درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

88/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما درباره دو مرحله است:

یکی اینکه نوافل ماه رمضان را نمی‌شود با جماعت خواند.

مرحله دوم این است که اصلاً نوافل را نمی‌شود با جماعت خواند. فلذا ما باید هر دو مرحله را بررسی کنیم. یعنی هم مرحله‌ی اول را که نوافل ماه رمضان را نمی‌شود با جماعت خواند، و هم مرحله‌ی دوم را که اصلاً مطلق نوافل (حتی نوافل یومیه و لیلیه) را نمی‌شود با جماعت خواند

اما نوافل رمضان، علی الظاهر آن شش روایتی که خواندیم برای رمضان کافی است. عمده مطلب این است که ما بتوانیم غیر رمضان را هم ثابت کنیم. همان روایت اولی و روایت چهارم هرچند موردش در رمضان است. اما ظاهر ضرب قاعده کلیه است، افاده ضابطه کلیه است. همان روایت اولی صغری و کبری هست، حتی صغری و کبری هم در آنجا آمده است. برگردیم و ببینیم روایت چهارم چگونه است؟ در روایت چهارم هم قانون کلی است.

(ما رواه سلیم بن قیس الهلالی. قال: خطب امیرالمؤمنین علیه السلام إلی أن قال: و قد أمرت الناس ألّا یجتمعوا فی شهر رمضان إلّا فی فریضة و أعلمتهم أنّ اجتماعهم فی النوافل بدعة»

کأنّه نافله رمضان، صغرایی است از این کبری؛ معلوم می‌شود که مطلقا ممنوع است.

و تنادی بعض اهل عسکری)بعضی‌ها که جزء سپاه من بودند با من مخالفت کردند، گفتند: ( ممن یقاتل معی: یا اهل الاسلام غیّرت سنّة عمر و ینهانا عن الصلاة فی شهر رمضان تطوّعاً و قد خفت أن یثوروا فی ناحیة جانب عسکری ...) الحدیث.

گفتم بروید و هر که را می‌خواهید انتخاب کنید و نماز را با او بخوانید. بنابراین ماه رمضانش مسلّم است. از قواعد کلی که در این روایت اولی و در روایت چهارم آمده، مطلق نوافل را می‌فهمیم.

(ما رواه ابن ادریس فی آخر السرائر من کتاب أبی القاسم جعفر بن محمد بن قولوی (ما یک محمد بن قولویه داریم و یک جعفر بن محمد بن قولویه، این ابن قولویه که در شیخان مدفون است، جعفر نیست بلکه پدرش است که محمد بن قولویه است، پسر در کاظمین در کنار شیخ مفید دفن است،‌چون مفید شاگرد ایشان است فلذا مفید را در کنار او دفن کردند) عن أبی جعفر و أبی عبدالله: قالا: «لما کان أمیرالمؤمنین علیه السلام بالکوفة أتاه الناس فقالوا: اجعل لنا إماماً یؤمّنا فی رمضان: فقال لهم: لا. ونهاهم أن یجتمعوا فیه، فلمّا أمسوا جعلوا یقولون: ابکوا رمضان! وا رمضاناه! فأتی الحارث الاعور فی أناس فقال: یا أمیرالمؤمنین ضجّ الناس و کرهوا قولک. قال: فقال عند ذلک: دعوهم و ما یریدون و لیصلّ بهم من شاؤوا».

این روایات در باره‌ی نوافل ماه رمضان است البته قاعده کلی نیز از آن استفاده می‌شود.

این دلالت بر غیر رمضان ندارد. قبل از آنکه ما به بخش دوم (مطلق النوافل) برسیم، دو تا نکته را متذکر می‌شویم.

یکی از صحیح بخاری است. صحیح بخاری چاپ قدیم است سه جلد دارد و هر جلدی سه جزء است که در واقع نه جزء می‌شود.

از روایت بخاری استفاده می‌شود که پیامبر چهار شب این نماز را با آنها با نارحتی خوانده و بعداً به خانه‌اش رفته. بعداً روایت مسلم را می‌خوانیم که فقط یک شب پیامبر خواند، آن هم پیامبر نخواند، بلکه آنها آمدند و اقتدا کردند، شب دوم که نیامد، سنگ به خانه‌اش می‌زدند که بیا، حضرت آمد و اظهار ناراحتی کرد.

بخاری می‌گوید چهار شب، صحیح مسلم می‌گوید یک شب.

بخاری:(حدثّنا اسماعیل قال حدّثنی مالک عن ابن شهاب عن عروة بن زبیر عن عایشه أنّ رسول الله صلّی و ذلک فی رمضان، إنّ رسول الله خرج لیلة من جوف اللیل فصلّی فی المسجد و صلّی رجال‌ بصلاته، فأصبح الناس فتحدثّوا) روز که شد، مردم به همدیگر گفتند پیامبر اکرم دیشب از خانه درآمد و نماز نافله را در مسجد خواند و ما اقتدا کردیم.اینها هم به دیگران خبر دادند فلذا شب دوم جمعیت بیشتر شد، باز شب سوم بیشتر شدند (فتحدثوا فاجتمع أکثر منهم فصلّوا معه، فأصبح الناس فتحدّثوا فکثر اهل المسجد من اللیلة الثالثة، فخرج رسول الله فصلّی، فصلّوا بصلاته، فلمّا کانت اللیلة الرابعه عجز المسجد عن اهله) تنگ شد (حتی خرج لصلاة الصبح، فلمّا قضی الفجر أقبل علی الناس فتشهّد ثمّ قال اشهد أن لا اله الا الله، أمّا بعد فإنّه لم یخف علیّ مکانکم ولکن خشیتُ أن تفترض علیکم) می‌ترسم که من بخوانم و این برای شما واجب بشود (فتعجزوا عنها) بروید کنار (فتوفی رسول الله والأمر علی ذلک) سه شب یا چهار شب خواند. و می‌گویند علت اینکه پیغمبر نخواند این بود که ترسید که این مسئله برای آنها واجب بشود.

البته خود این روایت اشکالات مضمونی دارد که آن را در جای خودش گفته‌ایم.

اما از روایت جناب مسلم - همان گونه که من در کتاب «صلاة التراویح بین السنة والبدعة» آؤرده‌ام- استفاده می‌شود که فقط یک شب پیامبر خواند و آن هم غافل، یعنی پیامبر نماز خودش را می‌خواند و اینها مسئله را نمی‌دانستند، آمدند و اقتدا کردند.

«أخرج مسلم عن زید بن ثابت قال احتجر رسول الله عجیرة بخفصة أو حصیر فخرج رسول الله یصلّی فیها فتتّبع إلیه رجال و جاؤوا یصلّون بصلاته قال ثمّ جائوا لیلة فحضروا و افطر رسول الله عنهم - شب دوم نیامد- قال فلم یخرج إلیهم فرفعوا اصواتهم و حسّب الباب - سنگهای ریز را به در می‌زدند که پیامبر بیرون بیاید و این حاکی از بی ادبی آنها نسبت به پیغمبر بوده است-.فحصره الباب فخرج الیهم رسول الله مغضباً فقال لهم رسول الله: ما زال بکم صنیعکم حتی ظننت أنّه سیکتب علیکم فعلیکم بالصلاة فی بیوتکم فإنّ خیر صلاة المرء فی بیته إنّ الصلاة المکتوبة»

صحیح مسلم، ج2، ص178-.

حال آن یکی می‌گوید سه شب، آن دیگری می‌گوید یک شب. علی الظاهر همین یک شب بوده و پیامبر که ایستاده، اینها بدون اجازه پیامبر اقتدا کرده‌اند.

بنابراین هرگز جواز اقامه نوافل رمضان با جماعت حتی با فعل رسول خدا هم ثابت نشده، اینها می‌گویند پیامبر دو شب یا سه شب خوانده و این دلیل بر جواز است.

یلاحظ علیه

اولاً: این معارض دارد. زیرا یکی می‌گوید سه شب خواند، دیگری می‌گوید یک شب؛ و اگر یک شب باشد، این دلیل نیست که پیامبر به اینها اجازه داده است، که تا زمان عمر مردم فرادی می‌خواندند. بعد عمر بن خطاب مسجد آمد و دید هر کس در گوشه‌ای مشغول خواندن نماز است، پیش خودش گفت چه بهتر است که من اینها را جمع کنم و یک امام هم تعیین کنم، ابیّ بن کعب معین شد، او نماز را با جماعت خواند، بار دیگر که عمر آمد، گفت: «نعمة البدعة» چه بدعت زیبایی است.

بنابراین این صلات تراویح که الآن در مسجدالنبی یا مسجد الحرام به این کیفیت می‌خوانند، در ماه رمضان ششصد و بیست رکعت می‌خوانند، اصلاً به این کیفیت نه روایت دارند، نه قرآنی هست، فقط سینه به سینه به اینها رسیده است. اگر روایت باشد، پیامبر یک شب یا سه شب با ناراحتی خوانده، و این دلیل بر تسلیم نمی‌شود، از آنجا که پیامبر خشمگین می‌شود معلوم می‌شود که این کار غیر صحیح بوده است. بر فرض اینکه صحیح بوده باشد، پس «تبعاً للنبی» سه شب شما بخوانید نه اینکه در تمام ماه رمضان ؟!حال با این حالت و کیفیت ما می‌شویم اهل بدعت، و آنها می‌شوند اهل سنّت! این بخاری است و آن هم مسلم.

مرحله‌ی دوم

از این مسئله بگذریم و به مرحله دوم بازگردیم که آیا مطلق نوافل را می‌توان با جماعت خواند؟

روی الصدوق فی الخصال باسناده عن الاعمش (اعمش سنی سیزده امامی بوده، هم سنی بوده و هم نسبت به امام صادق ارادت خالصانه داشته است) عن جعفر بن محمد علیهما السلام فی حدیث شرائع الدین – قال: «و لا یصلّی التطوع فی جماعه لأنّ ذلک بدعة، و کلّ بدعة ضلالة، و کل ضلالة فی النار»

این مطلق نوافل است.

پس مطلق نوافل را گاهی از نوافل رمضان استفاده کردیم، و گاهی هم خودش روایت دارد.

مامون به امام رضا علیه السلام عرض کرد که دلم می‌ خواهد یک رساله‌ی بنویسی و عصار‌ه‌ی اسلام را در آنجا وارد کنی‌،حضرت یک رساله‌ای دارد بنام: «رسالته إلی المأمون» که در عیون أخبار الرضا آمده است

روی الصدوق فی عیون الاخبار باسناده عن الفضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام - فضل بن شاذان امام رضا علیه السلام را درک کرده، در سال 206 فوت کرده.-

من کتابه الی المأمون، قال: «لا یجوز أن یصلّی تطوّع فی جماعة لأنّ ذلک بدعة، و کل بدعة ضلالة و کلّ ضلالة فی النار».

در عین حالی که مسئله تقریباً اجماعی است، برخی از این علمای متأخرین خدشه کرده‌اند. مثلاً‌ از کتاب ذکری شهید اول استفاده می‌شود که مثلاً قائلی هست که می‌شود نافله را با جماعت خواند البته نه در رمضان. صاحب ذخیره علی الظاهر فتوا داده، مرحوم صاحب مدارک توقف کرده. یک همچنین اختلاف کوچکی هم هست. در عین حالی که ما گفتیم هم از روایات رمضان می‌شود استفاده کرد و هم خودش روایات مستقلی دارد. سه نفر اظهار مخالفت کرده‌اند. شهید نقل می‌کند که مخالف دارد، ذخیره انتخاب می‌کند و مدارک توقف.

دلیلشان هم این دو روایت است.

این دو روایت را می‌خوانیم تا روشن شود که دلالت دارد یا نه؟

١.ما رواه الشیخ فی الصحیح عن عبدالرحمن بن ابی عبدالله عن ابی عبدالله علیه السلام أنّه قال:

«صلّ بأهلک فی رمضان الفریضة و النافلة، فانّی أفعله».

به این روایت تکیه کرده‌اند. این روایت ابداً قابل اعتماد نیست، چون اگر بقیه‌ی نوافل را تجویز کنیم، رمضان بین شیعه متفق علیه است، شعار شیعه این است که نوافل رمضان را نمی‌شود با جماعت خواند. همه نقل کرده‌اند که این از بدع دومی است. این روایت می‌گوید هم فریضه و هم نافله را با جماعت بخوانید.

2. عن هشام بن سالم أنّه سأل ابا عبدالله علیه السلام: « المرأة تؤمّ النساء فقال: تؤمّهنّ فی النافلة فامّا المکتوبة فلا.»

از این استفاده کرده‌اند که معلوم می‌شود نافله جماعتش جایز است، زن اگر بخواهد پیش نماز بشود در نوافل پیش نماز بشود نه در فرائض.

اشکال

اولاً: این حکم بر خلاف اتفاق فقها است. انشاءالله درآینده می‌خوانیم که زن حق امامت برای زنان در فریضه دارد. آنجا که به شرائط امام می‌رسیم، خواهیم گفت که «الذکور اذا کان المأموم رجلاً أو فیه رجل و رجال». اما اگر همه نساء باشد، زن می‌تواند امام باشد، ولی در وسط بایستد و مقدم نایستد.

اولاً‌بر خلاف اجماع است.

ثانیاً: این روایت معنای صحیحی دارد و آن این است که این نفل و فریضة صفت جماعت است یا صفت نماز؟ اگر صفت صلات باشد استدلال درست است، آن این است که «الصلاة علی قسمین نافلة و فریضة» زن در نافله امام می‌شود اما در فریضه امامت ندارد.

ولی ممکن است که ما این را صفت جماعت بگیریم، بعضی از جماعت ها نافله است و بعضی فریضه؛ جماعت در صلاة جمعه فریضه است، اما جماعت در صلات عیدین فریضه نیست، در شرائطی که امام غایب است، در آنجا جماعت نافله است. حضرت می‌گوید زن اگر بخواهد امام بشود در جماعت‌های فریضه نمی‌تواند، مثل صلاة جمعه که قوامش با فریضه است. اما در جماعت‌هایی که جماعتش نافله است (کالعیدین) آنجا مانع ندارد.

پس این روایت دو اشکال پیدا کرد:

اولاً: اشکالش این است که با اتفاق علمای شیعه که زن می‌تواند برای زن پیش نماز باشد. اگر ظاهر این روایت را بگیریم، زن در مکتوبة نمی‌تواند امامت کند. از این بگذریم معنا کردیم که نفل و فریضة صفت نماز نیست بلکه صفت جماعت است. گاهی جماعت واجب است،مانند صلاة جمعه که قوامش با جماعت است و نماز جمعه فرادی معنی ندارد. اما اگر آمدیم و جماعت نفل است، مثل صلاة عیدین که هم می‌شود با جماعت خواند و هم می‌شود فرادی خوانند، در آنجا هم می‌تواند امامت کند به شرطی که آن را نافله بدانیم.

«و یمکن أن یقال المکتوبة و النافلة و صفان للجماعة لا للصلاة والمراد بالجماعة الواجبة، الجمعة والعیدین، حیث لا تجوز إمامة المرأة فیها اتفاقاً نصّاً و فتویّ و المراد بالجماعة النافلة أی المستحبّة کالصلاة الیومیّة لاستحباب الجماعة فیها».

پس هر دو را جماعت واجبة کنیم، هم جمعه را و هم عیدین را، و بگوییم جماعت واجب است. اما در ظهر و عصر جماعتش مستحب است، زن امامتش در مکتوبه نیست؛ مکتوبه یعنی در جمعه و عیدین، اما در نافله مانند ظهر و عصر اشکالی ندارد. این تفسیری است که بر حدیث دارم.

سئوال: من اگر نذر کردم که نماز شب را با جماعت بخوانم؟ پس بگوییم این نماز واجب شد، شما گفتید نافله را نمی‌شود. وقتی من نذر کردم که نماز شب را با جماعت بخوانم «صارت واجبة» پس می‌توانم.

مرحوم سید می‌گوید نه! چرا؟ عرض کردیم که نذر نمی‌تواند واقع را عوض کند. نذر نمی‌تواند مستحب را واجب کند. نماز به استحبابش باقی است و آن چیزی که برای من واجب است وفای به نذر است والاّ نماز واجب نیست «النذر لا یقلب الواقع علی ما هو علیه»، وفا به نذر واجب است؛ وفا به نذر هم این است که باید نماز مستحب بخوانم تا وفا به نذر بشود، ما با وفای به نذر نمی‌توانیم احکام را عوض کنیم، مثل این که من نذر کنم با گلاب وضو بگیرم؛ درست می‌شود؟ نه! نذر حکم شرعی را عوض نمی‌کند. نذر می‌کنم که با آب مضاف وضو بگیرم، این درست نمی‌شود.

فقط دو جا پیدا کردم که نذر حکم را عوض کرده: یکی اینکه نذر کنم احرام قبل المیقات را.

سئوال

آیا صلاة غدیر را می‌توانیم با جماعت بخوانیم؟نه! در روایت دارد که پیامبر «صلّی» و بعد هم رفت منبر. معلوم نیست که «صلّی، لعلّ صلّی صلاة الظهر».

تم الکلام در این مسئله‌ای که عنوان کرده بودیم نوافل رمضان با جماعت بالاتفاق نمی‌شود خواند، بقیه نوافل هم معروف است. و فقط یک مخالفی را شهید نقل کرده و مرحوم ذخیره فتوا داده، جناب مدارک هم توقف کرده، دو تا روایت داشتیم.

روایت اول معنا شد یا مردود، من معنا کردم و شما مردود کردید. روایت دوم هم که معنا شد.

الفرع الثانی: ما من عام إلّا و قد خصّ».

گفتیم نافله را نمی‌توانیم با جماعت بخوانیم الاّ صلاة استسقاء. صلاة استسقاء مستحب است؛ هر موقع خشکسالی باشد، مردم با یک وضع خاصی به بیابان بروند و رحمت خدا را طلب کنند. و امامی باشد، قبلش هم سه روز روزه می‌گیرند، با یک شرائطی به بیابان یا مصلّی می‌روند و در آنجا مشغول نماز می‌شوند. حتماً باید با جماعت باشد، چرا؟ اصلاً سیره بر همین جاری است که پیامبر اکرم استسقاء که می‌رفت، نماز استسقاء را با جماعت می‌خواند، علاوه بر این روایت داریم. هم سیره داریم و هم روایت.

اما سیره که آقایان می‌دانند.

روایت

هشام بن حکم عن ابی عبدالله علیه السلام: «سألته عن صلاة الاستسقاء فقال یقرء فیها و یکبّر فیها (کما یقرأ و یکبّر فیهما) یخرج الامام فیبرز الی مکان نظیف فی سکینة و وقار ... الخ».

حتی روایت دارد که حیوان‌ها را نیز همراه خود ببرند. بچه‌ها را ببرند؛ همه را در معرض رحمت قرار دهند. هم روایت داریم بر جماعت و هم سیره داریم.

تم الکلام فی الفرع الثانی.

الفرع الثالث

در عین حالی که گفتیم نافله را با جماعت نمی‌شود خواند، غیر از صلاة استسقاء چند مورد استثنا شده. کبری چیست؟ کبرای ما این است که:

« لا جماعة فی النافلة»،‌ ولی تعدادی استثنا شده:

١. عیدین را می‌شود با جماعت خواند. بنابر این که نماز عیدین در زمان غیبت واجب نیست. در عین حالی که واجب نیست می‌شود با جماعت خواند.

٢. نمازم را فرادی خوانده‌ام، بعداً جماعت منعقد شد. می‌توانم نمازم را با جماعت بخوانم. در حالی که نماز دوم «لیست بواجبة بل نافلة».

٣. «بفریضة المتبرع بها من الغیر» همسایه فوت کرده، چند شبانه روز نماز نخوانده، من می‌خوانم. می‌توانم با جماعت بخوانم و حال اینکه این نافله است، یعنی بر من واجب نیست.

٤. هرچند در دوران جوانی نماز‌هایم را خواندم، ولی احتمال می‌دهم که برخی از نمازهای دوران جوانی من صحیح نباشد. احتیاط استحبابی این است که من اعاده کنم. و حال اینکه همه اینها نفل است؛ در عین حالی که نفل است جماعت بر اینها جاری شده.

مرحوم سید این چهار استثنا را گفته.

محققین و شارحان عروة هر موقع به این استثناها رسیده‌اند، می‌گویند این استثناها، استثنای متصل نیست، بلکه استثنای منقطع است. تمام این چهار استثنا از اول گرفته (عیدین، جماعتی هست اعاده نماز با جماعة، تبرّع، احتیاطی)؛ تمام این استثناها منقطع است «لا جماعة فی النافلة إلّا فی هذه المواضع الاربعة» می‌گویند استثنای منقطع است. چرا؟ اصلاً اینها داخل در مستثنی منه نیست تا شما استثنا کنید؛ مستثنی منه این است که بالذات نافله باشد. و حال آنکه همه‌ی اینها بالذات واجب هستند. عیدین بالذات واجب است، نمازی را که با جماعت اعاده می‌کنم بالذات واجب بوده. همچنین جایی که برای همسایه نماز می‌خوانم، نماز‌های بر عهده همسایه واجب است اگر چه برای من واجب نیست. همچنین نماز احتیاط که احتیاطاً نمازهای دوران جوانی‌ام را قضا می‌کنم که بالذات واجب است.

تمام این استثناها از سید بزرگوار بعید است. اینها بالذات نافله نیستند بلکه بالذات واجب هستند. « ثمّ صاروا نفلاً بالعرض»، اگر ما گفتیم «لا جماعة فی النافلة» نافله‌های بالذات را گفتیم نه نافله‌های بالعرض را.