصر نوشته است. إلی أن قال: و قال الشافعی فی القدیم لا یجوز » التذکرة4/320، المسألة 593.

و قال (علامه) أیضاً فی صلاة الجمعة: لو أحدث الإمام فی صلاة الجمعة أو غیرها أو خرج بسبب آخر، جاز أن یستخلف غیره لیتّم بهم الصلاة عند علمائنا أجمع» التذکرة: 4/28، المسألة391.

عبارت محقق اول

و قال المحقق: و إذامات الإمام أو أغمی علیه فی الأثناء أستنیب من یتمّ الصلاة بهم»

عبارت صاحب جواهر

و قال صاحب الجواهر:فی شرحه العبارة «بلا خلاف معتد‌به».

معلوم می‌شود که یک مخالف شاذ داریم.

«إنّما الکلام» آیا ما می‌توانیم از مواردی که منصوص است به غیر منصوص تعدی کنیم یا نمی‌توانیم؟

مثلاً زمان جنگ و هنگام بمباران است، امام از ترس بمباران یا از ترس اینکه ممکن است کسی در هنگام نماز جماعت او را ترور کند، فرار می‌کند، آیا کس دیگر می‌تواند جانشین او بشود یا نه؟

از این رو ما ناچاریم که روایات را بخوانیم، بعد از آنکه روایات را خواندیم، باید ببینیم که آیا می توانیم القاء خصوصیت کنیم یا نه؟ عنوانی که شماره گذاری شده علی الظاهر هفت تاست:

الأول: الموت

1: محمد بن علیّ بن الحسین (صدوق) باسناده عن الحلبی – حلبی در زمان امام صادق علیه السلام است، مرحوم صدوق دویست سال بعد از امام صادق علیه السلام می‌باشد، چطور ایشان می‌تواند از حلبی نقل کند؟ از کتابش نقل کرده و نقل از کتاب را می‌گویند: وجادة، وجادة را می‌گویند حجت نیست بلکه باید نسبت به آن کتاب سند داشته باشد، ولذا در آخر کتاب «من لایحضر الفقیه» سندش را به این کتاب نقل کرده و فرمود که من روایاتی که از کتاب حلبی گرفتم، سندم نسبت به این «کتاب» این است، یعنی من این کتاب را پیش این شیخ خوانده‌ام، او نیز پیش شیخ قبلی خوانده است و هکذا تا برسد به مؤلّف کتاب.

إن قلت: ممکن است کسی بپرسد که اگر وجاده صحیح نیست، پس چطور ما از کافی، من لا یحضر الفقیه، تهذیب و کافی نقل روایت می‌کنیم و حال‌ آنکه همه‌اش وجادة است.

قلت: فرقش روشن است، چون این کتاب‌ها نسبتش به مؤلّف اظهر من الشمس است، یعنی قطعاً کتاب کافی مال کلینی است و اگر نسبت به آن سند هم نقل کنیم از باب تبرک و تیمن است.

اما کتاب‌های اصول قدیمی که همه‌اش خطی بوده‌اند، صدور آنها نسبت به مؤلّف قطعی نبوده است، زیرا

چه بسا ممکن است دست برده‌ باشند و لذا ناچارند که نسبت به همه‌ی این کتاب‌ها سند داشته باشند.- عن أبی عبد الله علیه السلام« أنّه سأل عن رجل أمّ قوماً فصلّی بهم رکعة ثمّ مات، قال: قال یقدّمون رجلاً آخر و یعتدون بالرکعة (آن رکعت پیشین را حساب می‌کنند، معلوم می‌ شود که این رجل جزء مامومین نبوده، چون اگر جزء مامومین بود، نمی‌گفت فیعتدّ بالرکعة و الا اگر جزء مامومین قبلی می‌بود، مامومین هم همان رکعت را خوانده،‌به زودی بیان خواهیم کرد که آیا حتماً باید از مامومین جای خودش بگذارد یا غیر مامومین را هم می‌تواند جای خودش بگذارد. ) فیعتّد بالرکعة و یطرحون المیّت خلفهم و یغتسل من مسّه- چرا می‌گوید: «و یغتسل من مسّه»، و حال آنکه میت به این زودی سرد نمی‌شود؟ در روایت بعدی خواهد آمد که می‌گوید: لا یغتسل» الوسائل:ج5،الباب 43، الحدیث 1.

2: ما رواه فی الإحتجاج،‌ قال: «ممّا خرج عن صاحب الزّمان علیه السلام إلی محمد بن عبد الله بن جعفر الحمیری حیث کتب إلیه روی لنا عن العالم علیه السلام أنّه سئل عن إمام قوم صلّی بهم بعض صلاتهم، و حدثت علیه حادثة کیف یعمل من خلفه؟ فقال یؤخّر و یتقدّم بعضهم و یتّم صلاتهم و یغتسل من مسّه» این حدیث همانند حدیث قبلی می‌گوید :«و یغتسل من مسّه».

و فی التوقیع «لیس علی من نحّاه إلّا غسل الید» الوسائل:‌ج 2،‌الباب 2 من أبواب غسل الس، الحدیث 4.

در توقیع آمده که فقط دست خودش را می‌شوید، چون بدن میت نجس می‌شود و این آدم به بدن او دست زده فلذا باید دستش را آب بکشد.

الثانی: الحدث المبطل للوضوء

اگر در اثنای نماز از امام حدثی سر بزند و قوه‌ی ماسکه خود را از دست بدهد، نماز خودش باطل می‌شود،‌اما نماز مامومین باطل نمی‌شود،‌ غایة ما فی الباب یک نفر باید جای امام بیاید و نماز را تمام کند.

1: محمد بن الحسن باسناده عن علیّ بن جعفر أنّه «سئل أخاه موسی بن جعفر علیه السلام عن الإمام أحدث فانصرف و لم یقدّم أحداً ما حال القوم؟ قال: لا صلاة لهم إلّا بامام فلیقدّم بعضهم فلیتّم بهم ما بقی منها و قد تمّت صلاتهم» الوسائل: ج5، الباب 72، الحدیث1.

فرض کنید در وسط نماز، امام جماعت محدث شد و از خجالتی سرش را پایین انداخت و از مسجد بیرون رفت، دیگر حواسش نبود که برای مامومین یک فکری بکند، در اینجا مامومین یکی را جلو می‌اندازد.

2: محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، عن نضر- نضر بن سوید، عن هشام بن سالم،‌عن سلیمان بن خالد – روایت صحیحه است- قال:« سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل یؤمّ القوم فیحدث و یقدّم رجلاً قد سبق برکعة کیف یصنع؟ قال: لا یقدّم رجلاً قد سبق برکعة، و لکن یأخذ بید غیره فیقدّمه» الوسائل: ج 5، الباب 41 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث 1.

از این حدیث معلوم می‌شود که یک نفر به صورت فرادی نماز می‌خوانده که یک رکعت جلوتر بوده، ازحضرت می‌پرسد که چه کار کند؟ حضرت می‌فرماید آنکس را که یک رکعت جلوتر بوده، امام قرار ندهید، بلکه دست یکی از مامومین را بگیرید و او را به عنوان امام مقدم کنید.

3: و باسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی، بن الحسن بن علیّ بن فضّال، عن الحسن بن علیّ، عن الحکم بن مسکین، عن معاویة بن شریح قال: «سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إذا أحدث الإمام و هو فی الصّلاة لم ینبغ أن یقدّم إلّا من شهد الإقامة»

الوسائل: ج 5، الباب 41 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث الحدیث2.

مگر کسی که از اول با اینها بوده،‌یعنی حق ندارند که افرادی را که مقدم یا مؤخر از اینهاست، مقدم کنند.

3: محمد بن الحسین باسناده عن معاویة بن میسرة، عن الصّادق علیه السلام قال: «لا ینبغی للإمام إذا أحدث أن یقدّم إلّا من أدرک الإقامة» الوسائل: ج 5، الباب 41 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث 3.

البته روایات در این زمینه زیاد است و من خواستم از باب نمونه همین مقدار را بیان کنم.

الثالث – السادس: الرعاف و الأذی فی البطن القی و الدّم

یعنی اگر امام خون دماغ شد یا دچار دل دردی شد یا قی و استفراغ کرد یا خونی از بدنش بیرون آمد که نماز را باطل می‌کند،‌این عناوین در روایات هم آمده است.

روی الصدوق مرسلاً قال: «قال أمیر المؤمنین علیه السلام ما کان من إمام تقدّم فی الصّلاة و هو جنب ناسیاً أو أحدث حدثاً أو رعف رعافاً أو أذی فی بطنه فلیجعل ثوبه علی أنفه ثمّ لینصرف و لیأخذ بید رجل فلیصلّ مکانه ثم لیتوضّأ و لیتمّ ما سبقه من الصلاة، و إن کان جنباً فلیغتسل فلیصلّ الصّلاة کلّها»

الوسائل: ج5، الباب 72، الحدیث2.

ما روی عن سلمة أبی حفص،‌عن أبی عبد الله علیه السلام: « إنّ علیاً کان یقول لا یقطع الصلاة الرعاف و لا القیء و لا الدّم فمن وجد أذی فلیأخذ بید رجل من القوم من الصف فلیقدّمه یعنی إذا کان إماماً» الوسائل: ج 4، الباب 2 من أبواب قواطع الصلاة،‌الحدیث 8.

و باسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی، عن العباس بن معروف،‌عن ابن سنان (مسکان) عن طلحة بن زید، عن جعفر – معلوم می‌شود که این آدم زیدی مذهب است، هر گاه در روایات گفتند: جعفر! معلوم می‌شود که یا سنّی هستند یا زیدی مذهب –عن أبیه علیه السلام قال: «سألته عن رجل أمّ قوماً فأصابه رعاف بعد ما صلّی رکعة أو رکعتین، فیقدّم رجلاً ممّن قد فاته رکعة أو رکعتان، قال: یتمّ بهم الصلاة ثمّ یقدّم رجلاً فیسلّم لهم و یقوم هو فیتمّ بقیّة صلاته» الوسائل: ج 5، الباب 40 من أبواب صلاة الجماعة،‌الحدث5.

این روایات خیلی شذوذ دارد از نظر توضیح المسائل، اولاً امام جماعت این همه فعل کثیر انجام می‌دهد، بعداً از همانجا که رسیده بوده،‌نماز را ادامه می‌دهد.

ثانیاً: مامومین اگر بخواهند میت را پشت سر بگذارند،‌این فعل کثیر است، مامومین اگر بخواهند یکی را جلو بیندازد،‌این دست کسی را گرفتن است و ممکن است یکی حاضر بشود و دیگری حاضر نشود،‌با تمام این افعال کثیر جماعت درست است،یعنی بقیه نماز هم درست است و این اختلافات، مایه‌ی بطلان جماعت نیست، جماعت بقیه درست است و امام هم از سر می‌گیرد.