جلسه47
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در اصطلاحات رجالی بود. گفتیم «ثقه» در امامی صدوق ضابط استعمال میشود. روش احراز عدالت هم عمدتاً حسن ظاهر است.
یکی دیگر از کلمات مبحوث کلمه «ثبت» است و معمولاً بعد از ثقه میآید. ثبت یعنی ثابت و محکم. شاید از این کلمه هم بتوان امامی صادق ضبط استفاده شود. معنای لغوی آن ثابت قدم بودن است. به تناسب حکم و موضوع ثبت در باب حدیث و رجال باید بگوییم دلالت بر وثاقت (صحت مذهب، راستگویی و ضابط) کند. البته تاکید بیشتر بر روی ضبط بودن راوی دارد. این کلمه زیاد استعمال ندارد
آیا «ثقه ثقه» است یا «ثقه نقه» است. نقه یعنی اتباع. فصیح هم شاید نباشد. لکن ثقه ثقه در نجاشی زیاد استعمال شده و ابن داود که نسخههای خوبی از نجاشی داشته است هم ثقه ثقه گفته است. این برای تاکید وثاقت است. تاکید معمولاً در مورد جایی استعمال میشود که ان قلت هایی در مورد آن شخص وجود داشته است. هرچند بدون این شبهه هم ممکن است تاکید بیاید.
میرداماد ادعایی کردهاند که دلیلی هم بر آن اقامه نشده است. ایشان می فرمایند انسآنهای ثقه دو دسته اند: یا فقط خودشان ثقه هستند و یا خودشان و استادشان ثقه است. اگر خودش و استادش ثقه باشد تعبیر ثقه ثقه میکنند.
آیا صحت مذهب استفاده میشود. خیلی ها فرموده اند صحت مذهب استفاده میشود. زیرا اصحاب به روایت کسی که ثقه فی الحدیث در موردش گفتهشده است عمل کردهاند. باوجود اینکه اصحاب صحت مذهب را و لو در صورت تعارض خبرین شرط میدانند. لذا این تعبیر دلالت بر صحت مذهب میکند. معنای ثقه فی الحدیث را اینگونه بیان کردهاند که در دایره حدیثشناسی این فرد مورد اعتماد است. یعنی هر آنچه در قبول حدیث موثر است او داراست.
مرحوم وحید بهبهانی فرموده اند از تتبع در موارد در می یابیم ثقه فی الحدیث را در مقابل ثقه فی المذهب بکار می برند. ثقه فی الحدیث یعنی در نقل روایت مورد اعتماد است. برخی از مواردی که ایشان بیان کردهاند عبارتند از:
احمد بن أبي بشر السراج
كوفي مولى يكنى أبا جعفر ثقة في الحديث واقف روى عن موسى بن جعفر [علیهالسلام].
یا
احمد بن الحسن بن علي بن فضال
... يقال: إنه كان فطحيا و كان ثقة في الحديث...
یا
الحسن بن علي بن فضال
التيملي بن ربيعة بن بكر مولى تيم الله بن ثعلبة روى عن الرضا علیهالسلام و كان خصيصا به كان جليل القدر عظيم المنزلة زاهدا ورعا ثقة (في الحديث و) في رواياته
یا
الحسين بن احمد بن المغيرة
أبو عبد الله البوشنجي كان عراقيا مضطرب المذهب و كان ثقة فيما يرويه
یا
علي بن الحسن بن محمد الطائي الجرمي
المعروف بالطاطري و إنما سمي بذلك لبيعه ثيابا يقال لها الطاطرية يكنى أبا الحسن و كان فقيها ثقة في حديثه و كان من وجوه الواقفة و شيوخهم
یا
الحسين بن أبي سعيد هاشم
بن حيان المكاري أبو عبد الله كان [هو] و أبوه وجهين في الواقفة و كان الحسين ثقة في حديثه
احمد بن إبراهيم بن أبي رافع
بن عبيد بن عازب أخي البراء بن عازب الأنصاري أصله كوفي سكن بغداد كان ثقة في الحديث صحيح الاعتقاد.
این فی الحدیث مفهوم ندارد. ولی با قرینه اینکه صحت یا فساد مذهب را بعد از این قید ذکر میکنند مشخص میشود که این قید احترازی است.
در ترجمه عمار ساباطی آمده است:
عمار بن موسى الساباطي
أبو الفضل مولى و أخواه قيس و صباح رووا عن أبي عبد الله و أبي الحسن علیهماالسلام و كانوا ثقات في الرواية.
ایشان و خانواده اش فطحیه بودهاند. برخی به نجاشی اشکال کردهاند که چرا فطحیه بودنشان را ذکر نکرده اید؟ البته بحث است که ایشان از فطحیه بودن برگشتند یا خیر؟ ظاهر تعبیر نجاشی این است که من می دانم در روایت ثقه است ولی در مورد مذهبش نظری ندارم. یعنی نجاشی نسبت به مذهبش تردید داشته است. تعبیر ثقه فی الروایه این معنا را می رساند.
برخی گفتهاند «اگر در رجال نجاشی بر غیر امامی بودنش تصریح میشد، غیر امامی بوده، ولی از آنجا که در نجاشی چیزی درمورد او گفته نشده است پس او امامی است.» لذا جایی که فقط ثقه فی الحدیث آورده، این افراد به روایات آن شخص عمل کردهاند و این را از خود لفظ ثقه فی الحدیث برداشت نکردهاند بلکه سکوت نجاشی درباره مذهب را قرینه بر امامی بودن میدانند. لکن با توضیح ما مشخص شد که نجاشی در مورد مذهب او توقف کرده است.
یوثق بحدیثه، یعتمد بحدیثه، صحیح الحدیث و امثال این تعابیر... . برخی گفتهاند از این تعابیر فهمیده میشود که حدیثش مورد اعتماد است و نه محدث.
تعبیر دیگر هم صحیح الحدیث است که از همین دسته اصطلاحات است.
اشکال: صحیح الحدیث در تعبیر قدما یعنی مورد اعتماد است. در اصطلاح ایشان لازم نیست امامیباشد. قدما گاهی به دلیل قرائن خارجیه به حدیثی عمل میکردند و تعبیر صحیح استفاده میکردند. لذا این عمل کردن به روایت نشان دهنده مورد اعتماد بودن راوی نیست بلکه اعتماد به همین حدیث را در بردارد.
پاسخ: مامقانی گفته است گاهی یک روایت خاص را عمل میکنند. مانعی ندارد که بگوییم به دلیل قرینه خارجی به این روایت عمل شده است. لکن گاهی به همه روایات شخص عمل میشود. نمیشود گفت همه روایات این شخص یک قرینه خارجیه همراه دارد. اگر یک کتاب خاص است و گفتهشده است این کتاب معتمد علیه است، اشکالی ندارد یک کتاب خاص در شرایطی نوشتهشده باشد که مؤلف نتواند در آن روایت جعلی وارد کند، لذا کل کتاب معتمد باشد. اما همه روایات یک فرد چه مکتوب و چه غیر مکتوب این نمشود همیشه همراه قرینه خارجیه باشد. عقلاء نمی پذیرند. لذا باید بگوییم دلالت بر وثاقت آن شخص میکند چون نشان دهنده یک حالت نفسانی در راوی است.[1]
این تعابیر همگی دلالت بر وثاقت دارد ولی صحت مذهب را نمیتوان استظهار کرد.
در مورد مفهوم این کلمه اختلاف است.
مرحوم مامقانی گفته است: برخی گفتهاند مدح نیست و مشعر به ذم هست! احتمالاً دلیلشان این است که معادل «بد نبود» در فارسی است و دلالت میکند که قابل تحمل است.
برخی گفتهاند مدح بدرد بخوری نیست
برخی دیگر گفتهاند مدح بدرد بخور است
برخی گفتهاند دلالت بر وثاقت است.
لکن این تقسیم چهارگانه و طرح بحث ایشان صحیح نیست. ما باید ببینیم لا بأس به در مورد چه خصوصیتی گفتهشده است. در همان زمینه و جهت اشکالی وارد نیست و بحث تمام شده است.
مرحوم وحید گفته است باید ببینیم در مورد مذهب یا روایت او لابأس به گفتهشده است. در همان جهت باید بحث کنیم. در مورد مذهب اگر گفته شود لاباس به یعنی صحیح المذهب باشد. البته ممکن است نفی جنس بهصورت تاکیدی باشد. یعنی هیچ اشکالی در مذهب او یافت نمیشود. مرحوم وحید می فرمایند اگر بهصورت مطلق گفته است نفی باس از همه جهات است. اگر سؤال از یک جهت خاص باشد در همان جهت معنا میشود. مثلاً محمد بن مسعود عیاشی از ابن فضال فطحیه سؤال میکند که فلانی چگونه است؟ او پاسخ میدهد لاباس به. این ناظر به جهت مشترک بین این دو نفر است و ناظر به مذهب نیست. زیرا این دو در مذهب اختلاف داشتند. این تعبیر هم کثیر الاستعمال نیست. از اطلاق این تعبیر همان ثقه استفاده میشود. لاباس به دال بر حسن ظاهر است زیرا قبح ظاهر خودش بأس است.
گفتهشده است عین به معنای میزان (ترازو) استعمال میشود. یک احتمال در عین این است. لکن عین به معنای انحراف ترازو است. در رجال کشی در مورد ابو الصباح کنانی آمده است:
محمد بن مسعود، قال: حدثني علي بن محمد، قال: حدثني احمد ابن محمد، عن الوشاء، عن بعض أصحابنا قال، قال أبو عبد اللّه علیهالسلام لأبي الصباح الكناني: أنت ميزان! فقال له: جعلت فداك ان الميزان ربما كان فيه عين قال: أنت ميزان ليس فيه عين.
عین به معنای انحراف ترازو است که کمتر استعمال میشود و در خیلی از کتب لغت این معنا نیامده است. معنای شایع عین چشم است. عین الطائفه یعنی چشم طائفه. زیرا چشم مورد اعتماد انسان است. یعنی مورد اعتماد ترین عضو طایفه است.
صاحب سماء المقال استظهار کردهاند که عین از معنای چشم گرفته نشده است و وجه به معنای صورت نیست. عین یعنی بزرگ و اشراف طایفه. وجه هم یعنی وجیه و آبرومند. در مورد وجه ممکن است حرف ایشان صحیح باشد. عین هم به معنای شریف آمده است ولی جمع عین به این معنا اعیان است درحالی که در کتب رجال در صورت جمع «عیون» تعبیر میشود. به احتمال زیاد عینن به معنای بزرگ هم از همین چشم گرفتهشده است. یعنی کسی که چشم ها بسوی اوست. وجه هم از همان صورت گرفتهشده است. یعنی کسی که چهره دارد و سر را بالا میگیرد.
در استعمالات لغوی معانی مختلف یک کلمه که حقیقی هم هستند خیلی اوقات در طول هم معانی وضع شدهاند. یا تعیینی یا تعینی. یعنی معانی دوم و سوم به تناسب معنای اول و دوم وضع شدهاند.
عین به هر معنایی که باشد از این مفهوم بهتنهایی وثاقت استفاده نمیشود. عین یعنی کسی که محترم است و آبرو دارد. لکن تناسب حکم و موضوع اقتضاء دارد کسی که محدث است و در مورد بُعد حدیثی او گفته شود عینٌ یعنی در میان محدثین آبرو دارد. یعنی از وثاقت هم یک درجه بالاتر است.
در مورد برخی گفتهشده است کان وجهاً للقوم لکن ضعیف فی الحدیث. این قرینه ای دارد که معلوم میشود منظور آبروی اجتماعی داشته است نه حدیثی.
جمع بندی: در اکثر این موارد تناسب حکم و موضوع باعث میشود این الفاظ دلالت بر امامی صادق ضبط کند.
تعبیرات شیخ الطائفه، من شیوخ الطائفه، فقیه أصحابنا یعنی اصحاب او را بهعنوان فقیه و شیخ اتخاذ کردهاند. همه اینها دلالت بر وثاقت دارد و این تعبیرات مربوط به کسانی است که بیان وثاقت درباره اینها کسر شان است.
مثل همان صحیح الحدیث و ثقه فی الحدیث است.
احمد بن هلال ابوجعفر العبرتائي
صالح الرواية يعرف منها و ينكر و قد روى فيه ذموم من سيدنا أبي محمد العسكري علیهالسلام.
شاگرد ابن ابی عمیر و حسن بن محبوب بوده است. (م 262) ظاهراً ابتدا مورد اعتماد بوده است. 50 سفر پیاده به حج داشته است و بعد ادعا هایی کرده است و مورد لعن و ذم واقعشده است. اینقدر این شخص محترم بوده است که وقتی توقیعات از ناحیه مقدسه در ذم او آمد، شیعیان این توقیعات را مجعول می دانستند. در توقیعات آمده است او ظاهرسازی میکرده است صوفی متصنع بوده است. 4 توقیع در ذم او آمده است که بعد از 4 توقیع شیعه قبول کرد که او اشتباه میکند. در مورد او تعبیر شده است صالح الروایه. از او ملکه وثاقت استفاده نمیشود ولی روایاتش صحیح است. به دلیل بازی گری و ظاهر سازی مقید بوده است روایات را صحیح نقل کند. همین مقدار برای ما کافی است. ملکه عدالت لازم نیست. او 50 سال بزرگان شیعه (نه عوام الناس!) را بازی داده است. در این 50 سال اگر حدیث دروغ از او صادر میشد دستش رو میشد. برخی افرادی که اول موردقبول بودند و بعد ذم در مورد آنها واردشده است ممکن است ابتدائاً واقعاً انسان خوبی بوده است و بعداً منحرف شدهاند. برای ما این مهم است که روایاتش مورد اعتماد باشد.
پس «صالح الروایه» و تعابیر اینچنینی دلالت بر صحت و راست بودن روایاتش دارند ولی دلالت بر وجود ملکه نفسانی راستگویی ندارد و البته که در بحث ما راست بودن روایات مهم است و کار به وجود ملکه نفسانی نداریم.
گاهی اوقات توثیق شخص از روایاتش استفاده میشود. یعنی علماء دیده اند همه روایاتش صحیح هستند او را توثیق میکنند. یا بالعکس. شخصی اکثر روایاتش مخدوش هستند. لذا او را تضعیف میکنند.
به تعبیر خودمانی یعنی از بچه های خودمان است. خودی است. خب این تعبیر اجمال دارد و معلوم نیست منظورش چیست.
تمرین:
از باب ب رجال نجاشی را ملاحظه کنید و تعبیرات مدح و ذم را بیاورید و اینکه دلالت بر چه چیزی دارند. (هر لفظی دلالت بر کدامیک میکند: عدالت، وثاقت، ضبط یا صحت مذهب؟ و اینکه آیا اعتماد بر خود شخص است یا اعتماد بر روایت؟)