جلسه63
بسم الله الرحمن الرحیم
صوت این جلسه بسیار بد کیفیت است. لذا برخی مطالب ناقص هستند زیرا صوت مفهوم نبود.
در مورد مشایخ جعفر بن بشیر استظهار کردیم همگی ثقه هستند. آیا موارد نقضی هم در کار هست یا خیر؟ 15 مورد نقض بیان شده است که در صفوان و ابن ابی عمیر و بزنطی هم همین نقوض وجود دارد. چند نکته را باید مقدمتا بیان کنیم:
نکته اول: آیا نجاشی خودش تحقیق کرده است و به این نتیجه رسیده است که روى عن الثقات و رووا عنه؟ یا این عبارت دیگران است و نجاشی فقط نقل میکند؟ یا اینکه خود جعفر بن بشیر گفته است من فقط از ثقات نقل روایت می کنم؟ (البته رووا عنه را که خودش نمیتواند گفته باشد)
گفتیم ظاهراً غالب رجال نجاشی جمعآوری و نقل و جمعبندی کتب رجالی سابق است. با مقایسه باب الف رجال نجاشی با رجال شیخ این مسئله واضح است. ولی مثلاً ابن غضائری مستقل تر است. معمولاً از کتب حدیثی نام راویان را گرفته است و به توثیق و تضعیف پرداخته است. این استظهاری بود که با بررسی مقدمه و متن کتاب نجاشی به آن پی بردیم. به اسناد روایات به دید یک منبع رجالی نگاه نمیکرده است. بلکه فقط از کتب رجالی دیگر نقل میکند و خودش در جلد دوم گفته که آن چیزی که درباره توثیق و تضعیف بوده را من جمع کردم.
لذا احتمال اینکه نجاشی لیست مشایخ جعفر بن بشیر را تهیه کرده باشد و ناظر به آن لیست چنین مطلبی را گفته باشد ضعیف است. چرا که در این صورت درباره تکتک مشایخ و راویان باید نجاشی این مطلب (روى عن الثقات و رووا عنه) را بررسی کرده باشد و گفته باشد. بله درباره مشایخ معروف جعفر بن بشیر بعید نیست اما درباره همه بعید است. دراین صورت باز هم دلالت بر حصر ندارد زیرا ممکن است برخی مشایخ جعفر بن بشیر به دست نجاشی نرسیده باشد و به دست ما رسیده باشد.
همچنین اگر نجاشی خودش یکی از مشایخ یا راویان جعفر بن بشیر را تضعیف کرده باشد، نمیشود که گفت «روى عن الثقات و رووا عنه» جمله نجاشی است. بلکه باید بگوییم این جمله را دیگران و یا خود جعفر بن بشیر گفته.
خب در این صورت این مواردی که مشایخ جعفر بن بشیر هستند ولی در جاهایی نجاشی آنها را تصعیف کرده، جمعش خیلی راحت است و میگوییم جعفر بن بشیر ثقه میدانسته و نجاشی ضعیف میدانسته. اگر بخواهیم این موارد بهعنوان نقض وارد شوند باید ضعفشان به حدی باشد که بگوییم این مشایخ را خود جعفر بن بشیر هم نمیتوانسته ثقه بداند پس این موارد نقض بر «روى عن الثقات و رووا عنه» هستند. که در این صورت قول جعفر بن بشیر از آن اعتبار عام می افتد.
- آیا با متن شناسی توثیق هم میکردند؟ قرائنی وجود دارد که با متن شناسی تضعیف میکردند ولی دلیل محکمی وجود ندارد که با متن شناسی توثیق هم میکردند مگر در موارد نادری. مثل محمد بن اورمه:
محمد بن أورمة ابوجعفر القمي
ذكره القميون و غمزوا عليه و رموه بالغلو حتى دس عليه من يفتك به فوجدوه يصلي من أول الليل إلى آخره فتوقفوا عنه. و حكى جماعة من شيوخ القميين عن ابن الوليد أنه قال: محمد بن أورمة طعن عليه بالغلو و كل (فكل) ما كان في كتبه مما وجد في كتب الحسين بن سعيد و غيره فقل به و ما تفرد به فلا تعتمده و قال بعض أصحابنا: إنه رأى توقيعا من أبي الحسن الثالث علیهالسلام إلى أهل قم في معنى محمد بن أورمة و براءته مما قذف به. و كتبه صحاح إلا كتابا ينسب إليه ترجمته تفسير الباطن فإنه مخلط.
1. ابان بن عثمان. نجاشی در مورد او گفته است ناووسیه است. البته نسخ مختلف این کتاب برخی ناووسیه دارد و برخی ندارد. ایشان از اصحاب اجماع است و نمیتوان به این قول نجاشی اعتماد کرد.
2. اسحاق بن عمار. شیخ گفته فطحیه است. نجاشی در ترجمه او گفته است:
إسحاق بن عمار بن حيان مولى بني تغلب أبو يعقوب الصيرفي
شيخ من أصحابنا ثقة و إخوته يونس و يوسف و قيس و إسماعيل و هو في بيت كبير من الشيعة و ابنا أخيه علي بن إسماعيل و بشر بن إسماعيل كانا من وجوه من روى الحديث. روى إسحاق عن أبي عبد الله و أبي الحسن علیهماالسلام ذكر ذلك احمد بن محمد بن سعيد في رجاله. له كتاب نوادر يرويه عنه عدة من أصحابنا. أخبرنا محمد بن علي قال: حدثنا احمد بن محمد بن يحيى قال: حدثنا سعد عن محمد بن الحسين قال: حدثنا غياث بن كلوب بن قيس البجلي عن إسحاق به.
شیخ طوسی میگوید:
إسحاق بن عمار الساباطي
له أصل. و كان فطحيا إلا أنه ثقة و أصله معتمد عليه. أخبرنا به الشيخ أبو عبد الله و الحسين بن عبیدالله عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (عن محمد بن الحسن بن الوليد) عن محمد بن الحسن الصفار عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب عن ابن أبي عمير عن إسحاق بن عمار.
علماء تا زمان شیخ بهایی می گفتند او فطحیه بوده است ولی ثقه. شیخ بهایی فرموده است: ما دو تا اسحاق بن عمار داریم. یکی صیرفی و یکی ساباطی. ساباطی فطحیه است و صیرفی امامی است و هر دو ثقه هستند. لذا باید بین این دو تمییز مشترکات بدهیم. علماء این حرف را پذیرفتند تا زمان علامه بحر العلوم.
علامه بحر العلوم در مورد بیت آل حیان تحقیق مفصلی بیان میکنند و بحث به اسحاق بن عمار میرسد. ایشان می فرماید در هیچ جا اسحاق بن عمار با مشخصه ذکر نشده است. همه جا بهصورت مطلق است. اگر دو نفر بودند برخی موارد خصوصیت شخص را بیان میکردند. علاوه بر اینکه ساباطی بودن اسحاق بن عمار هیچ جا تصریح نشده است. لحن نجاشی این است که نجاشی او را به هیچ عنوان فطحیه نمیدانسته است. بیت ایشان کلاً شیعه بودهاند و در این خاندان اصلاً همه شیعه بودهاند. اما شیخ چرا او را فطحیه دانسته است؟ ظاهراً یک اشتباهی را شیخ مرتکب شده است. ما یک عمار ساباطی داریم که راوی معروف و فطحیه است. شیخ خیال کرده است اسحاق بن عمار فرزند عمار ساباطی است و او را فطحیه دانسته است. شیخ بهایی هم خیال کرده است واقعاً دو نفر به نام اسحاق بن عمار وجود دارد. در مورد اصحاب امام صادق گفتهشده است که آنها که فطحیه شدند همه از فطحیه بودن برگشتند الا عمار و طائفه اش. شیخ هم که گمان میکرد اسحاق فرزند عمار ساباطی است او را فطحیه شمرده است. سپس شواهدی هم بر این مطلب می آورد.
یک مویدی که ممکن است باعث شده باشد شیخ چنین اشتباهی کند این است که عمار ساباطی عجم بوده است و در عبارات روایاتش مشخص است یک غیر فصیح روایت را نقل میکند. اسحاق بن عمار هم عباراتش بدون خلل نیست.
لذا اسحاق بن عمار یک نفر است که ثقه هم هست و امامی. بعد از بحرالعلوم دیگر کسی در این مطلب اشکالی ندارد.
3. حنان بن سدیر. ایشان از اصحاب کاظم و هم واقفی است. کشی او را واقفی دانسته است. درجای خود گفته ایم که واقفی بودن در اصحاب کاظم اعتبار ندارد. (ایشان از واقفی بودن برگشتند. لذا اصحاب کاظمی که واقفی مانده باشند نداریم) لکن کشی از مشایخ خود نقل میکند او واقفی بوده است:
سمعت حمدويه ذكر عن أشياخه: أن حنان بن سدير واقفي أدرك أبا عبد الله (ع) و لم يدرك أبا جعفر (علیهالسلام) و كان يرتضي به سديدا.
در مورد واقفیه یک جواب مشترک وجود دارد که شدت برخود با واقفیه طوری بوده است که هیچکس از ایشان نقل روایت نمیکرد. ایشان معروف بودند به «سگ باران خورده» که هرکس نزدیک ایشان بشود نجس میشود. بخصوص در همان اول مطرح شدن واقفیه. لذا همه روایات واقفیه (که در کتب شیعه نقل شده) مربوط به دوران قبل از وقف بوده است.
4. داود بن کثیر الرقی. نجاشی گفته است:
داود بن كثير الرقي
و أبوه كثير يكنى أبا خالد و هو يكنى أبا سليمان. ضعيف جدا و الغلاة تروي عنه. قال احمد بن عبد الواحد: قل ما رأيت له حديثا سديدا.
ابن غضائری هم گفته است:
داود بن كثير بن أبي خالد الرقي
مولى بني أسد يروى عن أبي عبد الله علیهالسلام كان فاسد المذهب ضعيف الرواية لا يلتفت إليه.
لکن روایات مادحه از اهلبیت درمورد ایشان آمده است. کشی نقل میکند:
ما روي في داود الرقي
حدثني حمدويه و إبراهيم. و محمد بن مسعود قال حدثني محمد بن نصير قالوا حدثنا محمد بن عيسى عن يونس بن عبد الرحمن عمن ذكره عن أبي عبد الله (ع) قال: أنزلوا داود الرقي مني بمنزلة المقداد من رسول الله (صلى الله عليه و آله).
علي بن محمد قال حدثني احمد بن محمد عن أبي عبد الله البرقي رفعه قال نظر أبو عبد الله (ع) إلى داود الرقي و قد ولي فقال: من سره أن ينظر إلى رجل من أصحاب القائم (ع) فلينظر إلى هذا. و قال في موضع آخر: أنزلوه فيكم بمنزلة المقداد رحمه الله.
ایشان از اجلا بوده است و از اصحاب سر ائمه بوده است و سخنان او ازنظر برخی غلو بوده است و تضعیفاتش بخاطر غلو است که گفتیم چنین تضعیفاتی اعتبار ندارد. روایات او نیز بیشتر در مورد مقامات ائمه است.
5. سعد بن طریف. نجاشی گفته است:
سعد بن طريف الحنظلي
مولاهم الإسكاف كوفي يعرف و ينكر.
شیخ طوسی گفته است:
سعد بن طريف الحنظلي
الإسكاف مولى بني تميم الكوفي و يقال: سعد الخفاف روى عن الأصبغ بن نباتة و هو صحيح الحديث.
ابن غضائری گفته است:
سعد بن طريف الحنظلي الخفاف.
روى عن الأصبغ بن نباتة. ضعيف.
کشی میگوید:
قال حمدويه: سعد الإسكاف و سعد الخفاف و سعد بن طريف واحد. قال نصر: و قد أدرك علي بن الحسين. قال حمدويه: و كان ناووسيا وفد على أبي عبد الله (علیهالسلام).
تضعیف ابن غضائری و «یعرف و ینکر» نجاشی قابلاعتماد نیستند. زیرا تضعیفات ابن غضائری اساساً اطمینان آور نیستند و «یعرف و ینکر» هم نشان میدهد که با متن شناسی با او برخورد کرده است و اجتهادی است نه حسی. لذا حجت نیست. تنها نکتهاین است که حمدویه گفته است ناووسی بوده است. از عبارت شیخ استشمام میشود که او صحیح المذهب نبوده است. «و هو صحيح الحديث» اشعار به این دارد که مذهبش صحیح نیست. لکن احتمالاً بین جعفر بن بشیر و سعد الاسکاف واسطه ای باید باشد که افتاده است. زیرا او شاگرد اصبغ بن نباته بوده است. اصبغ بن نباته از اصحاب امام علی بوده است. راویان سعد الاسکاف معمولاً در طبقه مشایخ جعفر بن بشیر هستند. روایتی که جعفر بن بشیر از سعد الاسکاف دارد هم یک اشکالی دارد:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُعْطِيتُ السُّوَرَ الطِّوَالَ مَكَانَ التَّوْرَاةِ وَ أُعْطِيتُ الْمِئِينَ مَكَانَ الْإِنْجِيلِ وَ أُعْطِيتُ الْمَثَانِيَ مَكَانَ الزَّبُورِ وَ فُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ ثَمَانٌ وَ سِتُّونَ سُورَةً وَ هُوَ مُهَيْمِنٌ عَلَى سَائِرِ الْكُتُبِ وَ التَّوْرَاةُ لِمُوسَى وَ الْإِنْجِيلُ لِعِيسَى وَ الزَّبُورُ لِدَاوُدَ
در برخی نسخه ها (قال سمعت اباجعفر یقول) ندارد و سعد الاسکاف ارسال کرده است و گفته است قال رسول الله. لذا انتهای سند ارسال دارد و همین احتمال ارسال در اواسط سند را هم تقویت میکند.
لذا نمیتوان اعتماد کرد به اینکه جعفر بن بشیر از سعد الاسکاف روایت کرده باشد.
6. ابوسلمه سالم بن مکرم
شیخ در فهرست تحت عنوان سالم بن مکرم که همان ابوخدیجه و سالم بن ابی سلمه میداند او را تضعیف کرده است.
سالم بن مكرم
يكنى أبا خديجة و مكرم يكنى أبا سلمة ضعيف.
در استبصار نیز در ذیل یک روایتی او را تضعیف کرده است:
فَأَمَّا مَا رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَعْطُوا مِنَ الزَّكَاةِ بَنِي هَاشِمٍ مَنْ أَرَادَهَا مِنْهُمْ فَإِنَّهَا تَحِلُّ لَهُمْ وَ إِنَّمَا تَحْرُمُ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ عَلَى الْإِمَامِ الَّذِي يَكُونُ بَعْدَهُ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع.
فَهَذَا الْخَبَرُ لَمْ يَرْوِهِ غَيْرُ أَبِي خَدِيجَةَ وَ إِنْ تَكَرَّرَ فِي الْكُتُبِ وَ هُوَ ضَعِيفٌ عِنْدَ أَصْحَابِ الْحَدِيثِ لِمَا لَا احْتِيَاجَ إِلَى ذِكْرِهِ وَ يَجُوزُ مَعَ تَسْلِيمِهِ أَنْ يَكُونَ مَخْصُوصاً بِحَالِ الضَّرُورَةِ وَ الزَّمَانِ الَّذِي لَا يَتَمَكَّنُونَ فِيهِ مِنَ الْخُمُسِ فَحِينَئِذٍ يَجُوزُ لَهُمْ أَخْذُ الزَّكَاةِ بِمَنْزِلَةِ الْمَيْتَةِ الَّتِي تَحِلُّ عِنْدَ الضَّرُورَةِ وَ يَكُونُ النَّبِيُّ وَ الْأَئِمَّةُ ع مُنَزَّهِينَ عَنْ ذَلِكَ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَصُونُهُمْ عَنْ هَذِهِ الضَّرُورَةِ تَعْظِيماً لَهُمْ وَ تَنْزِيهاً وَ الَّذِي يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ
اگر این تضعیف شیخ را بپذیریم و بگوییم واقعاً اصحاب الرجال او را تضعیف کردهاند باید به مطلب محقق خویی توجه کنیم. محقق خویی می فرمایند: نجاشی دو نفر را با عنوان سالم بن مکرم و سالم بن ابی سلمه ذکر کرده است. اولی همان کسی است که ابوخدیجه کنیهاش بوده و امام صادق به او کنیه ابوسلمه داد. او ثقه ثقه است. و دومی سالم بن ابی سلمه است که ضعیف است. شیخ طوسی اشتباها این دو نفر را یکی میداند و سالم بن مکرم را که همان ابوخدیجه است با سالم بن ابی سلمه که ضعیف است یکی دانسته است و ضعیف است. (زیرا ایشان ابی سلمه را کنیه مکرم میداند لذا سالم بن مکرم را همان سالم بن ابی سلمه دانسته است) لذا سالم بن مکرم را ضعیف دانسته است. برخی گفتهاند این توثیق نجاشی با تضعیف شیخ تعارض میکند ولی محقق خویی می فرمایند این تضعیف شیخ اعتبار ندارد زیرا ناشی از اشتباه ایشان است. بنا براین توثیق نجاشی و ابن قولویه و مدحی که ابن فضال در مورد سالم بن مکرم دارند بدون معارض است و او ثقه است.
نجاشی در مورد سالم بن ابی سلمه مینویسد:
سالم بن أبي سلمة الكندي السجستاني
حديثه ليس بالنقي و إن كنا لا نعرف منه إلا خيرا.
نجاشی در مورد سالم بن مکرم مینویسد:
سالم بن مكرم بن عبد الله
أبو خديجة و يقال: أبو سلمه الكناسي. يقال صاحب الغنم مولى بني أسد الجمال. يقال: كنيته كانت أبا خديجة و أن أبا عبد الله علیهالسلام كناه أبا سلمه ثقة ثقة روى عن أبي عبد الله و أبي الحسن علیهماالسلام. له كتاب يرويه عنه عدة من أصحابنا. أخبرنا علي بن احمد بن طاهر أبو الحسين القمي قال: حدثنا محمد بن الحسن بن الوليد قال: حدثنا الحسين بن محمد بن عامر عن معلى بن محمد عن الحسن بن علي الوشاء عن أبي خديجة بكتابه.
محقق خویی مینویسد ظاهراً شیخ طوسی بین این دو نفر خلط کرده است. ابو خدیجه همان سالم بن مکرم است که نجاشی با تاکید او را توثیق کرده است و شیخ طوسی به اشتباه او را با سالم بن ابی سلمه اشتباه گرفته است.
7. سعيد بن خيثم أبو معمر الهلالي
نجاشی گفته است:
سعيد بن خيثم أبو معمر الهلالي
ضعيف هو و أخوه معمر رويا عن أبي جعفر و أبي عبد الله علیهماالسلام و كانا من دعاة زيد. أخبرنا عدة من أصحابنا عن احمد بن محمد الزراري قال: حدثنا محمد بن جعفر قال: حدثنا يحيى بن زكريا قال: حدثنا احمد بن رشيد بن خيثم قال: حدثنا عمي سعيد.
اولاً ضعیف است. ثانیاً از مبلغین زیدیه بوده است نه یک زیدی عادی.
ابن غضائری هم میگوید:
سعيد بن خثيم أبو معمر الهلالي
و أخوه معمر. كان سعيد زيديا و حديثه في حديث أصحابنا و هو تابعي على ما زعم
اما به نظر میرسد ایشان هم از لحاظ طبقه به جعفر بن بشیر نمیخورد. زیرا با یک واسطه (جدش) از پیامبر نقل روایت میکند. لذا احتمالاً واسطه ای در کار بوده است که حذف شده است. لذا یا جدش باواسطه از پیامبر نقل روایت میکند یا جعفر بن بشیر از او روایت مستقیم نمیکند. لذا احتمال سقط وجود دارد.
8. صالح بن حکم النیلی
نجاشی گفته است:
صالح بن الحكم النيلي الأحول
ضعيف روى عن أبي عبد الله علیهالسلام روى عنه ابن بكير و جميل بن دراج. له كتاب يرويه عنه جماعة منهم بشر بن سلام. أخبرنا احمد بن علي بن نوح قال: حدثنا محمد بن علي بن تمام قال: حدثنا علي بن محمد الجرجاني قال: حدثنا أبي و يحيى بن زكريا اللؤلؤي عن بشر بن سلام عن صالح النيلي.
گفتیم که احتمالا واسطه ای در کار است.
9. عبدالکریم بن عمرو خثعمی
ایشان واقفی است. همان جواب کلی که در مورد واقفی ها دادیم در مورد ایشان هم هست که نقل از ایشان قبل از وقف است نه بعد از وقف.
10. عبدالله بن بکیر
ایشان فطحیه شمرده شده است که مهمترین نقض ایشان است. البته نجاشی او را بهعنوان فطحیه نشمرده است و از طرف دیگر در اصحاب اجماع شمرده شده است. البته بعید نیست بعضی از اصحاب اجماع امامی نباشند. اینکه نجاشی هم او را بهعنوان فطحیه نشمرده است احتمال غفلت او وجود دارد. لذا ایشان یکی از نقوض جدی است. در مورد ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی هم همین نقض وجود دارد که هرجوابی آنجا دادیم اینجا هم باید بدهیم.
11. عبدالله بن محمد الجعفی
ایشان از اصحاب امام سجاد و امام باقر و امام صادق شمرده شده است. لذا احتمالاً جعفر بن بشیر از او روایت مستقیم نمیکند.
12. علی بن ابی حمزه بطائنی
از رئوس واقفیه بوده است. همان جواب مشترک واقفیه داده میشود.
13. ابوجمیله مفضل بن صالح
محقق خویی از عبارت نجاشی در جابر جعفی استفاده کرده است که ایشان ضعیف است. عبارت این است:
جابر بن يزيد أبو عبد الله
و قيل أبو محمد الجعفي عربي قديم نسبه: ابن الحارث بن عبد يغوث بن كعب بن الحارث بن معاوية بن وائل بن مرار بن جعفي. لقي أبا جعفر و أبا عبد الله علیهماالسلام و مات في أيامه سنة ثمان و عشرين و مائة. روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا منهم: عمرو بن شمر و مفضل بن صالح و منخل بن جميل و يوسف بن يعقوب.
محقق خویی می فرمایند این عبارت یعنی مسلم عند الکل است که ضعیف هستند. لکن به نظر ما ظهور عبارت بیشتر در این است که «قیل فیهم بانهم ضعیف» یعنی دیگران تضعیف کردهاند. این بیشتر در این ظهور دارد که برای خود نجاشی ضعفش مسلم نبوده است. لذا ضعف ایشان مسلم نیست.
البته ابن غضائری تضعیف صریح میکند که مورد اعتماد نیست.
المفضل بن صالح أبو جميلة الأسدي مولاهم النخاس
ضعيف كذاب يضع الحديث. حدثنا احمد بن عبد الواحد قال: حدثنا علي بن محمد بن الزبير قال حدثنا علي بن الحسن بن فضال قال: (سمعت معاوية بن حكيم يقول:) سمعت أبا جميلة يقول: أنا وضعت رسالة معاوية إلى محمد بن أبي بكر. و قد روى مفضل عن أبي عبد الله و أبي الحسن علیهماالسلام.
ایشان نقل میکند که نامه معاویه به محمد بن ابی بکر را مفضل بن صالح جعل کرده است. لذا جاعل حدیث است. البته ایشان بر علیه معاویه جعل حدیث کند دلیل نمیشود بر ائمه هم دروغ می بسته است. زیرا ممکن است دروغ بستن به معاویه را خیلی اشتباه نمیدانسته است ولی جعل حدیث اهلبیت را حرام میدانسته است.
14. مفضل بن عمر
نجاشی در مورد او مینویسد:
مفضل بن عمر أبو عبد الله
و قيل أبو محمد الجعفي كوفي فاسد المذهب مضطرب الرواية لا يعبأ به. و قيل إنه كان خطابيا.
ابن غضائری گفته است:
المفضل بن عمر الجعفي أبو عبد الله.
ضعيف متهافت مرتفع القول خطابي. و قد زيد عليه شيء كثير و حمل الغلاة في حديثه حملا عظيما. و لا يجوز أن يكتب حديثه. و روى عن أبي عبد الله و أبي الحسن علیهماالسلام.
مرتفع القول یعنی غالی. مفضل از نمایندگان و اصحاب سر امام بوده است و مدح های زیادی دارند ولی متهم به غلو بودهاند. هر چه تضعیفات در مورد یک شخص شدید تر باشد و اجلا از او نقل کرده باشند نشانه بزرگی اوست. تضعیفات او برای اسکات خصم و اهل سنت بوده است. شیخ طوسی گفته او را از وکلا ممدوحین بوده است. تشکیلات سری در آن زمان وجود داشته است که واسطه بین شیعه و امام بودهاند. نام هیچکدام از این افراد تشکیلات در تاریخ ذکر نشده است. معمولاً افراد این تشکیلات تضعیفات هم داشتهاند که شناسایی نشود. ابن ابی عمیر را زندانی کردند و کتک زدند که اسامی شیعیان را لو بدهد ولی او چیزی نگفت.
در غیر کتب اربعه هم چند نفر وجود دارند که بهعنوان نقض مطرح هستند:
1. یونس بن یعقوب. برخی گفتهاند فطحیه است و برخی گفتهاند واقفی است. اما هر دو گروه معتقد هستند که از انحراف برگشت و امامیشد. لذا ایشان نمیتواند نقض باشد.
2. سلیمان بن خالد که دو روایت جعفر بن بشیر از او دارد. او با زید قیام کرد ولی بعدش توبه کرد. هرچند اصل قیام با زید دلیل زیدی بودن نیست. اما نکته مهم این است که گفتهاند در زمان حیات امام صادق فوت کرده است. لذا جعفر بن بشیر از او مستقیم نقل نمیتواند بکند.
3. ابن جریش (جریح) که از علما اهل سنت بوده است. در رجال کشی گفتهشده است که:
جعفر بن معروف قال حدثني محمد بن الحسين عن جعفر بن بشير عن ابن جريح عن أبي عبد الله (ع) أن ابن عباس لما مات و أخرج: خرج من كفنه طير أبيض يطير ينظرون إليه يطير نحو السماء حتى غاب عنهم فقال: و كان أبي يحبه حبا شديدا و كانت أمه تلبسه ثيابه و هو غلام فينطلق إليه في غلمان بني عبد المطلب قال فأتاه بعد ما أصاب بصره فقال من أنت؟ قال أنا محمد بن علي بن الحسين فقال حسبك من لم يعرفك فلا عرفك.
البته ابن جریح تمایلات شیعی هم داشته است لکن عمده پاسخ این است که همین روایت در اختصاص با سند دیگری آمده است:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ ذَرِيحِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ عَنِ ابْنِ جَرِيحٍ وَ غَيْرِهِ مِنْ ثَقِيفٍ أَنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ لَمَّا مَاتَ وَ أُخْرِجَ بِهِ خَرَجَ مِنْ تَحْتِ كَفَنِهِ طَيْرٌ أَبْيَضُ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ يَطِيرُ نَحْوَ السَّمَاءِ حَتَّى غَابَ عَنْهُمْ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَبِي يُحِبُّهُ حُبّاً شَدِيداً وَ كَانَ أَبِي ع وَ هُوَ غُلَامٌ تُلْبِسُهُ أُمُّهُ ثِيَابَهُ فَيَنْطَلِقُ فِي غِلْمَانِ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَ فَأَتَاهُ فَقَالَ مَنْ أَنْتَ بَعْدَ مَا أُصِيبَ بَصَرُهُ فَقَالَ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ فَقَالَ حَسْبُكَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْكَ فَلَا عَرَفَكَ.
این عبارت ابهام دارد که آیا ابن جریح این مطلب را از امام صادق نقل کرده است یا خودش مستقلاً نقل میکند. احتمالا در سند کشی این بوده است که جعفر بن بشیر عن ذریح المحاربی عن ابیعبدالله ع و ابن جریح. و تصور کردهاند که ابن جریح هم از ابیعبدالله نقل میکند لذا جعفر بن بشیر را راوی هر دو قرار دادهاند. لذا به نظر میرسد جعفر بن بشیر از ابن جریح روایت نقل نکرده باشد.
نتیجه بررسی موارد نقض بر مشایخ جعفر بن بشیر:
عبدالله بن بکیر تنها مورد نقض است که هرجوابی در بحث ابن عمیر و صفوان دادیم در مورد جعفر بن بشیر هم میدهیم.