55
بسم الله الرحمن الرحیم
که برای عمل کردن است، گفتیم این اکثار نشانه این است که راوی، مروی عنه را ثقه میدانسته است. چند قید را اضافه کردیم:
1. روایات الزامیباشد نه استحبابی
2. جایی که تکرر روایت موجب اعتبار سند شود و سند بهتنهایی اعتبار ندارد، نباشد.
3. مسائل اخلاقی یا مسائلی که در آنها یقین معتبر است نباشد.
4. و... .
نکته: قاعده اکثار روایت اجلاء در مورد افرادی که در موردشان گفتهشده است «یروی عن الضعفاء» مثل احمد بن محمد بن خالد و کشی و... جاری نیست. (بهاصطلاح این قاعده جزو اجلاء محسوب نمی شوند) زیرا ایشان روایت را برای عمل نقل نکردهاند. بلکه روایتی که عمل نمیشود را هم نقل میکنند. مثلاً خود کشی خیلی اوقات مشایخ خودش را تضعیف میکند.
نکته: احیاناً اکثار روایت اجلاء معارض میشود با تضعیف صریح. معمولاً اکثار قوی تر است چرا که تضعیفات را نجاشی و شیخ و ابن غضائری وارد کردهاند و بیش از یک قرن با راوی فاصله دارند و از روی اجتهاد تضعیف کردهاند ولی اکثار مربوط به کسانی است که هم عصر هستند و شناخت بیشتری داشتهاند. لذا اکثار روایت اجلاء معمولاً مقدم است.
توثیق عامه بعدی کثرت روایت است. برخی کتب مثل محاسن برقی یا علل الشرایع و... برای فتوا دادن نوشته نشدهاند. مؤلف تعهد نداده است که طبق این روایات میتوان فتوی داد. در مقابل برخی کتب تألیف شدهاند برای فتوی دادن. مثل کافی. محمد بن یعقوب در مقدمه گفته است در پاسخ به کسی که درخواست کرد کتابی بنویسد که روایات آن برای عمل باشد و اخبار صحیح از صادقین را جمع کند این کتاب را نوشته است. در مورد فقیه هم همین مسئله هست که ایشان فرموده است به این روایات فتوی می دهم.
پس کثرت روایت در این کتب دلیل بر این است که مصنف کتاب این راویان را معتبر می دانستند.
اشکال: ممکن است گفته شود «اولین دلیل بر اعتبار این راویان، فتوی دادن طبق روایات ایشان است. البته می دانید که اعتبار روایت ممکن است به دلیل قرائن خارجیه باشد و دلالتی بر وثاقت راویان ندارد.»
پاسخ: اکثار روایت یک راوی در یک کتاب عرفاً ملازمه دارد با وثاقت آن راوی نزد مؤلف کتاب. زیرا اینکه در موارد زیادی قرینه خارجیه همراه روایت راوی باشد، عقلائی نیست.
البته آن قیودی که برای اکثار روایت اجلاء آوردیم در این جا نیز وارد است. یعنی باید روایات الزامی فقهی باشد و... .
نکته: در باب تسامح در ادله سنن اختلاف است: برخی گفتهاند دلالت بر حجیت ادله استحبابی دارند (از کلمات خیلی ها همین استفاده میشود) و برخی گفتهاند حجیت را اثبات نمیکند ولی ثواب مترتب است. ازآنجاکه احتمال مبنای اول وجود دارد لذا نمیتوان از کثرت روایات استحبابی وثاقت راوی را استفاده کرد.
نکته: صحت در اصطلاح قدما معنای لغوی بود و به معنای روایت مقبول بوده است. ممکن است بواسطه قرائن خارجی صحت روایت استظهار میشده است و مقبول بوده. مثلاً در کافی روایاتی وجود دارد با اسناد عجیب و غریب و واقعاً بعید است کلینی این سند را قبول داشته است. بلکه با قرائن خارجی این روایت را نقل کرده است. یا مثلاً روایتی بگوید اوفوا بالعقود. این روایت اشاره به یک ارتکاز عقلائی دارد و نقل آن شاید به اتکاء تنبه به این اصل عقلائی باشد و راوی آن به نظر صاحب کتاب ثقه نباشد. یا مثلاً روایات بنی فضال. در مورد ایشان گفته است خذوا ما رووا و ذروا ما راوا. کسی ممکن است روایت ایشان را نقل کند به دلیل این روایت نه اینکه بنی فضال را ثقه بداند.
نکته: اکثار روایت اجلاء شرطش این بود که خود شخص ثقه باشد و روایت هم مستقیم باشد. روایت مستقیم از ضعفاء نقطه ضعف محسوب میشده است ولی روایت غیر مستقیم نقطه ضعف محسوب نمیشده است. مثلاً نجاشی در مورد ابو مفضل شیبانی میگوید:
محمد بن عبد الله بن محمد
بن عبیدالله بن البهلول بن همام بن المطلب بن همام بن بحر بن مطر بن مرة الصغرى بن همام بن مرة بن ذهل بن شيبان أبو المفضل. كان سافر في طلب الحديث عمره أصله كوفي و كان في أول أمره ثبتا ثم خلط و رأيت جل أصحابنا يغمزونه و يضعفونه. له كتب كثيرة منها: كتاب شرف التربة كتاب مزار أمير المؤمنين علیهالسلام كتاب مزار الحسين علیهالسلام كتاب فضائل العباس بن عبد المطلب كتاب الدعاء كتاب من روى حديث غدير خم كتاب رسالة في التقية و الإذاعة كتاب من روى عن زيد بن علي بن الحسين كتاب فضائل زيد [علیهالسلام] كتاب الشافي في علوم الزيدية كتاب أخبار أبي حنيفة كتاب القلم. رأيت هذا الشيخ و سمعت منه كثيرا ثم توقفت عن الرواية عنه إلا بواسطة بيني و بينه.
لذا اکثار روایت اجلاء از یک شخص منظور روایت مستقیم است نه غیر مستقیم. ولی در ما نحن فیه که تکرار نام راوی در یک کتاب حدیثی است لازم نیست روایت صاحب کتاب از او مستقیم باشد. بلکه اکثار روایت از یک شخص در یک کتاب ولو غیر مستقیم نشانه اعتماد صاحب کتاب به آن شخص بوده است.
در مورد حسین بن عنوان همه روایاتش در مورد مستحبات یا فضائل و ... است و روایت در مورد مسائل فقهی الزامی ندارد.
تقریر دیگر همین استدلال:[1]
ممکن است کسی اینگونه تقریر کند: اگر شخصی در کافی و فقیه در یک باب منفردی فقط یک روایت داشته باشد که کلینی یا صدوق طبق روایت او فتوی داده است نشانه اعتماد به اوست. مثلاً یاسین ضریر 20 -30 جا در کتب اربعه واردشده است ولی توثیق صریح ندارد لکن کلینی در بحث حد طواف که آیا باید از بین مقام ابراهیم و بیت باشد یا میتواند از پشت مقام هم عبور کند روایتی از ایشان نقل میکند که حتماً باید بین مقام و بیت باشد و فقط همین یک روایت در این باب آورده است و به آن فتوی داده است. برخی گفتهاند به همین دلیل یاسین ضریر موثق است.
اشکال این حرف این است که نهایتاً میتوان گفت کلینی به این روایت فتوی داده است و این نشانه این است که روایت صحیح است. اما الزاماً به دلیل قرینه داخلی نیست. بلکه ممکن است به دلیل قرینه خارجی باشد. لذا نمیتوان از یک روایت مفتی به وثاقت راوی را احراز کرد. یعنی صحیح به تعبیر قدما فقط ناظر به صحت متن است نه سند.
پاسخ به اشکال: اگر این احتمال وجود داشته باشد که روایات زیادی در این زمینه وجود داشته است و کلینی فقط این روایت ضعیف را نقل کرده است و سایر روایات را نقل نکرده است و به ما هم نرسیده است، این احتمال خیلی بعید است. عامه هم به مضمون این روایت فتوی نمیدهند. لذا بعید به نظر میرسد سند این روایت صحیح نباشد و با قرائن خارجیه صحت آن استفاده شود. لذا گاهی با یک روایت میتوان وثاقت یک راوی را اثبات کرد.
شیخ طوسی در عده عبارتی دارد که از آن استفاده میشود عمده بحث بین قدما در مسئله حجیت خبر واحد بحث بر سر توثیق و تضعیف افراد و راویان است. یعنی بحث سندی را جدی می گرفتند.
کلینی اینگونه نیست که بنا نداشته باشد تکرار نکند. یعنی بنای اختصار شدید ندارد، هم تکرار میکند و هم تحویل و تعلیق دارد. در این فضا فقط یک روایت گفته است، معلوم میشود همین یک روایت بوده است و قرینه خارجی در کار نیست. لذا معلوم میشود کلینی این افراد را ثقه میدانسته است. لذا با یک روایت هم گاهی میشود توثیق کرد.
البته اشکال اصاله العداله در این مورد هم واردشده است که ما اثبات کردیم که اصاله العداله مقبول علماء نبوده است. شیخ حر عاملی هم در برخی کلماتش احتمال اصاله العداله را نسبت به مشهور قدما رد میکند. ظاهراً در خاتمه وسائل این مطلب را مطرح میکند.
مرحوم وحید در مقدمه حاشیه بر رجال کبیر میرزا هم نکاتی مطرح میکند که با توجه به مطالبی که گفتیم صحتوسقم آنها مشخص میشود.
عدم استثناء از روایات محمد بن احمد بن یحیی بن عمران در نوادر الحکمه است. توضیح ذلک:
محمد بن احمد بن یحیی بن عمران الاشعری وقتی نوادر الحکمه را تألیف میکند، کتاب مشهوری میشود که بین قمییون ارج و قرب داشته و به آن دبه الشبیب می گفتند یعنی هر آنچه موردنیاز باشد در آن یافت میشود. به دلیل مرجعیت که این کتاب پیدا میکند ابن ولید در این کتاب تحقیق میکند و برخی روایات را استثناء میکند. این استثناء بطور کامل در رجال نجاشی و فهرست شیخ نقل شده است و در کتب دیگر پراکنده نقل شده است. بین رجال نجاشی و فهرست شیخ یک تفاوت است و آن اینکه شیخ استثناء را به ابنبابویه (شیخ صدوق) نسبت میدهد و نجاشی به استاد شیخ صدوق ابن ولید نسبت میدهد. البته منافاتی هم ندارد. زیرا ظاهراً اصل استثناء مال ابن ولید است و شیخ صدوق این استثناء را کاملاً پذیرفته است و در فهرست خود وقتی کتاب نوادر را نقل میکند این روایات را استثناء میکند و شیخ طوسی مطلب شیخ صدوق را نقل میکند. بنابراین نجاشی مصدر دسته اول را نقل کرده است و شیخ طوسی مصدر دسته دوم را. بههرحال نجاشی مینویسد:
محمد بن احمد بن يحيى بن عمران بن عبد الله بن سعد بن مالك الأشعري القمي
ابوجعفر كان ثقة في الحديث. إلا أن أصحابنا قالوا: كان يروي عن الضعفاء و يعتمد المراسيل و لا يبالي عمن أخذ و ما عليه في نفسه مطعن في شيء و كان محمد بن الحسن بن الوليد يستثني من رواية محمد بن احمد بن يحيى ما رواه عن محمد بن موسى الهمداني أو ما رواه عن رجل أو يقول بعض أصحابنا أو عن محمد بن يحيى المعاذي أو عن أبي عبد الله الرازي الجاموراني أو عن أبي عبد الله السياري أو عن يوسف بن السخت أو عن وهب بن منبه أو عن أبي علي النيشابوري (النيسابوري) أو عن أبي يحيى الواسطي أو عن محمد بن علي أبي سمينة أو يقول في حديث أو كتاب و لم أروه أو عن سهل بن زياد الآدمي أو عن محمد بن عيسى بن عبيد بإسناد منقطع أو عن احمد بن هلال أو محمد بن علي الهمداني أو عبد الله بن محمد الشامي أو عبد الله بن احمد الرازي أو احمد بن الحسين بن سعيد أو احمد بن بشير الرقي أو عن محمد بن هارون أو عن ممويه بن معروف أو عن محمد بن عبد الله بن مهران أو ما ينفرد (يتفرد) به الحسن بن الحسين اللؤلؤي و ما يرويه عن جعفر بن محمد بن مالك أو يوسف بن الحارث أو عبد الله بن محمد الدمشقي. قال أبو العباس بن نوح: و قد أصاب شيخنا ابوجعفر محمد بن الحسن بن الوليد في ذلك كله و تبعه ابوجعفر بن بابويه رحمه الله على ذلك إلا في محمد بن عيسى بن عبيد فلا أدري ما رابه فيه لأنه كان على ظاهر العدالة و الثقة. و لمحمد بن احمد بن يحيى كتب منها: كتاب نوادر الحكمة و هو كتاب حسن
اولاً استثناء فقط از نوادر الحکمه نیست بلکه از همه رویات محمد بن احمد بن یحیی است. هرچند فقط نوادر الحکمه کتاب بزرگ و جامعی است و دو سه کتاب دیگری که برای ایشان نقل شده است معلوم نیست روایت جدید یا اسناد جدیدی داشته باشد.
بعضی اشخاص مثل عبدالله بن محمد الشامی و عبدالله بن محمد الدمشقی ظاهراً یکی هستند و ذکر دو نام در این استثناء دلیل بر تعدد ایشان نیست. زیرا در مقام استثناء تعبیراتی است که در نوادر الحکمه آمده است و احتمالاً این شخص در این کتاب با دو تعبیر مختلف ذکرشده است. وهب بن منبه هم نمیدانیم کیست. اگر همان وهب بن منبه معروف باشد که از جهت طبقاتی با محمد بن احمد بن یحیی بن عمران فاصله زیاد دارد و روایت از او قطعاً مرسل است و اگر شخص دیگری است برای ما مجهول است.
تعبیر «إلا في محمد بن عيسى بن عبيد» یا استثناء از «قد اصاب» است و یا استثناء از «تبعه ابوجعفر» است. لکن به نظر میرسد استثناء از «قد اصاب» است. شاهد هم این است که شیخ طوسی وقتی این استثنائات را نقل میکند محمد بن عیسی بن عبید هم در آن استثنائات است و شیخ طوسی از شیخ صدوق نقل میکند. پس شیخ صدوق هم ایشان را استثناء کرده است ولی ابن نوح میگوید در مورد ایشان اشتباه کردهاند و ایشان ظاهرش عادل و ثقه بوده است.
این استثنائات مربوط به اول سند است. یعنی کسی که محمد بن احمد بن یحیی بن عمران از او مستقیماً نقل میکند. اما ممکن است در سایر روایات اشکالات دیگری مثل ارسال و... داشته باشد.
- در مورد این مستثنیات دو بحث اساسی است:
1. آیا مستثنیات را میتوانیم ضعیف بدانیم؟
2. آیا غیر از این مستثنیات کسانی که محمد بن احمد بن یحیی بن عمران از آنها روایت نقل میکند را میتوان ثقه دانست؟
فعلاً در بحث دوم بحث خواهیم کرد. در بحث اول هم خواهیم گفت تضعیفات نسبتاً مقبول هستند.
برخی گفتهاند: محمد بن احمد بن یحیی (احتمالاً منظور محمد بن حسن بن ولید است) روایات ضعیف را خارج کرده است و روایات موردقبول خودش را نقل کرده است. لذا روایات قابلاعتماد هستند
محقق خویی می فرمایند ممکن است ایشان قائل به اصاله العداله بوده است. این کلام محقق خویی در صغری و کبری اشتباه است. اما در کبری ما در جای خود گفتیم که قدما قائل به اصاله العداله نبودهاند. اما در صغری اگر هم اصاله العداله ای بودهاند در اینجا طبق اصاله العداله عمل نکردهاند. زیرا یکی از مستثنیات «بعض أصحابنا» است. اگر بنا بر اصاله العداله باشد بعض أصحابنا باید ثقه باشند.
محقق خویی در ادامه مینویسد:
هذا بالإضافة إلى تصحيح ابن الوليد و أضرابه من القدماء، الذين قد يصرحون بصحة رواية ما، أو يعتمدون عليها من دون تعرض لوثاقة رواتها و أما الصدوق فهو يتبع شيخه في التصحيح و عدمه، كما صرح هو نفسه بذلك، قال قدس سره: و أما خبر صلاة يوم غدير خم و الثواب المذكور فيه لمن صامه، فإن شيخنا محمد بن الحسن كان لا يصححه و يقول: إنه من طريق محمد بن موسى الهمداني و كان غير ثقة. و كل ما لم يصححه ذلك الشيخ قدس الله روحه و لم يحكم بصحته من الأخبار فهو عندنا متروك غير صحيح.
و قال أيضا: كان شيخنا محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد رضي الله عنه سيئ الرأي في محمد بن عبد الله المسمعي راوي هذا الحديث و إني أخرجت هذا الخبر في هذا الكتاب، لأنه كان في كتاب الرحمة، و قد قرأته عليه فلم ينكره، و رواه لي. [2]
؟
این مطلب فی الجمله درست است که قدما وقتی تعبیر به صحیح میکردند سند روایت را کار ندارند و اعتماد به یک روایت و صحیح دانستن آن الزاماً به دلیل صحت سند نیست و ممکن است به قرائن خارجیه روایتی را تصحیح کنند. لکن در مسئله مستثنیات ابن ولید ظاهر این است که ابن ولید ناظر به سند روایات بحث میکند و عده را تضعیف میکند و باقی را صحیح میدانند. دیگران هم از این عبارت ابن ولید تضعیف فهمیده اند.
محقق خویی سپس می فرمایند: شیخ صدوق هم تابع ابن ولید است و عباراتی را از شیخ صدوق نقل میکند که تصریح میکند تابع ابن ولید است.
اینکه شیخ صدوق از ابن ولید تبعیت میکند آیا به این معنا است که بر نظر شیخ صدوق حساب باز نکنیم یا اینکه نه هر دو صاحب نظر هستند و نظرات شیخ صدوق مطابق بر نظرات ابن ولید است. زیرا ابن ولید را یک رجالی قوی میدانسته است. در مورد شیخ صدوق گفتهشده است «عارفاً بالرجال» و وقتی یک رجالی متبحر اینگونه در مقابل ابن ولید در مسائل رجالی خضوع دارد نشان از این است که ابن ولید بسیار قدرتمند بوده است.
برخی گفتهاند شیخ صدوق میگوید هرچیزی را استاد من قبول نکند قبول ندارم نه اینکه هر چه را او قبول کند، من هم آن را قبول میکند. لذا تابع صرف نیست. لکن این مطلب با عبارت دوم که محقق خویی نقل کرده است منافات دارد. زیرا شیخ صدوق میگوید ابن ولید نسبت به محمد بن عبدالله المسمعی نظر مثبتی نداشت ولی این روایت را بر او خواندم و او آن را انکار نکرد لذا من هم آن را نقل می کنم. یعنی دلیل اعتبار این روایت را این نقل میکند که استادم آن را قبول کرده است.
البته ممکن است در این عبارت دوم مناقشه کنیم. زیرا مطلب ایشان این است که در کتاب عیون روایات معلوم الضعف را نیاورم. اینکه روایت محمد بن عبدالله المسمعی را شیخ ما ضعیف می دانست. این روایت بهصورت خاصه نزد او خواندم و او برای من روایت کرد. این به معنای این نیست که او را صحیح میدانسته است. بلکه متن این روایت با روایات دیگر تائید میشده است
مطلبی که هست این است که ابن ولید مسمعی را ضعیف می دانست. اگر روایتش هم مخدوش بود آن را نمی آورد. اما اگر روایتش در ظاهر مشکلی نداشت، روایت معلوم الباطل نیست. لذا شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا این روایت را آورده است. زیرا شیخ تعهد نداده است روایات معلوم الصحه را بیاورد. بلکه نهایتاً روایات معلوم الباطل را نمی آورد. اما روایات مشکوک مثل این روایت را می آورد.
بنابراین شیخ صدوق مجتهدی است که نظرات استادش را صائب میداند. نه اینکه مقلد محض است. محقق خویی تاکید دارد که شیخ صدوق از خود نظری ندارد ولی به نظر میرسد این حرف ایشان قابل التزام نباشد.
تا اینجا در قبول روایات غیر مستثنیات به مشکل نرسیدیم. لکن مشکل اصلی با عبارت شیخ در فهرست بوجود میآید. عبارتی که شیخ در فهرست دارد این است که:
محمد بن احمد بن يحيى
بن عمران الأشعري القمي جليل القدر كثير الرواية. له كتاب نوادر الحكمة و هو يشتمل على كتب جماعة أولها كتاب التوحيد كتاب الوضوء كتاب الصلاة كتاب الزكاة كتاب الصوم كتاب الحج كتاب النكاح كتاب الطلاق كتاب الأنبياء كتاب مناقب الرجال كتاب فضل العرب كتاب فضل العربية و العجمية (كتاب الوصايا و الصدقة) كتاب النحل و الهبة كتاب السكنى كتاب الأوقات كتاب الفرائض كتاب الأيمان و النذور و الكفارات كتاب العتق و التدبير و الولاء و المكاتب و أمهات الأولاد كتاب الحدود و الديات (كتاب الشهادات) كتاب القضايا و الأحكام العدد اثنان و عشرون كتابا. أخبرنا بجميع رواياته عدة من أصحابنا عن أبي المفضل محمد بن عبد الله الشيباني عن أبي جعفر محمد [بن جعفر] بن بطة القمي عن محمد بن احمد بن يحيى. و أخبرنا الحسين بن عبیدالله و ابن أبي جيد جميعا عن (احمد بن محمد) بن يحيى (عن أبيه عن محمد بن احمد بن يحيى). و أخبرنا جماعة عن محمد بن علي بن الحسين عن أبيه و محمد بن الحسن عن احمد بن إدريس و محمد بن يحيى عن محمد بن احمد بن يحيى. و قال محمد بن علي بن الحسين (ابن بابويه): إلا ما كان فيه من تخليط و هو (الذي يكون) طريقه محمد بن موسى الهمداني أو يرويه عن رجل أو عن بعض أصحابنا أو يقول: و روي أو يرويه عن محمد بن يحيى المعادي أو عن أبي عبد الله الرازي الجاموراني أو عن السياري أو يرويه عن يوسف بن السخت أو عن وهب بن منبه أو عن أبي علي النيشابوري أو أبي يحيى الواسطي أو محمد بن علي الصيرفي أو يقول: وجدت في كتاب و لم أروه أو عن محمد بن عيسى بن عبيد بإسناد منقطع يتفرد به أو عن الهيثم بن عدي أو عن سهل بن زياد الآدمي أو عن احمد بن هلال أو عن محمد بن علي الهمداني أو عن عبد الله بن محمد الشامي أو عن عبد الله بن احمد الرازي أو عن احمد بن الحسين بن سعيد أو عن احمد بن بشر الرقي أو عن محمد بن هارون أو عن معاوية بن معروف أو عن محمد بن عبد الله بن مهران أو ينفرد به الحسن بن الحسين اللؤلؤي أو جعفر بن محمد الكوفي أو جعفر بن محمد بن مالك أو يوسف بن الحارث أو عبد الله بن محمد الدمشقي.
ظاهر عبارت این است که کسانی که استثناء نشدهاند غالی یا مخلط نبودهاند. اما آیا ضابط و عادل بودهاند یا خیر؟ مشخص نیست. تخلیط و غلو اخص از ضعف است و نفی اخص موجب نفی اعم نمیشود. لکن از عبارات نجاشی و خود شیخ در موارد دیگر استفاده میشود، منظور مطلق ضعف است نه خصوص غلو و تخلیط. نجاشی میگوید اصحاب گفتهاند محمد بن احمد بن یحیی از ضعفا نقل میکند و ابن ولید از روایاتش این افراد را استثناء کرده است. ظاهر این عبارت بهگونهای است که به نظر میرسد ابن ولید ضعفاء موجود در کتاب را مشخص کرده است و باقی افراد ضعیف نیستند.
خود شیخ طوسی هم در باب من لم یرو عنهم در کتاب رجالش همه این افراد را با کلمه ضعیف توصیف کرده است نه غالی یا مخلط. اصلاً در باب من لم یرو فقط در مورد مستثنیات ابن ولید کلمه ضعیف را بکار برده است.
شیخ در فهرست در مورد عبیدی که یکی از مستثنیات ابن ولید است، مینویسد:
محمد بن عيسى بن عبيد
اليقطيني ضعيف استثناه ابوجعفر ابن بابويه من رجال نوادر الحكمة و قال: لا أروي ما يختص بروايته و قيل: إنه كان يذهب مذهب الغلاة
کلمه ضعیف را شیخ در مقابل غالی بودن آورده است. لذا معلوم میشود این افراد گذشته از غلو و تخلیطی که در موردشان مطرح است ضعیف هم هستند.
شیخ طوسی در استبصار مینویسد:
أَمَّا الْخَبَرُ الْأَوَّلُ فَرَاوِيهِ أَبُو سَعِيدٍ الْأَدَمِيُّ وَ هُوَ ضَعِيفٌ جِدّاً عِنْدَ نُقَّادِ الْأَخْبَارِ وَ قَدِ اسْتَثْنَاهُ ابوجعفر بْنُ بَابَوَيْهِ فِي رِجَالِ نَوَادِرِ الْحِكْمَةِ[3]
ابوسعید الادمی یعنی سهل بن زیاد. شیخ تعبیر ضعیف در مورد او بکار میبرد به دلیل استثناء ابن ولید. در جای دیگر مینویسد:
فَهَذَا خَبَرٌ ضَعِيفٌ وَ رَاوِيهِ السَّيَّارِيُّ وَ قَالَ ابوجعفر بْنُ بَابَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي فِهْرِسْتِهِ حِينَ ذَكَرَ كِتَابَ النَّوَادِرِ اسْتَثْنَى مِنْهُ مَا رَوَاهُ السَّيَّارِيُ وَ قَالَ لَا أَعْمَلُ بِهِ وَ لَا أُفْتِي بِهِ لِضَعْفِهِ وَ مَا هَذَا حُكْمُهُ لَا يُعْتَرَضُ بِهِ الْأَخْبَارُ الَّتِي قَدَّمْنَاهَا[4]
در رجال ابن غضائری در مورد جامورانی آمده است:
محمد بن احمد الجاموراني
أبو عبد الله الرازي. ضعفه القميون و استثنوا من كتاب نوادر الحكمة ما رواه. و في مذهبه ارتفا
لحن اینگونه است که مطلب مطلق ضعف است نه خصوص غلو و تخلیط. لذا یا باید عبارت فهرست شیخ را بگونه ای معنا کنیم که مراد مطلق ضعف باشد یا اینکه بگوییم:
و قال محمد بن علي بن الحسين (ابن بابويه): إلا ما كان فيه من تخليط و هو (الذي يكون) طريقه محمد بن موسى الهمداني أو يرويه عن رجل أو عن بعض أصحابنا أو يقول: و روي أو...
«او» عطف بر ما کان فیه من تخلیط باشد. یعنی تنها محمد بن موسی الهمدانی روایاتش مشتمل بر تخلیط و غلو بوده است و باقی مطلقاً ضعیف بودهاند. زیرا ابن ولید نسبت به محمد بن موسی الهمدانی بسیار حساس بوده است و او را شدیداً تضغیف میکرده است. البته این احتمال تا حدودی خلاف ظاهر است.
خلاصه کلام: ظاهراً مشایخ محمد بن احمد بن یحیی که استثناء نشدهاند ثقه هستند و این یکی از توثیقات عام موردقبول ما است.
گفتیم ظاهر عبارات توثیق ما بقی است. هم ابن ولید توثیق کرده است و هم صدوق و هم ابن نوح و هم ظاهراً خود نجاشی و شیخ طوسی.
سایر توثیقات عامه را ما قبول نداریم. یکی از اینها تفسیر قمی است. محقق خویی قائل است که افراد اسناد این تفسیر ثقه هستند. لکن چند بحث داریم:
1. آیا این تفسیر واقعاً مال علی بن ابراهیم معروف است؟
2. آیا همه این تفسیر به دست ما رسیده است؟
3. آیا این کتاب فقط از علی بن ابراهیم است یا از دیگران هم مطلب دارد؟
4. در مواردی که سند مربوط به علی بن ابراهیم است آیا میتوان توثیق عام استفاده کرد؟
سه بحث اول کتابشناسی است و بحث آخر رجالی است.
الذریعه حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی مراجعه شود. در مجله کیهان؟؟ آقایی بحث خوبی در مورد تفسیر علی بن ابراهیم دارد. خود تفسیر علی بن ابراهیم را با دقت تورق کنید.