جلسه75
بسم الله الرحمن الرحیم
منبع شناسی یا ارتباط کتب با یکدیگر
یکی از مباحثی که بهصورت پراکنده بحث شده است ولی منسجم نبوده است بحث منبع شناسی است. البته بهتر است عنوان ارتباط کتب باهم را بکار ببریم. زیرا می خواهیم بحث کنیم هر کتاب از چه منابعی اخذ کرده است و کدام کتب از این کتاب مطلب اخذ کردهاند. لذا بحث در اراتباط دو متن است. اختصاص به یک کتاب ندارد. بلکه ممکن است یک باب از یک کتاب را مقایسه کنیم.
ارتباط کتب باهم سه فرض دارد:
یا الف از ب گرفته است و یا بالعکس یا هر دو از یک منبع مشترک اخذ کردهاند.
تقسیم دیگر اینکه الف که مصدر ب است آیا مصدر مستقیم است یا مصدر غیر مستقیم؟ یعنی ب از ج گرفته است و ج از الف. لذا آن سخ فرض هرکدام دو فرض دیگر دارد.
اگر ما بخواهیم منبع یک کتاب را بشناسیم یا مؤلف به منبع تصریح کرده است و یا نکرده است. تصریح به منبع هم سه قسم است: یا تصریح به نام کتاب و مؤلف است (مثلاً بگویند ابن عقده در کتاب رجال) و یا نام کتاب است و باید مؤلف را استخراج کنیم و یا تصریح به نام مؤلف شده است و باید نام کتاب را استخراج کنیم.
در مواردی که تصریح به منبع شده است هم باید کشف کنیم که آیا نقل مستقیم است و یا غیر مستقیم. مثلاً حاجی نوری در خاتمه مستدرک گاهی اوقات میگوید «روی الصدوق فی الخصال» ولی قرائنی وجود دارد که ایشان خصال را ندیده است و از بحار نقل میکند. یکی از قرائن این است که ایشان گاهی میگوید روی الصدوق فی الامالی. ولی مطلب در امالی صدوق نیست بلکه در خصال است. چرا این اشتباه بوجود آمده است؟ با مراجعه به بحار معما حل میشود. بحار برای مصادر خود رمزگذاری کرده است. رمز خصال «ل» است و رمز امالی «لی» است. این دو رمز به هم شبیه هستند. در نسخه چاپی بحار جای این دو اشتباه شده است و یا شبیه هم بوده است. لذا این اشتباهات برای حاجی نوری اتفاق افتاده است. برای کشف باواسطه و بی واسطه قواعدی است که عرض خواهد شد.
لذا بحث در دو بخش است که آیا این از آن گرفته است یا برعکس یا هر دو از منبع ثالث گرفته اند. و اینکه آیا اخذ مستقیم بوده است یا غیر مستقیم؟
در این احتمالات زمان مؤلف هم تأثیر دارد. اگر زمان تألیف کتب متفاوت باشد متاخر از متقدم گرفتهشده است. ملاک زمان تألیف کتاب است نه سن مؤلف. مثال این قضیه هم کتاب «عده الاصول» و «الذریعه» است. عده تألیف شیخ طوسی است که در مقدمه گفتهشده است که قبل از این کتاب هیچ کتاب مبسووطی در اصول نیست. سید مرتضی در این زمینه بحث زیادی در درس دارد ولی کتابی ننوشته است. ذریعه سید مرتضی مشخص میشود که بعد از تألیف عده تألیف شده است. البته عده تماما در زمان سید مرتضی تألیف نشده است. شروع آن قبل از تألیف الذریعه است و پایان آن بعد از وفات سید مرتضی است.
البته در مؤلفین که هم زمان هستند این سه احتمال وجود دارد. د اختلاف زمانی یا متاخر از متقدم گرفته است و یا هر دو از منبع ثالث.
ما باید اولاً اصل ارتباط را کشف کنیم و بعد نحوه ارتباط را مشخص کنیم. مقدمتا باید در مورد سابقه اخذ و اقتباس بگوییم:
در گذشته اخذ از منبع بدون ذکر نام منبع شایع بوده است. امروزه رسم است که از هر منبعی که اخذ میشود به نام آن منبع اشاره شود و این کار خوبی است که از اروپا هم به ما رسیده است. لکن در گذشته چنین رسمی نبوده است و اگر کسی مطلبی را در کتابش می نوشت اصلا به این معنا نبوده است که این ابتکار خود او است و از دیگران نگرفته است. تألیف کتاب به معنای تراوش ذهنی نویسنده نیست الزاما. امروزه اگر مطلبی را نقل کنیم و ذکر منبع نکنیم سرقت علمی محسوب میشود. در کتب فقهی فتوایی هنوز هم شایع است که خیلی از منابع ذکر نمی شوند. اما در کتب فقهی استدلالی امروزه منبع ذکر میشود. ولی در گذشته در کتب استدلالی ذکر منبع نمیشده است. جواهر از ریاض و ریاض از شرح لمعه و شرح لمعه از جامع المقاصد و دروس اخذ مطلب کرده است ولی ارجاع نداده است.
در کتب کلامی و اصولی هم همینگونه است. ذخیره سید مرتضی برای کتب کلامی و ذریعه سید مرتضی برای کتب اصولی یک منبع بوده است که تصریح به اخذ نشده است. در کتب فلسفی هم ملاصدرا از مباحث مشرقیه فخر رازی و کتب ابن سینا زیاد اخذ کرده است ولی نام هم در خیلی از موارد نمیبرد. لذا در گذشته ذکر منبع مرسوم نبوده است.
کتابی که مستقلاً در این زمینه وارد نشده باشد کتاب «کتاب خانه ابن طاووس» را که یک یهودی نوشته است میباشد. در این کتاب موشکافی و دقت زیادی به خرج داده است. ولی فقط مواردی که خود ابن طاووس اشاره به نام کتاب یا نویسنده کرده است را بررسی کرده است. روش کار ایشان در این کتاب بسیار قابل توجه است. ایشان کشف فوق العاده ای ندارد ولی روش کاری بسیار جالبی دارد. از این کار ها برای سایر منابع هم لازم است.
سابقاً در ضمن بحثها مطالبی را گفته ایم و الآن مرور مباحث گذشته است که بر روش کار تکیه میکنیم. منابع کتاب در یک تقسیم دیگر یا موجود است و یا مفقود و اگر مفقود است یا بالکل مفقود است و یا سایرین هم از این منبع مفقود نقل مطلب کردهاند.
ارتباط رجال نجاشی و فهرست شیخ و سپس منابع رجال نجاشی را بررسی کردیم. منابع فهرست و رجال شیخ را هم بررسی کردیم. رجال شیخ و ابن عقده و رجال برقی را مقایسه کردیم. منابع رجال شیخ در من لم یرو عنهم. روش این کار را مفصل بحث نکردیم. الآن در مورد روش بیشتر بحث میکنیم.
مشیخه فقیه و خود فقیه. منابع تهذیب که آیا افراد اول سند صاحب کتاب هستند یا خیر؟
در آینده بحث خواهیم کرد که کتب متاخر از هم چقدر اخذ کردهاند. ارتباط رجال شیخ و فهرست شیخ و رجال شیخ با کشی. در مورد منابع کافی و فقیه کمتر کارکردهایم. شاید مطالبی ارائه شود. برخی کتب حدیثی دیگر را هم بررسی میکنیم. تعویض اسناد هم به این بحث مربوط است.
فواید این بحث:
برخی فواید اختصاصی است و یک فواید عمومی است. این فواید عمومی عبارتند از:
1. تصحیح دو کتاب
ما اگر دو کتاب را داریم نوعا نسخه اصل نیستند. و تحریف و تصحیف در اینها راه دارند. اگر ما مصادر متاخر که از این کتاب اخذ کردهاند را بیابیم اینها خود یک نسخه از این کتاب محسوب می شوند. و با اتکا به این کتب متاخر که از این مصدر اخذ کردهاند میتوان نسخه موجود را تصحیح کرد و در متن دخل و تصرف هم کرد. کتاب «وقعه صفین» نصر بن مزاحم که چاپ شد مصحح آن عبدالسلام محمد هارون، در مصر است. ایشان در مقدمه خود در مورد یکی از نسخههای این کتاب مینویسد:
3- و هناك نسخة ثالثة كانت في ضمير الغيب، و أمكننى أن أكشفها شيئا فشيئا، بمطالعتى في شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، الذي جرت عادته على أن يضمن تأليفه جملة من الكتب ينثرها في تضاعيف كتابه، كما جرى على ذلك من بعد صاحب خزانة الأدب عبد القادر بن عمر البغداديّ.
میگوید یک نسخه غیبی هم داشتم که آن را کشف کردم که از شرح ابن ابی الحدید استخراج کردم. زیرا ایشان از این کتاب زیاد مطلب نقل میکند.
همچنین در مورد نهایه ابن اثیر مصححین از لسان العرب استفاده کردهاند. و لسان العرب را یک نسخه از نهایه محسوب کردهاند:
و لما كان ابن منظور قد أفرغ النهاية فى لسان العرب فقد اعتبرنا ما جاء من النهاية فى اللسان نسخة منها، و أثبتنا ما بينه و بينها من فروق.
محققین با کمک لسان العرب کتاب نهایه را تصحیح کردهاند. البته باید احراز کنیم که مطالب کتاب را تغییر نداده است.
اما اگر منابع این کتاب را پیدا کنیم آن منابع نمیتوانند یک نسخه برای این کتاب محسوب شوند ولی در اختلاف نسخه ها یا شناسایی تصحیفات بدرد میخورد. اساسا یک اشتباه در یک منبع متاخر رخ میدهد که با بررسی منابع این کتاب قابل شناسایی است.
ارزیابی ارزش کتب و اصاله کتب
با مقایسه کتاب با مصادرش ارزش کتاب و ارزش نسخه دست این مؤلف و میزان ابتکار عمل مؤلف مشخص میشود. اعتمادی که به یک نویسنده متخصص است بسیار بیشتر از نویسنده غیر متخصص است.
اعتماد به کتب
برخی مطالب فلسفی و عقلی است. در این مسائل مهم نیست که یک نفر گفته است یا چند نفر. ولی در مباحث تتبعی مثل فقه و حدیث تکرار این قول مهم است. اگر ده نفر مستقل از هم یک فنوی را داده باشند بسیار با ارزش است و اجماع بوجود می آورد. ولی اگر یک فتوی را یک نفر داده است و دیگران به تقلید از او نقل کردهاند ارزش کمتری دارد. البته ممکن است که نظر ایشان را اجتهادا انتخاب کرده باشند ولی ممکن هم هست حسن ظن به آن فقیه در این فتوی موثر باشد. در مباحث حدیثشناسی این مسئله پررنگ تر است. اگر یک روایت در کافی باشد و در تهذیب هم باشد و این را استظهار کنیم که تهذیب از کافی اخذ کرده است یک روایت محسوب میشود و اگر خودش مستقلاً نقل کرده باشد دو روایت خواهند بود در مسیر استفاضه قدم بر خواهیم داشت.
البته باید بحث کنیم دو نسخه از یک روایت به منزله روایتین متعارضین هستند؟ به این بیآنکه این نسخه اخبار میدهد که تهذیب این را گفته است و این نسخه اخبار میدهد که تهذیب آن طور گفته است. این خبرین متعارضین است یا خبرین متعارضین مربوط به مواردی است که دو خبر مستقل را اخبار میدهند.
اعتبار بخشیدن به مؤلفین مجهول الحال
کتاب رجال برقی نه مال برقی پدر و نه مال برقی پسر است. شاید مال نوه برقی پسر باشد. احمد بن ابیعبدالله البرقی یک نوه دارد به نام محمد بن عبدالله بن احمد بن ابیعبدالله که ظاهراً ایشان نویسنده کتاب است. قرائنی وجود دارد که این نوه نویسنده کتاب رجال است.
ایشان در کتب موجود نامش نیامده است و ما با اکثار روایت اجلا آن را توثیق میکنیم. به فرض وثاقت مؤلف مشخص نباشد و این مبنا را نداشته باشیم. ولی با اعتماد بیش از حد شیخ بر این کتاب و اینکه از منابع اصلی شیخ بوده است وثاقت نویسنده این کتاب احراز میشود.
مروری بر مطالب گذشته
فهرست شیخ و نجاشی
فهرست شیخ و رجال نجاشی ارتباط زیادی دارد. برخی گفتهاند نجاشی برای تصحیح فهرست شیخ کتابش را نوشته است. لکن ما گفتیم فقط در باب الف و در اوائل هر باب این دو کتاب باهم ارتباط دارند و در باقی موارد ارتباط خاصی بین این دو کتاب احراز نشده است. نحوه این ارتباط چگونه است؟ ترتیب تراجم این دو کتاب یکسان است. در فهرست شیخ در باب حمزه ابراهیم از رقم یک تا رقم 11 به همین ترتیب در رجال نجاشی از 12 تا 23 است. البته رقم 17 نجاشی در فهرست شیخ نیست. این ترتیب یکسان کافی است برای کشف اصل ارتباط. زیرا تصادفا بسیار بعید است که مستقل از هم همینگونه ترتیب داده باشند. حتی اگر ترتیب یکی نبود ولی این یازده عنوان را با ترتیب دیگر در اول کتاب هر دو باشد باز هم ارتباط بین این دو را اثبات میکند. از این بالا تر اینکه ترجمهها هم تقریبا یکسان هستند. اختلافات بسیار جزئی است.
در جاهای دیگر هم همین ارتباط مشخص است. مثلاً در باب احمد از عنوان 68(احمد بن اسحاق) تا عنوان 83 (ابن سمکه) به همین ترتیب در نجاشی آمده است با یکی دو مورد اختلاف.
پس اصل ارتباط اثبات شد ولی نحوه ارتباط چگونه است. نجاشی و شیخ بیش از 50 سال اشتراک زمانی دارند و از سال 408 که هجرت شیخ به بغداد است تا 448 که هجرت شیخ به نجف است باهم اشتراک در درس و حوزه هم داشتهاند. اساتید مشترک ایشان 7-8 نفر هستند. احتمالات سهگانه اینکه هر دو از منبع ثالث یا یکی از دیگری گرفته باشد وجود دارد. باید این احتمالات را بررسی کنیم.
اگر امر دایر باشد که یا شیخ از نجاشی گرفته باشد یا نجاشی از شیخ، اولی این است که بگوییم نجاشی از شیخ گرفته باشد. چند قرینه وجود دارد:
1. در برخی موارد نجاشی تعبیر میکند: «ذکر بعض أصحابنا» و مطلبی را نقل میکند و شیخ طوسی بدون نسبت به کسی همین مطلب را گفته است. تعبیر بعض أصحابنا معمولاً در مورد معاصرین استفاده میشود. مثلاً
12 - إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى
أبو إسحاق مولى أسلم مدني روى عن أبي جعفر و أبي عبد الله علیهماالسلام و كان خصيصا و العامة لهذه العلة تضعفه. و حكى بعض أصحابنا عن بعض المخالفين أن كتب الواقدي سائرها إنما هي كتب إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى نقلها الواقدي و ادعاها. و ذكر بعض أصحابنا أن له كتابا مبوبا في الحلال و الحرام عن أبي عبد الله علیهالسلام. [1]
شیخ مینویسد:
1 - إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى
أبو إسحاق مولى أسلم بن أقصى مدني روى عن أبي جعفر و أبي عبد الله علیهماالسلام و كان خاصا بحديثنا و العامة تضعفه لذلك. ذكر يعقوب بن سفيان في تاريخه (في أسباب) تضعيفه عن بعض الناس أنه سمعه ينال من الأولين. و ذكر بعض ثقات العامة أن كتب الواقدي سائرها إنما هي كتب إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى نقلها الواقدي و ادعاها و لم نعرف منها شيئا منسوبا إلى إبراهيم. و له كتاب مبوب في الحلال و الحرام عن جعفر بن محمد علیهماالسلام. أخبرنا به احمد بن محمد بن موسى المعروف بابن الصلت الأهوازي قال: أخبرنا احمد بن محمد بن سعيد بن عقدة الحافظ قال: حدثنا المنذر بن محمد القابوسي قال: حدثنا الحسين بن محمد بن علي الأزدي قال: حدثنا إبراهيم. [2]
اولاً یک تفاوتهای ریزی دارد. برخی ثقات العامه را تغییر داده است به برخی از مخالفین. در مقابل شیخ گفته است جعفر بن محمد و نجاشی گفته است ابیعبدالله.
برخی موارد دیگری هم وجود دارد. که درجای خود گفتهشده است. مثال دیگر:
شیخ مینویسد:
93 - احمد بن إسماعيل بن سمكة
بن عبد الله أبو علي بجلي عربي من أهل قم كان من أهل الفضل و الأدب و العلم و عليه قرأ أبو الفضل محمد بن الحسين بن العميد و له كتب عدة لم يصنف مثلها. و كان إسماعيل (بن سمكة) بن عبد الله من أصحاب احمد بن أبي عبد الله البرقي و ممن تأدب عليه. فمن كتبه: كتاب العباسي و هو كتاب عظيم نحو عشرة آلاف ورقة في أخبار الخلفاء و الدولة العباسية مستوفى لم يصنف مثله (في هذا الفن). و له الرسالة إلى أبي الفضل في القصيدة نحو من مائتي ورقة و رسائل أخر كثيرة في معان مختلفة.[3]
نجاشی مینویسد:
242 - احمد بن إسماعيل بن عبد الله
أبو علي بجلي عربي من أهل قم يلقب سمكة كان من أهل الفضل و الأدب و العلم و يقال: إن عليه قرأ أبو الفضل محمد بن الحسين بن العميد و له عدة كتب لم يصنف مثلها. و كان إسماعيل بن عبد الله من غلمان احمد بن أبي عبد الله البرقي و ممن تأدب عليه و ممن كتبه. له كتب منها: كتاب العباسي و هو كتاب عظيم نحو من عشرة آلاف ورقة في أخبار الخلفاء و الدولة العباسية رأيت منه أخبار الأمين و هو كتاب حسن و له كتاب الأمثال كتاب حسن مستوفى و رسالة إلى أبي الفضل بن العميد و رسالة في معان أخر. أخبرنا بها محمد بن محمد عن جعفر بن محمد عنه.[4]
مشخص است که نجاشی ناظر به شیخ این مطالب را گفته است. البته این احتمال هنوز هست که هر دو از مصدر ثالث گرفتهشده باشد. لکن برخی عبارات این احتمال را رد میکند:
شیخ میگوید:
70 - احمد بن محمد بن سيار
أبو عبد الله الكاتب بصري كان من كتاب آل طاهر في زمن أبي محمد علیهالسلام و يعرف بالسياري ضعيف الحديث فاسد المذهب مجفو الرواية كثير المراسيل و صنف كتبا منها: كتاب ثواب القرآن كتاب الطب كتاب القراءات كتاب النوادر. أخبرنا بالنوادر خاصة الحسين بن عبیدالله عن احمد بن محمد بن يحيى قال: حدثنا أبي قال: حدثنا السياري إلا بما كان فيه من غلو أو تخليط. و أخبرنا بالنوادر و غيرها جماعة من أصحابنا منهم الثلاثة الذين ذكرناهم عن محمد بن احمد بن داود قال: حدثنا سلامة بن محمد قال: حدثنا علي بن محمد الجنابي قال: حدثنا السياري. نجاشی میگوید:
نجاشی مینویسد:
192 - احمد بن محمد بن سيار أبو عبد الله الكاتب
بصري كان من كتاب آل طاهر في زمن أبي محمد علیهالسلام. و يعرف بالسياري ضعيف الحديث فاسد المذهب ذكر ذلك لنا الحسين بن عبیدالله. مجفو الرواية كثير المراسيل. له كتب وقع إلينا منها: كتاب ثواب القرآن كتاب الطب كتاب القراءات كتاب النوادر كتاب الغارات أخبرنا الحسين بن عبیدالله قال: حدثنا احمد بن محمد بن يحيى و أخبرنا أبو عبد الله القزويني قال: حدثنا احمد بن محمد بن يحيى عن أبيه قال: حدثنا السياري إلا ما كان من غلو و تخليط.[5]
مشخص است نجاشی ابتدا به کتاب ابن غضائری مراجعه کرده است و این «ضعيف الحديث فاسد المذهب» را نوشته است. بعد به کتاب شیخ مراجعه کرده است و عبارت «مجفو الرواية كثير المراسيل» را اضافه کرده است. یا اینکه این عبارت اول را در مصدر غضائری پیدا کرده است و مصدر را ذکر کرده است ولی در مورد عبارت دوم هیچ مصدر بخصوصی پیدا نکرده است و لذا بدون مصدر ذکر کرده است.
قرینه دیگر (برای عدم اخذ از منبع ثالث) اینکه: در زمان شیخ کتاب مرتب و مبوبی در این زمینه وجود نداشته است. شیخ در فهرست اکثر طرق خود را بیان میکند. اگر بخواهد از اجازات اساتید این مطالب را اخذ کرده باشد باید در این طرق نام آن شیخ اجازه ای وجود می داشته است. مثلاً اسم حسین بن عبیدالله در همه این موارد وجود می داشته است. لکن میبینیم که نام کسی مشترک در این موارد مشترک وجود ندارد. به بیان راحت تر:
مواردی که رجال نجاشی و فهرست شیخ باهم ترتیب یکسان دارند یا نجاشی از شیخ گرفته است و یا هر دو از یک منبع ثالث. اگر هر دو از یک منبع ثالث گرفته باشند باید این منبع ثالث اثر خود را نشان می داد. یعنی چه؟ مقدمتا این نکته را میدانیم که شیخ در مقام بیان همه طرق خود به کتب در کتاب فهرست است البته نجاشی در مقام استقصا نیست و بیش از یکی دو منبع را ذکر نمیکند. شیخ که در مقام استقصاء همه طرق است اگر این مطالب 10 نفر پشت سر هم را از کتاب مثلاً فهرست ابن ابی جید گرفته باشد باید در طرق همه این 10 نفر اسم ایشان تکرار میشد. یعنی این ترتیب خاص اگر از یک کتاب خاص به کتاب فهرست شیخ منتقلشده باشد و شیخ هم همه طرق را ذکر میکند پس باید اسم یک منبع خاص در همه این موارد تکرار شده باشد. حال آنکه میبینیم اسم مشترکی در این موارد وجود ندارد. لذا مشخص میشود که شیخ این موارد را از کتب مختلف اخذ کرده است و قاعدتا نجاشی این موارد را با این ترتیب خاص از شیخ اخذ کرده است.
دلیل دیگر (بر اینکه نجاشی از شیخ اخذ کرده): کتاب نجاشی معمولاً بیش از فهرست شیخ مطلب دارد. اگر شیخ از نجاشی مطلب نقل کند نباید برخی اطلاعات مهم رجال نجاشی را حذف میکرد.
دلیل دیگر اینکه شیخ در فهرست تصریح میکند که قبل از من کتاب فهرست جامعی به این شیوه نوشته نشده است. حال آنکه کتاب نجاشی بسیار مفصل است. اگر نجاشی آن زمان نوشته بود این کتاب را، این تعبیر شیخ خلاف واقع میشد.
چند سؤال:
1. برخی موارد ترتیب بهم خورده است.
2. برخی موارد در فهرست شیخ مطالبی است که در رجال نجاشی نیامده است
3. مشابهت اسامی در فهرست شیخ و نجاشی کم است. یعنی برخی موارد مغایرت ها زیاد است.
4. طرق این دو کتاب معمولاً مغایر هستند
5. این مشابهت فقط در باب الف است. در هر باب هم فقط اوایل باب مثل هم هستند و اواخر باب باهم مغایرت دارند.
با ملاحظه این سوالات جواب قابل استنباط است. شیخ طوسی کتابش را تدریجا نوشته است. کتاب فهرست قاعدتا با فیش برداری نوشته میشود. یعنی اوراق را جداگانه می نوشتند که قابل پس و پیش کردن باشد و این بهم خوردن ترتیب به همین دلیل است. بعد از تدوین نهایی این اوراق را به هم می دوختند و دیگر قابل تغییر نبودهاند.
احتمالا نجاشی در زمانی که کتاب در حال تدوین بوده است از این کتاب استفاده کرده است و هنوز تدوین کامل نشده بود. احتمالا هنوز طرق هم اضافه نشده بوده است و فقط باب الف نوشتهشده است و هنوز هم تکمیلنشده است. مثلاً در باب احمد 20 عنوان اول نجاشی در اواخر شیخ است و 10 تای بعدی در اوایل فهرست شیخ است. کانّ این 10 تا یک مجموعه بوده است و آن 20 تا یک مجموعه بوده است. لذا شیخ شروع به نگارش کرده است و نجاشی از پیش نویس شیخ استفاده کرده است و احتمالا شیخ وقفه طولانی در تألیف بوجود آورده است و همین دلیل این شده است که نجاشی شروع به تألیف کند. هر دو شاگرد سید مرتضی بودهاند و به دستور سید مرتضی این کار را کردهاند. اگر فهرست شیخ کاملا نوشتهشده بود یا در حال تکمیل باشد دلیل قانع کننده ای برای تألیف نجاشی نبود زیرا نجاشی دلیل این تألیف را اعتراض اهل سنت بر شیعه که شما دانشمند و نویسنده ندارید نوشته است. معلوم میشود جواب قاطعی داده نشده است که نجاشی کار را شروع کرده است.
تعبیرات اول ابواب هر باب تفصیلی است. خصوصا در باب الف بسیار مفصل است. هرچه به آخر باب و به آخر کتاب نزدیک تر میشویم خلاصهتر و مجمل تر میشود. در باب الف شیوه نگارش با سایر ابواب فرق دارد. مثلاً میبینیم در 20 ترجمه پشت سر هم تعبیر «و بالاسناد الاول» آمده است. مشخص است همه را از ابن بطه اخذ کرده است. در باب الف اینگونه نیست ولی در سایر ابواب اینگونه نبوده است.
نجاشی هم باب کنیه ها خیلی خلاصهتر است. کانّ حوصله نوشتن دیگر نداشته است و یا شرایط زمانی تأثیرگذار بوده است. ظاهراً اواخر با حمله مغول همراه بوده است.
محقق خویی هم در معجم الرجال 2-3 جلد آخر را بسیار مختصر و بدون دقت نوشته است. برخی از نزدیکان ایشان گفتهاند که ایشان می ترسید صدام به او فشار بیاورد و نتواند کار را تمام کند و عمرشان کفاف ندهد.
بررسی فهرست شیخ و رجال نجاشی نشان میدهد در اوایل کار شرایط تفصیل داشتهاند و در اواخر کار شرایط بگونه ای نبوده است که کار را مفصل انجام دهند.
روش کار این است که مشابهت در دو کتاب که توجیه منطقی ندارد مگر اینکه از یکدیگر اقتباس کرده باشند و بررسی دقیق تعبیرات دو کتاب ما را به این نتیجه می رساند.