46
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد کلمه ثقه گفتیم مراد امامی صادق ضابط است عند الاطلاق. اما سایر اصطلاحات را باید توضیح دهیم.
الفاظ دلالت بر مدح و توثیق
گفتیم احادیث را تقسیم میکنند به صحیح و موثق و حسن و ضعیف و احیاناً قسم پنجمی به نام قوی اضافه میکنند.
سؤال: حسن یعنی چه؟ پاسخ: الامامی الممدوح مدحاً لایبلغ حد الوثاقه.
سپس در مورد الفاظ دال بر وثاقت بحث میکنند. خود مدح هم تقسیم میشود به:
1. مدحی که ارتباط با سند روایت دارد: مثل لا بأس به
2. مدحی که مربوط به متن روایت دارد: مثل حافظ بودن و ادیب بودن و ضابط بودن
3. مدحی که مربوط به متن و روایت نیست: شاعر و نقاش
مدحی که در اینجا مد نظر است قسم اول است نه دوم و سوم.
در مقابل بحث دیگری است که آیا روایت حسن حجت است یا خیر؟ روایت صحیح حجت است. برخی گفتهاند حسن هم حجت است. لکن اشکال شده است که اگر روایت حسن حجت باشد، لازمه اش این است که وثاقت را لازم ندانید در حالی که وثاقت شرط حجیت خبر است.
مرحوم حاجی نوری بحثی میکند که تعبیر حسن یا ممدوح در خیلی از اوقات، واقعاً صحیح است و راوی موثق است. در فایده نهم خاتمه مستدرک 3-4 صفحه بحث بسیار مفیدی در این زمینه میکند.[1] چکیده فرمایش ایشان این است که:
1. اختلاف شده است که عدالت آیا ملکه باعثه بر ترک محرمات است یا خود ترک محرمات یا ظاهر الصلاح بودن یا... . همه افرادی که این اختلافات را دارند یک جهت مشترک دارند و آن اینکه حسن ظاهر کافی است برای احراز عدالت. (مهم هم نیست که حسن ظاهر کاشف است یا موضوعیت دارد)
2. خیلی از اماراتی که امارات مادحه دانسته شده است دال بر حسن ظاهر هستند. یا بالمطابقه یا بالملازمه. برخی آقایان برای الفاظ تقسیماتی را قائل شدهاند. مثلاً در باب اثبات صحت گفتهاند ثقه و معتمدٌ و... کافی است و ورعٌ و ... کافی برای توثیق نیست و در حد مدح هستند. اما حاجی نوری می فرمایند اگر ملاک اثبات عدالت را حسن ظاهر دانستیم اکثر این الفاظ دال بر حسن ظاهر هستند. سپس ایشان می فرمایند آقایان در مباحث اصولی میگویند حسن ظاهر برای اثبات عدالت کافی است. لکن در فقه سختگیرانه تر عمل کردهاند. مثلاً در مورد ابراهیم بن هاشم گفتهاند ممدوح است در حالی که اوصاف او خیلی بیشتر از حسن ظاهر است. در مورد او گفتهشده است:
• أول من نشر حديث الكوفيين بقم
کسی که میتواند حدیث کوفیون را در قم نشر دهد باید کسی باشد که قمیون او را بهعنوان استاد قبول داشته باشند و شخص غیر معروف و مخفی ای نیست. ناشر حدیث در قم قاعدتاً معروف بوده است. مجهول الحال نیست. یا حسن الظاهر است یا قبیح الظاهر. آیا قمیها ممکن است یک شخص کوفی قبیح الظاهر را بهعنوان استاد در قم قبول کنند. در حضور کسی مثل احمد بن محمد بن عیسی که بسیار متصلب در حدیث بوده است و سختگیرانه با راویان حدیث برخورد میکردهاند. کتب قمیها پر است از روایات ابراهیم بن هاشم و فتاوای اهل قم مطابق روایات اوست. آیا میتواند ایشان حسن ظاهر نداشته باشد؟ قطعاً او فرد بسیار حسن الظاهر بوده است که اینگونه مقبول افتاده است. لکن علماء گفتهاند ایشان در موردش کلمه ثقه گفته نشده است. لذا ممدوح است. (این را ما اضافه کنیم: در مورد شیخ صدوق هم کلمه ثقه گفته نشده است و برخی اشکال کردهاند که ممدوح است نه ثقه! شیخ طوسی و نجاشی را چطور توثیق می کنید؟ چه کسی ایشان را توثیق کردهاند؟ اگر کسی اینها را توثیق کرده است خود آن توثیق کننده را چه کسی توثیق کرده است؟ یا باید به معصومین ختم شود و یا بگوییم به کسی ختم شود که حسن ظاهرش و قبولش عند العلماء موجب وثاقتش شده است. برخی علماء در مورد حسین بن عبیدالله بن غضائری مناقشه کردهاند که کلمه ثقه درمورد او نیست. او شیخ الطائفه بوده است و اکثر روایات شیخ مفید از طریق ابن غضائری رسیده است.)
لذا تعابیری مثل: صالحٌ – زاهدٌ – ورعٌ – صاحب التقوی – فقیه أصحابنا – عین الطائفه – وجه الطائفه باید دلالت بر توثیق کنند. حاجی نوری میگوید آن چه طایفه ای است که وجه آن طایفه حسن ظاهر هم نداشته است؟! آیا میتوان گفت وجه شیعه حسن ظاهر نداشته است؟ صالح در مورد شخص عادی تعبیر نمیشود. باید حسن ظاهر قوی داشته باشد که به صالح بودن شناخته شود.
ایشان در ادامه می فرمایند هیچ وقت قدما مثل شیخ طوسی را ندیده اید در مقام تعارض که بگویند فلان شخص ممدوح است و روایتش قبول نیست و فلانی ثقه است و روایتش قبول است.
خود این علماء خیلی اوقات تعبیر کردهاند حسنٌ. بعد دیده اند این حسن از وثاقت کم ندارد ولی کلمه ثقه را پیدا نکردهاند لذا تعبیر کردهاند «حسنٌ کالصحیح». این تعبیر حسن و ممدوح، متاثر از عامه است. در میان شیعه کذاب هایی که بودهاند روایاتشان کنار گذاشته شده است و به ما اصلاً نرسیده است. در میان اهل سنت جعّالٌ وضّاعٌ بوده و روایاتش هم تا الآن هست. اما در میان شیعه فقط ضعیف و غیر ضعیف باقیمانده است. مثلاً اگر درمیان ما کسی شرححال آیتالله بروجردی را بنویسد، اگر بنویسد «ثقه» یا بنویسد «مرجع عام شیعه» تفاوت دارد؟ کدام بالاتر است؟ آیا ثقه شاهکار است؟ یا مرجعیت عامه داشتن افضل است؟ لذا نباید بر روی ثقه تصلب داشته باشیم. در مورد اجلای از روات کلمه ثقه گفته نشده است. مثلاً در مورد زراره نگفتهاند «ثقه». برخی تعابیر در مورد ایشان:
شيخ أصحابنا في زمانه و متقدمهم و كان قارئا فقيها متكلما شاعرا أديبا قد اجتمعت فيه خلال الفضل و الدين صادقا فيما يرويه.
صادق گفتهشده است ولی ثقه نیست.
در مورد ابان بن تغلب گفتهشده است:
عظيم المنزلة في أصحابنا لقي علي بن الحسين و أبا جعفر و أبا عبد الله علیهمالسلام روى عنهم و كانت له عندهم منزلة و قدم
در مورد حسین بن سعید چیزی گفته نشده است در حالی که روایاتش در همه جای کتب شیعه نقل میشود. نه نجاشی و نه شیخ طوسی.[2]
در مورد حسین بن عبیدالله بن غضائری نجاشی فقط گفته است شیخنا. درمورد احمد بن عبدون میگوید ما را به شیوخ وصل کرد. این تعابیر یعنی بزرگتر از این هستند که بخواهیم او را توثیق کنیم.
یا در مورد ثعلبة بن میمون نجاشی میگوید:
كان وجها في أصحابنا قارئا فقيها نحويا لغويا راوية و كان حسن العمل كثير العبادة و الزهد
سپس نقل میکند:
لما أن حج هارون الرشيد مر بالكوفة فصار إلى الموضع الذي يعرف بمسجد سماك و كان ثعلبة ينزل في غرفة على الطريق فسمعه هارون و هو في الوتر و هو يدعو و كان فصيحا حسن العبارة فوقف يسمع دعاءه و وقف من قدامه و من خلفه و أقبل يتسمع ثم قال للفضل بن الربيع: ما تسمع ما أسم ثم قال: إن خيارنا بالكوفة.
هارون الرشید ملعون که می دانست او شیعه است با این وجود به جلالت او اعتراف کرده ست و گفته است از نیکان روزگار است در کوفه. در مورد او کلمه ثقه گفته نشده است ولی این مدح ها بسیار بالاتر از توثیق هستند.
مامقانی می فرمایند علماء وقتی در فقه میروند بسیار مضعِّف می شوند. خود من هم در کتاب نهاية المقال في تكملة غاية الآمال تضعیفات زیادی کرده ام که در دوران جوانی بوده است و هنوز رجال نخوانده بودم. به آن تضعیفات خودم هم اعتباری نیست!
خیلی از بزرگانی که به سند هم اعتماد دارند به بیش از خلاصه علامه مراجعه نکردهاند. برخی گفتهاند در رجال خلاصه علامه کفایت میکند. در مجمع الفائده مقدس اردبیلی تقریبا در اکثر موارد بحث رجالی میکند و با مراجعه مشخص است که به بیش از خلاصه علامه مراجعه نکرده است. اهتمام کما ینبغی به مسائل رجال نشده است.
تعابیر متنوعی که وجود داشت که گفتهشده است الفاظ مدح هستند گفتیم الفاظی هستند که حسن ظاهر در مورد آنها استفاده میشود و باید بگوییم دلالت بر وثاقت میکنند. لذا دوباره تکرار میکنیم که چگونه است روایت حسن را معتبر میدانند در حالی که وثاقت را هم شرط میدانند؟ علامه بحر العلوم در ترجمه ابراهیم بن هاشم به این نکته متذکرشده است. ایشان می فرمایند: حسن و صحیح در اصل ثبوت عدالت یکسان هستند. انما الفرق فی الکاشف. کسی که کاشف از عدالتش توثیق است به آن صحیح تعبیر میکنند و کسی که کاشف از عدالتش حسن ظاهر است به آن صحیح میگویند. البته اصطلاحات فقها با این تعبیر علامه بحر العلوم وفق ندارد. ظاهر علماء این است که ممدوح وثاقتش ثابت نشده است. لکن متعارف و غالبا در عمل بین این دو تفاوت خاصی قائل نمی شوند. اما عمل فقها هماهنگ با بیان بحرالعلوم است.
حاجی نوری وارد بحث دیگری میشود میگوید توثیق عملی مثل اینکه یک ثقه ای پشت سر دیگری نماز خواند بیش از توثیق قولی موثر است. زیرا عدالت در نظر را به مرحله عمل کشانده است. این شهادت فعلی و عملی که در نماز هست، شبیه آن در حدیث هم هست. اکثار روایت از یک شخص خود یک شهادت عملی است به عدالت یک شخص. سپس وارد بحث اکثار روایت اجلاء میشود. البته این بحث را بعداً مطرح میکنیم. و قلت و ان قلت های فراوان دارد.
ایشان درمجموع می فرمایند وقتی علماء به یک شخص اعتناء میکنند و عملاً به او اعتماد میکنند در نقل روایات اهلبیت و او را بهعنوان استاد خود در حدیث اختیار میکنند خود شهادت عملی است بر عدالت او. خیلی از توثیقاتی که بیان شده است هم بر همین مبنا است. نمیتوان گفت علماء عمداً از ضعفا نقل میکردند و نمیشود گفت علماء با موازین نقل حدیث آشنا نبودهاند. لذا باید افرادی که علماء به آنها عملاً اعتماد کردهاند ثقه بدانیم.
حاجی نوری سبک کارش موفق است لکن ایشان بسیار در توثیق آسان گیر است و همین باعث شده است اصحاب مبانی ایشان را نپذیرند. ما به همین راحتی نمیتوانیم توثیق کنیم. با صرف روایت اجلاء نمیتوان توثیق کرد بلکه چند شرط دارد که در جای خود باید بررسی شود.
برخی تعابیر را بیان میکنیم: معتمد، صادق فیما یروی، ورع، ثبت، عدل، صالح، زاهد، وجه، عین...
بین صالح و صالح الروایه فرق است؟ بین ثقه و ثقه فی الحدیث فرق است؟ بین صحیح و صحیح فی الحدیث فرق است؟
در مورد لا بأس به دلالت بر توثیق میکند؟ در مورد وجه و عین هم بحثی است که در آینده خواهیم گفت که خیلی هم رجالی نیست بلکه بحث لغوی است.
صیغه های افضل التفضیل آیا میتوان توثیق مفضل و مفضل تر را هم استفاده کرد؟
علامه حلی در مقدمه کتاب خلاصه میگوید خلاصه دو بخش است: قسم اول در مورد کسی است که روایتش موردقبول است یا ترجح عندی قبول روایته.
منظور از «ترجح عندی قبول روایته.» چیست؟ برخی گفتهاند جایی که اماره ظنیه ای بر وثاقت قائم شده است که در باب انسداد معتبر است ولی در حالت انفتاح معتبر نباشد. یا اینکه در ترجیح اقوال میتواند مرجح یک روایت میتواند باشد.
وحید بهبهانی در مورد این تعبیر علامه حلی فرموده است: کسی که روایتش موردقبول است همان روایت صحیح است و «ترجح عندی قبول روایته» همان روایت حسن است. در خلاصه علامه هم شواهدی دارد. مثلاً میگوید این خبر وثاقت ندارد ولی از مرجحات است.
مثلاً روایتی است از ابن نمیر که عامی است و شخصی را توثیق میکند. علامه حلی میگوید:
روى ابن عقدة: عن عبد الله بن إبراهيم بن قتيبة عن ابن نمير و سئل عن ابن أبي ليلى؟ فقال: كان صدوقا مأمونا و لكنه سيئ الحفظ جدا. و هذه الرواية و التي قبلها عندي من المرجحات لا أنها توجب تعديلا.
جایی که روایت از جهت سندی ضعیف باشد یا دلالت تام نباشد ایشان تعبیر میکند: «من المرجحات». قسم اول رجال علامه با قسم اول رجال ابن داود خیلی فرق ندارد. ابن داود میگوید در قسم اول در مورد موثقین و مهملین صحبت می کنم. مهملین ابن داود عملاً یک ترجیحات ضعیفی دارند و مهمل مطلق نادراً پیدا میشود.
آیا علامه مطلقا به این «ترجح عندی قبول روایته» عمل میکند یا عند التعارض عمل میکند یا حیث لا دلیل عمل میکند یا در صورت انسداد عمل میکند؟ احتمالات مختلفی است.
نشر این اصطلاحات 4 گانه حدیث با علامه حلی بوده است هرچند اصل اصطلاح ظاهراً مربوط به استاد ایشان ابن طاووس است.
جمع بندی: اگر مدحی باشد که برای وثاقت کافی باشد ملحق به موثق است و اگر در این حد نیست ملحق به ضعیف است. لذا بهتر است اصطلاح حسن را حذف کنیم. زیرا فایده ای ندارد. موثق یعنی غیر امامی ثقه. شیخ طوسی ادعای اجماع کرده است که روایت موثق اگر فتوای امامیه برخلافش نباشد یا روایت امامی برخلافش نباشد حجت است. لذا با صحیح تفاوتهایی دارد. لکن حسن را باید ملحق به صحیح و ضعیف کنیم.