درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

88/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از اشکالاتی که بر ما میگیرند این است که شما مخالفت عامه را از مرجّحات قرار میدهید و این اصولا درست نیست، چون که بخشی از فتاوای عامه بر اساس کتاب و سنت است. ولی ما عرض کردیم که مخالفت و موافقت کتاب و سنت جزء مرجّحات نیست؛ بلکه از ممیزات است (ممیز الحجة عن اللا حجة)، یعنی در رتبهی متقدم است. مسئله موافقت و مخالفت در جایی است که از این مرحله عبور کنیم، هر دو موافق کتابند، به این معنا که هر دو مخالف نیستند.

ما در آنجا به مخالفت و موافقت ترجیح میدهیم.

ثانیاً نقل به مثل کردیم و گفتیم شما هم مثل همین مطلب را دارید.

مثلا آقای اسفرائینی که در حقیقت پیشوای شوافع هست میگوید اگر از شافعی دو فتوا رسید و ندانیم کدام مقدم، و کدام مأخر است، هر کدام که مخالف ابی حنیفه است آن را بگیرید. حتی شیخ کرخی هم نظیر این مطلب را گفته بود.

حال برای اینکه انسان در یک فقه عالمی قرار بگیرد و بداند که در دنیا چه خبر است، لازم است که فقه را کمی توسعه بدهیم، من یک مواردی را عرض میکنم که اینآقایان عکس این کار را کردهاند. یعنی جاهایی را که دیدهاند فتوای شیعه این است، گفتهاند حتی اگر سنت موافق شیعه هست باید این سنت را ما ترک کنیم. چرا؟ چون موافق شیعه است. من مواردی را متذکر میشوم که بدانیم آنها گاهی از اوقات از مستحبات و از شعارهای اسلامی دست برمیدارند.

بخاطر اینکه شیعه به آن عمل میکنند.

1:یکی از آن موارد مسئله مسطح بودن یا مصنّم بودن قبر است، مسطح این است که «قبر» صاف باشد، مسنّم یعنی پشت باهی باشد.

شیعه میگوید مسنّم حرام است یا مکروه، مستحب این است که مسطح باشد. این آقایان هم معتقدند که سنت همان تسطیح است، حتی نقل میکنند که فلانی میگوید من دیدم قبر حضرت پیامبر مسطّح بود، حتی قبر شیخین نیز مسطّح بود. با اینکه میگویند استحباب و سنت در تسطیح است، ولی ابو حنیفه، مالک و احمد میگویند: «والتسنیم اولی».

چرا؟ میگویند: لأنّ التسطیح صار شعاراً للشیعة، چون تسطیح شعار شیعه است فلذا اگر ما قبرهای خودمان را مسطح کنیم، در حقیقت تمیزی بین ما و آنها نیست و در حقیقت شعار شیعه را احیا کردهایم. و این از فقیهی مانند ابی حنیفه، مالک و احمد...، خیلی بعید است، حال ما نمیدانیم که واقعا خود اینها گفته اند یا تلامیذشان گفتهاند، منتها اینها الآن میگویند:«قال ابوحنیفه، مالک و احمد» یعنی از ائمهی خودشان نقل میکنند که آنها گفتهاند:

«والتسنیم اولی، لأنّ التسطیح صار شعاراً للشیعة »

با اینکه قاسم بن محمد که نوهی ابوبکر است، قاسم فرزند محمد بن ابی بکر است، عایشه خالهاش است. او میگوید من از خالهام خواهش کردم که قبر پیامبر را به من نشان بدهد، خالهام پرده را برداشت و قبر را نشان داد ، دیدم قبر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله مسطح است.

با این همه اسناد باز هم میگویند ما باید این سنت را ترک کنیم. چرا؟ «لأنّه صار شعاراً للشیعة. حال دنیا قضاوت کند که ما بیشتر تعصب داریم یا آنها؟!

ما میگوییم در شناسایی حق و باطل در مرحلهی اخیر مخالف عامه است، اما آنجایی که حق شناسایی شد، دیگر آنجا نمیگوییم که: «خذ مخالف العامة، بلکه میگوییم عامه و خاصه فرق میکند.

ولی آنها میگویند که حتی بعد از روشن شدن حق و باطل و حتی بعد از آنکه سنت برای ما روشن شد، خلاف سنّت عمل کن. چرا؟ به جهت اینکه این شعار شیعه شده است.

2: مورد دومی که میگوییم جهر به «بسم الله» است. امیرمومنان علیه السلام جهر به بسم الله میکرد، اما اینکه آیا در صلوات جهریه، جهر به «بسم الله» میکرده یا در همه صلوات؟ فعلا در این جهتش کاری نداریم.

البته اهل سنت یا مطلقا بسمالله را نمیگویند یا اگر هم بگویند اخفاتاً میگویند. همگان نقل میکنند بر اینکه «کان علی یجهر بالبسمله». ولی بنیامیه برای اینکه یک نوع مخالفتی با علی علیه السلام پیدا کنند، بنا را بر این گذاشتند که «بسمالله» را اخفاتاً بگویند و الآن هم این شعار باقی است.

البته من نمیگویم ائمهی جمعه و جماعتی که فعلا اخفات میکنند، هدف شان باشد که یکنوع مخالفتی با علی علیه السلام کرده باشند؛ ولی این فتوا در روز اول صدورش برای همین بود که بنی امیه برای اینکه شعار مقام علی، سخنان علی و عمل علی علیه السلام را مستور کنند بنای ضدیت را با آن حضرت نهادند فلذا یا بسم الله را نگفتند و یا اخفاتاً گفتند.

من خاطرم هست که در سال 1356 شمسی مشرف به عمره شده بودم. یعنی در مصر بودم و از مصر به حجاز آمدم تا عمرهی انجام بدهم، پشت سر آقایی نماز مغرب را خواندیم و بسم الله را اخفاتاً گفت. آن زمان مکه خلوت بود، خدمت شان رفتم و عرض کردم چرا شما «بسم الله» را اخفاتاً گفتید و حال اینکه علی علیه السلام کان یجهر بالبسمله؛ کتب علی علیه السلام لعامله فی مصر مالک و امرتَ الناس الجهر «ببسم الله الرحمن الرحیم» خیلی تعجب کرد و گفت: هذا کلام علی علیه السلام؟ گفتم: نعم، امرت الناس الجهر «ببسم الله الرحمن الرحیم» حال یا در صلوات جهری است و یا در همهی صلوات. اینها به علت اینکه شعار علی علیه السلام بوده ، عکس این را گفتهاند، یعنی یا به کلی «بسم الله» نمیگویند و یا اخفاتاً میگویند. حالا علمای فعلی دیگر نمیتوانند اجتهاد کنند و وقتی به آنها میگوییم، عینا مثل یک مرد عوام گوش میکنند و نمیتوانند کوچکترین خدشهای در فتوای امام شان احمد یا مالک و یا شافع ایجاد کند.

اینجا یک عبارتی فخر رازی دارد. فخر رازی خیلی انسان باهوشی بوده است، اما متأسفانه نتوانست خودش را از قید و بند محیط آزاد کند. بعضی از دوستانی که شرف حضور در مجلس دارند معتقدند که اصلاً امام رازی که این همه شبهات را در تفسیرش آورده، عمدا این شبهات را آورده تا مذهب تسنّن را متزلزل کند و شبهاتش شبهات آبکی است،آنها را برای آن طرف آورده و خودش در باطن شیعه بوده است. حال این مسئله ثابت است یا نه؟ این مسئله باید مطالعه شود.

فخر رازی وقتی مسئلهی «بسم الله» را مطرح میکند، میفرماید «و من شایع علیاً فقد هدی» هر کس از علی علیه السلام پیروی کند هدایت یافته است.

3: «الصلاة علی المؤمن مفرداً». در تمام کتابهای ما عن علی علیه السلام، عن الصادق علیه السلام به چشم میخورد، ولی آنها (اهل سنت) مطلقا علیه السلام را نمیگویند، یا میگویند رضی الله عنه یا اصلاً نمیگویند.، در عین حالی که معتقدند که شرعاً میشود مفردا به یک کسی در حالی که مرده سلام فرستاد. حتی من در صحیح بخاری در مواردی دیدهام و یا شنیدهام که عن علی علیه السلام دارد. اما الآن آنها بالای منبر هرگز علیه السلام نمیگویند؛ نسبت به خلفا و صحابه همه رضی الله عنه میگویند، و حال اینکه سلام و صلوات فرستادن بر مرده مفرداً مانع ندارد؛ مثلا قرآن کریم میفرماید: «سلام علی ابراهیم، سلام علی الیاس «و صل علیهم إنّ صلاتک سکن لهم»؛ صلوات فرستادن به صورت مفرد بر اموات اشکالی ندارد. اما آنها میگویند اگر ما مفردا صلوات و سلام بفرستیم، این شعار شیعه است و ما برای اینکه شعار شیعه را احیا نکنیم،به جای «سلام علیه، یا علیه السلام» میگوییم «رضی الله عنه»، اتفاقاً ابن تیمیه بیشترین اصرار بر این مسئله را دارد و حال اینکه قرآن میفرماید: «سلام علی ابراهیم و آل ابراهیم ...»

بله! صلوات جمعی میفرستند و میگویند:

«و صلّی الله علی سیدنا پیغمبر و آله و اصحابه» جمعی میفرستند، اما به صورت مفرد که نام علی، نام حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام را ببرند و صلوات بفرستند، هرگز این کار را نمیکنند. چرا؟

به خاطر اینکه شعار شیعه است؛ «ترکوا السنة القطعیة» چرا؟ به خاطر اینکه شعار شیعه شده است. پس ما گناهکاریم یا آنها؟!

ما میگوییم اگر روزی حق و باطل از هم تمییز داده نشده، خلاف عامه را بگیریم. چرا؟ چون در عصر علی علیه السلام «کانوا یستفتون عن علی و یخالفونه».

ولی شما میگویید حتی در جایی هم که حق و باطل از هم شناخته شده، در آنجا حق را ترک کنید و باطل را بگیرید. چرا؟ لأنّه صار شعاراٌ للشیعة. به خاطر اینکه شعار شیعه است.

3:الصلاة علی المؤمن مفرداً سنة ترفض

قال الزمخشری فی تفسیر قوله سبحانه:

«إنّ الله و ملائکته یُصلّونَ علی النّبی»الاحزاب:56.

فإن قلت: فما تقول فی الصلاة علی غیره ؟ یعنی اینکه بر غیر نبی و پیغمبر بگوییم: علیه السلام؟

قلت: القیاس جواز الصلاة علی کلّ مؤمن لقوله تعالی: «هو الذی یصلّی علیکم»«الاحزاب:43 » و قوله تعالی: «و صلّ علیهم إنّ صلاتک سَکنٌ لهم» التوبه: 103، حتی گویا پیغمبر موقعی از طایفهی أبی اوفی زکات گرفت، گفت:« اللّهم صلی علی آل ابی اوفی».

ولکنّ للعلماء تفصیلاً فی ذلک و هو أنّها ان کانت علی سبیل التّبع کقولک: «صلی الله علی النبی و آله»

فلا کلام فیها، و اما اذا افرد غیره من اهل البیت بالصلاة کما یفرد فهو مکروه، لأنّ ذلک صار شعاراً لذکر رسولالله صلی الله علیه و آله، و لأنّه یؤدّی إلی الاتّهام بالرفض. الکشّاف:2/549. شما متهم به رافضی میشوید.

باز زمخشری بهتر گفته است، یعنی گفته اگر علیه السلام بگوییم، متهم به رفض میشویم، ولی دیگری بدتر میگوید.

و فی «فتح الباری»؛ مال ابن حجر است، ابن حجر متوفای 892، شرحی بر بخاری دارد به نام «فتح الباری فی شرح صحیح البخاری» که خیلی مقام عظیمی پیش اهل سنت دارد، همانطوری که علامه مجلسی برای ما خیلی بزرگ است، ابن حجر چند برابر مجلسی نزد آنها بزرگ است. ابن حجر میگوید:

اختلف فی السلام علی غیر الأنبیاء بعد الاتفاق علی مشروعیته فی الحیّ، فقیل یشرع مطلقا، و قیل بل تبعاً و لا یفرّد لواحد، لکونه صار شعاراً للرافضة و نقله النووی عن الشیخ ابی محمد الجوینی. جوین،منطقهای است در اطراف سبزوار،«فتح الباری: 11/14»

من در جواب کلام ایشان نوشتهام که:

(و معنی ذلک أنّه لم یجد مبرّراً لترک ما شرّعه الاسلام، الّا عمل الرافضة بسنة الإسلام).

پس اگر قرار باشد هر چه چیزی را که رافضه به آن عمل میکند ترک کرد، پس باید همهی سنن را ترک کنیم زیرا رافضه به آنها عمل میکنند. (ولو صحّ ذلک، کان علی القائل ان یترک عامة الفرائض والسنن ) نماز و روزه را هم ترک کنیم (الّتی یعمل بها الروافض).

تا اینجا ما سه نکته را گفتیم. یکی مورد تسطیح قبور، که در سنّت مسطح است اما اینها مسنّم کردهاند. دومی «الجهر بالبسمله» بود که شیعه جهر دارد، اما آنها اخفات؛ چرا؟ (لأنّ الجهر صار شعار الشریعة).

سومی مفردا به یک فردی که مرده سلام بفرستیم.

در عین حالی که اینها انکار میکنند، ولی در صحیح بخاری در مواردی «عن علی علیه السلام» هست. آقای تیجانی نویسنده کتاب «ثم اهتدیت» میگفت مرا در تونس محکمه خواستند که شما در کتابتان به علی و غیر علی نوشتید علیه السلام. گفت من میدانستم و قبلا از صحیح بخاری پیدا کردم و همراه خودم بردم که من تنها نیستم، بلکه صحیح بخاری هم گاهی «عن علی علیه السلام» دارد.

4: سه تای قبلی موردی بود. چهارمی که مال ابن تیمیه است،ایشان موردی بحث نکرده است، بلکه جمعی بحث کرده است و گفته همهی مستحباتی که شعار شیعه است باید ترک کرد.

4: ترک المستحبات اذا صارت شعاراً للشیعة

قال ابن تیمیه – عند بیان التشبّه بالروافض – ابن تیمیه کتابی به نام (منهاج السنه فی رد منهاج الکرامة) دارد، علامه هم کتابی به نام (منهاج الکرامة) دارد که کتاب خوبی است، سه بخش است، کلام دارد، فقه دارد و اصول هم دارد. ابن تیمیه ردی بر این نوشته به نام (منهاج السنة فی ردّ منهاج الکرامة) که در آنجا این عبارت هست. میفرماید :

ذهب من ذهب من الفقهاء الی ترک بعض المستحبات اذا صارت شعاراً لهم، فإنّه و ان لم یکن الترک واجباً لذلک، لکن فی اظهار ذلک مشابهة لهم فلا یتمیّز السنّی من الرافضی، و مصلحة التمییز عنهم لاجل هجرانهم و مخالفتهم اعظم من مصلحة هذا المستحب. «منهاج السنة: 2/143»

5. ترک فعل الخیرات و اقامة المآتم یوم عاشوراء

اصولا صوم روز عاشورا بالذات مستحب است یا نه؟

ولو بسیاری از علما تلقی کردهاند که بالذات مستحب است، اما بالعرض باید ترک کرد. اصلا استحبابش مورد مطالعهی بنده است. یک مقدار نگاه کردهام، روایاتی که مرحوم خوئی میگوید صحیحه است اشتباه است، یعنی صحیح نیست. چون دیده که راوی در کتاب ابن قولویه اسمش هست فلذا گفته پس راوی ثقه است. ایشان یک مبنا و اساسی دارد و میگوید هر راوی که اسمش در کتاب ابن قولویه هست، کتاب، و هر راویای که اسمش در تفسیر علی بن ابراهیم هست ثقه است. روی همین مطلب بعضی از روایات را صحیحه دانسته و حال اینکه اساس آن خراب است.

بنابراین؛ باید روایات را ببینیم که میتوان از آنها استحباب ذاتی را ثابت کنیم یا نه؟

حتی در صحیح بخاری این حدیث هست که در زمان جاهلیت یهود روزه میگرفت، اسلام که آمد جای روزه عاشورا را رمضان گرفت. در هر حال چند روز قبل به ما خبر رسید که در کویت میخواهند روز عاشورا جشن بگیرند، چون روایت داریم که روز مبارکی است و ...، بحمدالله جلویش را گرفتند (انّ هذا یوم تبرّکت به بنو امیة وبن آکلة الاکباد).

در هر حال باید مسئلهی صوم عاشورا را ریشهای مطالعه کنید.

جناب آقای روح البیان تفسیری به نام روح البیان دارد. در روح البیان میگوید که در روز عاشورا از دو کار باید پرهیز کرد، نباید در روز عاشورا سرور و فرح نشان داد که نعوذبالله ملحق به یزید بشویم، و نباید روز عاشورا مآتم و روضهخوانی کرد که مبادا شبیه روافض و شیعه بشویم. میگوید نه مانند آل زیاد و آل امیه خوشحالی و سرور کنیم و نه مانند شیعیان روضه خوانی کنیم تا ملحق به اینها بشویم. بعد میفرماید ما باید کار آنها را به خودشان واگذار کنیم و به ما چه که چگونه حسین را کشتند و ...، فعلا نباید در این مورد بحث کنیم و فعل مؤمن را باید حمل بر صحت کنیم. لا بد آنها اجتهاد کردند و جهاد نمودند و کشتند،

شما ببینید که حق کشی تا چه حد رسیده است که افرادی یک چنین حرفی را بزنند!!

(حکی البرسوی عن کتاب «عقد الدرر واللآلی و فضل الشهور واللیالی» للشیخ شهاب الدین الشهیر بالرسام: المطلب الثالث.

المستحب فی ذلک الیوم –یعنی یوم عاشوراء- فعل الخیرات من الصدقه والصوم و الذکر و غیرهما، و لا ینبغی للمؤمن أن یتشبّه بیزید الملعون فی بعض الافعال، و بالشیعة و الروافض والخوارج ایضاً. یعنی لا یجعل ذلک الیوم یوم عید أو یوم مأتم، فمن اکتحل یوم عاشوراء فقد تشبّه بیزید الملعون و قومه و ان کان للاکتحال فی ذلک الیوم اصلٌ صحیح، فأنّ ترک السنة سنّة اذا کان شعاراً لاهل البدعة، کالتختّم بالیمین فانّه فی الاصل سنّة، لکنّه لمّا کان شعار اهل البدعة والظلمة صارت السنة أن یجعل الخاتم فی خنصر الید الیسری فی زماننا کما فی شرح القهستانی.

و من قرأ یوم عاشوراء و اوائل المحرم مقتل الحسین «رضی الله عنه» فقد تشبّه بالروافض، خصوصاً اذا کان بالفاظ مخلّة بالتعظیم لاجل تحزین السامعین، و فی کراهیة القهستانی: لو اراد ذکر مقتل الحسین ینبغی ان یذکر اولاً مقتل سائر الصحابة لئلا یشابه الروافض.

و قال الغزالی: یحرم علی الواعظ و غیره روایة مقتل الحسین و حکایته و ما جری بین الصحابة من التشاجر والتخاصم، فانّه یهیج بغض الصحابة والطعن فیهم و هم اعلام الدین، و ما وقع بینهم من المنازعات فیحمل علی محامل صحیحة، و لعلّ ذلک لخطأ فی الاجتهاد لا لطلب الریاسة و الدنیا کما لا یخفی).

ما میگوییم: ولکن ما قیمة اجتهاد، برّر سفک دماء الآلاف من المسلمین فی حرب الجمل والصفین!!

6. ترک التختم بالیمین

همه قبول دارند که رسول خدا بر یمین خودش تختم میکرد. اما چون میگویند (صار شعاراً للشیعه) باید تختم بالیسار کرد.

(ان المشروع هو التختم فی الیمین و لکن لما اخذته الرافضة جعلناه فی الیسار.«روح البیان: 4/142».

من در مقام جواب آنها،این آیه را میخوانم:

(قل کلّ متربّص فتربّصوا فستعلمون من اصحاب الصّراط السّوی و من اهتدی)«طه:135».

اینها همهاش ناظر به بحث دیروز بود که گفتیم خلاف تقیه یکی از مرجحات است، ایرادی که به ما کردند، این نقضها را آوردیم که بگوییم آنها هم دارای چنین نقوضیاند. منتها (و کم فرق) بین ما و آنها، ما برای تشخیص حق، اما آنها بعد از تشخیص حق مخالفت میکنند.

التنبیه الرابع: التقیه فی الافتاء والقضاء

تا به حال تقیه یک عمل فردی بود. من در جایی گیر کردهام و ناچارم نماز و روزهام را بر طبق عمل آنها انجام بدهم.

اما اگر آمدیم و مسئله جنبه فردی ندارد بلکه جنبه کلی دارد. مثلا من بیایم در رسالهام یک فتوا بدهم بر وفق اهل سنت تقیتاً. و یا هنگام قضاوت بیایم و به صورت یک قانون کلی در قضا مطرح کنم.

چنین چیزی در شیعه سابقه نداشته است، همیشه تقیه جنبه فردی داشته است نه جنبه کلی.

تا کنون شما کتابی را با عنوان تقیه بر خط تقیه نوشته نشده است. در این چهارده قرن کتابی تحت عنوان تقیه و بر خط تقیه نوشته نشده، که من الطهارة الی الدیات فتاوای تقیهای بدهند.ابدا چنین چیزی نوشته نشده است.

یکی از علمای پاکستان که فوت کرده، خیلی در کتابهایش به ما میتازد و میگوید که ما نمیتوانیم بر کتابهای شما اعتماد کنیم، به خاطر اینکه شما اهل تقیه هستید و از کجا بدانیم که این حرفهایی که میزنید حرف واقع و حرف دل است یا تقیه است؟

ما عرض میکنیم که تقیه امر فردی است، امر جبری نیست، هیچ عالمی تا کنون در دنیا کتابی بر اساس تقیه ننوشته است و ما هرچه نوشتهایم عین واقعیات است.

بله اگر فردی من الافراد گیر کرد ممکن است بر خلاف مذهب خود عمل کند یا خوفاً و یا مداراتاً. اما اینگونه نیست کتابی که بر اساس تقیه نوشته شده است. بنابراین همه کتابهای ما حرف دل است، البته نمیگوییم هر چه در کتابهای ما هست حق است، هر کسی ضامن کتاب خودش است اما حرف تقیهای در کتاب ما نداریم.

ان قلت: پس ائمه اهل بیت (علیهم السلام) فتوا میدادند بر اصول تقیه.

قلت: میگوییم فتوای حضرت به خاطر حفظ جان سائل بوده است. کراراً این را در درس تقیه گفتهایم که غالباً فتاوای ائمه برای تقیه مگر آن چیزی که برگردد به زلف یار بخورد،آن یک مسئله دیگر است حکومت یک مسئله دیگر است. در مسائل فقهی به خاطر حفظ جان سائل بوده است. مقام حضرت بالاتر از آن است که از یک آخوند محله یا ده بترسد در حالی که حضرت خودشان در مسجد منبر و درسی داشتند و گاهی خلفای اموی میآمدند و در مسجد مینشستند و درس امام باقر (علیه السلام) را گوش میکردند. متاسفانه برای ما خیلی بد تفهیم شده است که حضرت برای حفظ جان خودش تقیه میکرده، و حال آنکه این گونه نبوده، بلکه برای حفظ جان سائل بوده، ناچار بوده که فتوای تقیهای بدهد. ولی بعدا به شیعیان و دیگران حرف واقعی را تفهیم میکرد.

بنابراین؛ ما معتقدیم هیچ کتابی بر اصول تقیه نوشته نشده است و اگر ائمه اهل بیت (علیهم السلام) فتاوای تقیهای صادر کردهاند (لحفظ نفس السائل) بوده ولی به مسائل دیگر حرف واقع را به مردم تفهیم میکردند.

سلمة بن محرز خدمت حضرت آمد و عرض کرد: از بستگانم کسی فوت کرده و یک دختر هم بیشتر ندارد، چه کنم؟

حضرت فرمود: نصفش را به دختر و نصف دیگرش را به عصبه(یعنی عمو و عموزادهها) بده. این آدم به کوفه رفت و گفت من از صادق (علیه السلام) شنیدم. گفتند : (اتقاک)، این فتوا، فتوای تقیهای است. میگوید برگشتم و سال دیگر پرسیدم.

حضرت فرمود من به خاطر حفظ جان شما گفتم. آنگاه فرمود تا به حال عمل نکردی؟ گفت نه! اگر عمل کنی، کسی نمیفهمد؟ گفت: نه! فرمود پس همه را به دختر بده.

بنابراین اگر فتوای تقیهای میدادند پشت سرش اماره و عناوینی بر خلاف نصب میکردند.

نسبت به علی بن یقطین گفت وضو بگیر مانند وضوی عامه، وقتی که خطر رفع شد و نامه دوم رسید، ارشاد کرد بر همان وضوی واقعی.

(فخرجنا بهذه النتیجه) که در فقه شیعه و اصول شیعه و کلام شیعه کتابی که بر روال تقیه نوشته شده باشد نیست بلکه حرام است.

اما اگر تقیه امر فردی است اشکال ندارد و اگر ائمه اهل بیت آمدند و فتوا بر تقیه دادند، موردی بوده و نسبت به آن فرد میگفتند و به دیگران میفهماندند که این فتوا بر خلاف واقع است.

بله! اگر آمدیم و روزی جان یک فردی و یا جمعی در گرو این است که فقیهی فتوای تقیهای بدهد، اینجا ممکن است بگوییم حفظ جان مقدم است.

(و من هنا نقف علی جواب سئوال او اعتراض ربّما یتوجه علی عقائد الشیعة و فقههم، فسیقولون ان التقیة من مبادی التشیع و لا یصح الاعتماد علی کل ما یقولون و یکتبون و ینشرون اذ من المحتمل جدّا ان تکون هذه الکتابات دعایات والواقع غیرها، و هذا ما یجتره الکاتب الباکستانی احسان الهی ظهیر فی کتبه الّتی یتحامل بها علی الشیعة و قد عزب (خفی) عن الکاتب ان التقیة امر شخصی و لا صلة له بما یخرج عن حد التشخّص و تألیف کتاب علی غرار التقیّه امر لم یعرف و لم یوجد و لم یدر فی خلد احد من الشیعة.

والشیعة لیست جمعیة سریة – شیعه جمعیت سرّی نیست که زیرزمینی باشد و در زیرزمین حرفی بزند و در بالای زیرزمین چیز دیگری بگوید، ما یک جمعیت آشکاری هستیم – حتی تحتاج الی هذا الامر، و قد انتشرت فی اقطار الأرض و البلاد الکثیرة فهل یمکن ان یکون المنشور بآلاف النسخ غیر ما عندهم من العقائد).

پس این آدم خلط کرده بین جمعیتهای زیرزمینی و پنهانی، و حال اینکه عقائد و دعوت و کتاب ما همهاش روشن است.