جلسه29
بسم الله الرحمن الرحیم
قواعد سهگانه ای که مطرح شد قواعد کلی ای بودند که بر اساس حساب و احتمالات بود. امروز مطالبی که برگرفته از واقعیات رجالی است را مطرح میکنیم.
گاهی برای توحید مختلفات به تمییز مشترکات نیز نیاز داریم. مثلاً می خواهیم بررسی کنیم آیا عبدالغفار بن قاسم با ابو مریم انصاری یکی است یا خیر؟ اول باید ببینیم ابو مریم انصاری یک نفر است یا دو نفر؟ اگر دو نفر است کدامیک با عبدالغفار بن قاسم یکی است؟ لذا دو طرف مختلفات اگر مشترک هستند باید اول تمییز مشترکات داده شود.
محقق خویی برای توحید مختلفات قواعدی را استخراج کرده است. این قواعد هرچند خود محقق خویی برخی را بهصورت قطعی بیان میکند لکن باید بدانیم این قواعد همه در حد قرینه هستند و هیچکدام صد درصدی نیست.
1. قاعده اول: مثلاً اگر نجاشی یک عنوان را ذکر کرده و شیخ عنوان دیگری را. ازآنجاکه فهرست شیخ و رجال نجاشی هر دو موضوع یکسان دارند و نام صاحب کتابها را بیان میکنند. لذا بعید است که دو نفر صاحب کتاب (با نام کتاب یکسان) وجود داشته باشد که یکی را شیخ متوجه شده است و نجاشی متوجه نشده است و دیگری را نجاشی متوجه شده است و شیخ متوجه نشده باشد. بنابراین باید این دو عنوان را یکی بدانیم. زیرا بعید است هر دو باهم اشتباه کرده باشند.
گاهی این قاعده تقویت میشود با کلمات شیخ محمد تقی شوشتری که می فرمایند نجاشی ناظر به شیخ در فهرست است و چگونه است که نجاشی کتاب شیخ را دیده است و آن عنوان را نیاورده است.
[بررسی این قاعده:] لکن ماقبلاً گفتیم فقط در باب الف کتاب نجاشی ناظر به شیخ است و در سایر ابواب ارتباطی بین این دو کتاب پیدا نمیشود. لذا این تقویت فقط در مورد باب الف قابلقبول است نه سایر ابواب کتاب. مثلاً علی بن الحکم الکوفی و علی بن الحکم بن الزبیر دو عنوان هستند که اولی را شیخ گفته است و دیگری را نجاشی بیان کرده است. محقق شوشتری میگوید نجاشی ناظر به شیخ است.
شیخ گفته است:
علي بن الحكم الكوفي
ثقة جليل القدر. له كتاب. أخبرنا جماعة عن محمد بن علي بن الحسين بن بابويه عن أبيه عن محمد بن احمد بن هشام عن محمد بن السندي عن علي بن الحكم. و رواه محمد بن علي عن أبيه و محمد بن الحسن عن سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد عن علي بن الحكم. و أخبرنا ابن أبي جيد عن ابن الوليد عن الصفار و احمد بن إدريس و الحميري و محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن علي بن الحكم.
نجاشی گفته است:
علي بن الحكم بن الزبير
النخعي أبو الحسن الضرير مولى له ابن عم يعرف بعلي بن جعفر بن الزبير روى عنه. له كتاب أخبرنا أبو عبد الله بن شاذان قال: حدثنا احمد بن محمد بن يحيى العطار قال: حدثنا سعد عن محمد بن إسماعيل و احمد بن أبي عبد الله عن علي بن الحكم بكتابه.
اگر واقعاً اینگونه بود که شیخ شوشتری گفته است چرا هرکدام خصوصیات مختصه ای را گفته است و به خصوصیات دیگری اشاره نکرده است؟ چرا نجاشی الکوفی را نگفته است؟ این مبعد اتحاد است. حداقل مبعد این است که نجاشی ناظر به شیخ بوده است.[1]
نکته دیگری که باید ضمیمه کنیم این است که این دو نفر ممکن است واقعاً دو نفر باشند ولی اختلاف نظر در این است که کدامیک صاحب کتاب است. شیخ یکی را صاحب کتاب میداند و نجاشی دیگری را صاحب کتاب میداند. البته این اختلاف بسیار کم است.
درمجموع اینکه شیخ یک عنوان گفته است و نجاشی عنوان دیگر را، قرینه بر اتحاد هست ولی دلیل قطعی نیست. برای حکم قطعی باید قرائن بیشتری به دست آوریم.
گاهی اوقات هر دو عنوان جهات مختصه دارند و گاهی فقط یک عنوان جهت مختصه دارد. اگر عنوانی که نجاشی مطرح کرده است کامل تر باشد طبیعی است و اگر عنوان نجاشی کوتاه تر باشد توجیه سخت تر است و بازگشتش به اختلاف نظر بین شیخ و نجاشی خواهد بود.
2. قاعده دوم: اگر شیخ در رجال یکی از دو عنوان را ذکر کرده باشد این دلیل اتحاد است.
[بررسی این قاعده:] این هم مبتنی بر یک استبعاد است. موضوع رجال شیخ اصحاب الائمه است و یک تتمه دارد به نام «من لم یرو عنهم». در فهرست ولی بنا بر ذکر مصنفین دارد و راوی بودن موضوعیت ندارد. در باب «من لم یرو عنهم» بنا بر استقصاء کامل نیست. فقط 510 عنوان دارد. در حالی که تعداد کامل بیش از 5000 تا است. خیلی از مشایخ خود شیخ طوسی در این باب نیامده اند. در بحث روات از ائمه هم کامل نیست. تنها باب اصحاب الصادق کتاب رجال شیخ حدوداً کامل است. پس موضوع اصلی رجال شیخ اصحاب ائمه است و اصلا قرار نیست عنوان تمام روات حدیث در این کتاب آمده باشد (حتی نام تمام اصحاب ائمه که حدیث دارند هم در این کتاب نیامده چرا که منابع شیخ محدود بوده)، لذا نمیتوان به اعتماد این باب نتیجه گیری کرد. اگر در رجال یکی آمده است و دیگری در فهرست یا نجاشی باشد.
3. قاعده سوم: اگر برقی یکی را عنوان کرده و شیخ یکی را عنوان کرده باشد. ما گفتیم شیخ از برقی اقتباس زیادی کرده است. اگر در برقی خصوصیتی باشد که در شیخ نیامده است سؤال میشود که چرا شیخ این خصوصیت را نگفته است؟
[بررسی این قاعده:] احتمال دارد برای این باشد که شیخ آن را قبول نداشته است و شاید به دلیل اینکه شیخ آنها را دو نفر میدانسته است.
4. من هنا یظهر: اگر یکی از دو اسم در کتب حدیث آمده باشد و دیگری در کتاب رجالی باشد. یعنی در کتب حدیثی اسمیباشد که در هیچ کتاب رجالی بعینه نیست و در کتب رجالی اسمیباشد که در کتب حدیثی بعینه نباشد. این هم مؤید این است که این دو نفر یکی هستند. البته اینکه در کتب رجالی عنوانی از یک راوی را بگویند که از عنوان در روایات استفاده نمیشود بعید به نظر میرسد لکن بهعنوان یک قرینه میتوان آن را مد نظر قرار داد.
یک نمونه از اتحاد راوی:
حسن بن زیاد. در اسناد زیادی آمده است. اول باید ببینیم آیا یک عنوان با این نام وجود دارد یا چند عنوان؟ سپس ببینیم آیا این عناوین به عناوین کمتر باز می گردند یا خیر؟ پس تمییز مشترکات باید بدهیم.
شیخ در اصحاب الباقر می فرمایند:
الحسن بن زياد الصيقل
أبو محمد كوفي (الكوفي).
در اصحاب الصادق می فرمایند:
الحسن بن زياد الضبي
مولاهم الكوفي.
الحسن بن زياد الصيقل
الكوفي.
معلوم میشود شیخ این دو عنوان را دو نفر میدانسته است. زیرا پشت سر هم آورده است.
در ادامه می فرمایند:
الحسن بن زياد العطار
الحسن بن زياد الصيقل
يكنى أبا الوليد مولى كوفي.
تا اینجا سه عنوان از رجال شیخ استفاده شد:
1. حسن بن زیاد صیقل
2. حسن بن زیاد عطار
3. حسن بن زیاد ضبی
بقیه ظاهراً تکرار هستند.
به سراغ رجال برقی میرویم. در آنجا آمده است:
• حسن بن زياد العطار كوفي.
• حسن بن رباط الصيقل و كنيته أبو الوليد مولى كوفي.
ظاهراً «رباط» تصحیف «زیاد» است زیرا عبارت هم مثل عبارت شیخ است و رجال شیخ هم ارتباط زیادی با رجال برقی دارد و این مورد هم از مواردی است که ترتیب شیخ مثل برقی است. معلوم است از آن گرفته است.
به سراغ فهرست شیخ میرویم. دو نفر حسن نام دارد که مرتبط شاید باشند.
الحسن العطار.
له أصل. رويناه بالإسناد الأول عن ابن أبي عمير عن الحسن العطار.
این یک نفر است که از مشایخ ابن ابی عمیر است. یک عنوان دیگر الحسن بن زیاد است:
الحسن بن زياد.
له كتاب. رويناه بالإسناد عن حميد عن إبراهيم بن سليمان بن حيان عنه.
یکراه این است که اینها را دو نفر بدانیم و حسن بن زیاد را همان صیقل بدانیم و حسن العطار را همان حسن بن زیاد العطار بدانیم. تا اینجا عبارات شیخ اجمال داشتند و نمیتوانیم حکم قطعی بدهیم. به سراغ رجال نجاشی میرویم:
الحسن بن زياد العطار
مولى بني ضبة كوفي ثقة روى عن أبي عبد الله علیهالسلام و قيل الحسن بن زياد الطائي. له كتاب أخبرنا إجازة الحسين بن عبیدالله قال: حدثنا [الحسن] ابن حمزة قال: حدثنا ابن بطة عن الصفار قال حدثنا احمد بن محمد بن عيسى قال: حدثنا محمد بن أبي عمير عن الحسن بن زياد العطار بكتابه.
در عبارت نجاشی حسن بن زیاد عطار را بنی ضبه یعنی ضبی میداند و مشخص میکند این دو عنوان یک نفر هستند. طریقی که ذکر میکند او از مشایخ ابن ابی عمیر است. از عبارت نجاشی فهمیده میشود یک صاحب کتاب داریم که راوی کتاب او ابن ابی عمیر است.
حسن بن زیاد مطلقی که در فهرست شیخ بوده است همان عطار است نه صیقل. تا اینجا احتمال قوی دو عنوان است. یکی حسن بن زیاد ضبی عطار طائی و یکی حسن بن زیاد صیقل. عطار کتاب دارد ولی صیقل معلوم نیست صاحب کتاب باشد.
به مشیخه فقیه مراجعه میکنیم. فقط صیقل در مشیخه آمده است:
و ما كان فيه عن الحسن بن زياد فقد رويته عن محمّد بن موسى بن المتوكّل- رضي اللّه عنه- عن عليّ بن الحسين السعدآباديّ، عن احمد بن أبي عبد اللّه البرقيّ عن أبيه، عن يونس بن عبد الرّحمن، عن الحسن بن زياد الصيقل، و هو كوفيّ مولى و كنيته أبو الوليد
او شیخ یونس بن عبدالرحمن بوده است. که با ابن ابی عمیر هم عصر است.
[استدلال به اطلاق در نقل]
تنها یک قرینه بر اتحاد این دو عنوان وجود دارد. آن اینکه ابان بن عثمان از حسن بن زیاد صیقل روایت نقل میکند. از حسن بن زیاد العطار هم روایت نقل میکند با عنوان عطار یا طائی. مواردی هم هست که از حسن بن زیاد مطلق روایت نقل میکند. اگر این دو نفر یکی باشند این اطلاق اشکالی ندارد. اما اگر دو نفر باشند یک راوی که از هر دو هم نقل میکند نباید در مواردی بهصورت مطلق بیان کند. شبیه این استدلال را در مورد یونس بن عبدالرحمن هم میتوان گفت. او از هر دو نقل میکند و بهصورت مطلق هم ذکر میکند.
شبیه این استدلال را در تمییز مشترکات هم بیان میکنیم.
ما 4 تا محمد بن قیس داریم که نجاشی آنها را ذکر کرده است و سه تای آنها اسدی هستند و یکی بجلی. برخی گفتهاند هرگاه عاصم بن حمید از محمد بن قیس نقل کند مراد از آن محمد بن قیس بجلی است. وجه استدلال این است که .... [وجه استدلال این است که نجاشی گفته عاصم بن حمید از محمد بن قیس بجلی نقل میکند]
صاحب قاموس اعتراض کرده است که قبول داریم که نجاشی گفته عاصم بن حمید از محمد بن قیس بجلی نقل میکند. اما این کمکی نمیکند. شما باید اثبات کنید که عاصم بن حمید فقط از محمد بن قیس بجلی نقل میکند و از اسدی نقل نمیکند. لکن عبارت نجاشی حصر را نمی فهماند.
برخی پاسخ دادهاند که: ما عاصم بن حمید را دیدیم که از بجلی نقل میکند. اما از دیگران را نمیدانیم روایت میکند یا خیر. اما میدانیم گاهی از محمد بن قیس بهصورت مطلق روایت میکند. اگر یک نفر دیگر بنام محمد بن قیس هم وجود داشته باشد که از او روایت کند نباید بهصورت مطلق بیان کند. پس یا فقط از بجلی نقل میکند یا اگر از دیگری هم نقل میکند لکن در صورت اطلاق به یکی منصرف است.
[نقد استدلال به اطلاق در نقل برای توحید مختلفات]
این حرف[2] یک اشکال مشترک دارد و آن اینکه منشاء این مطلق گذاشتن ها را فقط اتکاء به حصر در نقل بدانیم در حالی که احتمال دارد به اتکاء شهرت یکی باشد یا اینکه به اتکاء سند سابق باشد که این هم بسیار شایع بوده است و در طول زمان و نقل ها این قرائن از میان رفته است. لذا ممکن است از هر دو روایت داشته است و در موارد اطلاق قرائنی در میان بوده است که مشخص میکرده است منظور کدام است ولی در طول زمان این قرائن از بین رفته است.
[دفاع و تقویت استدلال به اطلاق در نقل در تمییز مشترکات]
لکن میتوان پاسخی داد که در تمییز مشترکات بدرد میخورد ولی در توحید مختلفات بدرد نمیخورد. میتوان گفت فرض کنید از هر دو روایت داشته است. چطور است که همه روایاتی که تصریح به نام اسدی شده است همه از بین رفته اند و نقل نشده است و فقط موارد اطلاق و موارد تصریح به بجلی نقل شده است. یا اصلاً از اسدی نقل نشده است و یا اینکه آن قدر کم بوده است که در طول زمان از بین رفته اند. لذا در صورت اطلاق ظن قوی ایجاد میشود که بجلی مراد بوده است. لکن در توحید مختلفات دو نفر داریم حسن بن زیاد عطار و حسن بن زیاد صیقل. برخی موارد هم مطلق هستند. میتوانیم بگوییم موارد مطلق محفوف به قرینه ای بودند که از میان رفته است ولی راهی برای متحد کردن این دو عنوان وجود ندارد. بعلاوه اینکه ممکن است از هر دو روایت کرده باشد ولی در صورت اطلاق به مشهور تر منصرف است. این دلیل بر این است که در صورت اطلاق یک نفر مراد است نه اینکه این دو نفر یکی هستند.
لذا در توحید مختلفات باید این روش را کنار بگذاریم که «مواردی که مطلق وجود دارد باید بگوییم یک نفر هستند.»
مضافاً به اینکه حسن بن زیاد صیقل و عطار در مواردی است که از رجال ابن عقده گرفتهشده است. یعنی ابن عقده هم این دو نفر را یکی نمیدانسته است.
1. عبدالله بن احمد النهیکی و عبیدالله بن احمد النهیک را محقق خویی یکی میداند. بررسی کنید آیا یکی هستند یا خیر؟
2. احمد بن العلی الاصفهانی و احمد بن العلویه بن الاصفهانی آیا یکی هستند یا خیر؟
3. عمار بن مروان الکلبی و عمار بن مروان الیشکری آیا یکی هستند یا خیر؟
نکتهای در مورد توحید مختلفات باید تاکید شود و آن اینکه مثلاً بحث میکنیم عبیدالله بن احمد النهیک که در نجاشی آمده است و عبدالله بن احمد النهیکی که در فهرست شیخ آمده است آیا یکی هستند یا خیر، علاوه براینکه باید اسنادی که این دو نفر در آن واقعشدهاند را بررسی کنیم، باید اسنادی که عبیدالله بن احمد مطلق و عبدالله بن احمد مطلق آمده اند را هم بررسی کنیم. احیانا در آن روایات قرینه ای وجود دارد که مسئله را برای ما مشخص میکنند.
روایتی است از موسی بن قاسم عن علی که بحث بود مراد از این علی کیست؟ در روایت دیگر موسی بن قاسم عن محمد است. این محمد کیست؟ در آنجا باید روایات علی مطلق و محمد مطلق را هم بررسی کینم.
باید ببینیم وقتی موسی بن قاسم از علی بهصورت مطلق نقل کند باید ببینیم علی کیست؟ ولو از علی بن جعفر زیاد نقل میکند ولی از او تعبیر به علی بهتنهایی نمیکند.
ما علاوه بر این دو عنوان عناوین فرعی دیگر را هم باید بررسی کنیم. عناوینی که ممکن است با این دو عنوان متحد باشند. مثلاً عبیدالله بن احمد النهیک و عبدالله بن احمد النهیک داریم. چند عنوان دیگر هم داریم به نام عبیدالله بن احمد الدهقان و عبدالله بن احمد الدهقان. آیا اینها همه یک نفر هستند؟ اگر اینها را با یکی از طرفین بحث متحد کردیم اسناد جدیدی به دست میآید که ممکن است محاسبات ما را تغییر دهد.
در کافی آمده است:
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ احمد عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادِ بْنِ عِيسَى بَيَّاعِ السَّابِرِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا اسْتَقْبَلَ الصَّبِيُّ الْقَابِلَةَ بِوَجْهِهِ حَرُمَتْ عَلَيْهِ وَ حَرُمَ عَلَيْهِ وَلَدُهَا.
این محمد بن زیاد بن عیسی بیاع السابری همان ابن ابی عمیر است که علی بن حسن الطاطری از او به محمد بن زیاد تعبیر میکند. در روضه کافی آمده است:
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عبیدالله بْنِ احمد الدِّهْقَانِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادِ بْنِ عِيسَى بَيَّاعِ السَّابِرِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ حَدَّثَنِي فُضَيْل
در روایت دیگر آمده است:
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ عبیدالله بْنِ احمد الدِّهْقَانِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ بَيَّاعِ السَّابِرِيِّ عَنْ أَبَانٍ عَنْ صَبَّاحِ بْنِ سَيَابَةَ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَال
ظاهر این است که این عبیدالله بن احمد الدهقان همان ابن نهیک است زیرا از طاطری نقل میکند و حمید هم از او نقل میکند.
این عبیدالله یک برادر دارد به نام عبدالرحمن که نجاشی به نام او در ترجمه عبیدالله اشارهکرده است. خود او را هم جداگانه ترجمه کرده است:
عبد الرحمن بن احمد بن نهيك السمري
الملقب دحمان. كوفي الأصل لم يكن في الحديث بذاك يعرف منه و ينكر. ذكر ذلك احمد بن علي السيرافي. له كتاب نوادر أخبرنا الحسين بن عبیدالله قال: حدثنا احمد بن جعفر عن حميد عنه به.
لقب برادر او دَحَمان یا دِحمان بوده است. ظاهراً این دحمان همان دهقان است و احتمالاً دهقان لقب خانوادگی ایشان بوده است.
بعد از اینکه عبیدالله بن احمد الدهقان با ابن نهیک یکی شد، میگوییم این نهیک از علی بن حسن طاطاری زیاد نقل میکند. و طاطری بین او و ابن ابی عمیر واسطه است و او از ابن ابی عمیر بدون واسطه هم نقل میکند و این اشکالی ندارد که یک شخص باواسطه و بدون واسطه از دیگری نقل کند.
آیا ابن نهیک از ابن ابی عمیر اجازه عام روایت داشته است؟ اگر داشته است آیا در مواردی که طاطری واسطه است او ترجیح داده که از طریقی غیر از اجازه خود و بواسطه قرائت یا شنیدن از طریق طاطری نقل کند؟ یا اینکه برخی روایات ابن ابی عمیر را از خود او نشنیده است. کتب ابن ابی عمیر گم میشود و در باران و... از بین میروند. خود ابن ابی عمیر از کسانی که از او روایت کرده بودند مراجعه میکرد و روایات خود را می شنید. شاید این روایات بعد از واقعه گم شدن کتب او بوده است.
[خب تا اینجا عبیدالله بن احمد نهیکی و عبیدالله بن احمد دهقان یکی شدند که از ابن ابی عمیر باواسطه و بدون واسطه نقل میکند. حالا باید ببینیم این عبیدالله بن احمد با عبدالله بن احمد یکی است یا خیر]
عبدالله بن احمد النهیکی یا تصحیف عبیدالله است یا اینکه به هر دو نام معروف بوده است.
یک عبدالله بن محمد النهیکی هم داریم که یک طبقه جلوتر از عبیدالله بن احمد النهیکی است و وجهی ندارد این دو نفر را یکی بدانیم.
شیخ در فهرست میگوید:
عبد الله بن احمد النهيكي.
له كتاب. أخبرنا جماعة عن أبي المفضل عن ابن بطة عن احمد بن أبي عبد الله عن عبد الله بن احمد.
نجاشی میگوید:
عبد الله بن محمد النهيكي
ثقة قليل الحديث جمعت نوادره كتابا أخبرنا عدة من أصحابنا عن الحسن بن حمزة عن احمد بن عبد الله عن احمد بن أبي عبد الله عنه بكتابه.
عبیدالله بن احمد بن نهيك أبو العباس النخعي
الشيخ الصدوق ثقة و آل نهيك بالكوفة بيت من أصحابنا منهم عبد الله بن محمد و عبد الرحمن السمريان و غيرهما. له كتاب النوادر. أخبرنا القاضي أبو الحسين محمد بن عثمان بن الحسن قال: اشتملت إجازة أبي القاسم جعفر بن محمد بن إبراهيم الموسوي و أراناها على سائر ما رواه عبیدالله بن احمد بن نهيك و قال: كان بالكوفة و خرج إلى مكة و قال حميد بن زياد في فهرسته: سمعت من عبیدالله كتاب المناسك و كتاب الحج و كتاب فضائل الحج و كتاب الثلاث و الأربع و كتاب المثالب. و لا أدري قرأها حميد عليه و هي مصنفاته أو هي لغيره.
دلیل اینکه اینها در دو طبقه هستند و عبدالله بن محمد یک طبقه جلو تر از عبد الله بن احمد است این است که حمید بن زیاد نزد عبدالله بن احمد درس خوانده و احمد بن محمد خالد برقی که استاد حمید است راوی کتب عبدالله بن محمد است و این بیانگر این است که عبدالله بن محمد یک طبقه جلوتر از عبدالله بن احمد است و این اختلاف طبقه در نقل از روی کتاب در میآیند و نه از نقل شفاهی چرا که در نقل های شفاهی نقل از معاصر بسیار زیاد است. روایات معروفی است که سعد بن عبدالله با امام عسکری ملاقات کرده است. بحث است که آیا این روایت صحیح است یا خیر؟ نجاشی میگوید:
لقي مولانا أبا محمد علیهالسلام. و رأيت بعض أصحابنا يضعفون لقائه لأبي محمد [علیهالسلام] و يقولون هذه حكاية موضوعة عليه و الله أعلم
پیداست از همان زمان اختلاف در صحت این روایت بوده است. صدوق این روایت را در کتب خود آورده است. در یک کتاب با 5 واسطه این روایت را نقل کرده است. صاحب قاموس میگوید این روایت مشهور است ولی مجعول. یکی از استدلال ها این است که سعد بن عبدالله از مشایخ پدر صدوق است و با یک واسطه باید باشد نه 5 واسطه.
در پاسخ میگوییم گاهی از کتاب روایت میشود که در این حال نمیتواند 5 واسطه داشته باشد ولی اگر روایت شفاهی است بعید نیست 5 واسطه هم بخورد. خود صدوق متوجه نمیشد که کلام استاد پدرش را با 5 واسطه نقل نکند؟! معلوم میشود واقعاً 5 واسطه بوده است و نقل شفاهی بوده است. داستانی بودن روایت هم مؤید این احتمال است.
نتیجه اینکه دو نفر هستند به نام عبیدالله بن احمد النهیکی که همان دهقان است و نفر دوم عبیدالله بن محمد النهیک است که یک طبقه جلوتر است. عبارت فهرست شیخ را باید به یکی از دو عبارت کتاب نجاشی ارجاع دهیم.[3]