جلسه77
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در منابع کتب رجالی بود. یکی از مطالبی که باید توجه داشت این است که شیخ در باب اصحاب الصادق کتاب رجال خود از کتاب رجال ابن عقده اکثر مطالب را اخذ کرده است. برای ارزیابی این مطلب از مقدمه خود کتاب استفاده میشود که شیخ نوشته است:
و لم أجد لأصحابنا كتابا جامعا في هذا المعنى إلا مختصرات قد ذكر كل إنسان طرفا منها إلا ما ذكره ابن عقدة من رجال الصادق علیهالسلام فإنه قد بلغ الغاية في ذلك و لم يذكر رجال باقي الأئمة علیهمالسلام. و أنا أذكر ما ذكره و أورد من بعد ذلك من لم يورده (يذكره)[1]
البته مشخص نکرده است که تا کجا را از ابن عقده گرفته است و از کجا را از سایر منابع اخذ کرده است.
در سایر ابواب اسامی یکسان کنار هم نیستند ولی در باب الصادق اسامی یکسان کنار هم هستند و بین این اسامی هم یک ترتیب منطقی وجود دارد. اول اسامی مشهور را نوشته است و سپس اسامی غیر مشهور را. اسامی متبرک ابتدا ذکر میشود و سپس اسامی غیر متبرک. اسامی انبیا مقدم بر غیر انبیا و اسامی سادات مقدم بر غیر سادات هستند. این ترتیب تا آخر اصحاب الصادق هم وجود ندارد. بلکه اول هر حرف در اصحاب الصادق این نظم را دارد ولی در اواخر باب این نظم به هم میخورد. مشخص است که رجال ابن عقده چنین نظمی داشته است و هرجا این نظم بهم میخورد، از آنجا به بعد از ابن عقده گرفته نشده است.
با این روش کتاب ابن عقده تا حدودی شناخته میشود. اول اینکه همه افراد کتاب ابن عقده ثقات نیستند و تعداد ترجمههای آن مشخص میشود.
فواید شناخت منابع کتب رجالی
چند فایده عمومی این کار دارد که باید بیان شود:
1. اعتبار یک کتاب تا حد زیادی وابسته به منابع این کتاب است. زیرا این کتب جمعآوری هستند. هم اعتبار کتب مصدر و هم اعتبار نسخهای که دست مؤلف بوده است و روش مؤلف برای استخراج مطالب در اعتبار کتاب تأثیرگذار است. مثلاً در مورد مستدرک حاجی نوری که از کتب مختلفی مطلب نقل میکند مشخص است نسخهای از محاسن یا بصائر الدرجات که دست ایشان بوده اعتبار کمتری داشتهاند و اشکالاتشان زیاد بوده است.
2. با این روش میتوانیم منبع را ارزیابی کنیم. مثلاً در کتاب فهرست منقولات ابن بطه مثلاً 20 عنوان پشت سر هم هستند. منقولات از احمد بن محمد بن عیسی و ابن ابی عمیر هم پشت سر هم هستند. این کاشف از این است که خود رجال ابن بطه هم ترتیب دارد. یا مثلاً حمید بن زیاد در 855 أبو سعيد المكاري طریق منتهی به حمید است.
879 - أبو سعيد المكاري.
له كتاب. أخبرنا جماعة عن أبي المفضل عن حميد عن أبي محمد القاسم بن إسماعيل القرشي عن أبي سعيد.
تا چند ترجمه بعد همه به همین کتاب حمید ختم میشود و همه هم از طریق همین ابی محمد القاسم بن اسماعیل القرشی هستند. پیدا است که در کتاب حمید هم یک ترتیبی وجود داشته است که منقولات هر نفر را پشت سر هم می نوشته است. این تائید این مطلب است که حمید کتاب خانه خود را مرتب کرده است و همه منقولات یک کتاب را یکجا فهرست کرده است و برخی مستقیم و برخی غیر مستقیم است. لذا ابهاماتی در این اسناد وجود دارد که باعث شده است اسناد او دارای اشکال باشند.
3. فایده دیگر توجیه تکرار در کتب رجالی است. خصوصا در رجال شیخ عناوین زیادی مکرر هستند. ما با منبع شناسی به این نتیجه رسیدیم که این عناوین متکرر در منابع مختلف بودهاند. یا شیخ غفلت کرده است که این عنوان را تکرار کرده است و یا معتقد بوده است که اینها دو نفر هستند. ترتیب الفبایی کامل نداشتند لذا این تکرار ها زیاد مورد غفلت واقع میشدهاند.
4. این روش در توحید مختلفات هم کاربرد خود را دارد. در این بحث دو عنوان داشتیم که می خواستیم ببینیم آیا یک نفر هستند یا متحد نیستند. دو عنوان مختلف که جهات اشتراک و افتراق دارند آیا متحد هستند یا نه؟
اگر این دو عنوان از دو مصدر اخذ شده باشند احتمال اتحاد بیشتر است از موردی که این دو عنوان در یک منبع ذکرشده باشند. زیرا در این صورت باید بگوییم علاوه بر اینکه شیخ ملتفت اتحاد این دو عنوان نشده است منبع کتاب شیخ هم ملتفت اتحاد این دو عنوان نشده است. این احتمال مستبعد تری است. مخصوصا درجایی که فاصله این دو عنوان به هم نزدیک باشد. اگر هر دو از ابن عقده گرفتهشده باشند که احتمال اتحاد بسیار مستبعد تر است زیرا ابن عقده رجالی مدققی بوده است که حافظه استثنایی هم داشته است. البته محال نیست که ابن عقده هم اشتباه کند. لذا باید برای کشف متحدات و مختلفات باید به کتب اصیل و اولیه مراجعه کنیم نه به منابع متاخر تر مثل کتاب محقق خویی.
شاهد دیگر برای کشف منابع کتب
- رجال شیخ را که مطالعه کنید می بینید که تعبیرات و اطلاعات ابواب مختلف باهم متفاوت است. مثلاً در باب پیغمبر تعبیر «عداده فی الکوفیین یا عداده فی المدنیین و...» وجود دارد. این تعبیر در رجال کبیر بخاری هم زیاد است و شیخ طوسی هم در چند جا تصریح میکند که قاله البخاری. پس احتمالا این مطالب را احتمالا باواسطه یا مستقیم از بخاری گرفته است.
البته آیا این تعبیر فقط در رجال بخاری است یا کتب دیگر هم داشتهاند باید بیشتر بررسی شود. در کتاب رجال در باب میم اصحاب پیغمبر و مخصوصا در اسامی محمد این کلمه «عداده فی...» تکرار شده است. این ترجمهها هم مفصلتر هستند. لذا احتمالا این تعبیر از یک منبع خاص گرفتهشده است که باید بررسی کنیم این تعبیر در کدام کتاب شایع است. هر نویسنده برای خود یک اصطلاحات خاص دارد که میتوانیم با شناخت این واژگان مواردی که از این نویسنده اخذ شده است را بررسی کنیم.
- در اصحال الصادق که نصف رجال شیخ است هیچ توثیق و تضعیفی وجود ندارد. ولی در ابواب دیگر کموبیش هست. در باب اصحاب الباقر و الکاظم و اصحاب الرضا کلمه مجهول زیاد استعمال میشود. اما در سایر ابواب این تعبیر وجود ندارد. بسیار بعید است که شیخ از خود این تعابیر را اضافه کرده است. بلکه منابع شیخ این خصوصیات را داشته است. در این سه باب تعبیر «له کتاب یا له اصل» هم بسیار شایع است.
- در فهرست شیخ اشخاص زیادی را توثیق کرده است و حدود 90 نفر از ثقات مشهورین توثیق نشدهاند. نمیتوان هم گفت به خاطر معروف بودن توثیق نشدهاند چرا که معروفتر از آنها توثیق شدهاند. پس این به دلیل اختلاف مصادر است. نه اینکه این افراد را شیخ ثقه نمیدانسته است.
- برخی افراد معروف هستند که اصول کتب شیعه را تألیف کردهاند و کتبشان مرجع هستند ولی بهعنوان مؤلف معرفی نشدهاند. این به دلیل این است که شیخ منابع مختلفی داشته است نه اینکه خود شیخ مستقلاً به توصیف و ترجمه افراد می پرداخته است.
این یک کار تخصصی است. از حدود رجال فرا تر است. لکن در علم رجال به این مطالب نیاز داریم و باید گروهی در این زمینه بهصورت تخصصی کار شود. ما صرفاً روش کار را آموزش دادیم و عده ای باید در این امر مفصلا ورود کنند.
جمع بندی و سیر منبع شناسی یک کتاب رجالی
(وقتی که یک کتاب رجالی داریم و می خواهیم مصادر و منابع آن را کشف کنیم)
بنده یک سیر در این روش نوشته ام که در همه کتب قابل جریان است:
1. شناخت روش مؤلف. با مطالعه مقدمه و مشیخه و عنوان کتاب و ارزیابی کلی کتاب برای شناخت روش مؤلف مهم است.
2. منابعی که مؤلف تصریح به منبع بودنشان برای این کتاب میکند را مشخص کند.
3. با توجه به این منابع روش مؤلف در اخذ و اقتباس از این منابع را کشف کند. مثلاً آیا از یک منبع است یا از دو منبع در هر بحث استفاده میکند و چگونه بین اطلاعات تلفیق میکند.
4. روش خاص مؤلف را از روش منبع تفکیک کند.
5. جستجوی گروه های منظم یا بی نظمی خاص یا حالت استثنایی. گروه های منظمی که در برخی جاها است. تغییر روشی که نشان دهد کار خود مؤلف نیست. بلکه از تفاوت منابع ناشی شده است. تفاوت نظامهای حاکم بر کتاب نشان دهنده تفاوت منابع کتاب است. این نظامها ممکن است در ترتیب عناوین باشد. مثل ترتیب ابن عقده. ممکن است در نحوه اطلاعات باشد. مثل توثیقات باب باقر و کاظم یا واقفی های باب الکاظم. مثلاً در کتاب زکات اسم حماد بن عیسی عن حریز خیلی زیاد است که در سایر ابواب نیست. از طرف دیگر در مشیخه فقیه به حریز دو طریق دارد. یکی به همه کتب و روایات او و یکی هم به کتاب زکات او.
[بيان الطريق إلى حريز بن عبد اللّه]
و ما كان فيه عن حريز بن عبد اللّه فقد رويته عن أبي؛ و محمّد بن الحسن- رضي اللّه عنهما- عن سعد بن عبد اللّه؛ و الحميريّ؛ و محمّد بن يحيى العطّار؛ و احمد ابن إدريس، عن احمد بن محمّد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد؛ و عليّ بن حديد؛ و عبد الرّحمن ابن أبي نجران، عن حمّاد بن عيسى الجهنيّ، عن حريز بن عبد اللّه السّجستاني. و رويته أيضا عن أبي؛ و محمّد بن الحسن؛ و محمّد بن موسى بن المتوكّل- رضي اللّه عنهم- عن عبد اللّه ابن جعفر الحميريّ، عن عليّ بن إسماعيل؛ و محمّد بن عيسى؛ و يعقوب بن يزيد؛ و الحسن بن ظريف، عن حمّاد بن عيسى، عن حريز بن عبد اللّه السجستانيّ.
[بيان الطريق إلى حريز بن عبد اللّه في- الزّكاة]
و ما كان فيه عن حريز بن عبد اللّه في- الزّكاة- فقد رويته عن محمّد بن الحسن- رضي اللّه عنه- عن محمّد بن الحسن الصفّار، عن العبّاس بن معروف، عن إسماعيل ابن سهل، عن حمّاد بن عيسى، عن حريز بن عبد اللّه. و رويته عن أبي- رضي اللّه عنه- عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه، عن حمّاد، عن حريز.
در رجال نجاشی در ترجمه حماد بن عیسی مینویسد:
له كتاب الزكاة أكثره عن حريز و يسير عن الرجال.[2]
مجموعه این قرائن نشان میدهد که این مطالب از کتاب حماد اخذ شده است و سایرین طریق به کتاب هستند. با تعداد تکرار نام راوی این مطلب برای ما مشخص شد.
غرض اینکه نحوه توزیع اطلاعات در ابواب مختلف برای یافتن منابع کتب مناسب است.
گاهی چند ترجمه پشت سر هم میبینیم که یک نفر در همه اسناد مشترک است. این فرد هم صاحب کتاب رجالی است. بنابراین میتوان نتیجه گرفته که این مطالب را از رجال همان شخص اخذ کرده است.
6. به دست آوردن منابع اصلی کتاب. گروه هایی که زیاد تکرار شدهاند منابع اصلی کتاب هستند. منابع اصلی معمولاً بدون واسطه هستند. اما منابع فرعی ممکن است باواسطه سایر منابع اخذ کند.
7. گاهی اسم مؤلف کشف میشود ولی او چند کتاب دارد، پس باید نام کتابی که از آن اخذ شده مشخص شود. کشف نام کتاب باید با مراجعه به کتب مختلف باشد. مثلاً موسی بن قاسم چند کتاب دارد که یکی کتاب حج است. در باب حج کافی از او زیاد نقل میکند. مشخص است که از کتاب حج او این روایت را اخذ کرده است.
گاهی اوقات هم نام کتاب مشخص است و نام مؤلف مشخص نیست. این هم با مقاسیه متن این کتاب و اسناد و طبقه مؤلف کتاب میتوانیم مؤلف را کشف کنیم. مثلاً کتاب اختصاص که منسوب به شیخ مفید است را باهمین روش استظهار کردیم مال او نیست. زیرا نه اسناد او با شیخ مفید سازگار است و نه مطالب او مطابق اعتقادات شیخ مفید است.
8. اصل ارتباط دو کتاب که مشخص شد باید مشخص شود کدام از کدام گرفته است، همچنین مشخص شود مستقیم اخذ کردهاند یا باواسطه منبع دیگری اخذ کردهاند و یا اینکه هر دو از منبع ثالثی گرفته اند. برای مشخص شدن این موارد باید عصر تألیف کتاب را بشناسیم. آیا کتاب در طول زمان طولانی نوشتهشده است یا یکجا نوشتهشده است. آیا نویسندهیکبار تحریر کرده است یا چند بار تحریر کرده است. گاهی مؤلف یک تحریر دارد ولی بعد از تألیف دستکاری های مختصری هم انجام میدهد. مثل فهرست ابن ندیم که ظاهراً اینگونه بوده است.
گاهی هم دیگران اطلاعاتی را اضافه میکردهاند. برخی منقولات فهرست ابن ندیم بعد از مرگ ابن ندیم نوشتهشده است. ناسخ در حاشیه نوشته است و به مرور زمان به متن کتاب اضافه شده است.
در معانی الاخبار شیخ صدوق نقل میکند از صفار که:
سمعت شيخنا محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد رضي الله عنه يقول سمعت محمد بن الحسن الصفار يقول كلما كان في كتاب الحلبي و في حديث آخر فذلك قول محمد بن أبي عمير رحمه الله.
ابن ابی عمیر کتاب حلبی را بواسطه حماد نقل میکند و خودش هم بر آن اضافاتی دارد. در ذیل روایات مشابهات و معارضات را نقل کرده است.
اموری مانند تحیات مثل رحمه الله یا قدس سره یا... آیا میتوانیم عصر مؤلف را کشف کنیم؟ اگر رحمه الله باشد در زمان فوت او بوده است و اگر با تعبیر مدظله باشد در زمان حیات مؤلف بوده است. آیا این کار را میتوانیم کنیم؟
در مورد مدظله میتواند نشانه حیات باشد ولی تعبیرات رحمه الله نوعا توسط نساخ اضافه شدهاند و نمیتوانند مستمسک ما باشند.
برای شناخت منابع یک کتاب باید خود آن کتاب را خوب کتاب شناسی کنیم.
چگونگی کشف ارتباط دو کتاب باهم
- تا اینجا درباره این بحث کردیم که یک کتاب دستمان هست و می خواهیم منبعش را کشف کنیم. حالا اگر دو کتاب داشته باشیم و بخواهیم ببینیم این دو کتاب باهم ارتباط دارند یا خیر؟
الف) برای این مورد باید جهات مشترک بین این دو را بررسی کنیم. ترتیب تراجم یا الفاظ مورد استفاده در تراجم. یا اشتراک اطلاعات ولو اینکه ترتیب یکسان نباشد. البته باید این اشتراک در عناوین بگونه ای باشد که این اطمینان را ایجاد کند. لذا با مقدار اطلاعات مشابه کم و بدون ترتیب نمیتوان گفت که حتماً ارتباطی بین این دو باشد.
در ثواب الاعمال باب زیارت امام حسین استظهار ما این است که همه این باب را از کامل الزیارات گرفته باشد. زیرا همه اطلاعات آن در کامل الزیارات است و ترتیب هم از قضا ترتیب کامل الزیارات است. 50 روایت ثواب الاعمال آورده که همه در کامل الزیارات هست. (کامل الزیارات بیشتر دارد) روایات در این موضوع خیلی زیاد است ولی چطور شده که ثواب الاعمال خودش رفته از بین این همه روایت، 50 روایت انتخاب کرده و دقیقاً همه در کامل الزیارات هم آمده اند؟! این بعید است و استظهار میکنیم که از روی کامل الزیارات اخذ کرده.
ب) دو کتاب جهات مختص هم دارند. مثلاً ترتیب را بهم زده است یا اطلاعات کم و زیاد شدهاند. اینها باید توجیه شود. دلیل چیست؟ چند وجه میتواند تأثیر داشته باشد:
1. اختلاف نسخه. گاهی این تفاوتها به دلیل اختلافات در نسخه ها است. البته باید اختلافات در حدی باشد که با اختلاف نسخه توجیه شود و الا اختلافات زیاد با اختلاف نسخه توجیه نمیشود.
2. تصرف مصدر دوم. مصدر دوم برای تصحیح کردن عبارت یا هماهنگ کردن با روش کاری خود این ترتیب یا عبارات را عوض کرده است. مثلاً کافی یک روایاتی را آورده است و تهذیب هم همین روایات را آورده است. ولی ترتیب کافی را بهم زده است. چرا؟ زیرا ایشان می خواسته روایات مشابه را کنار هم بگذارد. یا اینکه تهذیب شرح مقنعه است و این ترتیب با عبارات مقنعه سازگار تر است. یا اینکه مثلاً شیخ از اول تا آخر یک باب را از کافی خوانده است و روایاتی که خواسته است را گزینش کرده است. دوباره از آخر به اول خوانده است و دوباره برخی روایات را گزینش کرده است. لذا ترتیب نهایی با تریب کافی متفاوت میشود.
3. اختلاف روش. مثلاً در رجال برقی ترتیب الفبایی نیست ولی شیخ این افراد را با ترتیب الفبا گرفته است لذا اختلاف در ترتیب بوجود آمده است.
4. اشتباه یکی از مولفها. یک مطلب را نا مفید دانسته است یا مغایر روش خود دانسته است ولی اشتباه کرده است. این هم میتواند یک دلیل بر اختلاف دو کتاب باشد.
چند نکته کلی در منبع شناسی کتب رجالی:
1. وقتی یک کتاب را بررسی میکنیم باید توجه کنیم که اطلاعات این کتاب در یک ترجمهایا از یک منبع است یا از چند منبع؟ در فهرست و رجال شیخ خیلی از اوقات در یک ترجمه چند اطلاعات از چند کتاب به هم اضافه میکند. ما باید مشخص کنیم که عنوان را از کدام منبع گرفته است و طرق را از کدام کتاب و اطلاعات را از کدام کتب و کدامیک اصلی است و کدام منابع فرعی هستند.
2. روش ما در این کار یک روش استقرایی است که از بررسی موارد جزئی یک تئوری ارائه میدهیم و بعد این تئوری را بر سایر موارد تطبیق میکنیم و اگر نیاز به اصلاح است، اصلاح شود. این قدر این حرکت بین تطبیقات و نظریات و تئوریات ادامه پیدا میکند تا به یک نتیجه قابلاعتماد برسیم.
نظریه نهایی باید اولاً فراگیر باشد و موارد مختلف را توجیه کند و ثانیاً این نظریه منحصر باشد و بدیل نداشته باشد. ثالثاً نظریه ای باید باشد که قدرت پیش بینی داشته باشد. قدرت پیش بینی یعنی: مثلاً قبلا گفتیم که اشخاص مشیخه فقیه از ترتیب روایات کتاب گرفتهشدهاند. ما این را با کار بر روی جلد اول فقیه به دست آوردیم. اگر این نظریه درست باشد باید در مجلدات بعدی فقیه هم همین ترتیب رعایت شده باشد.
البته استقرا این مشکل را دارد که چگونه یقین آور است؟ لکن ما این را قبول داریم که استقرا یقین آور است. به هر بیانی که می خواهید بگویید! زیرا نظم در کتاب تصادفی نیست و این روش عملا کاربرد دارد. حال در منطق هرکس بگوید استقرا یقین آور نیست چَرت گفته است([3]
برای به دست آوردن نظم بین مطالب یک کتاب باید آمار ارائه دهیم و این آمار را باید با دید رجالی به دست آوریم. [و الا بدون داشتن دید رجالی، آمار چه چیزی را ارائه کنیم. آمار میتواند ایده هایی که دید رجالی به ما میدهد را تبدیل به نظریه رجالی کند.]
بحث جلسه بعد در مورد منابع تهذیب است. ایشان در جلد اول بنا نداشته است که اول سند را صاحب کتاب بگذارد. اما در مجلدات بعدی افراد صاحب کتاب را در اول سند قرار میدهد. از مقدمه مشیخه استفاده شده است که هر کس را اول سند میگذارد مستقیماً از کتاب او اخذ روایت کرده است ولی ما سابقاً گفتیم که برخی موارد از کتب واسطه ای این روایات را اخذ کرده است نه از کتاب خود نویسنده اول سند. سوالی که برای ما پیش میآید این است که این وسائط را چگونه شناسایی کنیم؟
همچنین این سؤال وجود دارد که در جلد اول مؤلف کتاب چگونه تشخیص داده شود؟
مواردی که از کافی گرفتهشده است به راحتی قابل پیدا کردن است ولی سایر موارد بسیار مشکل است ولی روشهایی دارد.
در مواردی که نام نویسنده را فهمیدیم باید بتوانیم بگوییم از کدام کتاب این مؤلف استفاده شده است.
یک بحث مقدماتی در قاعده لاضرر و لاضرار آیتالله سیستانی بحث شده است. ایشان یک مطلبی را از شرح مشیخه تهذیب و استبصار خودشان نقل کرده است که روش ایشان ناتمام است و باید متذکر آن هم بشویم...