جلسه89
بسم الله الرحمن الرحیم
ما گفتیم که شهادت شیخ در عده منحل به دو شهادت است. یک شهادت به وثاقت مشایخ این سه نفر و یک شهادت به اعتبار مرسلات ایشان. این دو شهادت را باید جداگانه بررسی کنیم هرچند فرضا بگوییم شیخ اشتباها این دو را مرتبط باهم دانسته است.
موارد نقض
این موارد نقض کسانی هستند که شیخ یا نجاشی ایشان را تضعیف کردهاند. نه اینکه افرادی هستند که معروف و مشهور به ضعف هستند. لذا در این صورت توثیق و تضعیف دو نفر باهم تعارض میکند. اگر هم تضعیف را مقدم کردیم دلیل این نمیشود که در سایر موارد توثیق عام حجت نباشد. زیرا شهادت شیخ به وثاقت مشایخ ایشان منحل به شهادات زیادی به تعداد مشایخ ایشان میشود. البته اگر تعداد نقض ها آنقدر زیاد شوند که باعث شود اطمینان ما به این توثیق عام از بین برود این باعث هدم این توثیق عام از اساس میشود.
اما در مورد مراسیل گفتیم که باید ببینیم مبنای این قول که مرسلات ایشان حجت هستند چیست؟ اگر مبنای حجیت مراسیل استقرا باشد این نقوض باعث میشود که مرسلات از حجیت ساقط شوند. لکن با یکی دو مورد از حجیت ساقط نمی شوند. بلکه باید به تعدادی برسد که استقرا را از کاشفیت ساقط کند. لازم نیست به مقداری برسد که اطمینان ما را از وثاقت مشایخ بالکل ساقط کند ولی باید به قدری برسد که استقرا را از کاشفیت ساقط کند. اگر مبنای اعتبار مراسیل ایشان قول خود این سه نفر باشد این متوقف است بر یک بحث درایه ای که اگر یک نفر شیخ خود را توثیق کرد قابل پذیرش است یا خیر؟ یعنی یک نفر گفت حدثنی ثقه در حالی که ما میدانیم برخی مشایخ این شخص ثقه نیستند. آیا این توثیق ایشان برای ما قابلقبول است یا خیر؟
بههرحال این نقوضی که وارد کردهاند در حجیت مراسیل ایشان دخیل است نه در توثیق سایر مشایخ.
یک نکته: لفظ ثقه در عبارت شیخ طوسی در عده ثقه بالمعنی الاخص است که عادل امامی را شامل میشود. لذا موارد ضعیف یا غیر امامی هم نقض محسوب می شوند. نزدیک به 70 نقض ذکرشده است. مرحوم محقق خویی حدود 10 نقض را بیان کردهاند. بررسی دقیق نشان میدهد حدود 70 نقض وارد است. برخی مواردی که محقق خویی بهعنوان نقض بیان کردهاند آنگونه که ایشان می فرمایند نیست. مثلاً علی بن ابی حمزه را از ضعفا شمرده اند. زیرا ابن فضال گفته است او کذاب و ملعون است. در حالی که هر سه نفر ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی از او به کرات نقل کردهاند. لکن حرفی که از ابن فضال نقل شده است به دلیل اشتباهی ایست که کشی در نقل این مطلب کرده است. کشی در ذیل عبارتی که در مورد علی ابن ابی حمزه است نوشته است:
756 - قال ابن مسعود سمعت علي بن الحسن: ابن أبي حمزة كذاب ملعون قد رويت عنه أحاديث كثيرة و كتبت تفسير القرآن كله من أوله إلى آخره إلا أني لا أستحل أن أروي عنه حديثا واحدا. [1]
تعبیری که در این جا وجود دارد ابن ابی حمزه است و از عبارت کشی استفاده میشود که کشی از ابن ابی حمزه، علی بن ابی حمزه را فهمیده است. زیرا این روایت را در ذیل روایاتی که در مورد علی بن ابی حمزه است آورده است. لکن کشی اشتباه کرده است. آن کسی که علی بن الحسن الفضال میتواند از او روایت نقل کرده باشد حسن بن علی بن ابی حمزه است که از پدرش خیلی خبیث تر بوده است. شاهد هم این است که علی بن الحسن بن الفضال میگوید وقتی در نزد پدرم حسن بن علی بن الفضال درس می خواندم حدود 18 سال سن داشتم و احادیث را درست نمی فهیمدم لذا نمیتوانم آن احادیث را نقل کنم. از این عبارت فهمیده میشود در زمان فوت حسن بن فضال (پدر) علی بن الحسن الفضال (پسر) حدود 18 سال سن داشته است. سال 224 یا 221 حسن بن فضال فوت کرده است. یعنی علی بن الحسن بن الفضال حدود سال 202 یا 203 بدنیا آمده است. علی ابن ابی حمزه در زمان امام رضا از دنیا رفته است. در روایتی از امام رضا آمده است:
833 - محمد بن الحسن قال حدثني أبو علي الفارسي عن محمد بن عيسى عن يونس بن عبد الرحمن قال دخلت على الرضا (ع) فقال لي: مات علي بن أبي حمزة؟ قلت نعم قال: قد دخل النار قال ففزعت من ذلك قال: أما إنه سئل عن الإمام بعد موسى أبي فقال لا أعرف إماما بعده فقيل لا فضرب في قبره ضربة اشتعل قبره نارا.[2]
ازاینروایت مشخص میشود که در زمان امام رضا از دنیا رفته است. امام رضا حدود 202 از دنیا رفته است و علی بن ابی حمزه ظاهراً حدود سال 200 از دنیا رفته است. لذا علی بن الحسن بن فضال بعد از فوت علی بن ابی حمزه بدنیا آمده است. این اشتباه کشی است. کشی این عبارت را در ترجمه حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی هم آورده است. لذا علی بن ابی حمزه به استناد این عبارت ضعیف نیست. بلکه عبارت دیگری در مورد علی بن ابی حمزه وجود دارد که تضعیف او را در بردارد. درباره او گفتهشده است کذاب متهم:
834 - محمد بن مسعود قال حدثني علي بن الحسن قال: علي بن أبي حمزة كذاب متهم.[3]
بههرحال موارد نقض محقق خویی را به تفصیل بحث نمیکنیم. موارد مهم را بحث میکنیم و در ضمن آن مسئله موارد مطرحشده توسط محقق خویی هم مشخص میشود.
دسته اول
[- دسته اول از مشایخی که تضعیف شدهاند، اصلا مشایخ این سه نفر نیستند و بر اساس نوعی از تصحیف به اشتباه جزء شیوخ اینها آمده اند.]
برخی موارد غلط نسخهای هستند.
1. تصحیف واو به عن. مثلاً:
محمد بن سنان
محمد بن اسماعيل عن الفضل بن شاذان عن ابن ابى عمير عن محمد بن سنان.[4]
ظاهراً در این سند باید بین ابن ابی عمیر و محمد بن سنان واو باشد نه عن. زیرا این دو در یک طبقه هستند و ابن ابی عمیر از محمد بن سنان روایت نقل نمیکند. به قرینه راوی و مروی عنه هم باید بگوییم این جا واو است نه عن.
علی بن الحدید
ابن ابی عمیر عن علی بن الحدید هم باید تصحیف واو به عن باشد. زیرا این دو در یک طبقه هستند و از هم روایت نقل نمیکند. جمیل بن دراج از اساتید درجهیک ابن ابی عمیر است. بسیار بعید است که بین ابن ابی عمیر و جمیل بن دراج یکی از معاصرین او واسطه شود. مضافا به اینکه همین روایت را ابن ابی عمیر مستقیماً از جمیل بن دراج روایت کرده است. در برخی نسخه ها هم واو دارد نه عن.
ما تنها راه برای رسیدن به روایات همین نسخه هاست که مجبوریم به این نسخه ها اعتماد کنیم. لذا در مواردی که ظن قوی به اشتباه یک نسخه داریم دیگر نمیتوانیم به این نسخه اعتماد کنیم.
جعفر بن سماعه
الحسن بن محمد بن سماعه عن صفوان بن یحیی عن جعفر بن سماعه عن العیص.
جعفر بن عمو یا برادر حسن بن سماعه و شیخ عمده حسن بن محمد بن سماعه است و هیچگاه کسی واسطه این دو نیست. لذا به احتمال زیاد بین صفوان و جعفر باید واو باشد و جعفر بن سماعه شیخ حسن بن سماعه باشد نه صفوان و صفوان از عیص روایت نقل کند.
صفوان مکررا از عیص روایت نقل میکند.
یونس بن ظبیان
صفوان و ابن ابی عمیر عن برید و یونس بن ظبیان
برید از اصحاب امام صادق و در طبقه زراره است. ابن ابی عمیر نمیتواند مستقیم از او روایت نقل کند. یونس هم عطف بر او است و باید یک واسطه بین ابن ابی عمیر و یونس بن ظبیان باشد. جواب دیگر اینکه مشایخ این سه نفر که میگوییم ثقه هستند معنایش این است که هر روایتی را که نقل کردهاند از یک فرد ثقه نقل میکنند. اما معنایش این نیست که اگر از 3 نفر نقل کردند هر سه نفر باید ثقه باشند. بلکه یکی ثقه باشد کافی است. یعنی اگر یک روایت هم از طریق ثقات و غیر ثقات رسیده باشد اینطور نیست که طریق غیر ثقه را نقل نمیکند. بلکه ثقه و غیر و ثقه را نقل میکند. اگر فقط از غیرثقات برسد و نقل کند خلاف روش و داب ایشان است.
معلی بن خنیس
او در سال 133 به قتل رسیده است. 15 سال قبل از وفات امام صادق. ایشان اصلا امام صادق را بهدرستی درک نکرده است و از امام صادق روایت نقل نمیکند. ابن ابی عمیر در طبقه ای نیست که از معلی بن خنیس روایت نقل کند. علاوه بر این معلی به نظر ما ثقه بسیار بزرگوار و از خصیصین اصحاب امام بوده است.
محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلا
او از قضات معروف سنی است که در سال 148 یعنی در سال وفات امام صادق وفات کرده است. اگر این سندی که ابن ابی عمیر از او روایت نقل میکند همین ابن ابی لیلا معروف باشد باید واسطه ای در سند بوده باشد که حذف شده باشد.
داود الرقی
به احتمال زیاد این فرد ثقه است. گذشته از این ابن ابی عمیر در هیچ جا جز این روایت از او نقل نکرده است و به احتمال زیاد باید واسطه ای در کار بوده است که ساقطشده باشد. معمولاً ابن محبوب واسطه است.
اسماعیل بن عمار
تصحیف به قلب
در سند آمده است ابن ابی عمیر عن اسماعیل بن عمار عن اسحاق بن عمار.
در اصل باید ابن ابی عمیر عن اسحاق بن عمار عن اسماعیل بن عمار باشد. زیرا اسحاق بن عمار شیخ ابن ابی عمیر است و اسماعیل بن عمار برادر بزرگتر اسحاق است و اسحاق از اسماعیل روایت نقل میکند ولی اسماعیل که بزرگتر است از برادر کوچکتر روایت نقل نمیکند. ابن ابی عمیر هم از اسماعیل که برادر بزرگتر است روایت نقل نمیکند.
ابراهیم بن عمر
محمد بن اسماعیل عن الفضل بن شاذان عن ابن ابی عمیر عن ابراهیم بن عمر عن عمرو بن شمر.
ابن ابی عمیر در هیچ روایتی از ابراهیم بن عمر روایت نقل نکرده است. لذا یا حماد بن عیسی واسطه است یا اصلا بجای ابن ابی عمیر باید حماد بن عیسی باشد. این روایت با این سند در کافی جلد 4 ص 168 آمده است.
3- مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص إِذَا كَانَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ شَوَّالٍ نَادَى مُنَادٍ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ اغْدُوا إِلَى جَوَائِزِكُمْ ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ جَوَائِزُ اللَّهِ لَيْسَتْ بِجَوَائِزِ هَؤُلَاءِ الْمُلُوكِ ثُمَّ قَالَ هُوَ يَوْمُ الْجَوَائِزِ.[5]
این روایت در مورد روز اول ماه شوال است که از پیامبر نقل شده است. یک روایت دیگری است در مورد دعای پیامبر در مورد دعای اول ماه رمضان است. باهمین سند است و فقط بجای ابن ابی عمیر، حماد بن عیسی است. راوی ابراهیم بن عمر در فهرست شیخ حماد بن عیسی است. در موارد دیگر هم حماد از او نقل میکند.
لذا احتمالا اینجا بجای ابن ابی عمیر باید حماد بن عیسی باشد. در مورد عوامل تحریف بعداً باید صحبت کنیم. یکی از عوامل تحریف این است که نام یک راوی در یک طبقه را با راوی دیگر در همان طبقه تصحیف میشده است.
مثلاً صفوان بن یحیی و ابن ابی عمیر در موارد زیادی باهم یک روایت را نقل میکنند. گاهی اوقات راوی یا ناسخ کتاب اشتباه میکند و بجای ابن ابی عمیر، صفوان را میگذارد. زیرا این دو خیلی باهم ذکرشدهاند. این اشتباهات زیاد پیش میآید. مثلاً بجای جمیل بن دراج میگوید جمیل بن صالح.
محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان به کرات از ابن ابی عمیر روایت نقل میکنند. در این روایت که حماد بوده است احتمالا به اشتباه ناسخ نوشته است ابن ابی عمیر.
برخی موارد دیگر هم هست که اشتباه نسخه هستند و اصلا شیخ این سه نفر نیستند:
حسن بن علی بن الفضال
«صفوان عن حسن بن علی بن الفضال» در اینجا هم به جای عن باید واو باشد
حسین بن قیاما
صفوان بن یحیی عن حسین بن قیاما
در روایت آمده است:
13- حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ احمد بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع بِقُمَّ فِي رَجَبٍ سَنَةَ تِسْعٍ وَ ثَلَاثِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ فِيمَا كَتَبَ إِلَيَّ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالا حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ قِيَامَا وَ كَانَ مِنْ رُؤَسَاءِ الْوَاقِفَةِ فَسَأَلَنَا أَنْ نَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَى الرِّضَا ع فَفَعَلْنَا فَلَمَّا صَارَ بَيْنَ يَدَيْهِ قَالَ لَهُ أَنْتَ إِمَامٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّكَ لَسْتَ بِإِمَامٍ قَالَ فَنَكَتَ ع فِي الْأَرْضِ طَوِيلًا مُنَكِّسَ الرَّأْسِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ مَا عِلْمُكَ أَنِّي لَسْتُ بِإِمَامٍ قَالَ لَهُ إِنَّا قَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ الْإِمَامَ لَا يَكُونُ عَقِيماً وَ أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ السِّنَّ وَ لَيْسَ لَكَ وَلَدٌ قَالَ فَنَكَسَ رَأْسَهُ أَطْوَلَ مِنَ الْمَرَّةِ الْأُولَى ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهُ لَا تَمْضِي الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى يَرْزُقَنِي اللَّهُ وَلَداً مِنِّي قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي نَجْرَانَ فَعَدَدْنَا الشُّهُورَ مِنَ الْوَقْتِ الَّذِي قَالَ فَوَهَبَ اللَّهُ لَهُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فِي أَقَلَّ مِنْ سَنَةٍ قَالَ وَ كَانَ الْحُسَيْنُ بْنُ قِيَامَا هَذَا وَاقِفاً فِي الطَّوَافِ فَنَظَرَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ ع فَقَالَ مَا لَكَ حَيَّرَكَ اللَّهُ تَعَالَى فَوَقَفَ عَلَيْهِ بَعْدَ الدَّعْوَةِ.[6]
در این روایت احتمالا بجای «حدثنا» باید «جائنا» باشد. ادامه متن روایت هم با جائنا سازگار است و تعبیر حدثنا با متن روایت خیلی هم خوانی ندارد.
حسین بن مختار
در سندی بزنطی و ابن ابی عمیر از او نقل کردهاند. باید به جای این دو نفر حماد بن عیسی باشد. زیرا او از راویان مشهور حسین بن مختار است و این دو نفر روایتی از حسین بن مختار ندارند.
پس دسته اول از مشایخی که تضعیف شدهاند، اصلا مشایخ این سه نفر نیستند و بر اساس نوعی از تصحیف به اشتباه جزء شیوخ اینها آمده اند.
دسته دوم
- دسته دوم: مشایخی که تضعیف شدهاند و اصلا تضعیفشان موردقبول نیست:
مواردی که تضعیف کننده ابن غضائری است. تضعیفات او بر اساس غلو و متن شناسی است و موردقبول ما نیست. تضعیفات او اجتهادی است و نوعا موردقبول ما نیستند. این اجتهاد برای خودش حجت است ولی برای ما یک شهادت مقبول نیست. زیرا عن حدس است و ما خودمان باید مستقلاً اجتهاد کنیم و نوعا به نتیجه خلاف او می رسیم.
این مشایخ عبارتند از:
اسحاق بن عبدالعزیز
حسن بن راشد
عبدالرحمن بن سالم
علی السائغ
فضل بن ابی غره الکوفی
یونس بن بهمن
دسته سوم
دسته دیگر مواردی هستند که شیخ طوسی در باب اصحاب الکاظم بهعنوان واقفی تلقی کرده است. ماقبلا گفتیم که تضعیفات باب اصحاب الکاظم به وقف معتبر نیست. زیرا اکثر این موارد در سایر منابع بهعنوان واقفی معرفی نشدهاند و برخی توثیقات صریح دارند. 54 مورد را متهم به وقف کرده است. باید توجیه کنیم. یا ایشان ابتدا واقفی شدهاند و بعداً از وقف برگشتهاند و شیخ متوجه برگشتشان نشده است (البته شیخ بازگشت برخی افراد را متوجه شده و لذا جزء واقفیه نیاورده). علاوه بر این یک جواب کلی در مورد واقفیه داریم که روات از ایشان بعد از وقف روایت نقل نکردهاند.
ابراهیم بن عبدالحمید الاسدی
خود شیخ در فهرست توثیق کرده است و فضل بن شاذان گفته است او صالح است. نصر بن صباح هم گفته است او واقفی است ولی خود نصر بن صالح خیلی مورد اعتماد نیست
احمد بن زیاد
اسحاق بن جریر
نجاشی او را توثیق کرده است و ظاهر توثیق بنحو مطلق امامی بودن را هم دارد و این با قول به وقف او تعارض میکند.
سماعه بن مهران
شیخ در عده هم او را واقفی دانسته است. لکن سماعه زمان وقف را درک نکرده است. یا در زمان امام صادق یا اوائل امام کاظم فوت کرده است. حوالی 150 فوت کرده است و شرع وقف 183 است. اصلا سن او به دوران وقف قد نداد.
سماعه یک راوی پر روایت دارد. زرعه عن سماعه بسیار تکرار میشود. زرعه واقفی است. شیخ خیال کرده است که استاد زرعه یعنی سماعه هم واقفی است.
منصور بن یونس بن بزرج
ایشان هم واقفی نیست
موسی بن بکر هم واقفی نیست
یزید بن خلیفه خولانی که ایشان هم واقفی نیست
دسته چهارم
برخی موارد دیگر مشترک لفظی هستند. کسی که این بزرگان از او روایت نقل کردهاند غیر از موردی است که تضعیف شده است. مثل امیه بن علی:
ابن ابی عمیر از این امیه بن علی روایت نقل کرده است. این همان امیه بن علی که مورد تضعیف نجاشی است نمیتواند باشد. زیرا آن شخص ضعیف کسی است که شاگردان ابن ابی عمیر از او روایت نقل میکنند. یعنی در طبقه خود ابن ابی عمیر است نه در طبقه مشایخ ابن ابی عمیر. راوی عمده او احمد بن هلال است. اگر عبارت مصحف نباشد این شخص غیر از آن امیه بن علی معروف است.
ممکن است بجای این عن واو باشد. این سند یک نکتهای داشت که در جلسه آینده خواهم گفت.
امیه بن علی از امام صادق این روایت را نقل کرده است ولی آن امیه بن علی که تضعیف شده است شیخ احمد بن هلال است که با چند واسطه از امام صادق روایت نقل میکند. بههرحال ظاهراً این شخص یک امیه بن علی دیگر باید باشد.
حسن بن علی بن ابی حمزه
احمد بن محمد بن ابی نصر عن حسن بن علی بن ابی حمزه عن ابی الحسن ع
حسن بن علی بن ابی حمزه همان شخص کذاب و ملعون است. لکن متن این روایت بگونه ای است که این حسن بن بن علی بن ابی حمزه بطائنی نمیتواند آن را روایت کند. باید یک حسن بن علی بن ابی حمزه دیگر باشد.
953- 16- عَنْهُ عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَ أَبِي هَلَكَ وَ تَرَكَ جَارِيَتَيْنِ قَدْ دَبَّرَهُمَا وَ أَنَا مِمَّنْ أَشْهَدُ لَهُمَا وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ كَثِيرٌ فَمَا رَأْيُكَ فَقَالَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْ أَبِيكَ وَ رَفَعَهُ مَعَ مُحَمَّدٍ ص وَ أَهْلِهِ قَضَاءُ دَيْنِهِ خَيْرٌ لَهُ انشاءالله.[7]
اگر مراد ابی الحسن موسی بن جعفر منظور باشد این شخص نباید بطائنی باشد زیرا علی بن ابی حمزه بطائنی در زمان امام رضا فوت کرد. باید مراد امام رضا باشد. لکن لازمه اش این است که حسن بن علی بن ابی حمزه بیاید از امام رضا مسئله شرعی بپرسد در حالی که دشمن جدی امام رضا بودهاند. امام رضا هم بگوید خدا پدرت را بیامرزد در حالی که امام رضا پدرش را اهل آتش معرفی کرده است.
پس این ابی الحسن امام رضا نیست و میگوییم ابی الحسن امام کاظم است و مراد احتمالا یکی از پسر های ابوحمزه ثمالی باشد. زیرا ابوحمزه در سال 150 یعنی اوایل امامت امام کاظم فوت کرده است.
عبدالله بن محمد الشامی
ابن ابی نصر از او روایت کرده است. ایشان از مشایخ محمد بن احمد بن یحیی صاحب نوادر الحکمه است. کسی که از مشایخ محمد بن احمد بن یحیی است نمیتواند از مشایخ بزنطی باشد. فاصله زمانی زیاد است. بعلاوه اینکه در برخی نسخه ها شبامی است.
سجاده
ابن ابی عمیر از او روایت کرده است. این شخص نامش حسن بن علی بن ابی عثمان است که تضعیفات محکمی دارد. تضعیفات او مربوط به غلو است:
نجاشی:
141 - الحسن بن أبي عثمان الملقب سجادة
أبو محمد كوفي ضعفه أصحابنا
رجال شیخ:
5548 - 11 - الحسن بن علي بن أبي عثمان
السجادة غال.
کشی:
1082 - قال نصر بن الصباح: قال لي السجادة الحسن بن علي بن أبي عثمان يوما ما تقول في محمد بن أبي زينب و محمد بن عبد الله بن عبد المطلب (صلى الله عليه و آله) أيهما أفضل؟ قلت له قل أنت فقال بل محمد بن أبي زينب الأسدي إن الله جل و عز عاتب في القرآن محمد بن عبد الله في مواضع و لم يعاتب محمد بن أبي زينب فقال لمحمد بن عبد الله: و لو لا أن ثبتناك لقد كدت تركن إليهم شيئا قليلا 17 -: 74 -) لئن أشركت ليحبطن عملك 39 -: 65 -) الآية و في غيرهما و لم يعاتب محمد بن أبي زينب بشيء من أشباه ذلك. قال أبو عمرو: على السجادة لعنة الله و لعنة اللاعنين و الملائكة و الناس أجمعين فلقد كان من العليائية الذين يقعون في رسول الله (ص) و ليس لهم في الإسلام نصيب.[8]
علیائی یعنی علی اللهی. ایشان علی را پیامبر و پیغمبر را توهین میکردند.
سجاده یعنی کسی که زیاد سجده میکند و منحصر در او نیست. کسان دیگری هم به سجاده ملقب بودهاند و در روایات آمده اند. معلوم نیست این شخص همان سجاده ملعون باشد.
جلسه جدید
برخی اشخاص بهعنوان واقفی معرفیشدهاند. ایشان در اصحاب الکاظم واقفی شمرده شدهاند گفتیم این نسبت در باب الکاظم معتبر نیست. احتمالا کسانی که مدتی واقفی بودهاند و بعد امامیشدند و شیخ متوجه رجوعشان نشده است را ذکر کرده است.
برخی اشخاص کسانی بودند که ابن غضائری تضعیف کردهاند. البته برخی موارد که گفتهشده، در رجال ابن غضائری هم تضعیفات محکمی ندارد و عبارات صریح در تضعیف نیستند. تضعیفات ایشان گفتیم از روی متن شناسی است و اعتبار ندارد.
برخی موارد دیگر هم تصحیف عبارت است که در هر مورد علائمی برای تصحیف بیان کردیم.
یکی از این موارد عبدالله المحض است که در امالی از او روایت شده است. این شخص در سال 145 کشته شده است. این شخص هم نمیتواند شیخ این سه نفر باشد و فاصله زمانی دارد. پس یک سقطی بین این سه نفر و او صورت گرفته این فرد را در جلسه قبل نگفته بودیم.
یکی دیگر از موارد روایت ابن ابی عمیر از امیه بن علی است. نجاشی او را تضعیف کرده است. امیه بن علی در طبقه ابن ابی عمیر است و احمد بن هلال از او روایت نقل میکند. سندی که ابن ابی عمیر از او نقل میکند یک سند شلوغی است. سند این است:
احمد بْنُ عُثْمَانَ بْنِ احمد الْجَبَّانِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سُفْيَانَ الْبَزَوْفَرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَخْلَدٍ- عَنْ هَمَّامِ بْنِ نَهِيكٍ عَنْ احمد بْنِ هُلَيْلٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ- عَنْ أُمَيَّةَ بْنِ عَلِيٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ قَالَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فِي كُلِّ يَوْمٍ يَا مَنْ خَتَمَ النُّبُوَّةَ بِمُحَمَّدٍ ص اخْتِمْ لِي فِي يَوْمِي هَذَا بِخَيْرٍ وَ سَنَتِي بِخَيْرٍ وَ عُمُرِي بِخَيْرٍ فَمَاتَ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ أَوْ فِي تِلْكَ الْجُمْعَةِ أَوْ فِي ذَلِكَ الشَّهْرِ أَوْ فِي تِلْكَ السَّنَةِ دَخَلَ الْجَنَّةَ
این روایت در فلاح السائل آمده است و بحار از فلاح السائل نقل میکند و ما از بحار آوردیم. در این سند چند نفر مجاهیل وجود دارند. وقتی سند ما تا ابن ابی عمیر صحیح نباشد ما نمیتوانیم بگوییم ابن ابی عمیر از او روایت نقل کرده است. زیرا ممکن است بعدی ها به ابن ابی عمیر دروغ بسته باشند.
احمد بن هلیل منظور همان احمد بن هلال است. امیه بن علی میگوید امام صادق گفته است. احمد بن هلال با یک واسطه نمیتواند از امام صادق نقل کند. اگر امام صادق نبود می گفتیم عن باید واو باشد. لکن ابن ابی عمیر هم از امام صادق روایت نقل نمیکند. لذا باید بگوییم این فرد یک امیه بن علی دیگر است.
در واقع سه جواب دادیم: 1. سند تا ابن ابی عمیر صحیح نیست. 2. در سند اختلال است. 3. امیه بن علی نمیتواند همان ضعیف معروف باشد
برخی موارد دیگر مواردی هستند که مشترک هستند یا سقطی در سند وجود دارد. مثل حسن بن علی بن ابی حمزه، عبدالله بن محمد الشامی و سجاده.
برخی موارد دیگر مثل صباح مازنی است. گفتهشده ایشان زیدی است و رئیس صباحیه است. در روایت علل الشرائع آمده است:
66- ع، علل الشرائع أَبِي وَ ابْنُ الْوَلِيدِ مَعاً عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْيَقْطِينِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سنان عَنِ الصَّبَّاحِ الْمُزَنِيِّ وَ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ مُؤْمِنِ الطَّاقِ وَ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع-[9]
ابن ابی عمیر و محمد بن سنان از 5-6 نفر نقل کردهاند. از عبارت شیخ در عده استفاده نمیشود که ایشان از هر چند نفر روایت کرده باشند باید همگی ثقه باشند. بلکه یکی ثقه باشد کافی است. مثلاً مومن الطاق و عمر بن اذیینه از بزرگان هستند. پس این سند مورد نقض نمیتواند باشد.
دسته پنجم
برخی افراد کسانی هستند که بهعنوان فاسد المذهب شناختهشدهاند ولی اشتباه است و ایشان مستقیم المذهب هستند:
- ابان بن عثمان. علامه و کشی گفتهاند ناووسی است. عبارت کشی این است:
660 - محمد بن مسعود قال حدثني علي بن الحسن قال كان أبان من أهل البصرة و كان مولى بجيلة و كان يسكن الكوفة و كان من الناووسية.
صاحب قاموس الرجال میگوید باید کان من القادسیه باشد. برخی نسخه ها هم کان من القادسیه دارد. در هیچ جا او را ناووسی ندانسته اند. ناووسیه 6 امامی هستند. امام کاظم را قبول ندارند. لکن ایشان از امام کاظم هم روایت دارد. البته برخی روایات ظهور در این ندارند که مستقیم از امام کاظم روایت نقل میکند. مثلاً آمده است:
محمد بن علي بن الحسين في معاني الأخبار عن محمد بن الحسن عن الصفار عن احمد بن محمد عن أبيه عن فضالة عن أبان الأحمر قال سأل بعض أصحابنا أبا الحسن ع... قال...
از اصحاب اجماع است و بهعنوان ناووسی هم کسی او را نقل نکرده است. قادسیه یک محله ای در نزدیکی کوفه است.
- یک شخص دیگر اسحاق بن عمار ساباطی است. اسحاق بن عمار شیخ هر سه نفر است. شیخ در فهرست گفته است فطحیه است. شیخ در فهرست گفته است: اسحاق بن عمار ساباطی فطحیه و ثقه است. نجاشی اسحاق بن عمار صیرفی را ترجمه کرده است و توثیق کرده است. آیا اینها یک نفر اند یا دو نفر. سابقاً این دو را یکی می دانستند و فطحیه و ثقه میدانسته اند. شیخ بهایی گفته است که اینها دو نفر اند. یکی فطحیه و یکی امامی است. وقتی دو نفر شدند باید مواردی که اسحاق بن عمار مطلق میآید تمییز مشترکات دهیم. البته اکثر موارد مطلق آمده است و قید صیرفی یا ساباطی بسیار نادر است. علامه بحر العلوم دوباره گفته است یک نفر است و ساباطی نیست. انتساب او به ساباطی و فطحیه بودن اشتباه است و این اشتباه را شیخ طوسی مرتکب شده است. خیال کرده است این اسحاق بن عمار فرزند عمار ساباطی است. عمار ساباطی اهل ساباط بوده است و خود و خانواده اش فطحیه بودهاند. لکن اسحاق بن عمار فرزند عمار ساباطی نیست. صاحب قاموس الرجال هم همین را پذیرفته است. لذا اسحاق بن عمار صیرفی امامی ثقه است. یکی از عواملی که باعث این خلط شده است این است که روایات هر دو معمولاً شلوغ و مبهم است.
نجاشی مشخصات خانوادگی اسحاق بن عمار را میگوید و اشاره ای به عمار بن موسی ساباطی نمیکند. نجاشی مینویسد:
169 - إسحاق بن عمار بن حيان مولى بني تغلب أبو يعقوب الصيرفي
شيخ من أصحابنا ثقة و إخوته يونس و يوسف و قيس و إسماعيل و هو في بيت كبير من الشيعة و ابنا أخيه علي بن إسماعيل و بشر بن إسماعيل كانا من وجوه من روى الحديث. روى إسحاق عن أبي عبد الله و أبي الحسن علیهماالسلام ذكر ذلك احمد بن محمد بن سعيد في رجاله. له كتاب نوادر يرويه عنه عدة من أصحابنا. أخبرنا محمد بن علي قال: حدثنا احمد بن محمد بن يحيى قال: حدثنا سعد عن محمد بن الحسين قال: حدثنا غياث بن كلوب بن قيس البجلي عن إسحاق به.
- نفر بعدی سیف بن عمیره است که ابن ابی عمیر از او روایت زیاد نقل میکند. معالم العلما گفته است واقفی است. لکن منقولات متفرد این کتاب قابلاعتماد نیست. معلوم نیست اصلا او تا زمان وقف زنده باشد. در هیچ کتاب دیگری او را بهعنوان واقفی معرفی نکردهاند.
- نفر بعدی محمد بن الحجاج است که در نوادر اشعری ابن ابی عمیر از او روایت نقل کرده است. شیخ طوسی در رجال دو نفر را به این نام پشت سر هم ترجمه کرده است:
4057 - 82 - محمد بن الحجاج اللخمي
كوفي نزل بغداذ (بغداد).
4058 - 83 - محمد بن الحجاج المدني
مات سنة إحدى و ثمانين و مائة منكر الحديث.
یکی را منکر الحدیث دانسته است و یکی را مهمل گذاشته است. معلوم نیست این شخص که ابن ابی عمیر از او روایت نقل کرده است همان المدنی باشد. ممکن است اللخمیباشد. برخی افراد دیگر هم به این نام در کتب رجال اهل سنت ترجمه کردهاند که در طبقه مشایخ ابن ابی عمیر هم هستند. در موردش هم گفتهشده است که «کان یتشیع» لذا ممکن هم هست این فرد باشد.
در کتب عامه در مورد لخمیگفتهاند منکر الحدیث. شاید شیخ اشتباه کرده باشد و مدنی منکر الحدیث نباشد بلکه لخمی منکر الحدیث باشد. این دو نفر را شیخ در اصحاب الصادق آورده است و از رجال ابن عقده گرفته است. ابن عقده هم از بخاری گرفته است. بخاری هم در کتاب موجودش به لخمی گفته است منکر الحدیث.
عنوان محمد در باب اصحاب الصادق در رجال شیخ بسیار به رجال بخاری شبیه است و از اصطلاحات متداول رجال بخاری مثل تعبیر «عداده فی الکوفیین، عداده فی المدنیین و...» استفاده میکند.[10] بنابراین این عبارت منکر الحدیث را ظاهراً از کتب اهل سنت گرفته است و اهل سنت کسی که روایات شیعه را نقل کند منکر الحدیث میدانند. لذا اینکه این شخص منکر الحدیث باشد طبق نظر شیعه محل تامل است. لذا تضعیف او از کتب عامه احتمالا سرایت کرده است و قابلاعتماد برای ما نیست و در ثانی این شخص مردد بین چند نفر است و نمیتوانیم بگوییم همین شخص تضعیف شده است.
پس اولاً معلوم نیست شیخ ابن ابی عمیر کدام محمد بن الحجاج است و ثانیاً معلوم نیست منکر الحدیث درباره المدنی آمده یا لخمی و ثالثاً این منکر الحدیث احتمال زیاد از کتب اهل سنت رسیده و لذا برای ما دلالت بر تضعیف نمیکند.
- مورد دیگر محمد بن عطیه الحناط است. ابن ابی عمیر کتاب او را نقل کرده است. در کافی و تهذیب هم یک روایت از او نقل شده است. علامه و ابن داود او را تضعیف کردهاند و تضعیف را به نجاشی نسبت دادهاند. عبارت نجاشی این است:
952 - محمد بن عطية الحناط
أخو الحسن و جعفر كوفي روى عن أبي عبد الله علیهالسلام و هو صغير. له كتاب: أخبرنا احمد بن محمد قال: حدثنا احمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا احمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي قال: حدثنا يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن محمد بن عطية.
نسخه دست علامه و ابن داود «و هو ضعیف» بوده است. لکن نسخه ما هو صغیر است. صاحب قاموس الرجال میگوید نسخه علامه و ابن داود صحیح است و این فرد تضعیف شده است. شاهد هم آورده است که محمد بن عطیه الحناط از امام باقر روایت دارد. لذا روایت او از امام صادق در دوران کودکی نخواهد بود. زیرا باید همه ایام امامت امام صادق را درک کرده باشد و امام صادق 23 سال امامت کرده است.
لکن ایشان هیچ دلیلی اقامه نکرده است که نسخه علامه و ابن داود مصحح است. ایشان مکررا اشاره میکند که نسخه ابن داود و علامه مصحح است و هیچ دلیلی هم اقامه نمیکند. مجرد اینکه نسخهاینها قدیمی است دلیل اعتبارشان نیست.
به نظر ما علامه و ابن داود مستقیماً به کتب رجالی مراجعه نمیکردند بلکه با مراجعه به کتاب حل الاشکال ابن طاووس که استاد مشترک هر دو است نقل میکردهاند. اشتباهات این کتابها هم ناشی از این است که نقل مستقیم نکردهاند. محقق خویی می فرمایند ما نسخه مصححه قریب به عصر مؤلف را در دست داریم که در این نسخه هم «هو صغیر» است. کتب متاخر مثل مجمع الرجال و تفرشی هم همه صغیر روایت کردهاند. لذا به نظر هو صغیر صحیح است.
تائید و شاهدی که ایشان تمسک کرده است که صغیر غلط است را هم بررسی میکنیم. در روضه کافی روایتی آمده است که:
67- عَنْهُ عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَطِيَّةَ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع مِنْ أَهْلِ الشَّامِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ فَقَالَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ جِئْتُ أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ...[11]
تعبیر این روایت ظهور در نقل مستقیم ندارد. بلکه با نقل غیر مستقیم بیشتر سازگار است. لذا این مؤید نیست.
مؤید اینکه «و هو صغیر» صحیح است این است که نجاشی در ترجمه برادر محمد بن عطیه که حسن بن عطیه است، محمد را توثیق کرده است.
93 - الحسن بن عطية الحناط
كوفي مولى ثقة و أخواه أيضا محمد و علي [و] كلهم رووا عن أبي عبد الله علیهالسلام و هو الحسن بن عطية الدغشي المحاربي أبو ناب و من ولده علي بن إبراهيم بن الحسن روى عن أبيه عن جده ما رأيت أحدا من أصحابنا ذكر له تصنيفا.
مضافا به اینکه نجاشی در تضعیف یک شخص «و هو ضعیف» نمیگوید بلکه میگوید «ضعیف». تعبیر «و هو» را برای تضعیف بکار نمیبرد.
نجاشی عطف بر ضمیر مرفوع مستتر را بدون تاکید جایز میداند. لذا تعبیر ثقه و اخوه زیاد در این کتاب بکار رفته است.
- محمد بن یحیی الخثعمی
شیخ در استبصار گفته است ایشان عامی است. ابن ابی عمیر از محمد بن یحیی خثعمی زیاد روایت نقل میکند.
ما سه نفر به نام محمد بن یحیی معروف داریم. محمد بن یحیی العطار که شیخ کلینی است. محمد بن یحیی الخزاز که شیخ احمد بن محمد بن عیسی و ابراهیم بن هاشم است و از امام صادق باواسطه نقل میکند. از غیاث بن ابراهیم و طلحه بن زید نقل میکند. محمد بن یحیی الخثعمی که از امام صادق مستقیم روایت نقل میکند. بحث است که آیا این دو نفر اخیر یکی هستند یا دو نفر اند؟ مرحوم بروجردی می فرمایند این دو نفر یکی هستند و شواهدی می آورد که در برخی موارد باهم جمع شدهاند. این شواهد تام نیست و ظاهراً اینها دو نفر هستند و طبقه شان به هم نمیخورد.
بههرحال به نظر میرسد نسبت خثعمی به عامی بودن یا به دلیل این است که او را با خزاز اشتباه گرفته اند و یا او را با خزاز یکی دانسته اند. خزاز هم عامی نیست ولی از عامی ها زیاد روایت نقل میکند. غیاث بن ابراهیم و طلحه بن زید را سنی دانسته اند. خود شیخ هم در موارد دیگر او را سنی ندانسته است. نجاشی هم او را سنی ندانسته است. نجاشی مینویسد:
963 - محمد بن يحيى بن سلمان (سليمان) الخثعمي
أخو مغلس كوفي ثقة روى عن أبي عبد الله علیهالسلام. له كتاب. أخبرنا احمد بن عبد الواحد قال: حدثنا علي بن حبشي بن قوني قال: حدثنا حميد بن زياد قال: حدثنا الحسن بن محمد بن سماعة قال: حدثنا أبو إسماعيل السراج قال: حدثنا محمد بن يحيى بكتابه.[12]
برخی موارد دیگر هست که با استناد به غلو آنها ر تضعیف کردهاند که ناشی از متن شناسی است و ازنظر رجالی این تضعیفات ارزشی ندارند. مثل
3 - خالد الخواتيمي
قال: الكشي إنه من أهل الارتفاع.
عبدالله بن الخداش البصری. نجاشی گفته است و فی مذهبه ارتفاع
مواردی که تعبیر ضعیف جدا میکنند نوعا بابت غلو است و معتبر نیست.
دسته هفتم
مواردی که بهعنوان واقفی شناختهشدهاند: حنان بن سدیر، داوود بن حسین، درست بن ابی منصور، زیاد بن مروان، عبدالکریم بن عمرو خثعمی، عثمان بن عیسی، علی بن ابی حمزه بطائنی، عمر بن رباح، محمد بن اسحاق بن عمار و ابو سعید المکاری. ابن ابی عمیر از بعضی از اینها خیلی زیاد هم روایت دارد. در واقفی بودن این افراد دیگر هیچ بحثی نیست و حداقل بهعنوان واقفی آورده شدهاند و ما دلیلی هم برخلاف واقفی بودن اینها نداردیم. این افراد هم یک جواب مشترک دارد. و آن اینکه واقفیه بعد از وقف مطرود بودهاند. لذا روات بعد از وقف از این افراد روایت نکردهاند. برخی از این افراد علاوه بر وقف، تضعیف هم شدهاند. مثل علی بن ابی حمزه بطائنی. واقفیه در زمان امام رضا با امام رضا در افتادند. امام رضا می گفتند با ایشان بسیار مخالفت میکردند و می فرمودند با واقفیه ننشینید و هم غذا نشوید. در رجال کشی آمده است که:
410- محمد بن الحسن، قال: حدثني أبو علي الفارسي، قال: حكى منصور، عن الصادق علي بن محمد بن الرضا علیهمالسلام أن الزيدية و الواقفة و النصاب بمنزلة عنده سواء.[13]
واقفی ها مثل ناصبی ها هستند. لذا بسیار مستبعد است که ابن بزرگان از این ملعونین روایت نقل کنند و شاگردی ایشان را کنند. در برخی کتب ملل و نحل شیعه به جای واقفیه عنوان «ممطوره» هم میگوید. در مناظره ای که بین یکی از شیعیان[14] و یکی از واقفیه است این شیعه به آن واقفی میگوید:
ما انتم الا کلاب ممطوره.
سگ باران خورده متعفن است و هرکس هم که نزدیک اینها شود نجس میشود. مثل بهایی ها در زمان ما بودند. علمای ما نزد بهایی ها متصور هم نیست که بروند.
اساسا ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی در زمان امام کاظم شاگردی میکردند و در نزد اصحاب روایت می شنیدند. بطور طبیعی در دوران 30 ساله امامت امام کاظم روایت شنیدند ولی در دوران امام رضا و امام جواد فقط به خدمت امام می رسیدند و دیگر در نزد روات درس نمی گرفتند. لذا در زمانی که واقفیه وجود داشته، ایشان دیگر شاگردی کسی از روات را نمیکردهاند.