جلسه48
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از کلمات مدح قریب الامر است. استعمال این کلمه را بررسی کنیم تا معنا واضح تر شود.
ربيع بن سليمان بن عمرو
كوفي صحب السكوني و أخذ عنه و أكثرَ و هو قريب الأمر في الحديث أخبرنا احمد بن عبد الواحد قال: حدثنا علي بن حبشي بن قوني قال: حدثنا حميد بن زياد قال: حدثنا إبراهيم بن سليمان عن الربيع بن سليمان بكتابه.
ظاهراً عبارت ناظر به ابن غضائری است که گفته است:
الربيع بن سليمان بن عمر
الكوفي. روى عن إسماعيل بن أبي زياد السكوني كتابه عن جعفر بن محمد علیهماالسلام. أمره قريب قد طعن عليه و يجوز أن يخرج شاهدا.
در مورد مصبح بن الهلقام آمده است:
مصبح بن الهلقام بن علوان العجلي
يكنى أبا محمد قريب الأمر أخباري. روى عن أبي عبد الله علیهالسلام.
اخباری در اصطلاح قدیم به معنای مورخ است و تاریخ شناس. به اخباری های بهاصطلاح امروز اصحاب الحشر می گفتند.
هيثم بن أبي مسروق أبو محمد
و اسم أبي مسروق عبد الله النهدي كوفي قريب الأمر. له كتاب نوادر.
علماء درایه گفتهاند دلالت بر مدح میکند. مرحوم وحید بهبهانی فرموده است معلوم نیست چنین دلالتی داشته باشد. برخی گفتهاند یعنی انحراف عقیدتی جزئی دارد ولی نزدیک به طریق حق است.
مشکل است حکم قاطع کنیم که منظور از این کلمه چیست.
یقرب امره شاید چیزی شبیه این باشد که هنگام فتوی مجتهد میگوید الاقرب این است که حکم فلان است. قریب الامر یعنی ظاهراً کارش درست است. البته در مورد انحراف عقیدتی جزئی استعمال شده است. مثلاً
علي بن الحسن بن فضال
فطحي المذهب ثقة كوفي كثير العلم واسع الأخبار جيد التصانيف غير معاند و كان قريب الأمر إلى أصحابنا الإمامية القائلين بالاثني عشر.
این با قرینه استعمال شده است. لکن قریب الامر فی الحدیث یعنی وثاقت و صحت روایاتش قریب است. مدح استفاده میشود و شاید یک وثاقت شل و ول هم بشود استفاده کرد. خیلی نمیتوان به آن برای وثاقت اعتماد کرد و همان مدح فی الجمله فقط استفاده میشود.
هیثم بن ابی مسروق امامی است و از مشایخ قم است. اما سایرین که نامبرده شدند غیر امامی هستند. موارد دیگری هم احتمالاً هست و جا دارد بیشتر بررسی شود.
فلان اوثق من اخیه یا اوجه من فلان. آیا میتوان وثاقت هر دو را استفاده کرد و تفضیل یکی بر دیگری. برخی کتب درایه این مسئله را از مسلمات دانسته اند. البته درجایی که در مورد مفضل علیه ما وثاقت را از خارج اثبات کرده باشیم بدون شک همین گونه است. لکن موردبحث جایی است که حال مفضل و مفضل علیه مجهول باشد. برای پاسخ به این سؤال باید مفهوم افعل التفضیل را مشخص کنیم. قبل از این نکاتی را باید توجه کنیم؟
1. فقها تعبیر میکنند الاشهر بل المشهور... مشهور را اقوی از اشهر میدانند در حالی که معنای اشهر این است که مشهور است مع زیادة. این تعبیر چه وجهی دارد؟ ماده اشهر دلالت بر شهرت دارد و هیئت اشهر دلالت بر زیاده در شهرت دارد.
2. مشهور را در مقابل شاذ تعبیر میکنند. لکن اشهر وقتی معنا دارد که در مقابل یک مشهور وجود داشته باشد. آیا میتواند دو فتوای متضاد مشهور باشد یعنی اکثریت به آن فتوی داده باشند. و در یکی زیاده ای هم باشد؟ این دو سؤال باید پاسخ داده شود.
ابتدا افعل التفضیل را توضیح میدهیم تا مسئله اشهر و مشهور را پاسخ دهیم. وقتی میگوییم زید طویل است یعنی نسبت به متعارف افراد طولانی تر است. وقتی میگوییم زید عالم است یعنی مقدار متعارفی از علم را دارد که مصحح اطلاق عالم بر او باشد. با علم اندک عالم اطلاق نمیشود. وقتی میگوییم زید اطول از عمرو است الزاماً اینگونه نیست که کلمه طویل را در مورد هر دو بتوان استعمال کرد. ممکن است هر دو قد کوتاه باشند ولی یکی کوتاه تر از دیگری است. هر دو بهره ای از طول را دارند ولی اطلاق طویل بر آنها متعارف عرفی نیست. زیرا باید به حدی از طول برسند که مصحح اطلاق طویل بر آنها باشد.
چند شاهد عرفی بر این مدعا: میگوییم زید بزرگتر از عمرو است و عمرو کوچکتر از زید است. آیا میتوان گفت زید هم کوچک است و هم بزرگ بقول مطلق؟ خیر. زید و عمرو هر دو بهره ای از بزرگی و کوچکی دارند ولی برای اطلاق بزرگی یا کوچکی بقول مطلق باید مقدار متعارفی از بزرگی یا کوچکی را داشته باشد.
چند مثال رجالی:
ابن غضائری مینویسد:
الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني
مولى الأنصار أبو محمد. واقف بن واقف ضعيف في نفسه و أبوه أوثق منه. و قال علي بن الحسن بن فضال: إني لأستحيي من الله أن أروي عن الحسن بن علي. و حديث الرضا علیهالسلام فيه مشهور.
این عبارت نه تهافتی دارد و نه تجوز و عنایتی در آن است.
الحسن بن محمد بن جمهور العمي
أبو محمد بصري ثقة في نفسه ينسب إلى بني العم من تميم يروي عن الضعفاء و يعتمد على المراسيل. ذكره أصحابنا بذلك و قالوا: كان أوثق من أبيه و أصلح. له كتاب الواحدة أخبرنا احمد بن عبد الواحد و غيره عن أبي طالب الأنباري عن الحسن بالواحدة.
در حالی که محمد بن جمهور که پدر است را نجاشی تضعیف کرده است.
محمد بن جمهور أبو عبد الله العمي
ضعيف في الحديث فاسد المذهب و قيل فيه أشياء الله أعلم بها من عظمها.
116 - الحسين بن علوان الكلبي
مولاهم كوفي عامي و أخوه الحسن يكنى أبا محمد ثقة رويا عن أبي عبد الله علیهالسلام و ليس للحسن كتاب و الحسن أخص بنا و أولى روى الحسين عن الأعمش و هشام بن عروة.
آیا میتوان گفت الحسن خاص بنا؟ یعنی امامی است؟ خیر. حسن و حسین هر دو برادر عامی هستند.
در تحلیل افعل تفضیل چند چیز میتوان گفت:
1. مفضل و مفضل علیه هر دو باید بهره ای از مبداء داشته باشند ولی مفضل بیشتر بهره دارد. ولی لازم نیست بهره این دو به قدری باشد که عرفاً بتوان مبداء را بر آنها اطلاق نمود.
2. مفضل حداقل باید اقل مراتب مبداء را داشته باشد ولی مفضل علیه لازم نیست حظی از مبداء برده باشد. این مقدار که اصل مبداء را فی الجمله لازم باشد هم شاید بتوان گفت لازم نیست. مثلاً یک نفر علم او صفر مطلق است و دیگری نمره علم او 1 است. میتوان گفت این اعلم از اوست. یا نمره 1 بهتر از نمره 0 است.
3. مفضل و مفضل علیه هیچکدام لازم نیست بهره ای از مبداء برده باشند. بلکه هر دو به ضد مبداء متصف هستند ولی یکی کمتر و یکی بیشتر. یعنی دو نفر هیچ خوبی ندارند. یکی 100 بدی دارد و دیگری 90 بدی. میتوان گفت دومی بهتر از اولی است. در واقع برای این دو فرض مبداء میشود و افعل التفضیل اطلاق میشود. البته شاید این دو مورد اخیر مقداری تجوز داشته باشد.
قدر متیقن تحلیل اول از افعل تفضیل صحیح است و این دلالت بر مقدار کافی برای وثاقت راوی ندارد. لذا نمیتوان وثاقت هیچکدام را اثبات نمود. منظور از وثاقت موجود در هر دو طرف، وثاقت لغوی است بصورتی که نسبت به وثاقت موردنیاز برای روایت لابشرط است. لذا نمیتوان احراز نمود وثاقت موردنیاز برای روایت را داراست.
نکته: بین معانی که از حاق لفظ استفاده میشود و معانی که از اطلاق و تجرید لفظ استفاده میشود باید فرق گذاشت. مثلاً وقتی در مورد یک میهمانی به صاحبخانه میگوییم «بد نبود» به او بر میخورد.
کسی که در دادگاه محاکمه میشود و با سیلی کسی را کشته باشد در مورد نباید گفته شود فقط یک سیلی زده است. زیرا در مقام حصر هستیم و باید همه جرائم گفته شود. لذا معنای سیلی زدن این است که آدم نکشته است.
اما اگر گفته شود هر کس سیلی به دیگری بزند باید جریمه شود، این فرد را هم شامل میشود و در مورد آن شخص اگر گفته شود سیلی زده است معنایش این نیست که آدم نکشته است.
مثال دیگر: گاهی میگوییم: گمان می کنم مسئله چنین است. گاهی هم میگوییم: گمان نمی کنم مسئله چنین است. یعنی گمان می کنم مسئله چنین نباشد. یعنی گمان نمی کنم به معنای گمان به خلاف می کنم است. این بیش از معنای لغوی است.
شهرت در مقابل شاذ نیست. شهرت یعنی معروف بودن. دو قول میتواند مشهور باشد. لکن گاهی قرائن مقام یا سیاق الفاظ دلالت بر حصر میکند. یعنی فقط این مشهور است و دیگری مشهور نیست. مثلاً 4 قول را برمی شمریم و در باره یکی میگوییم این مشهور است. این قرینه سیاق دلالت دارد بر اینکه سایر اقوال شاذ است.
مشهور اگر مبتدا شود و ال بر آن وارد شود دلالت بر حصر میکند. مثلاً «زید قائم» یعنی قائم با زید مساوی یا اعم است و نمیتواند اخص از زید باشد. اما اگر گفته شد القائم زید. یعنی قیام مساوی زید است و فقط زید قائم است. الاشهر یعنی هر دو شهرت دارند و یکی شهرت بیشتر دارد. وقتی فقط یکی شهرت داشته باشد و دیگر اقوال شهرت نداشته باشند اقوی است از موردی که در کنار این قول، قول دیگری نیز مشهور است ولی به شهرت این قول نرسیده است.
کلمه ثقه و صحیح را وقتی بکار میبریم معنایش این نیست که فلانی از اعتماد بهره ای دارد. بلکه به این معنا است که به حدی از اعتماد رسیده است که مصحح اطلاق ثقه بر او است. این را از معنای لغوی ثقه استفاده نمیکنیم بلکه از اطلاق این کلمه عند العرف استفاده میکنیم. میتوان این اطلاق را از کلمه ثقه جدا کنیم و ثقه بدون این اطلاق را استعمال کنیم کما فی افعل التفضیل.
مثل دلالت امر بر وجوب با تعدد دال و مدلول.
الحسين بن علوان الكلبي
مولاهم كوفي عامي و أخوه الحسن يكنى أبا محمد رويا عن الصادق علیهالسلام و الحسن أخص بنا و أولى. قال ابن عقدة: إن الحسن كان أوثق من أخيه و احمد عند أصحابنا.
ابن عقده در مورد حسن بن علوان میگوید اوثق از برادرش است ولی از این تعبیر نمیتوان وثاقت هیچکدام را استظهار کنیم. ابن عقده خود سنی است ولی با شیعه محشور است و کتابش را برای شیعه نوشته است. لذا أصحابنا در کلام او اعم از شیه و سنی است.
گاهی نجاشی دو طریق برای یک روایت نقل میکند و میگوید این طریق اصح از طریق دیگر است. اگر بدون قرینه به این تعبیر نگاه کنیم دلالت بر صحت هیچکدام ندارد. لکن ممکن است بگوییم قرینه مقام این است که در مقام بیان طرق صحیح است و این تعبیر به قرینه مقام دلالت بر صحت هر دو یا مفضل دارد.
بحث در مورد الفاظ مدح تمام شد.
آیا ضعف در همه جهات حدیثی را می فهماند یا ضعف در یکی از مذهب و صداقت و ضبط را می رساند؟