جلسه36
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در نقد لزوم طرق و مشیخه است.
در مشیخه تهذیب و استبصار بنا به تصریح شیخ اسناد به صاحب کتاب است و در اول اسناد تهذیبین نام صاحب کتاب را قرار داده است.
اگر در قبول روایت مبنا این باشد که طریق لازم است ولو علم به صدور داشته باشیم. باید طریق را بررسی کنیم
اما اگر گفتیم طریق موضوعیت ندارد و برای رسیدن به واقع طریق هستند میتوان درجایی که از راه دیگر علم به صدور پیدا کنیم از طریق صرف نظر کنیم.
برخی گفتهاند ذکر طریق برای اثبات صحت انتساب کتاب به مؤلفین است. اگر این مطلب درست باشد (ما که گفتیم نیست)، باهمان قول نجاشی که گفته است فلانی فلان کتاب را دارد ثابت میشد و نیازی به ذکر طریق نبود. وقتی نجاشی میگوید فلانی ثقه است قبول میکنیم. وقتی بگوید فلان کتاب را هم دارد باید قبول کنیم. لذا ذکر طریق برای اثبات اصل انتساب نیست. ممکن است بگوییم برای اثبات صحت این نسخه از کتاب طریق ذکر میشود. گفتیم این طرق با اجازه بودهاند. آن هم اجازه عامه که نوعاً بدون مناوله یا حتی مشاهده هم بودند. لذا نسخه خاصی را تصحیح نمیکند. لذا تفاوتی بین کتب مختلف در این جهت نیست.
محقق بروجردی بین کتب مشهوره و غیر مشهوره تفصیل قائل شدهاند. گفتهاند طریق در کتب غیر مشهوره فایده دارد و باید بررسی شود. عمده وجهی که ایشان فرموده اند این است که کتب مشهوره ثابت الانتساب هستند و برای انتساب به مؤلفین نیاز به ذکر طریق نیست. البته یک سؤال به ذهن میرسد که آیا لازمه اینکه انتساب کتاب به مؤلف ثابت است این است که همه نسخههای موجود از این کتاب هم صحیح هستند و منتسب به مؤلف؟ اگر فی الجمله کتاب ثابت شود آیا میتوان احراز کرد که همه روایات کتاب هم صحیح هستند و واقعاً در آن کتاب بودهاند یا خیر؟ از کلمات آقایان استفاده میشود که همه نسخه ها هم متواتر بودهاند. ولی نمیتوان این مطلب را اثبات کرد. حتی در کتب مشهوره هم نمیتوان گفت همه نسخه ها متواتر و مشهور بودهاند. امروزه هم نمیتوان ادعای تواتر نسخ کرد. شواهدی هم وجود دارد که در آن زمان قدیم هم اختلاف نسخه بوده است.
1. ترجمه حسین بن سعید در نجاشی:
فمنها ما كتب إلي به أبو العباس احمد بن علي بن نوح السيرافي رحمه الله في جواب كتابي إليه: و الذي سألت تعريفه من الطرق إلى كتب الحسين بن سعيد الأهوازي رضي الله عنه فقد روى عنه ابوجعفر احمد بن محمد بن عيسى الأشعري القمي و ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد البرقي و الحسين بن الحسن بن أبان و احمد بن محمد بن الحسن بن السكن القرشي البردعي و أبو العباس احمد بن محمد الدينوري.
فأما ما عليه أصحابنا و المعول عليه ما رواه عنهما احمد بن محمد بن عيسى أخبرنا الشيخ الفاضل أبو عبد الله الحسين بن علي بن سفيان البزوفري فيما كتب إلي في شعبان سنة اثنتين و خمسين و ثلاثمائة قال: حدثنا أبو علي الأشعري احمد بن إدريس بن احمد القمي قال: حدثنا احمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد بكتبه الثلاثين كتابا. و أخبرنا أبو علي احمد بن محمد بن يحيى العطار القمي قال: حدثنا أبي و عبد الله بن جعفر الحميري و سعد بن عبد الله جميعا عن احمد بن محمد بن عيسى.
و أما ما رواه احمد بن محمد بن خالد البرقي فقد حدثنا أبو عبد الله محمد بن احمد الصفواني سنة اثنتين و خمسين و ثلاثمائة بالبصرة قال: حدثنا ابوجعفر محمد بن جعفر بن بطة المؤدب قال: حدثنا احمد بن محمد بن خالد البرقي عن الحسين بن سعيد بكتبه جميعا. و أخبرنا ابوجعفر محمد بن علي بن احمد بن هشام القمي المجاور قال: حدثنا علي بن محمد بن أبي القاسم ماجيلويه عن جده احمد بن محمد بن خالد البرقي عن الحسين بن سعيد بكتبه.
و أما الحسين بن الحسن بن أبان القمي فقد حدثنا محمد بن احمد الصفواني قال: حدثنا ابن بطة عن الحسين بن الحسن بن أبان و أنه أخرج إليهم بخط لم الحسين بن سعيد و أنه كان ضيف أبيه و مات بقم فسمعه منه قبل موته. و أخبرنا علي بن عيسى بن الحسين القمي و حدثني محمد بن علي بن الفضل بن تمام و محمد بن احمد بن داود و ابوجعفر بن هشام قالوا: حدثنا و أخبرنا محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد عن الحسين بن الحسن بن أبان عن الحسين بن سعيد.
و أما احمد بن محمد بن الحسن بن السكن القرشي البردعي فقد حدثني أبو الحسن علي بن بلال بن معاوية بن احمد المهلبي بالبصرة قال: حدثنا عبیدالله بن الفضل بن هلال الطائي بمصر قال: حدثنا احمد بن محمد بن الحسن بن السكن القرشي البردعي عن الحسين بن سعيد الأهوازي بكتبه الثلاثين كتابا في الحلال و الحرام.
و أما أبو العباس الدينوري فقد أخبرنا الشريف أبو محمد الحسن بن حمزة بن علي الحسيني الطبري فيما كتب إلينا أن أبا العباس احمد بن محمد الدينوري حدثهم عن الحسين بن سعيد بكتبه و جميع مصنفاته عند منصرفه من زيارة الرضا علیهالسلام أيام جعفر بن الحسن الناصر بآمل طبرستان سنة ثلاثمائة و قال: حدثني الحسين بن سعيد الأهوازي بجميع مصنفاته.
قال ابن نوح: و هذا طريق غريب لم أجد له ثبتا إلا قوله[1] رضي الله عنه فيجب أن تروي عن كل نسخة من هذا بما رواه صاحبها فقط و لا تحمل رواية على رواية و لا نسخة على نسخة لئلا يقع فيه اختلاف.
چند نکته در این عبارت است:
1. طریقی که احمد بن محمد بن عیسی ذکر میکند بیشتر از سایر کتب مورد اعتماد است.
2. احتمالاً روایتی را بر روایتی حمل میکردند. یعنی متن را از یک روایت و سند را از نسخه دیگر نقل میکردند. یا متن را از یک نسخه می گرفتند و سند را از نسخه دیگر ذکر میکردند. ابن نوح از این کار نهی میکند.
3. معلوم میشود همه نسخههای کتب حسین بن سعید متواتر نبوده است.
در فهرست شیخ در همین حسین بن سعید آمده است:
الحسين بن سعيد بن حماد
بن سعيد بن مهران من موالي علي بن الحسين علیهماالسلام الأهوازي ثقة روى عن الرضا و عن أبي جعفر الثاني و أبي الحسن الثالث علیهمالسلام. و أصله كوفي و انتقل مع أخيه الحسن إلى الأهواز ثم تحول إلى قم فنزل على الحسن بن أبان و توفي بقم. و له ثلاثون كتابا و هي: كتاب الوضوء كتاب الصلاة كتاب الزكاة كتاب الصوم كتاب الحج كتاب النكاح كتاب الطلاق كتاب الوصايا كتاب الفرائض كتاب التجارات و الإجارات كتاب الشهادات كتاب الأيمان و النذور و الكفارات كتاب الحدود كتاب الديات كتاب البشارات كتاب الزهد كتاب الأشربة كتاب المكاسب كتاب التقية كتاب الخمس كتاب المروءة و التجمل كتاب الصيد و الذبائح كتاب المناقب كتاب المثالب كتاب التفسير كتاب المؤمن كتاب الملاحم كتاب المزار كتاب الدعاء كتاب الرد على الغالية كتاب العتق و التدبير.
أخبرنا بكتبه و رواياته ابن أبي جيد القمي عن محمد بن الحسن عن الحسين بن الحسن بن أبان عن الحسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران. قال ابن الوليد: و أخرجها إلينا الحسين بن الحسن بن أبان بخط الحسين بن سعيد و ذكر أنه كان ضيف أبيه.
و أخبرنا بها عدة من أصحابنا عن محمد بن علي بن الحسين عن أبيه و محمد بن الحسن و محمد بن موسى بن المتوكل عن سعد بن عبد الله و الحميري عن احمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد.
شیخ طوسی دو طریق ذکر میکند و مشخص نمیکند روایات این کتب را از کدام طریق دارد نقل میکند در حالی که نجاشی میگوید ابن نوح گفته است از هر نسخه نقل می کنید بگویید از کدام نسخه نقل می کنید. شیخ در هیچ جا به اختلاف نسخه اشاره نمیکند. معلوم است فقط از یک نسخه استفاده میکند. از عبارت نجاشی معلوم میشود اختلاف نسخه بوده است و از کار شیخ می فهمیم از یک نسخه استفاده میکند و لا غیر. شیخ معمولاً از طریقی که به حسین بن حسن بن ابان ختم میشود استفاده میکند. در حالی که از عبارت نجاشی استفاده میشد که طریق احمد بن محمد بن عیسی معتبر تر است. شیخ نمیخواهد بگوید این طریق معتبر تر است. بلکه برای اسناد و جلوگیری از ارسال این کار را میکردهاند. خصوصاً اینکه در آن زمان اهل سنت بسیار طعنه می زدند به احادیث مرسل و برای اتصال سند بیش از حد ارزش قائل بودهاند. طریق حسین بن حسن بن ابان کوتاه تر است و علو سنددارد. لکن طریق دیگر معتبر تر است. اما ایشان از طریقی که کمتر اعتبار دارد استفاده کرده است. معلوم میشود خود طریق برای شیخ ارزش نداشته است.[2]
معلوم میشود کتب حسین بن سعید که بسیار معروف بودهاند نیز اختلاف نسخه داشتهاند.
2. کتاب نوادر ابن ابی عمیر
نجاشی در ترجمه ابن ابی عمیر مینویسد:
فأما نوادره فهي كثيرة لأن الرواة لها كثيرة فهي تختلف باختلافهم
منقولی که از نوادر ابن ابی عمیر باشد از کدام نسخه است؟ معلوم نکردهاند از کدام نسخه است. حال آنکه طرق مختلف بودهاند و با اختلاف طرق نسخه ها متفاوت بوده است. باید به اصول عقلائیه اعتماد کنیم. زیرا شیخ طوسی که ثقه و ضبط و محدث بوده است عقلاء میگویند از طرق معتبر نقل میکند. غیر از این بناء عقلاء راهی برای تصحیح نسخه مورد استفاده شیخ نداریم.
لذا تفصیلی بین کتب مشهوره و غیر مشهوره وجود ندارد.
این بیان در مورد تهذیب و استبصار است که اول سند نام صاحب کتاب را گفته است. اما در مورد کافی چگونه است؟
مثلاً در کافی آمده است:
علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن حماد عن حلبی... ما چه دلیلی داریم که این روایت از کتاب علی بن ابراهیم یا پدرش یا ابن ابی عمیر یا حماد یا حلبی باشد؟ اگر از کتاب حلبی باشد این طریق به کتاب حلبی است که اعتبار نسخه را هم ثابت نمیکند. زیرا اجازه ای است. اگر سماعی باشد هم سماع فی الجمله است. در روایت آمده است که برخی نزد امام آمدها ند و گفتهاند افرادی نزد ما میآیند و سماع و اجازه حدیث می خواهند ولی ما فرصت خواندن حدیث برای ایشان را نداریم یا خسته میشویم. امام فرموده است یک روایت از اول کتاب و یک روایت از وسط کتاب و یک روایت از آخر کتاب بخوان و اجازه بده. یعنی سماع فی الجمله کتاب و اجازه دادن. یعنی آنجا که سماع هست هم همیشه سماع همه روایات نیست. گاهی اجازه با مناوله است و گاهی اجازه بدون مناوله است. اگر با مناوله باشد میتوان گفت صحت همه روایات قابل اثبات است. ولی اکثراً بدون مناوله است. این شبهات را باید با اصول عقلائیه برطرف کنیم. میتوان تعبیر کرد به انسداد صغیر. ائمه ما را به مراجعه به کتب روایی تشویق کردهاند و این شبهات در مورد کتب وجود دارد که جز با اصول عقلائیه نمیتوان آنها را برطرف کرد.
اگر کلینی از کتاب علی بن ابراهیم نقل کرده باشد و علی بن ابراهیم هم از کتاب بعدی، باز هم همین حرف هست. طریق به کتاب مهم نیست و خود صاحب کتاب باید ثقه باشد. اگر همه از کتاب دیگری نقل کرده باشند همه افراد سند صاحب کتاب خواهند بود و همه باید ثقه باشند. در زمان کلینی و شیخ نقل از کتب بسیار شایع بوده است اما در زمآنها متقدم تر مثل زمان امام باقر و امام صادق نقل شفاهی بیشتر بود. از زمان ابن ابی عمیر به بعد کتاب نوشتن رواج بسیار پیدا کرد. روایات مکتوب در زمان قبل پخش بودند و تبدیل به کتاب مدون نشدند. ابن ابی عمیر و حسن بن محبوب و بنی فضال حسین بن سعید و موسی بن قاسم و... کتاب تبویب کردند و اینها را صاحب جوامع اولیه میدانند. از زمان اینها به بعد نقل از کتاب شایع شد و طبقات قبلی خیلی صاحب کتاب نبودند و اگر کتاب هم داشتند نادر بودند و کمتر دست به دست میشده است. فقط کتاب حلبی و چند نفر دیگر شیوع داشتهاند.
یک نکته: در کتب حسین بن سعید و ابن ابی عمیر روات نقش تعیین کننده داشتند. یعنی راوی کتاب فقط یک راوی محض نبوده است. راوی نسخهای که نقل میکند با نسخه راوی دیگر متفاوت بوده است. راوی خودش یک مصنف بوده است و دخل و تصرفاتی داشتهاند. در طرقی که اولش حسین بن سعید است نمیتوانیم احراز کنیم از کدام طریق اخذ شده است. انکار نمیکنیم که راوی مهم است ولی این روایت از کتاب حسین بن سعید از کدام نسخه نقل میشود؟ کدام راوی این نسخه از روایت را نقل کرده است؟ نمیتوانیم احراز کنیم. لذا به همان اصل عقلائی نیاز داریم.
در معانی الاخبار مینویسد:
قال مصنف هذا الكتاب سمعت شيخنا محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد رضي الله عنه يقول سمعت محمد بن الحسن الصفار يقول كلما كان في كتاب الحلبي «و في حديث آخر...» فذلك قول محمد بن أبي عمير رحمه الله.
یعنی ابن ابی عمیر در کتاب دست کاری میکرده است و این عبارت را اضافه کرده است. این عبارت مال صفوان نیست و ابن ابی عمیر خود اضافه کرده است. لکن این دخالت های راوی در کتاب تأثیر دارند ولی ما نمیدانیم کدام نسخه دست شیخ بوده است و تنها با اصل عقلائی میتوانیم بگوییم نسخه معتبری بوده است.
چند بحث:
1. نسخهای که دست کلینی بوده است آیا نسخه معتبری بوده است یا خیر؟ الآن هم باید نسخههای موجود را نسخه شناسی کنیم. برخی نسخه ها نامعتبر هستند.
2. کسی که نسخه را نقل کرده است آیا معتبر است یا خیر؟ آیا میتوان به نقل او اعتماد کرد یا خیر؟ مثلاً ابن ادریس دقیق و ضابط نیست. لذا در نقل های ابن ادریس باید با احتیاط برخورد کرد. باید در این موارد به خود سند مراجعه کنیم و اگر سند غریبی است نمیتوان اعتماد کرد. زیرا بناء عقلاء در این موارد کارساز نیست. ولی اگر مثلاً نجاشی روایتی را نقل کند ولو اینکه سندش غریب باشد باید قبول کنیم زیرا نجاشی در نقل دقیق بوده است و بناء عقلاء اینجا کار میکند.
دو نفر از محدثین بزرگ را مثال می زینیم. یکی علامه مجلسی و یکی حاجی نوری. مرحوم علامه مجلسی محدث تر است. یعنی اصول تحدیثی را بهتر رعایت میکند. نسخههای علامه مجلسی هم بهتر بوده است. نسخههای دست حاجی نوری هم مختلف است. محاسن و کامل الزیارات حاجی نوری نسخههای ضعیفی هستند ولی برخی نسخههای کتب دیگر نزد او بسیار عالی بودهاند. لذا نمیتوان قاعده کلی ارائه داد و کتاب با کتاب فرق دارد...
جلسه بعد
بحث در مورد مشیخه و طرق و نقش آنها در احادیث بود.
مقدمتا گفتیم حدثنی و اخبرنی در مقام اجازه هم بکار برده میشود.
نکته: برخی استشهادات ما در مورد برخی علماء (نجاشی و شیخ) بوده است که حدثنی و اخبرنی را بمعنای عام بکار میبردهاند. در مورد سایرین احتمال میدهیم در مورد اجازه هم بکار میبردهاند. نمیتوان گفت صدوق هم حتماً همین معنا را بکار میبرده است. ولی احتمالش وجود دارد. همین مشیخه هم برای ما کافی است. در مورد برخی دیگر احساس میشود که قائل به این مبنا نیستند. مثل سید مرتضی و ابن نوح سیرافی. سید مرتضی در کتاب اصول خود گفته بود. ابن نوح هم در ترجمه حسین بن سعید عبارتی دارد:
فمنها ما كتب إلي به أبو العباس احمد بن علي بن نوح السيرافي رحمه الله في جواب كتابي إليه: و الذي سألت تعريفه من الطرق إلى كتب الحسين بن سعيد الأهوازي رضي الله عنه فقد روى عنه ابوجعفر احمد بن محمد بن عيسى الأشعري القمي و ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد البرقي و الحسين بن الحسن بن أبان و احمد بن محمد بن الحسن بن السكن القرشي البردعي و أبو العباس احمد بن محمد الدينوري.
فأما ما عليه أصحابنا و المعول عليه ما رواه عنهما احمد بن محمد بن عيسى أخبرنا الشيخ الفاضل أبو عبد الله الحسين بن علي بن سفيان البزوفري فيما كتب إليّ في شعبان سنة اثنتين و خمسين و ثلاثمائة قال: حدثنا أبو علي الأشعري احمد بن إدريس بن احمد القمي قال: حدثنا احمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد بكتبه الثلاثين كتابا. و أخبرنا أبو علي احمد بن محمد بن يحيى العطار القمي قال: حدثنا أبي و عبد الله بن جعفر الحميري و سعد بن عبد الله جميعا عن احمد بن محمد بن عيسى. [3]
و أما ما رواه احمد بن محمد بن خالد البرقي فقد حدثنا أبو عبد الله محمد بن احمد الصفواني سنة اثنتين و خمسين و ثلاثمائة بالبصرة قال: حدثنا ابوجعفر محمد بن جعفر بن بطة المؤدب قال: حدثنا احمد بن محمد بن خالد البرقي عن الحسين بن سعيد بكتبه جميعا.
و أخبرنا ابوجعفر محمد بن علي بن احمد بن هشام القمي المجاور قال: حدثنا علي بن محمد بن أبي القاسم ماجيلويه عن جده احمد بن محمد بن خالد البرقي عن الحسين بن سعيد بكتبه.
و أما الحسين بن الحسن بن أبان القمي فقد حدثنا محمد بن احمد الصفواني قال: حدثنا ابن بطة عن الحسين بن الحسن بن أبان و أنه أخرج إليهم بخط لم الحسين بن سعيد و أنه كان ضيف أبيه و مات بقم فسمعه منه قبل موته.
و أخبرنا علي بن عيسى بن الحسين القمي و حدثني محمد بن علي بن الفضل بن تمام و محمد بن احمد بن داود و ابوجعفر بن هشام قالوا: حدثنا و أخبرنا محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد عن الحسين بن الحسن بن أبان عن الحسين بن سعيد.
ایشان در ذکر یک طریق واحد بین اخبرنا و حدثنا تفاوت قائل شده است نشان میدهد ایشان این دو تعبیر را متفاوت می دیده است. حدثنا و اخبرنا یعنی برخی گفتهاند حدثنا و برخی گفتهاند اخبرنا
البته اخبرنا با اخبرنی تفاوتی دارد. اخبرنا در اخبار عمومی یا مشترک بین چند نفر است ولی اخبرنی اخبار خصوصی است. اولی اخبرنا و دومی حدثنی است. در طرق قبلی هم حدثنا گفته است.
فقط تفاوت این دو را میتوان استظهار کرد ولی خصوصیت اخبرنا یا حدثنا را نمیتوان استظهار کرد. البته ابن نوح در اسناد زیاد نقش کلیدی ندارد.
خلاصه بحث در مورد مشیخه این شد که ذکر طرق و مشیخه به کتب برای چیست؟
اگر سند موضوعیت داشته باشد خود طریق مهمه است و باید بررسی شود. لکن ما این مبنا را نپذیرفتیم
اگر سند طریقیت داشته باشد، طریق برای چیست؟ یا انتساب اصل کتاب به مؤلفین یا انتساب نسخه خاص به مؤلفین؟ هیچکدام را نمیتوان قائل شد. انتساب اصل کتاب که مفصلاً بیان شد. انتساب نسخه موجود به مؤلف را هم ثابت نمیکند زیرا طرق نوعاً اجازه ای بودند بدون مناوله. لذا مشخص نیست کدام نسخه اجازه دادهشده است یا نسخه خاصی. اگر هم نسخه خاصی را اجازه دادهشده باشد دلالت ندارد همه روایات را تائید کرده باشد. زیرا اجازه یک نسخه همیشه همراه قرائت همه روایات بر شیخ و استاد نیست و نوعاً اجازات اجمالی هستند نه تفصیلی. تنها راه برای رد این احتمالات بناء عقلائ یا انسداد صغیر است. اگر بناء عقلاء و انسداد قبول شد دیگر نیازی به طریق نیست و طرق صرفاً برای اتصال و جلوگیری از ارسال است.
عین این بیان را میتوان به اسناد تفصیلی هم سرایت دهیم. یعنی در یک سند در کافی هم میتواند گفت صاحب کتاب هر کس باشد طریق تا او مهم نیست. خود صاحب کتاب و طریق او تا امام باید بررسی شود.
مثلاً علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن اسماعیل بن مرار عن یونس بن عبدالرحمن...
اگر ثابت شود از کتاب یونس اخذ شده است دیگر لازم نیست طریق بررسی شود. کلینی مطلبی را از کتاب یونس برداشته است و سندی که تا کتاب یونس دارد به این روایت می چسباند. این طریق کلینی تا یونس هم نقشی مثل نقش مشیخه تهذیب و استبصار دارد و فقط تزئینی است.
البته از کجا احراز کنیم از کدام کتاب نقل میشود؟ شاید از کتاب علی بن ابراهیم باشد. لذا در اسناد تفصیلی ازآنجاکه نمیتوانیم احراز کنیم از کدام کتاب نقل شده است این مبنا کاربرد خاصی ندارد.
لکن لنا ان نقرر البحث بوجه آخر: فرض کنیم این روایت از کتاب علی بن ابراهیم است. علی ابن ابراهیم از کجا نقل میکند؟ یا از کتاب پدرش یا کتاب اسماعیل یا کتاب یونس. اگر از کتاب یونس است طریق علی به کتاب مهم نیست. خود علی بن ابراهیم باید ثقه باشد. پدرش ابارهیم که است هم باید ثقه باشد. اسماعیل بن مرار لازم نیست ثقه باشد. زیرا فقط اجازه کتاب را به ابراهیم داده است. خود مؤلف باید معتبر باشد. یعنی یونس باید معتبر باشد. وقتی نمیدانیم از کدام کتابها اخذ شده است همه صاحب کتابها باید ثقه باشند و غیر صاحب کتابها فقط نقش واسطه دارند و وثاقت خودشان لازم نیست. لذا در این سند فقط اسماعیل بن مرار صاحب کتاب نیست. لذا میتوان او را از سند حذف کرد و وثاقت او مهم نیست.
این بحث متوقف بر یک مقدمه است و آن اینکه اخذ از کتب بوده است و روایت شفاهی نیست. این مقدمه را چگونه احراز کرد؟ طبقه متاخر از یونس میتوان چنین استظهاری کرد. چند نکته:
تعبیر که شیخ صدوق در مورد فقیه دارد:
وَ جَمِيعُ مَا فِيهِ مُسْتَخْرَجٌ مِنْ كُتُبٍ مَشْهُورَةٍ عَلَيْهَا الْمُعَوَّلُ وَ إِلَيْهَا الْمَرْجِعُ مِثْلُ كِتَابِ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السِّجِسْتَانِيِ و... .
شیخ صدوق میگوید همه این روایات را از کتب مشهوره اخذ کرده ام. معلوم میشود خود صدوق منقولات فقیه را همه از کتب گرفته است. آن هم کتب مشهوره موردقبول اصحاب. لکن صدوق تکیه اش در این کتاب براین نیست که فقط من اخذ از کتاب دارم. تکیه صدوق بر معتبر بودن کتب من است. من مثل سایرین نیستم که از هر کتابی نقل میکنند. من فقط از کتب کشهوره اخذ می کنم. یعنی اخذ از کتب یک شیوه عمومی بوده است که محدثین همه اخذ از کتب میکردهاند.
در ترجمه حسن بن علی الوشاء آمده است:
احمد بن محمد بن عيسى قال خرجت إلى الكوفة في طلب الحديث فلقيت بها الحسن بن علي الوشاء فسألته أن يخرج لي (إلي) كتاب العلاء بن رزين القلاء و أبان بن عثمان الأحمر فأخرجهما إلي فقلت له: أحب أن تجيزهما لي فقال لي: يا رحمك الله و ما عجلتك اذهب فاكتبهما و اسمع من بعد فقلت: لا آمن الحدثان
در خیلی از موارد میتوان استظهار کرد که از کتب اخذ روایت میکردهاند و کمتر نقل شفاهی بوده است. ائمه معصومین از همان ابتدا تشویق به کتابت حدیث داشتهاند. نقل شفاهی از دوران بعد از صاحبان جوامع حدیثی یعنی ابن ابی عمیر و... بعید به نظر میرسد. اگر این استظهار را کردیم که کار خوب جلو میرود. ولی اگر این استظهار را نکردیم نمیتوان این مبنا را در مورد اسناد تفصیلی اجرا کرد.
مشیخه تهذیب و استبصار همان گونه که گفتیم شیخ طوسی در انتها این دو کتاب مشیخه آورده و تصریح کرده است این طریق به کتاب است و افراد اول اسناد صاحب کتاب هستند. اگر این تصریح را قبول کردیم بحث بهصورت روان جلو میرود و سند تا آن شخص باید حذف شود. لکن ماقبلاً با قرائن متعدده اثبات کردیم که شیخ به این حرف پایبند نبوده است. گاهی مستقیماً از صاحب کتاب نقل میکند و گاهی از کتب دیگر میگیرد. مثلاً در کافی سند این است که عده من أصحابنا عن سهل بن زیاد عن ابن محبوب عن... . در تهذیب شیخ نوشته است حسن بن محبوب عن... . یعنی عده من أصحابنا عن سهل بن زیاد را حذف کرده است زیرا استظهار کرده است که کلینی این روایت را از کتاب ابن محبوب نقل کرده است. لذا ابن محبوب را اول سند قرار داده است. قرائنی قبلاً ذکر کردیم که الآن اشاره میکنیم:
یکی از قرائن تعبیر «و من جمله ما ذکرنا...» در مشیخه است. ما از این عبارات استظهار کردیم که شیخ میگوید برخی منقولات را بدون واسطه نقل کردم و برخی منقولات را باواسطه نقل کردم و در این موارد طریق من این است: «و من جمله ما ذکرنا...» شیخ به راحتی نمیتوانسته است احادیث در کتاب حسن بن محبوب پیدا کند. ولی کافی تبویب خوبی دارد و شیخ به راحتی از کافی حدیث را پیدا میکرده است. لذا از کافی حدیث را نقل میکند. بخصوص در مورد ابن محبوب تقریبا تصریح دارد:
و ما ذكرته عن الحسن بن محبوب ما اخذته من كتبه و مصنفاته، فقد اخبرني بها احمد بن عبدون عن علي بن محمد بن الزبير القرشي عن احمد بن الحسين.
شیخ از کتب درجه دوم هم نقل میکرده است. باوجود اینکه کتب درجه اول هم دست او بوده است. معلوم میشود که ذکر طریق تا کتاب ارزش نداشته است. ایشان از کتب مختلف گرفته است و مشخص نکرده است از کدام کتاب میگیرد. معلوم میشود طریق تا کتاب مهم نیست. فقط صاحب کتاب را مشخص میکند. شیخ در مقدمه مشیخه میگوید:
نحن نذكر الطرق التي يتوصل بها الى رواية هذه الاصول و المصنفات و نذكرها على غاية ما يمكن من الاختصار لتخرج الاخبار بذلك عن حد المراسيل و تلحق بباب المسندات،
معلوم میشود برای جلوگیری از خرده گیری اهل سنت که در بغداد هم بسیار زیاد بودند این کار را کرده است و خود طرق نزد شیخ ارزش خاصی نداشتند. قرائنی هم هست:
هیچ جایی نمی بینید در تهذیب و استبصار هیچ بحث سندی نمیکند. یا همه طرق صحیح هستند و یا اصلاً طرق مهم نیستند. معلوم است همه طرق صحیح نیستند پس معلوم میشود طرق خیلی مهم نیستند.
چند نکته:
1. با توجه به دید شیخ به مسائل که ابن محبوب را ابتدای سند می گذاشته است حال آنکه از کتاب کلینی روایت را اخذ کرده است، معلوم میشود در آن عصر اخذ از کتب بسیار شایع بوده است که شیخ به راحتی تشخیص میداده است از کتاب حسن بن محبوب اخذ شده است.
البته یک نکته اساسی وجود دارد. شیخ طوسی اشتباهات زیادی دارد و این شاید اعتماد را از شیخ سلب کند.
در مشیخه ابتدا طریق به کلینی را مینویسد سپس افرادی را مینویسد که همگی از مشایخ کلینی هستند. حمید بن زیاد ابوعلی الاشعری و... سپس میگوید و من جمله ما رویته عن احمد بن محمد بن عیسی... تا آنجا که میگوید و من جمله ما ذکرته عن فضل بن شاذان:
و من جملة ما ذكرته عن الفضل بن شاذان ما رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه و محمد بن اسماعيل عن الفضل بن شاذان.
گفتیم این طریق معروفترین طریق تحویلی کافی است و شیخ متوجه تحویل نبوده است و این یک اشتباه فاحش است. ابراهیم بن هاشم ازنظر طبقه بزرگتر از فضل بن شاذان است. باوجود این اشتباهات نمیتوانیم اعتماد کنیم بر تشخیصات شیخ در اینکه از کدام کتاب اخذ شده است. یعنی ممکن است شیخ بگوید از کتاب ابن محبوب اخذ شده است و ای چه بسا اشتباه کرده باشد. زیرا اشتباهات او در این زمینه کم نیستند. مطلب به این واضحی را تشخیص نداده است. لذا غیر قابلاعتماد میشود.