جلسه31
بسم الله الرحمن الرحیم
تمییز مشترکات یعنی یک عنوانی داریم که می خواهیم ببینیم مراد از این عنوان کیست.
در دورانهای قدیم این بحث معنون نبوده است هرچند تمییز مشترکات میدادند. ابن داود در رجالش در محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان را با محمد بن اسماعیل بن بزیع قاتى کرده است! این به دلیل عدم آشنایی با تمییز مشترکات بوده است.
البته در لابلای کتب فقهی علامه بحثهای تمییز مشترکات آمده است. متعارفاً تمییز میدادند و ملاک هم ذوق عرفی شان بوده است. مقدس اردبیلی (993) در مجمع الفائده و البرهان موشکافی زیاد کرده است تا آنجا که در مورد خیلی از روات ان قلت کرده است. مثلاً میگویند عبدالرحمن یا محمد بن مسلم یا ابوبصیر معلوم نیست کیست. ان قلت های ایشان و موشکافی های او باعث شده عنوانهای مشترک بسیاری را پیدا کند. البته تا مشترک پیدا میکند هم سند را از حجیت می اندازد و تمییز مشترکات نمیدهد. این اشکالات مقدمات تدوین تمییز مشترکات شد. صاحب مدارک و صاحب معالم شاگردان او بودهاند و صاحب معالم به تمییز مشترکات پرداخته است و خیلی از اشکالات استاد را پاسخ داده است. در این زمان هنوز تمییز مشترکات جایگاه خود را پیدا نکرده است. تا زمان اردبیلی (1101 ق) صاحب جامع الروات که متاخر از محقق اردبیلی (993 ق) است. در جامع الروات بحث تمییز مشترکات خیلی جدی گرفتهشده است و اولین کتابی است که بر مبنای اسناد المشترک است و راوی و مروی عنه هر راوی را بحث میکند. کتاب هدایه المحدثین (کاظمی) هم به همین منظور (تمییز مشترکات) تألیف شده است ولی تتبع آن کم است و خیلی ناقص است. در آثار وحید بهبهانی بسیار عالی به تمییز مشترکات میپردازد. صاحب قاموس الرجال سبک اردبیلی و کاظمی را نپسندیده و سبک جدیدی را بنا نهاده است. کتاب محقق بروجردی و محقق خویی هم هرکدام خواص خود را دارد که در این زمینه کار خوبی کردهاند. بهترین کتاب در این زمینه همان معجم الرجال خویی است. کتاب ابوبصیر خوانساری و سماء المقال و معجم رجال و ... بهصورت استدلالی به تمییز مشترکات پرداخته است و تنها اثری که مفصل است رساله ابوبصیر سید مهدی خوانساری است.
روش تمییز مشترکات که به روش راوی و مروی عنه است درست است یا خیر؟ صاحب قاموس این روش را مردود میداند. قبل از اینکه به نقدهای ایشان بپردازیم باید مقدمه ای را عرض کنیم:
اولین نکتهاین است که چه کسی این تعبیر مشترک را بکار برده است؟ این تعبیر از کجا ناشی شده است؟
مثلاً علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن حماد عن الحلبی عن ابیعبدالله...
حماد را چه کسی مطلق گذاشته است؟ کلینی مطلق تعبیر کرده یا علی بن ابراهیم یا ابراهیم بن هاشم یا ابن ابی عمیر؟ و همچنین علت مطلق تعبیر کردن چیست؟ دشوار است که تشخیص دهیم کیست؟ اگر علی بن ابراهیم را بگوید علی مشخص است کلینی اینگونه گفته است. اما سایرین چطور؟ ازآنجاکه کتب متقدمین دست ما نرسیده است نمیتوانیم تشخیص دهیم. گاهی با قرائنی می فهمیم در تهذیب کار شیخ نبوده است.
علت مطلق آوردن غالبا اختصار است. مطلب دوم این است که چرا مختصر بیان کرده است؟ دلیل مشخص است که اختصار باعث کم شدن حجم کتاب و راحتی کار میشده است. لکن این اختصار باید با قرینه همراه باشد که مضر به غرض اصلی نباشد. البته همیشه دلیل اختصار نبوده است. گاهی مثل این روایت:
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ ع إِنَ أَحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلُقُ الْحَسَنُ.
تسلسل در نام راوی و تناسب با متن حدیث و بهاصطلاح کار ادبی کردن است. لکن معمولاً دلیل همان اختصار در سند است.
اختصار گاهی یا به دلیل این است که راوی فقط یک نفر بیشتر به این نام نمی شناخته است، یا اگر بیش از یک نفر بوده است لکن یکی چنان مشهور بوده که راوی میتوانسته است به این شهرت اکتفاء کند برای اطلاق. مثل محمد بن زیاد که ابن ابی عمیر است چند نفر دیگر هم به این نام وجود دارد که باوجود ابن ابی عمیر به او منصرف است. این شهرت در تمییز مشترکات بسیار مهم است. البته شهرت نزد من اسلف مهم است. یعنی برای راویان کدام مشهور تر بوده است. آن کسی که مطلق گذاشته است کدام را مشهور میدانسته است. اشتهار عند الراوی مهم است نه اشتهار عند المروی عنه (مروی عنه که اصلا ربطی ندارد). اگر از جهت راوی به یک نتیجه رسیدیم و از طرف مروی عنه به شخص دیگر رسیدیم و تعارض کرد چیزی که از جهت راوی فهمیده ایم مقدم است. بعداً بحث خواهیم کرد.
گاهی هم به دلیل اتکاء به قرائن اختصار میکنند. مثل اتکاء به اسناد سابق یا اتکاء به کتاب مستقلی که خود او نوشته است. مثلاً برخی ابهامات کافی ممکن است به دلیل اتکاء به رجال کلینی بوده است. کلینی در بکاربردن مشترکات در کافی بسیار هوشمندانه عمل میکند. البته در تهذیب و استبصار اینگونه نیست. کلینی خود سنددارد و اشتراکات از جانب خود کلینی است و با قرینه هستند لکن شیخ در تهذیب و استبصار از مصادر دیگر گرفته است و اشتراکات آن دو کتاب به تبع مصادر آن است و کار خود شیخ نیست. لذا خیلی از مشکلات کافی حل شدنی است ولی برخی مشکلات تهذیب قابل حل نیست.
تا میتوانیم به مصادر قدیمی تر مراجعه کنیم. محاسن برقی بعد کافی بعد تهذیب و بعد وسائل. البته به تصحیفات نسخه ها باید دقت کنیم. محاسن برقی تصحیفات بسیاری دارد.
قرینه طبقه راوی
برخی روات در چند طبقه مشترک هستند. اینها مشکل آفرین نیستند مگر اینکه تصحیفی اتفاق بیافتد. مثلاً احمد بن محمد شیخ کلینی هیچ وقت با احمد بن محمد بزنطی خلط نمیشود زیرا طبقات مختلف و با فاصله زیاد دارند. لکن کسانی که در یک طبقه هستند یا طبقات نزدیک به هم دارند مشکل آفرین میشود. البته دو طبقه نزدیک را هم معمولاً با کمی دقت میتوان حل کرد. عمده بحث درجایی است که دو نفر در یک طبقه باشند.
برای شناخت در اولین مرحله باید ببینیم این اسم مشترک بین چند نفر است. مثلاً الحلبی در سند است. چند نفر بنام الحلبی وجود دارد. یا حسین بن محمد چند عنوان است؟ این چند عنوان را میتوان به عناوین کمتر تقلیل کرد؟
اینکه اول به طبقه مراجعه کنیم و بعد تمییز مشترکات دهیم یا بالعکس خیلی مهم نیست، هرچند اول به طبقه مراجعه کنیم نوعاً کار را راحت تر میکند. چرا که با مراجعه به طبقه خود به خود ممکن است چند احتمال حذف شود.
طبقهیعنی کلینی با دو واسطه از او نقل میکند مثلاً. یا سه واسطه تا امام صادق فاصله دارد. یعنی یک مبداء در نظر می گیریم و فاصله زمانی حدودی اشخاص تا آن مبداء را درنظر می گیریم. طبقه حدودی است.
گاهی همه افراد سند مشترک هستند و هیچکدام معلوم نیست. یک راوی را فرض میکنیم فلانی است. میرویم تا به بن بست بخوریم. اگر به بن بست نخوردیم احتمالات دیگر را بررسی میکنیم تا بالاخره به بن بست بخوریم. هرجا به بن بست خوردیم مشخص میشود فرض غلط بوده است. به همین روش باید احتمالات را کم کرد تا بتوان مسئله را حل کنیم.
00:38:40
دشواری درجایی است که فقط نام پدر یا لقب یا کنیه وجود دارد. چون کتابهای رجالی به ترتیب نام است و لذا اگر نام را داشتیم تمام هم نام ها را در کنار هم داریم ولی برای دیدن تمام کسانی که فلان لقب را دارند باید چند جلد را نگاه کنیم. برای شناخت افراد مشترک که نام آنها مشخص نیست کار مشکل است. البته در نرم افزار درایه روشی برای مرتب کردن نام ها از انتها وجود دارد. لذا مثلاً همه حلبی ها پشت سر هم قرار می گیرند. این مقداری کار را راحت میکند و این مشکل را برطرف میکند.
بعد از اینکه شناختیم این اسم مشترک در چند عنوان است باید ببینیم این عناوین به عناوین کمتری برمی گردند یا خیر؟
ابن سنان را تمییز مشترکات بدهید. همه ابن سنان ها را بررسی کنید.
قاموس الرجال / جلد 1 / مقدمه / الفصل الثانی عشر
ابن سنان مردد بین چند نفر است:
1. عبدالله بن سنان
2. محمد بن سنان
در ابتدا باید طبقه این دو را بشناسیم. عبدالله بن سنان از امام صادق و امام کاظم روایت نقل میکند. اما محمد بن سنان از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد است و عمده از امام رضا نقل میکند. متوفی 220 است که در همان سال وفات امام جواد وفات کرده است. ابی الحسن در کلام او هم امام رضا است احتمالاً. هر دو از امام کاظم روایت نقل میکنند. عبدالله بن سنان حدوداً یک طبقه از محمد بن سنان مقدم است. محمد بن سنان از عبدالله بن سنان هم نقل روایت میکند. (6 مورد)
روات مشترک بین عبدالله و محمد و مروی عنه های مشترک را هم بررسی کنیم و در مورد راویان مختص مشخص کنیم ابن سنان مراد عبدالله است یا محمد. این روش تا حدودی موفق است. لکن در محدوده همین راوی و مروی عنه های مختص هم مسئله کامل حل شده نیست. اگر یک راوی مختص را قبل از ابن سنان پیدا کردیم آیا میتوانیم بگوییم مراد از این ابن سنان چه کسی است؟ اگر تعداد روایات زیاد باشد میتوان گفت ولی اگر یک دو روایت یا سه روایت باشد نمیتواند قرینه قطعی باشد. لذا این روش در مورد رواتی که روایت زیاد دارند جواب میدهد بطوری که احتمال اتکاء به اشتهار قوی باشد. بیشتر هم باید به راوی توجه کرد تا مروی عنه. زیرا در تعارض بین راوی و مروی عنه راوی مقدم است زیرا راوی است که از آن شخص با نام خاص و به صورت مطلق تعبیر میکند.
ما به اسنادی که در آنها ابن سنان بهصورت مطلق است باید مراجعه کنیم و مشخص کنیم که مراد از این ابن سنان ها محمد است یا عبدالله. آنجا که قرائن قطعی داریم میتواند به ما اطلاعات جدیدی بدهد. راوی و مروی عنه های جدیدی کشف کنیم. لذا تمییز مشترکات ابتدایی ممکن است به تمییز مشترکات نهایی کمک کند. مواردی که ابن سنان مطلق دارد کم نیستند و اطلاعات زیادی به ما میدهد. یک اطلاعاتی هم میدهد که مشخص میکند از عبدالله بن سنان چه کسانی تعبیر به ابن سنان میکنند. و از محمد بن سنان چه کسانی به ابن سنان تعبیر میکنند.
ما برای شناخت ابن سنان احیاناً به خود روایات مراجعه کنیم. اولین روایتی که در معجم الرجال هست از ابن سنان این روایت است:
16- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عبیدالله بْنِ الْمَرْزبان عَنِ ابْنِ سنان قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع مِنْ قَبْلِ أَنْ يَقْدَمَ الْعِرَاقَ بِسَنَةٍ وَ عَلِيٌّ ابْنُهُ جَالِسٌ بَيْنَ يَدَيْهِ فَنَظَرَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَمَا إِنَّهُ سَيَكُونُ فِي هَذِهِ السَّنَةِ حَرَكَةٌ فَلَا تَجْزَعْ لِذَلِكَ قَالَ قُلْتُ وَ مَا يَكُونُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَدْ أَقْلَقَنِي مَا ذَكَرْتَ فَقَالَ أَصِيرُ إِلَى الطَّاغِيَةِ أَمَا إِنَّهُ لَا يَبْدَأُنِي مِنْهُ سُوءٌ وَ مِنَ الَّذِي يَكُونُ بَعْدَهُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا يَكُونُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا ذَاكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ مَنْ ظَلَمَ ابْنِي هَذَا حَقَّهُ وَ جَحَدَ إِمَامَتَهُ مِنْ بَعْدِي كَانَ كَمَنْ ظَلَمَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ حَقَّهُ وَ جَحَدَهُ إِمَامَتَهُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَئِنْ مَدَّ اللَّهُ لِي فِي الْعُمُرِ لَأُسَلِّمَنَّ لَهُ حَقَّهُ وَ لَأُقِرَّنَّ لَهُ بِإِمَامَتِهِ قَالَ صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ يَمُدُّ اللَّهُ فِي عُمُرِكَ وَ تُسَلِّمُ لَهُ حَقَّهُ وَ تُقِرُّ لَهُ بِإِمَامَتِهِ وَ إِمَامَةِ مَنْ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ قُلْتُ وَ مَنْ ذَاكَ قَالَ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ قَالَ قُلْتُ لَهُ الرِّضَا وَ التَّسْلِيمُ.
قدوم امام کاظم به عراق در اواخر عمر امام بوده است و اگر استظهار کردیم در آن زمان عبدالله بن سنان زنده نبوده است مشکل حل میشود. محکی داستان یک سال قبل از تشریف فرمایی امام به عراق است و زمان حکایت مدتی بعد از تشریف فرمایی امام است. زیرا اگر زمان کمی گذشته بود تعبیر صدر روایت خیلی طبیعی نبود.
تعبیر علی ابنه مقداری استظهار میشود که زمان حکایت داستان در زمان زنده بودن امام کاظم است و هنوز امام رضا امام نشده است والا تعبیر به علی ابنه در مورد کسی که الآن امام است از مثل ابن سنان شایسته نیست.
در شرححال امام کاظم باید مراجعه کنیم. آیا یک قدوم معروف به عراق دارد یا چند قدوم؟ اگر چند قدوم است باید زمان حکایت این روایت بین قدوم اول و دوم باشد و الا اگر بعد از دومین قدوم باشد باید مشخص کند کدوم قدوم مد نظر است.
در ادامه روایت میبینیم خود امام راوی را با نام خطاب میکند و می فرمایند «یا محمد». مشخص میشود منظور از ابن سنان محمد بن سنان است. در ادامه روایت هم امام اشاره میکند که از این حاکم به من بدی نمی رید و از بعدی هم نمیرسد و بعدی من را شهید میکند و معلوم میشود احتمالاً در زمآنهارون یا هادی عباسی است.
سند دیگری داریم که ابن سنان از امام رضا سؤال میکند و روایت کلامی است. باید بررسی کنیم که آیا محمد بن سنان روایات کلامی دارد یا عبدالله بن سنان؟ اگر یکی فقط کتاب کلامی دارد و دیگری فقط کتابهای فقهی دارد این خودش قرینه خواهد بود.
2- احمد بْنُ إِدْرِيسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُوسَى بْنِ عُمَرَ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ سنان قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع هَلْ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَارِفاً بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ يَرَاهَا وَ يَسْمَعُهَا قَالَ مَا كَانَ مُحْتَاجاً إِلَى ذَلِكَ لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ يَسْأَلُهَا وَ لَا يَطْلُبُ مِنْهَا هُوَ نَفْسُهُ وَ نَفْسُهُ هُوَ قُدْرَتُهُ نَافِذَةٌ فَلَيْسَ يَحْتَاجُ أَنْ يُسَمِّيَ نَفْسَهُ وَ لَكِنَّهُ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ بِهَا لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ يُعْرَفْ فَأَوَّلُ مَا اخْتَارَ لِنَفْسِهِ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ لِأَنَّهُ أَعْلَى الْأَشْيَاءِ كُلِّهَا فَمَعْنَاهُ اللَّهُ وَ اسْمُهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ هُوَ أَوَّلُ أَسْمَائِهِ عَلَا عَلَى كُلِّ شَيْءٍ.
در روایت بعدی در کافی آمده است:
3- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سنان قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الِاسْمِ مَا هُوَ قَالَ صِفَةٌ لِمَوْصُوفٍ.
تعبیر بهذا الاسناد در صورتی طبیعی است و اخلال به سند نیست که اسم راوی در سند قبل باشد. در این سند گفته است و به هذا الاسناد عن محمد بن سنان و مشخص کرده است این روایت و قبلی هر دو محمد بن سنان است.
یا در باب فقهی میبینیم یک شخصی روایاتش بیشتر در معاملات است و از عبادات سؤال کمتر دارد و یا سوالاتش عبادی است و از معاملات سؤال کمتر دارد
برای تمییز مشترکات توجه به قرائن داخلی و خارجی مهم است. کنیه و نام راوی و قرائن تاریخی و روایات قبلی و بعدی در کتب مرجع و... همه میتوانند تأثیرگذار باشند.
قرائن خارجی:
دو مرحله دارد:
1. این متن روایت در کتب روایی دیگر جستجو شود. شاید در آن کتب نام راوی کامل نوشتهشده باشد. البته این قرائن ظنی هستند و ممکن است اجتهاد صاحب کتاب یا نساخ باشد.
محمد بن حمران النهدی و محمد بن حمران الشیبانی. محقق خویی می فرمایند اولی ثقه و دومی غیر ثقه است. ایشان می فرمایند سندی در فقیه واردشده است: