جلسه61
بسم الله الرحمن الرحیم
مشایخ احمد بن محمد بن عیسی. مراد ما از مشایخ خصوص کسی که زیاد از او روایت کرده باشد نیست. بلکه صرف یک روایت هم از مشایخ محسوب میشود. پس ادعا این است که سند تا احمد بن محمد بن عیسی صحیح است.
- برخی گفتهاند اخراج برقی توسط احمد بن محمد بن عیسی از قم دلیل بر وثاقت مشایخ احمد بن محمد است. گفتیم این وجه صحیح نیست زیرا دلیل اخراج برقی ضعف مشایخ او نبوده است. بلکه مسئله غلو در مورد خود او مطرح بوده است. خود او را ضعیف دانسته اند ولو منشا ضعف او را نقل از ضعفاء می دانستند. برخی مراتب نقل از ضعفاء ممکن است موجب ضعف شخص نشود و برخی نیز موجب ضعف شخص بشود. زیرا نقل از کسی که غالی است و در غلو افراط هم دارد فقط برای کسی ممکن است که در عقیده غالی باشد. لذا نقل از چنین اشخاصی موجب احراز ضعف خود شخص میشده است. اما نقل از هر ضعیفی چنین استظهاری به دنبال ندارد. مشکل او تهمت غلو است و احتمالاً بخاطر استادش ابو سمینه است.
تا اینجا استفاده میشود که احمد بن محمد بن عیسی از غلات روایت نقل نمیکند.
- محقق خویی پاسخ دیگری داده است. ایشان می فرمایند دلیل اینکه برقی را اخراج کرده است نقل چند روایت از ضعفا نیست بلکه اکثار روایت از ضعفا دلیل اخراج او بوده است. ایشان مینویسد:
و يرده: أن الرواية عن الضعاف كثيرا كان يعد قدحا في الراوي، فيقولون إن فلانا يروي عن الضعفاء، و يعتمد المراسيل.
و معنى ذلك: أنه لم يكن متثبتا في أمر الرواية، فيروي كل ما سمعه عن أي شخص كان.
و أما الرواية عن ضعيف أو ضعيفين أو أكثر في موارد خاصة فهذا لا يكون قدحا.
و لا يوجد في الرواة من لم يرو عن ضعيف أو مجهول أو مهمل، إلا نادرا.
ایشان میگوید سپس دلیل نقضی می آورد که خود احمد بن محمد بن عیسی از برخی ضعفاء روایت نقل کرده است:
و يدل على ما ذكرناه: أن احمد بن محمد بن عيسى بنفسه روى عن عدة من الضعفاء، نذكر جملة منهم: فقد روى محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عنه، عن محمد بن سنان.
و روى أيضا عن محمد بن يحيى عنه، عن علي بن حديد و روى أيضا عن محمد بن يحيى عنه، عن إسماعيل بن سهل.
و روى أيضا عن محمد بن يحيى عنه، عن بكر بن صالح.
محمد بن سنان معروف به ضعف است. فضل بن شاذان او را از کذابین مشهور شمرده است. علی بن حدید را هم شیخ طوسی گفته است ضعیف جداً. ایشان در تهذیب مینویسد:
وَ أَمَّا خَبَرُ زُرَارَةَ فَالطَّرِيقُ إِلَيْهِ- عَلِيُّ بْنُ حَدِيدٍ وَ هُوَ مُضَعَّفٌ جِدّاً لَا يُعَوَّلُ عَلَى مَا يَنْفَرِدُ بِنَقْلِهِ[1]
اسماعیل بن سهل هم نجاشی در مورد او گفته است:
إسماعيل بن سهل الدهقان
ضعفه أصحابنا.
مشخص است نزد اصحاب به ضعف معروف بوده است.
بکر بن صالح هم مورد تضعیف نجاشی واقعشده است:
بكر بن صالح الرازي
مولى بني ضبة روى عن أبي الحسن موسى علیهالسلام ضعيف
مقدمتاً باید بگوییم تقریب استدلال به این موارد نقضی چگونه است؟ این چهار نفر هم در کامل الزیارات واقعشدهاند و هم در تفسیر قمی. محقق خویی که این دو توثیق را قبول دارند چگونه این چهار نفر را ضعیف میدانند؟ ایشان می فرمایند ما جعفر بن قولویه در کامل الزیارات و علی بن ابراهیم در تفسیر اینها را توثیق کردهاند. منافاتی ندارد که دیگران آنها را تضعیف کنند. این توثیق و تضعیف تعارض میکنند و نقض بر ما وارد نیست.
اما برای اینکه نقض به کامل الزیارات یا تفسیر قمی وارد شود باید مواردی را مطرح کنیم که ضعف شخص چنان مسلم باشد که بتوان گفت ابن قولویه یا علی بن ابراهیم نمیتوانند ایشان را ثقه بدانند. در ما نحن فیه هم اگر کسانی را پیدا کنیم که مشهور به ضعف هستند نقض بر مشایخ احمد بن محمد بن عیسی باشد. یعنی اگر چنین مشهورین به ضعفی پیدا کردیم میتوانیم استظهار کنیم احمد بن محمد بن عیسی چنین بنایی نداشته است که از ضعفاء نقل روایت نکند.
تقریب دیگر اینکه احمد بن محمد بن عیسی توثیق عام دارد. این توثیق عام به دلیل معارضاتی که دارد و این معارضات آن قدر زیاد است که باعث میشود این توثیق عام از اماریت ساقط شود. مثلاً فرض کنید 50 نفر را بهصورت عام توثیق کرده است. 10 – 20 نفر از ایشان را دیگران تضعیف کردهاند. این باعث میشود اعتماد ما بر این توثیق از بین برود.
بنابراین برای جواب نقضی به استدلال یا باید مشهورین به ضعف در مشایخ احمد بن محمد بن عیسی پیدا کنیم یا ضعفای زیادی پیدا کنیم که ما را به ایشان بی اعتماد کند. البته این مبنای دوم را به راحتی نمیتوان اثبات کرد. محقق خویی از همان راه اول برای نقض به ایشان استفاده کرده است. لکن این 4 نفر که ایشان نامبردهاند هیچکدام مشهور به ضعف نیستند.
اولاً خود محقق خویی این چهار نفر را مشهور به ضعف نمیدانند و لذا این 4 نفر را نقض بر کامل الزیارات یا تفسیر قمی نمیدانند چرا که می فرمایند میشود اینها قائل به وثاقت این چهار نفر باشند. پس نقض بر احمد بن محمد بن عیسی هم نمیتوانند باشند چرا که ایشان هم میشود نظرش بر وثاقت این چهار نفر باشد!.
اما بررسی تکتک ایشان:
محمد بن سنان 351 روایت
ایشان توثیقاتی دارد. روایاتی در مدح و روایاتی در ذم اوست. شیخ مفید او را توثیق کرده است. بین علماء اختلاف در مورد اوست. تضعیفات او بسیار شدید هستند. فضل بن شاذان او را از کذابین مشهورین دانسته است. البته همین تضعیف شدید با اکثار روایت اجلاء سازگار نیست. بزرگان از شخص مشهور به ضعف روایت زیاد نمیکردند. کشی به همین اکثار روایت تمسک کرده است برای توثیق محمد بن سنان. خود محقق خویی هم قبول دارند که اجلاء از ضعفاء کثیراً روایت نمیکنند. لذا ایشان مشهور به ضعف نبوده است بلکه طبق مبنای ما ایشان ثقه هم هستند. تضعیفات هم به دلیل غلوی است که در مورد او مطرح بوده است.
علی بن حدید 169 روایت
هیچیک از ائمه رجال ایشان را در کتب رجالی تضعیف نکردهاند. تنها تضعیفی که هست از شیخ است در تهذیب و استبصار. روایاتی هم در مدح ایشان واردشده است. از امام می پرسند پشت سر هشام بن حکم نماز بخوانیم؟ امام به علی بن حدید ارجاع دادند و ایشان هم گفت نماز نخوانید. یعنی امام صادق به علی بن حدید ارجاع دادند و حرف ایشان را تائید کردند. البته این روایت ضعف سندی دارد. ولی ممکن است برخی بنا بر همین روایت یک مدحی برای او قائل شوند. لذا بعید نیست احمد بن محمد بن عیسی او را ثقه میدانسته است. (تضعیف در کتب رجالی ندارد، روایت مادحه هم دارد)
اسماعیل بن سهل 5 روایت
محقق خویی می فرمایند ضعفه أصحابنا یعنی ضعفش نزد همه اصحاب مسلم است. لکن مراد این نیست که همه اصحاب او را ضعیف می دانستند. زیرا همه که رجالی نیستند. یا مراد همه اصحاب رجال است که این هم بعید است. زیرا خیلی ها اصلاً تضعیف و توثیق نمیکردند. بلکه مراد این است که همه یا بقول یا به تقریر و سکوت تضعیف میکنند. یعنی ضعفش مسلم است نزد علماء. به نظر ما چنین ظهوری بعید است. بیشتر ظهور در این دارد که شیعیان او را تضعیف کردهاند. اگر فقط چند نفر هم تضعیف کنند این تعبیر صادق است ولازم نیست هم اصحاب نسل در نسل او را تضعیف کنند تا چنین تعبیری صادق باشد. علامه بحر العلوم میگوید ضعفه أصحابنا یعنی ثقات او را تضعیف میکنند. یعنی همه تضعیف نکردهاند بلکه جمعی او را تضعیف کردهاند که همگی خود ثقه هستند. لذا ایشان تعبیری که ظهور اولیه در شهرت به ضعف داشته باشد در موردش وجود دارد ولی این ظهور قوی نیست و نمیتوان به آن تمسک کرد. به نظر بیشتر ظهور در این دارد که عده ای او را ضعیف می دانستند.
بکر بن صالح 29 روایت
ایشان هم مثل اسماعیل بن سهل است.
بنابراین این 4 نفر از مشایخ پرتکرار احمد بن محمد بن عیسی است. هرکدام حدود 100 یا بیشتر تا 200 روایت دارد. لذا نمیتوان این نقض را وارد کرد. یا باید بگوییم اینها ضعیف نیستند و یا اینکه بگوییم خود احمد بن محمد بن عیسی ضعیف است. زیرا روایات از این 4 نفر زیاد دارد و اکثار روایت از ضعفا موجب ضعف خود راوی میشود. بنابراین پاسخ نقضی محقق خویی صحیح نیست.
(جمع بندی درباره موارد نقض محقق خویی بر مشایخ احمد بن محمد بن عیسی: اولاً ضعف اینها مسلم نیست ثانیاً اگر نزد ما مسلم الضعف باشند، شاید احمد بن محمد بن عیسی اینها را ضعیف نمیدانسته چرا که ضعف اینها مسلم عند الکل نیست. همانگونه که محقق خویی در بحث رجال کامل و زیارات و تفسیر قمی بیان کردند که احمد بن محمد بن عیسی اینها را ثقه میدانسته است. ثالثاً بههرحال چون محقق خویی قبول دارد که احمد بن محمد بن عیسی از ضعفا اکثار روایت نمیکند، بالاخره اینها را بهگونهای باید از موارد نقض خارج کنیم)
البته یک نکته:
اکثار روایت اجلاء از ضعفا همیشه قدحی بر اجلاء نیست. بلکه شرایطی دارد:
1. در مستحبات نباشد.
2. در مسائل اعتقادی نباشد
3. در فضائل اهلبیت نباشد
4. و...
- لذا یکی از موارد نقضی که صاحب قاموس آورده است و از موارد نقض محقق خویی قوی تر است پاسخ داده میشود. مثال نقض ایشان حسن بن عباس بن حریش است.
الحسن بن العباس بن الحريش الرازي
أبو علي روى عن أبي جعفر الثاني علیهالسلام ضعيف جدا. له كتاب: إنا أنزلناه في ليلة القدر و هو كتاب ردي الحديث مضطرب الألفاظ.
احمد بن محمد بن عیسی کتاب او را روایت کرده است. لکن این کتاب در فضائل و تفسیر این سوره است احتمالاً و از آن حکم فقهی الزامی استخراج نمیشود. لذا ضعفی برای راوی ایجاد نمیکند. به او نسبت غلو هم برخی دادهاند. لکن بعید است غالی باشد زیرا ابن عیسی نسبت به غلو حساس بوده است و بااینحال او را غالی نمیدانسته است. در مورد محمد بن سنان هم غلو مطرح بوده است که ابن عیسی او را غالی نمیدانسته است.
[نقل مستقیم و غیر مستقیم]
- وقتی کسی از شیخی روایات نقل میکند در هنگام اداء باید اعتقاد داشته باشد آن زمآنکه تحمل روایت کرده است شیخش ثقه بوده است. اما اگر در زمان اداء بفهمد که همان زمان تحمل ثقه نبوده است نمیتواند روایات فقهی الزامی را نقل کند. بله روایات مستحبی و اعتقادی و... را میتواند نقل کند. لذا اگر فقط روایات مستحبی یا فضائل اهلبیت را نقل کند و روایات فقهی الزامی را نقل نکند دلیل بر این نیست که راوی مروی عنه را ثقه میداند.
تحمل روایت گاهی شفاهی است و گاهی با اجازه است. اگر تحمل شفاهی است باید در حین تحمل او را ثقه بداند. البته از اول ممکن است مجهول الحال باشد و در ادامه ممکن است معلوم شود ضعیف بوده و ترک درس کند و یا ثقه بوده و ادامه درس بدهد. اما در تحمل اجازه ای، اجازه از معلوم الضعف نمی گرفتند ولی از مجهولین و ثقات میتوان اجازه گرفت. اگر از مجهولین اجازه هم می گرفتند نقل کثیر نمیکردند مگر در مستحبات. اما در نقل شفاهی چند صورت دارد:
1. از اول مشهور الضعف است. این حالت دأب ثقات نیست
2. از اول معلوم الوثاقت است یا مجهول الحال.
2.1 در موقع اداء هم ممکن است همچنان مجهول باشد. این صورت با کثرت معاشرت ناسازگار است.
2.2 در موقع اداء معلوم الوثاقه باشد. در این صورت نقل مانعی ندارد
2.3 در موقع اداء معلوم الضعف باشد. در این صورت فقط نقل مستحبات و عقاید و فضائل اهلبیت و... تا زمانی که کذب بودن روایت مشخص نشده باشد بلامانع است.
لذا احمد بن محمد بن عیسی از حسن بن عباس بن حریش اجازه روایت گرفته است. او موقع اخذ اجازه برایش مجهول الحال بوده است و بعداً هم از حال او مطلع نشده است. احمد بن محمد بن عیسی هم ظاهراً حریص بوده که اجازات زیاد از مشایخ بگیرد.
عبارت شیخ صدوق در مقدمه کتاب کمال الدین است. ایشان در آن مقدمه مینویسد:
قال الشيخ الفقيه ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي مصنف هذا الكتاب أعانه الله على طاعته إن الذي دعاني إلى تأليف كتابي هذا أني لما قضيت وطري من زيارة علي بن موسى الرضا ص رجعت إلى نيسابور و أقمت بها فوجدت أكثر المختلفين إليّ من الشيعة قد حيرتهم الغيبة و دخلت عليهم في أمر القائم ع الشبهة و عدلوا عن طريق التسليم إلى الآراء و المقاييس فجعلت أبذل مجهودي في إرشادهم إلى الحق و ردهم إلى الصواب بالأخبار الواردة في ذلك عن النبي و الأئمة ص حتى ورد إلينا من بخارا شيخ من أهل الفضل و العلم و النباهة ببلد قم طالما تمنيت لقاءه و اشتقت إلى مشاهدته لدينه و سديد رأيه و استقامة طريقته و هو الشيخ نجم الدين أبو سعيد محمد بن الحسن بن محمد بن احمد بن علي بن الصلت القمي أدام الله توفيقه و كان أبي يروي عن جده محمد بن احمد بن علي بن الصلت قدس الله روحه و يصف علمه و عمله و زهده و فضله و عبادته و كان احمد بن محمد بن عيسى في فضله و جلالته يروي عن أبي طالب عبد الله بن الصلت القمي رضي الله عنه و بقي حتى لقيه محمد بن الحسن الصفار و روى عنه
ایشان وقتی میخواهد جلالت قدر جد این شیخ بخارایی را بیان کند همین را فقط میکند که احمد بن محمد بن عیسی «کان یروی عنه». در کتب اربعه 29 روایت از ایشان نقل کرده است.
پاسخ این استدلال این است که: ازاینروایت فقط اکثار روایت ایشان از آن فرد فهمیده میشود و ایشان از ضعفاء اکثار روایت نمیکردهاند. اما آیا حتی یکی روایت هم از ضعفا نقل نمیکرده است، از این عبارت چیزی عاید ما نمیشود.
قال نصر بن الصباح احمد بن محمد بن عيسى لا يروي عن ابن محبوب من أجل أن أصحابنا يتهمون ابن محبوب في روايته عن أبي حمزة ثم تاب احمد بن محمد فرجع قبل ما مات و كان يروي عمن كان أصغر سنا منه
کشی در رجال خود مینویسد: احمد بن محمد بن عیسی ابتدائاً از ابن محبوب نقل روایت نمیکرد. دلیلش هم اتهامی بود که متوجه ابن محبوب شده بود. اتهام این است که ابن محبوب از ابوحمزه ثمالی روایات زیادی نقل کرده است. در حالی که تقریبا تاریخ وفات ابوحمزه و تاریخ تولد ابن محبوب یکی هستند. این مسئله روایت ابن محبوب از ابوحمزه تبدیل به یک معضل شده بود و برخی ابن محبوب را متهم به کذب کردند. البته همان زمان هم پاسخ هایی داده شد که احتمالاً کتاب ابوحمزه دست ابن محبوب بوده است و... . بههرحال این اتهام راجع به او بود و احمد بن محمد بن عیسی هم به همین دلیل از ابن محبوب روایت نقل نمیکرد. ولی بعداً توبه کرد و قبل از مرگ ابن محبوب از او روایت نقل کرد.
مراد از توبه کردن چیست؟ ظاهراً این است که قبلاً از ابن محبوب روایت نقل نمیکرده است و بعداً از او روایت نقل کرده است. نه اینکه قبلاً مبنایش این بوده است که از ضعفا روایت نقل نکند و بعداً از این مبنا برگشتند. یعنی از سوء ظنی که به ابن محبوب داشته است توبه کرده است. یعنی فهمید در صغری اشتباه کرده است و توبه کرد نه اینکه در کبری توبه کرد.
چند نکته:
نکته اول: از این عبارت استفاده نمیشود که احمد بن محمد بن عیسی از ضعفاء اصلاً روایت نقل نمیکند. زیرا ابن محبوب روایات زیادی داشته است و اگر ابن عیسی می خواست از ابن محبوب روایت نقل کند باید روایات زیادی نقل میکرد. یعنی روایت از ابن محبوب دایر است بین عدم روایت و روایت کثیر.
این نکته را هم ضمیمه کنم که بعد از اینکه ابن عیسی از این مبنا برگشتند بیشترین روایت را از ابن محبوب نقل کرده است. از تمامی روات بیشتر روایت دارد ابن محبوب. حتی از حسین بن سعید. به دلیل خصوصیت ابن محبوب که کتب او از جوامع حدیثی بوده است. لذا لازمه روایت از ابن محبوب اکثار روایت از اوست و این دلیل نمیشود که مطلقاً از ضعفاء نقل روایت نمیکرده است. (یعنی از ابن محبوب به دلیل ضعف نقل روایت نکردن ملازمه ندارد با اینکه از هیچ ضعیفی به دلیل ضعفش نقل روایت نمیکند زیرا ابن محبوب خصوصیت خاص دارد.)
نکته دوم: آیا ما میتوانیم به گفته نصر بن صباح اعتماد کنیم؟ نصر بن صباح از غلات است. البته اینکه نجاشی این مطلب را در کتاب خود آورده است شاید دلیل این باشد که این مطلب حداقل مورد پذیرش ائمه رجال بوده است.
نکته سوم: این عبارت شبیه عباراتی است که درمورد نجاشی واردشده بود. اینکه اصحاب کسی را تضعیف کنند و شخصی از او روایت نکند دلالت ندارد بر اینکه از مطلق ضعفاء روایت نقل نمیکند. نجاشی میگوید چون اصحاب ابو المفضل شیبانی را تضعیف کردند من از او روایت نقل نمی کنم. احمد بن محمد بن عیسی هم میگوید اصحاب حسن بن محبوب را تضعیف کردند من هم از او نقل روایت نمی کنم. معنای این حرف این است که از شخصی که متهم و معلوم الضعف است روایت نقل نمی کنم. معنایش این نیست که از مجهول الحال روایت نقل نمی کنم. خصوصا اینکه ابن محبوب کسی نیست که حالش مخفی باشد. یا معلوم الضعف بوده است یا معلوم الوثاقه بوده است. لذا هرکس که ابن عیسی از او روایت نقل کرد اصحاب او را متهم به ضعف نکردهاند، ممکن است ثقه باشد ممکن هم هست که مجهول الحال باشد. پس الزاما ثقه نیست.[2]
از مجموع این مباحث مشخص شد ولو ما قائل نشویم اکثار روایت اجلا موجب توثیق است ولی در خصوص احمد بن محمد بن عیسی با توجه به عباراتی که در مورد او وجود دارد باید بگوییم اکثار روایت ایشان از یک راوی موجب توثیق است. نجاشی هم همینطور است.
لذا محمد بن سنان نزد احمد بن محمد بن عیسی ثقه بوده است و این توثیق با تضعیفات دیگران تعارض میکند و در تعارض معمولاً حق را به اکثار روایت میدهیم زیرا شاگرد در اثر رفت و آمد زیاد استاد خود را بهتر می شناخته است. از طرف دیگر منشا بسیاری از تضعیفات غلو است که شهادت به غلو حدسی و اجتهادی است و از هیچکس پذیرفته نیست.
مطلب آخر اینکه موارد نقضی که محقق خویی بیان کردند کم بود و ما هم با فحص توانستیم چند مورد دیگر را هم اضافه کنیم. ابو یحیی واسطی تضعیف مختصری دارد. اسماعیل بن مهران شخص دیگری است. ابن غضائری او را تضعیف کرده است و سایرین توثیق کردهاند. تضعیف ابن غضائری هم خیلی محکم نیست. زکریا بن محمد المومن است که نجاشی گفته است کان مختلف الامر فی الحدیث. یک روایتی ایشان دارد که کافی جلد 2 صفحه 221 آمده است:
21- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسَدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ أُخِذَا فَقِيلَ لَهُمَا ابْرَأَا مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَبَرِئَ وَاحِدٌ مِنْهُمَا وَ أَبَى الْآخَرُ فَخُلِّيَ سَبِيلُ الَّذِي بَرِئَ وَ قُتِلَ الْآخَرُ فَقَالَ أَمَّا الَّذِي بَرِئَ فَرَجُلٌ فَقِيهٌ فِي دِينِهِ وَ أَمَّا الَّذِي لَمْ يَبْرَأْ فَرَجُلٌ تَعَجَّلَ إِلَى الْجَنَّةِ.
این روایت تنها روایت ابن عیسی از زکریا مومن است و در نسخ معتبر این روایت بهگونهای دیگر است. در نسخ معتبر این است:
محمد بن یحیی عن محمد بن احمد عن محمد بن عیسی عن زکریا المومن. همین سند هم صحیح است. راوی از زکریا المومن محمد بن عیسی بن عبیدی است که از او روایت زیاد نقل کرده است.
شخص دیگر زیاد القندی است. این هم یک روایت است که احتمال زیاد تصحیف است. زیرا زیاد قندی از رئوس واقفیه است و طبقه او بگونه ای است که اگر احمد بن محمد بن عیسی او را درک کرده باشد بعد از وقف او را درک کرده است نه قبل از آن را. و بعد از وقف هم که در گیر با امام رضا بودهاند و بعید است ابن عیسی بعد از وقف از او روایت نقل کند.
شخص دیگر محمد بن عیسی بن عبید عبیدی است. این شخص از همان اول ابن ولید او را تضعیف کرده است ولی همه علماء او را توثیق کردهاند و ابن ولید را تختطئه کردهاند.
لذا مشایخ احمد بن محمد بن عیسی که از ایشان اکثار کرده است همگی ثقه میدانسته ولی کسی که یک روایت از او شده باشد دلیلی نداریم که احمد بن محمد قائل بر وثاقت او بوده.
روایتی در تهذیب آمده است از بنی فضال که مرسله است ولی شیخ انصاری گفته است چون مرسل ابن فضال است روایت مقبول است. روایت این است:
33- سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ وَ هُوَ دَاوُدُ بْنُ فَرْقَدٍ عَنْ بَعْضِ أصحابنا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ حَتَّى يَمْضِيَ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي ثَلَاثَ رَكَعَاتٍ فَإِذَا مَضَى ذَلِكَ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ حَتَّى يَبْقَى مِنِ انْتِصَافِ اللَّيْلِ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ فَإِذَا بَقِيَ مِقْدَارُ ذَلِكَ فَقَدْ خَرَجَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ وَ بَقِيَ وَقْتُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ إِلَى انْتِصَافِ اللَّيْلِ.
زیرا گفتهشده است خذوا ما رووا و ذروا ما راوا. لذا روایات ایشان همگی مقبول هستند. قبل از اینکه پاسخ این استدلال را بیان کنیم باید بگوییم محقق خویی بنی فضال را از کسانی شمرده اند که لا یرون و لا یرسلون الا عن ثقه. (جلد 1 معجم رجال الحدیث، صفحه 70) در حالی که مطلبی که ایشان به آن استناد کرده است کلام شیخ انصاری است و شیخ انصاری نمیخواهد مشایخ بنی فضال را توثیق کند. بلکه در مقام تصحیح محتوای روایت ایشان است. نظیر حرفی که در مورد اصحاب اجماع است. البته اصل بحث باید بررسی شود که آیا موردقبول است یا خیر؟ ولی شیخ انصاری در مقام بیان وثاقت مشایخ بنی فضال نیست. لذا بهتر بود این بحث را در ضمن اصحاب اجماع مطرح میکردند نه ذیل مشایخ ثقات. این مطلب به کتاب محقق سبحانی هم سرایت کرده است.
دلیل اینکه درباره بنی فضال گفتهشده «خذوا ما رووا و ذروا ما راوا» این است که در کتاب غیبت طوسی نقل میکند:
وَ قَالَ أَبُو الْحُسَيْنِ بْنُ تَمَّامٍ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ الْكُوفِيُّ خَادِمُ الشَّيْخِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سُئِلَ الشَّيْخُ يَعْنِي أَبَا الْقَاسِمِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ كُتُبِ ابْنِ أَبِي الْعَزَاقِرِ بَعْدَ مَا ذُمَّ وَ خَرَجَتْ فِيهِ اللَّعْنَةُ فَقِيلَ لَهُ فَكَيْفَ نَعْمَلُ بِكُتُبِهِ وَ بُيُوتُنَا مِنْهَا مِلَاءٌ فَقَالَ أَقُولُ فِيهَا مَا قَالَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ص وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ كُتُبِ بَنِي فَضَّالٍ فَقَالُوا كَيْفَ نَعْمَلُ بِكُتُبِهِمْ وَ بُيُوتُنَا مِنْهَا مِلَاءٌ. فَقَالَ ص خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَوْا.[3]
شلمغانی (أَبِي الْعَزَاقِرِ) کتب معروفی داشته است ولی بعداً منحرف شد. از حسین بن روح سؤال شد که با کتب او چه کنیم؟ ایشان گفت همان حرفی که امام عسکری در مورد بنی فضال را گفته است می گویم.
اشکال شلمغانی و بنی فضال هر دو اعتقادی است. شلمغانی البته نهایتاً اعدام هم میشود. بنی فضال هم فطحیه بودهاند. محقق خویی اشکال میکند که اولاً این روایت ضعیف السند است. زیرا عبدالله الکوفی خادم شیخ حسین بن روح توثیق ندارد. چه این اشکال سندی وارد باشد و چه نباشد، این روایت بر آن مطلوب آقایان دلالت ندارد.
توضیح ذلک: ما رووا آیا قول معصوم است یا نقلقول معصوم است؟ یعنی آیا مثلاً قول محمد بن مسلم را نقل کردهاند یا قول معصوم را نقل کردهاند؟ این عبارت میگوید ایشان دروغگو نیستند. یعنی اگر گفتند محمد بن مسلم گفته است امام معصوم فلان مطلب را گفته است شما قبول کنید که واقعاً محمد بن مسلم چنین حرفی را زده است. اما اگر محمد بن مسلم خودش ضعیف باشد، این موجب ضعف سند میشود. یعنی بنی فضال ما بعد خود را تصحیح نمیکنند. فقط در مقام اینکه ایشان فطحیه بودهاند سؤال شده است که آیا بطور کلی روایاتشان را کنار بگذاریم؟ امام پاسخ داد که خیر ایشان دروغگو نیستند.
در مورد ذروا ما راوا هم بگوییم این عبارت دو تفسیر دارد:
1. اعتقادیات آنها را کنار بگذارید و قولشان را بپذیرید. یعنی روایات موثق معتبر هستند و از این عبارت یک کبری کلی در مورد اعتبار روایات غیر امامی ثقه استفاده میشود.
2. ما راوا یعنی ما افتوا. یعنی صحت عقیده در حجیت خبر معتبر نیست ولی در حجیت فتوی معتبر است. اینکه گفتهاند مرجع تقلید باید امامیباشد یکی از مستنداتش همین روایت است.
در مورد بنی فضال تعریفات زیادی شده است خصوصاً علی بن حسن بن فضال گفتهشده است کمتر از ضعفا نقل میکند (قلما روى عن ضعيف) لذا مرحوم وحید بهبهانی روایت علی بن حسن بن فضال را مؤید برای توثیق اشخاص قرار می داد. لکن یک کبری کلی نمیشود استفاده کرد که ایشان فقط از ثقات نقل میکردند. کتب بنی فضال در شیعه کتاب درسی بوده است. نجاشی و شیخ طوسی برخی کتب ایشان را درس گرفته است. در تهذیب از کتاب علی بن حسن بن فضال روایت زیادی نقل میکند. این روایت غیبت طوسی ولو ضعیف السند باشد ولی با عمل اصحاب جبران میشود. اصحاب به روایات بنی فضال اهتمام داشتهاند. نجاشی و شیخ طوسی کافی را درس نگرفتند ولی کتب بنی فضال را درس گرفتند و این نشان از ذوق بالای ایشان در تألیف کتاب بوده است که مورد استقبال عموم قرار گرفته است.