52
بسم الله الرحمن الرحیم
گفتیم در تضعیفات به دلیل اینکه مبنای بسیاری از تضعیفات صحیح نیست لذا باید با احتیاط با تضعیفات برخورد کنیم و نوعاً در تعارض تضعیف و توثیق، تضعیفات موخر هستند.
در مورد ضعیف فی الحدیث گفتیم حدیث میتواند به معنای مصدری باشد (تحدیث – روایت کردن) یعنی خود شخص در روایت کردنش ضعف وجود دارد. ممکن است به معنای اسم مفعول یعنی محدَّث و مروی باشد. این خود دو معنا میتواند داشته باشد:
مثلاً وقتی گفته میشود ابن ابی عمیر عن معاویه بن عمار عن ابیعبدالله ع... . در این مثال ابن ابی عمیر بی واسطه إخبار معاویه بن عمار را نقل میکند و باواسطه قول امام صادق را نقل میکند. اگر مراد از منقول ابن ابی عمیر اخبار معاویه بن عمار باشد (یعنی منقول بی واسطه) تفاوت چندانی با احتمال اول ندارد. اما اگر به معنای قول امام صادق باشد ممکن است خود شخص ثقه باشد ولی مشایخش ضعیف هستند. یعنی ضعیف فی الحدیث کسی نیست که بتوانیم بگوییم تا معصوم ارتباط آنها صحیح است. بلکه روایتی که میکنند مورد اعتماد نیست. یا ضعف در خودشان است و یا ضعف در مشایخ ایشان.
در مقابل این معنا مشایخ الثقات (ابن ابی عمیر و صفار و بزنطی) هستند که به روایت ایشان تا معصوم میتوان اعتماد کرد. خود روایت اینان مورد اعتماد است. شبیه همین بحث در مورد اصحاب الاجماع هم هست. اگر منظور از «ما یصح عن هولاء» معنای مصدری یا منقول مستقیم باشد نمیتوانیم وثاقت مشایخ را اثبات کنیم و اگر مراد منقول غیر مستقیم و قول معصوم باشد فی الجمله وثاقت مشایخ اثبات میشود. لکن ما گفتیم در آن عبارت ظاهر معنای مصدری یا منقول مستقیم است و لذا نمیتوانیم وثاقت مشایخ را اثبات کنیم.
ثقه فی الحدیث هم به همین معنا است. اگر به معنای منقول باواسطه باشد مشایخ هم توثیق می شوند لکن کسی چنین احتمالی را در مورد ثقه فی الحدیث قبول نمیکند. ضعیف فی الحدیث هم همین شکل خواهد بود و از آن ضعف مشایخ استفاده نمیشود. شبیه همین مطلب در مورد بنی فضال هم هست. برخی توهم کردهاند منقول باواسطه را توثیق کردهاند و از آن توثیق مشایخ را استفاده کردهاند. لکن این هم مثل سایر موارد یا معنای مصدری یا منقول مستقیم خواهد بود و فتحی بودنشان تفاوتی ایجاد نکرده است.
فرق ضعیف و ضعیف فی الحدیث. ضعیف یعنی ضعف دارد و میتواند ناظر به مذهب یا جنبه های روایی شخص باشد. ضعف در مذهب هم معمولاً مستند به غلو است که غلو هم فیه ما فیه است. لکن ضعیف فی الحدیث نص در وجود ضعف در جنبه های روایی است در مقابل ضعف در مذهب. لذا ضعیف فی الحدیث فی الجمله دلالتش بر ضعف راوی قوی تر است.
البته ازآنجاکه خیلی از اوقات ضعف در حدیث را از ضعف در مذهب استنباط میکردهاند، و مثلاً غلاة را کذاب می دانستند لذا در عمل بین این دو تعبیر خیلی تفاوتی نمیکند.
نکته تکراری: ضعیف فی الروایه اگر به معنای ضعف در منقول باواسطه باشد موجب تضعیف مشایخ میشود و ممکن است با توثیق خود فرد سازگار باشد. لذا به معنای این میتواند باشد که «ثقه ولکن یروی عن الضعفاء» حال آنکه هیچ جا نداریم که بگویند ثقه، ضعیف الحدیث! معلوم میشود علماء ضعیف فی الحدیث را در مقابل ثقه بودن خود شخص میدانند. لذا این احتمال که منظور ضعف در منقول باواسطه باشد بسیار بعید است. لذا ضعیف فی الحدیث یعنی خود شخص ضعیف است.
برخی تعبیرات «لم یکن نقی الحدیث». «فی حدیثه بعض الشیء». «فی روایته شیءٌ». به احتمال زیاد منظور از این حدیث در این تعابیر منقولات باواسطه شخص تا امام معصوم است. یعنی روایاتی که ایشان جمع کرده است تا معصوم قابلاعتماد نیستند. شبیه «یعرف و ینکر» است. یعنی برخی روایاتش مقبول و برخی دیگر غیرمقبول هستند. این تعابیر همه ناشی از این است که روایات افراد را بررسی میکنند. یعنی متن شناسی احادیث شخص.[1] گاهی همه یا اکثر روایات شخص را خوب میدانند. گاهی همه یا اکثر روایات شخص را بد میدانند. گاهی هم «بین بین» است. یعنی برخی روایات خوب است و برخی روایات دیگر بد است. مثلاً
سالم بن أبي سلمة الكندي السجستاني
حديثه ليس بالنقي و إن كنا لا نعرف منه إلا خيرا.
بدی از خودش ندیدیم ولی روایاتش سالم نیستند. پیداست متن شناسی کردهاند نه شخص شناسی.
کان امره ملبساً هم همین معنا را دارد.
نتیجه: این تعابیر همه ناشی از متن شناسی است و در واقع نوعی اجتهاد است. ما به اعتماد چنین اجتهادی نمیتوانیم عمل کنیم و خودمان باید روایت آن شخص را بررسی کنیم. لذا چنین تعابیر دال بر ضعفی موردقبول نخواهند بود.
در مورد علی بن یقطین میبینیم که روایاتش با روایات شیعه نوعاً تعارض دارد. از این متن شناسی نمیتوان استظهار کرد که او دروغ گو یا وضاع حدیث بوده است. این شاید دستور خاص از جانب امام بوده است. اما مثلاً اسحاق بن عمار یا عمار ساباطی روایات مضطرب زیاد دارد. گفتهشده است در نقل به معنا قوی نبوده است. فارس بوده و عربی را درست نمی فهمیده است لذا اشتباه زیاد نقل کردهاند. متن شناسی فی الجمله سودمند است اما خطرات زیادی دارد و نمیتوان به متن شناسی دیگران بهعنوان حجت نگاه کرد. مخصوصاً متن شناسی راجع به مذهب. صاحب قاموس الرجال در مورد ابوالمفضل شیبانی میگوید دعایی در ماه رجب نقل کرده است که منکر است و نمیتوان به آن اعتماد کرد. در آن دعا آمده است:
لا فرق بينها و بينك، إلّا أنّهم عبادك و خلقك
البته اهل معرفت با توجه به ادامه دعا این مطلب را کاملاً صحیح دانسته اند و منکر نیست. این اجتهاد صاحب قاموس بوده است و برای ما حجت نیست. روایات اهلبیت بطونی دارد مخصوصاً روایات اعتقادی و محکم و متشابه دارند و نمیتوان به راحتی با متن شناسی شخص را توثیق و تضعیف کرد.
بخصوص در مورد اینکه شبیه این روایاتی که محل بحث هستند، برخی اجلاء هم کموبیش روایت کردهاند. یعنی اجلا هم روایاتی دارند که فهمشان مشکل است و اگر بخواهیم اینگونه متن شناسی کنیم، اینها را هم باید تضعیف کنیم!. لذا به راحتی نمیتوان روایتی را رد کرد...
لذا این تعبیرات به هیچ عنوان با توثیقات تعارض نمیکند.
در ترجمه احمد بن علی ابوالعباس، علی بن ابی صالح، عیسی بن مستفاد، فضل بن ابی قره، و مصعب بن یزید انصاری این تعبیر آمده است. برخی گفتهاند یعنی آدم خوبی نیست. وحید بهبهانی فرموده شاید به این معنا باشد که «در آن حد نیست که وثاقت کامل داشته باشد». یعنی وثاقت مختصری دارد. این حرف فی الجمله صحیح است ولی این تعبیر و مجرد وثاقتی و داشتن حظی از وثاقت برای قبول خبر کافی نیست بلکه باید به قدری از وثاقت داشته باشد که ثقه بر او اطلاق شود و قابلاعتماد شود. این تعبیر شبیه «بین بین» و «یعرف و ینکر» است. مثلاً:
عبد الرحمن بن احمد بن نهيك السمري
الملقب دحمان. كوفي الأصل لم يكن في الحديث بذاك يعرف منه و ينكر. ذكر ذلك احمد بن علي السيرافي.
کانّ این دو عبارت به یک معنا هستند.
سهيل بن زياد أبو يحيى الواسطي
لقي أبا محمد العسكري علیهالسلام. أمه بنت محمد بن النعمان ابوجعفر الأحول مؤمن الطاق شيخنا المتكلم رحمه الله. و قال بعض أصحابنا: لم يكن سهيل بكل الثبت في الحديث.
در ترجمه علی ابن ابی صالح عبارتی آمده که خیلی مفهوم نیست وشاید به همان معنای «بینَ بینَ» باشد:
علي بن أبي صالح
و اسم أبي صالح محمد يلقب بزرج يكنى أبا الحسن كوفي حناط و لم يكن بذاك في المذهب و الحديث و إلى الضعف ما هو.
این عبارت بسیار نامفهوم است. آیا ما نافیه است یا استفهامیه است؟ به نظر میرسد می خواسته بگوید به ضعف آنچنانی نسبت داده نمیشود. تضعیفاتی دارد ولی ضعیف آنچنانی نیست. تعبیر مبهم است و ما چیزی نفهمیدیم.
به نظر میرسد این تعبیر هم ناشی از متن شناسی است. بههرحال این تعبیر نه ضعف تام می رساند و نه وثوق تام و لذا در قبول یا رد خبر نمیتواند کاری کند.
مفهوم مخلط چیست؟ ابهام دارد. خلَّطَ یعنی قاتى کردن. قاتى کردنی که موجب فساد میشود. لذا خلَّط فی الشیء یعنی افسد الشیء. لذا مخلِّط یعنی مُفسد. برخی گفتهاند مخلط یعنی ضعیفٌ. لکن صاحب سماء المقال میگوید به حسب تتبع افساد در 4 مورد بکار میرود و 4 معنا دارد:
1. قاتى کردن اعتقاد صحیح با اعتقاد فاسد. یعنی فاسد العقیده
2. قاتى کردن روایات صحیح با روایات ناصحیح.
3. قاتى کردن اسناد روایات. در امر حدیثی اسناد اخبار را باهم قاتى کند. یعنی غیر ضابط در اسناد است.
4. قاتى کردن مطالب صحیح با مطالب غلط. مثلاً در مورد ابن ادریس گفتهشده است مخلط است. یعنی مطالب خوب و بد را قاتى میکند.
نکته 1: تخلیط در اصل به معنای قاتى کردن اعتقاد صحیح و فاسد است. لکن در کتب رجال به معنای اعتقاد فاسد استعمال میشود. یعنی لازم نیست مطلب صحیحی با مطلب فاسد قاتى باشد. بلکه اگر همه مطالب فاسد باشد هم مخلط اطلاق میشود
نکته 2: گاهی تخلیط مطلق است و گاهی به چیزی اضافه میشود: مخلط فیما یسنده. مخلط فی مذهبه. اگر بهصورت مطلق باشد نمیتوان استظهار کرد که به معنای خلط اسناد باهم باشد.
درجایی که تصریح به خلط اسناد شود میتوان گفت خلط اسناد میکرده است. مثل:
محمد بن جعفر بن احمد بن بطة المؤدب ابوجعفر القمي
كان كبير المنزلة بقم كثير الأدب و الفضل و العلم (العلم و الفضل) يتساهل في الحديث و يعلق الأسانيد بالإجازات و في فهرست ما رواه غلط كثير. و قال ابن الوليد كان محمد بن جعفر بن بطة ضعيفا مخلطا فيما يسنده.
در اسناد روایات خرابکاری کرده است. این خلط در اسناد که ابن بطه مرتکب شده است را خود نجاشی توضیح میدهد و میگوید:
جهم بن حكيم
كوفي ثقة قليل الحديث له كتاب ذكره ابن بطة و خلط أسناده تارة قال: حدثنا احمد بن محمد البرقي عنه و تارة قال: حدثنا احمد بن محمد عن أبيه عنه.
یعنی سند را درست ذکر نمیکند.
مخلط فی مذهبه هم یعنی فاسد المذهب. معنایش واضح است.
نکته دیگر: مخلط گاهی اوقات در تعابیر نجاشی و شیخ و... استعمال میشود و گاهی هم متاخرین این کلمه را استعمال میکنند. ممکن است در فضای شیخ و نجاشی انصراف به معنای خاصی داشته است که بعدی ها چنین انصرافی نداشتند. در زمان شیخ و نجاشی مسئله غلو بسیار حاد بوده است و بعید نیست منظور ایشان از مخلط غلو باشد. مخلط به غلو انصراف دارد. البته 200 سال بعد چنین انصرافی نداشته است و در همان معنای لغوی استعمال شده است.
نکته 3: مخلط همانطور که از مفهومش استفاده میشود قاتى کردن خوب و بد است. به معنای افساد هم استعمال میشود. به تناسب حکم و موضوع مصادیق مخلط فرق دارد. پزشک مخلط یعنی پزشکی که نسخه اشتباه هم میدهد. امام جماعت مخلط یعنی امامی که شرایط امامت را کاملاً ندارد. در حدیثشناسی مخلط در مقابل ثقه و به معنای غیر قابلاعتماد است. یا به دلیل فاسد المذهب بودن و یا عدم عدالت یا عدم ضبط. لکن اگر به فقیهی گفته شد مخلط یعنی فهم ایشان از عبارات صحیح نیست. از شیخ محمد حمصی سؤال شد که ابن ادریس چگونه است؟ فرمود: کان مخلطاً لا یعتمد علی تصنیفه.[2] یعنی مثلاً ابن ادریس ادعای اجماع کرده است حال آنکه مطلب قائلی ندارد. یا گفته است شیخ از این نظر رجوع کرده است و به شیخ مراجعه میکنیم میبینیم رجوع نکرده است. ابن ادریس در سرائر روایاتی را نقل کرده است. آنجا مفهوم مخلط در او خوب آشکار میشود. روایاتی را به ابان بن تغلب نسبت میدهد با چند واسطه و افرادی را بهعنوان اساتید ابان معرفی میکند که از طبقه شاگردان ابان هم موخر تر هستند! اسناد به هیچ عنوان به ابان بن تغلب نمیخورد. شاید کتابی به نام ابان به دست او رسیده است و او خیال کرده است کتاب ابان بن تغلب است و همه را به نام ابان بن تغلب نقل کرده است. از طبقه رواتی که نقل میکند احتمال میرود ابان بن محمد بوده است. شبیه این حرف در مورد صاحب حدائق هم هست. منقولات صاحب حدائق از قوم خیلی اوقات اشتباه است. مثلاً ایشان اعتراض میکند که «صاحب مدارک در مورد مسمع الکردین چند جور عمل کرده است. گاهی گفته صحیحه مسمع، گاهی حسنه مسمع و گاهی هم خبر مسمع. اینها باهم جور در نمیآیند.» عبارت صاحب مدارک اتفاقاً دقیق است. یک جا گفته است خبر مسمع. یکجا گفته است الصحیح عن مسمع. این با صحیحه مسمع فرق دارد و دلالت دارد تا قبل از مسمع صحیح است نه خود مسمع. صاحب حدائق دقت نکرده است. صاحب معالم دقت های خیلی زیاد و ریزی دارد. ایشان دقت هایی دارد که تا سالها خیلی ها متوجه نبودهاند.
مخلط به تناسب حکم و موضوع فرق دارد. فقیه مخلط یعنی در جهات فقهی تمامعیار نیست. محدث مخلط یعنی از جهات حدیثی تمامعیار نیست. یعنی در مذهب و وثاقت قولی و ضبط تمامعیار نیست.
نکته 4: تخلیط را گاهی وصف محدث قرار میدهند و گاهی وصف حدیث قرار میدهند. حدیث تخلیط دار یعنی روایات فاسد هستند و ممکن است خود راوی فاسد نباشد. اما اگر گفتند خود راوی مخلط است یعنی خودش فاسد است. البته ممکن است فساد شخص را هم از روایاتش استفاده کرده باشند.
نکته 5: آیا تخلیط در اصطلاح ائمه رجال انصراف به چیزی دارد؟ معنای لغوی افساد است. لکن از تتبع در موارد مشخص میشود اکثر موارد تخلیط بهصورت مطلق انصراف به عقیده دارد. گاهی در مورد غلو و گاهی در مورد انحرافات عقیدتی دیگر بکار میرود. برخی موارد شک میکنیم عقیده است یا مذهب و البته اکثر موارد واضح است که عقیده است.
مثلاً در عده الاصول آمده:
و أما ما ترويه الغلاة، و المتهمون، و المضعفون و غير هؤلاء، فما يختص الغلاة بروايته، فإن كانوا ممن عرف لهم حال استقامة و حال غلو، عمل بما رووه في حال الاستقامة و ترك ما رووه في حال تخلیطهم و لأجل ذلك عملت الطائفة بما رواه أبو الخطاب محمد بن أبي زينب في حال استقامته و تركوا ما رواه في حال تخليطه، و كذلك القول في احمد بن هلال العبرتائي، و ابن أبي عذافر و غير هؤلاء. فأما ما يرويه في حال تخليطهم فلا يجوز العمل به على كل حال [3]
در اینجا تخلیط در مورد غلو بهکاررفته. نمی خواهیم بگوییم تخلیط به معنای غلو است.
در بسیاری از عبارات هم تخلیط در مقابل غلو بکار رفته است. معمولاً «غلو او تخلیط» بکار میرود. گاهی هم «غلو و تخلیط» بکار میرود. ولی معمولاً غلو با «او» بر تخلیط عطف میشود.
در ترجمه ابوبصیر در رجال کشی آمده است:
محمد بن مسعود[4] قال سألت علي بن الحسن بن فضال عن أبي بصير؟ فقال اسمه يحيى بن أبي القاسم فقال أبو بصير كان يكنى أبا محمد و كان مولى لبني أسد و كان مكفوفا فسألته هل يتهم بالغلو؟ فقال أما الغلو: فلا لم يتهم و لكن كان مخلطا.
البته معمولاً تخلیط در مورد مسائل اعتقادی باطنی شبیه غلو استعمال میشود. مثل اعتقاد به عالم ذر و ارواح یا مُثُل و... . ابو بصیر غالی نیست ولی فاسد المذهب است. پس ادعای ما این است که تخلیط انصراف دارد به یک انحراف عقیدتی باطنی. مخلط یک مفهوم عامی دارد که هم در مورد غلو و هم غیر غلو استعمال میشود. ظاهراً مفهومی نزدیک غلو دارد و کمی پایین تر از غلو است.
اینکه میگوید غالی نیست ولکن مخلط هست، نشان میدهد که این توهم میشده که کسی که غالی نیست مخلط هم نیست و با این عبارت این توهم را دفع میکند. ما می خواهیم بین عباراتی که غالی و مخلط را در مقابل هم آورده اند با عباراتی که غالی و مخلط را در کنار هم آورده اند میتوانیم جمع کنیم یا خیر؟ ما میگوییم مخلط فساد عقیدتی اعم از غلو است و لذا هم در کنار هم میشود آورد و هم در مقابل یکدیگر. وقتی در کنار هم هستند یعنی فساد عقیدتی اش از نوع غلو است و وقتی در مقابل هم میآیند یعنی غالی نیست ولی فساد دیگری در عقیده اش دارد.
غلو یک مکتب مشخص که عقاید مشخص داشته باشند نیست. بلکه مراتب مختلفی دارد و عرض عریضی دارد که خیلی از عقاید انحرافی را در بر میگیرد و لازم نیست شخص به همه عقاید غلو آمیز معتقد باشد تا غالی محسوب شود. بلکه حتی اگر یک عقیده غلو آمیز داشته باشد هم غالی محسوب میشود.
تخلیط گاهی وصف شخص است و گاهی وصف روایت است.
علي بن احمد الكوفي
يكنى أبا القاسم كان إماميا مستقيم الطريقة و صنف كتبا كثيرة سديدة منها: كتاب الأوصياء و كتاب في الفقه على ترتيب كتاب المزني. ثم خلط و أظهر مذهب المخمسة و صنف كتبا في الغلو و التخليط و له مقالة تنسب إليه.
مخمسه کسانی بودند که 5 نفر از اصحاب ائمه را نام بردند (سلمان/مقداد/ابوذر/عمار/سیمری) ولایت تکوینی دارند و امور عالم دست ایشان است.
در ترجمهایشان نجاشی گفته است:
كتاب تناقض أحكام المذاهب الفاسدة تخليط كله كتاب الأصول في تحقيق المقالات كتاب الابتداء
در جای دیگر در ترجمه ربیع بن زکریا آمده است:
ربيع بن زكريا الوراق
كوفي طعن عليه بالغلو له كتاب فيه تخليط ذكر ذلك أبو العباس بن نوح
عبد الله بن عبد الرحمن الأصم المسمعي
بصري ضعيف غال ليس بشيء. روى عن مسمع كردين و غيره. له كتاب المزار سمعت ممن رءاه فقال لي: هو تخليط. و له كتاب الناسخ و المنسوخ. أخبرناه غير واحد عن احمد بن محمد بن يحيى عن سعد عن محمد بن عيسى بن عبيد عنه.
علي بن حسان بن كثير الهاشمي
مولى عباس بن محمد بن علي بن عبد الله بن العباس ضعيف جدا ذكره بعض أصحابنا في الغلاة فاسد الاعتقاد له كتاب تفسير الباطن تخليط كله.
محمد بن أورمة ابوجعفر القمي
ذكره القميون و غمزوا عليه و رموه بالغلو حتى دس عليه من يفتك به فوجدوه يصلي من أول الليل إلى آخره فتوقفوا عنه. و حكى جماعة من شيوخ القميين عن ابن الوليد أنه قال: محمد بن أورمة طعن عليه بالغلو و كل (فكل) ما كان في كتبه مما وجد في كتب الحسين بن سعيد و غيره فقل به و ما تفرد به فلا تعتمده و قال بعض أصحابنا: إنه رأى توقيعا من أبي الحسن الثالث علیهالسلام إلى أهل قم في معنى محمد بن أورمة و براءته مما قذف به. و كتبه صحاح إلا كتابا ينسب إليه ترجمته تفسير الباطن فإنه مخلط.
يونس بن ظبيان
مولى ضعيف جدا لا يلتفت إلى ما رواه. كل كتبه تخليط أخبرنا محمد بن جعفر قال: حدثنا احمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا يعقوب بن يوسف بن زياد قال: حدثنا ذبيان بن حكيم الأودي عن يون
در سایر کتب او را به غلو نسبت دادهاند.
إسحاق بن محمد بن احمد
بن أبان بن مرار بن عبد الله يعرف عبد الله عقبة و عقاب ابن الحارث النخعي أخو الأشتر. و هو معدن التخليط له كتب في التخليط
این ترجمه البته مدعای ما را ثابت نمیکند!
عبد الله بن القاسم الحارثي
ضعيف غال كان صحب معاوية بن عمار ثم خلط و فارقه
طاهر بن حاتم بن ماهويه القزويني
أخو فارس بن حاتم كان صحيحا ثم خلط.
شیخ در فهرست در مورد ایشان مینویسد:
طاهر بن حاتم
غالي كذاب أخو فار
ابن غضائری هم در مورد او مینویسد:
أخو فارس كان فاسد المذهب ضعيفا و قد كانت له حال استقامة كما كانت لأخيه و لكنها لا تثمر.
سپس در مورد فارس برادرش مینویسد:
فارس بن حاتم بن ماهويه القزويني.
فسد مذهبه (و برئ منه) و قتله بعض أصحاب أبي محمد الحسن علیهالسلام بالعسكر لا يلتفت إلى حديثه. و له كتب كلها تخليط.
عبد الرحمن بن كثير الهاشمي
مولى عباس بن محمد بن علي بن عبد الله بن العباس كان ضعيفا غمز أصحابنا عليه و قالوا: كان يضع الحديث. له كتاب فضل سورة إنا أنزلناه أخبرنا احمد بن عبد الواحد قال: حدثنا علي بن حبشي قال: حدثنا احمد بن محمد بن لاحق قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال عن علي بن حسان عن عمه عبد الرحمن بن كثير به. و له كتاب صلح الحسن علیهالسلام. أخبرنا محمد بن جعفر الأديب في آخرين قال: حدثنا احمد بن محمد قال: حدثنا محمد بن مفضل بن إبراهيم بن قيس بن رمانة الأشعري عن علي بن حسان عن عمه عبد الرحمن بن كثير بكتاب الصلح. و له كتاب فدك و كتاب الأظلة كتاب فاسد مختلط.
برخی غالیان عقیده داشتند انسان در عالم ذر بهصورت ظلال و سایه و اشباح بوده است و مطالبی را در این خصوص نقل میکردند. کتاب اظله به همین معنا است.
علي بن عبد الله بن محمد
بن عاصم بن زيد بن عمرو بن عوف بن الحارث بن هالة بن أبي هالة النباش بن زرارة بن وقدان بن أسيد بن عمرو بن تميم أبو الحسن المعروف بالخديجي و هو الأصغر و لنا الخديجي الأكبر علي بن عبد المنعم بن هارون روى عنه و إنما قيل له الخديجي لأن أم هالة ابن أبي هالة خديجة بنت خويلد رضي الله عنها. كان ضعيفا فاسد المذهب. و قد سمع منه أصحابنا كتاب النوادر و كتاب خديجة و عقبها و أزواجها. أخبرنا احمد بن علي قال: حدثنا احمد بن إبراهيم بن أبي رافع قال: حدثنا علي بن عبد الله قراءة عليه. و له كتاب الصفينيات و الكوفيات يشتمل على أفعال أمير المؤمنين علیهالسلام. قال لي بعض أصحابنا: إن هذا الكتاب كتاب ملعون في تخليط عظيم.
اولاً کتاب در مورد افعال امیر المومنین است. و ثانیاً در مورد او گفتهشده است فاسد المذهب. اینها نشانه این هستند که غلو داشته است و تخلیط در مورد غلو بکار رفته است.
محمد بن الحسن بن شمون
ابوجعفر بغدادي واقف ثم غلا و كان ضعيفا جدا فاسد المذهب. و أضيف إليه أحاديث في الوقف و قيل فيه. ... . له من الكتب: كتاب السنن و الآداب و مكارم الأخلاق و كتاب المعرفة. أخبرنا احمد بن عبد الواحد قال: حدثنا عبیدالله بن احمد الأنباري قال: حدثنا الحسين بن القاسم عنه. و له كتاب نوادر. أخبرنا احمد بن علي قال: حدثنا ابن أبي رافع عن محمد بن يعقوب عن علي بن محمد عن سهل بن زياد عن محمد بن الحسن بن شمون بكتبه كلها ما خلا التخليط.
محمد بن عبد الله بن مهران ابوجعفر الكرخي
من أبناء الأعاجم غال كذاب فاسد المذهب و الحديث مشهور بذلك. له كتب منها: كتاب الممدوحين و المذمومين كتاب مقتل أبي الخطاب كتاب مناقب أبي الخطاب كتاب الملاحم كتاب التبصرة كتاب القباب كتاب النوادر و هو أقرب كتبه إلى الحق و الباقي تخليط قاله ابن نوح. أخبرنا ابن نوح قال: حدثنا الحسن بن حمزة الطبري قال: حدثنا ابن بطة قال: حدثنا البرقي عنه.
ابی الخطاب از رئوس غلات بوده است.
مجلسی دوم در مرآة العقول نقل میکند که شیخ مفید در پاسخ به مسائل سرویه مینویسد:
فأما الأخبار التي جاءت بأن ذرية آدم علیهالسلام استنطقوا في الذر فنطقوا فأخذ عليهم العهد فأقروا فهي من أخبار التناسخية و قد خلطوا فيها و مزجوا الحق بالباطل و المعتمد من إخراج الذرية ما ذكرناه دون ما عداه مما استمر القول به على الأدلة العقلية و الحجج السمعية، و إنما هو تخليط لا يثبت به أثر على ما وصفناه.[5]
از مجموع موارد استفاده میشود که تخلیط بهصورت مطلق نوعاً در مورد فساد مذهب در امور باطنیه استعمال میشود. گاهی در مورد غلو و گاهی هم در غیر غلو. گاهی هم تخلیط به معنای افساد است.
حميد بن شعيب الشعيبي الهمداني
كوفي. يعرف حديثه تارة و ينكر اخرى و أكثره تخليط مما يرويه عن جابر. و أمره مظلم.
جابر جعفی که معلوم است در مسئله غلو و امور باطنی مطالب خاصی داشته است.
مختلط الامر گاهی به معنای همان مخلط است و گاهی هم به معنای مشتبه الامر است یعنی خودش را نشناختیم.
ابن غضائری مینویسد:
خلف بن حماد بن ناشر بن الليث الأسدي
كوفي. أمره مختلط. يعرف حديثه تارة و ينكر أخرى و يجوز أن يخرج شاهدا.
کانّ یعرف و ینکر تفسیر مختلط است. یعنی برای ما واضح نیست.
إسماعيل بن علي بن علي
بن رزين بن عثمان بن عبد الرحمن بن عبد الله بن بديل بن ورقاء الخزاعي ابن أخي دعبل كان بواسط مقامه و ولي الحسبة بها و كان مختلطا يعرف منه و ينكر. له كتاب تاريخ الأئمة و كتاب النكاح.
زكريا بن محمد أبو عبد الله المؤمن
روى عن أبي عبد الله و أبي الحسن موسى علیهماالسلام و لقي الرضا علیهالسلام في المسجد الحرام و حكي عنه ما يدل على أنه كان واقفا و كان مختلط الأمر في حديثه. له كتاب منتحل الحديث.
إسماعيل بن علي (بن علي) بن رزين
بن عثمان بن عبد الرحمن بن عبد الله بن بديل بن ورقاء الخزاعي أبو القاسم ابن أخي دعبل. كان بواسط مقامه و في الحسبة بها و كان مختلط الأمر في الحديث يعرف منه و ينكر.
مخلط گاهی اوقات قید خاصی پیدا میکند یا در عبارات غیر ائمه رجال باشد. محل بحث درجایی است که در کلمات ائمه رجال بکار رفته باشد و قید خاصی هم نداشته باشد. در این صورت چه وصف شخص باشد و چه روایت به فساد عقایدی مربوط است در امور باطنی چه به حد غلو برسد و چه نرسد. (که این مباحث غالبا متن شناسی و اجتهادی هستند)
اختلاط بیشتر به معنای این است که گاهی خوب و گاهی بد روایت میکند. البته احیاناً بمعنای دیوانگی هم استعمال شده است.
این عبارت هم ظاهراً به همان معنای اختلاط است و این استنباط ها بیشتر از روی متن شناسی است.
جابر بن يزيد أبو عبد الله
و قيل أبو محمد الجعفي عربي قديم نسبه: ابن الحارث بن عبد يغوث بن كعب بن الحارث بن معاوية بن وائل بن مرار بن جعفي. لقي أبا جعفر و أبا عبد الله علیهماالسلام و مات في أيامه سنة ثمان و عشرين و مائة. روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا منهم: عمرو بن شمر و مفضل بن صالح و منخل بن جميل و يوسف بن يعقوب. و كان في نفسه مختلطا و كان شيخنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان رحمه الله ينشدنا أشعارا كثيرة في معناه تدل على الاختلاط ليس هذا موضعا لذكرها و قل ما يورد عنه شيء في الحلال و الحرام.
اگر شخص را به مخلط نسبت دهیم معمولاً منشاء این نسبت فساد مذهب است که از متن شناسی استفاده شده است. متن شناسی هم اجتهادی است و برای ما حجت نیست.