جلسه26
بسم الله الرحمن الرحیم
سند از دو زاویه قابل بررسی است:
1. سند بهعنوان موضوع علم رجال. یعنی آنچه علم رجال در حول آن بحث میکند.
2. سند بهعنوان منبع و مصدر علم رجال.
اگر سند را بهعنوان موضوع علم رجال معرفی کنیم ازآنجاکه رجال کمک کار فقه و حدیث و... است بیشتر کتاب وسائل موردتوجه است زیرا فقه از وسائل الشیعه استفاده میکند و رجال به وسائل الشیعه باید بپردازد ولی ضرورتی ندارد به سراغ مثلاً بحار الانوار برویم.
اما اگر سند را بهعنوان منبع علم رجال ملاحظه کنیم باید به منابع دست اول حدیثی مراجعه کنیم. مثل کتب صدوق و مفید و کلینی و... . البته هیچ کتابی از کتب حدیثی موجود زحمت تام برای تصحیح نسخههای آن کشیده نشده است و بسیار جای کار دارد.
ما اینجا سند را بهعنوان مصدر علم رجال ملاحظه میکنیم. ما کتب رجال را بهعنوان مصدر علم رجال می شناسیم و از طرف دیگر سند هم مصدر علم رجال است. ولی بین این دو تفاوت عمده ای است. کتب رجالی به قصد شناخت رجال تألیف شدهاند ولی کتب حدیثی غرض اصلی آنها انتقال حدیث است و در حاشیه این غرض فوائد رجالی بسیاری هم میتوان از آن به دست آورد. مثل اینکه خانهای که ساخته میشود سایه ای هم دارد که مقصود سازنده نیست ولی در جای خود استفاده دارد. سند در کتب حدیثی هم همین استفاده را دارد.
گاهی اوقات در ضمن سند یک توثیق یا تضعیف ضمنی وجود دارد هرچند بسیار اندک است.
نکته دیگر اینکه مراد از سند خصوص راوی نیست بلکه تمام تعابیری که در روایت وجود دارد که جزء متن حدیث نیست. مثلاً اسم راوی یا القاب و کنیهاش که از تعابیر فهمیده میشود و گاهی جملات متعرضه ای وجود دارد که استفاده رجالی دارد.
منظور از فواید رجالی اعم از خود رجال یا درایه یا اصول الرجال و ... است.
سابقاً گفتیم مباحث علم اصول الرجال در سه ناحیه مطرح میشود:
1. مصادر الرجال
2. معرفه الراوی
3. معرفه السند
ابتدا از معرفه السند شروع میکنیم. برای تشخیص خیلی از ابهامات (تحویل و تعلیق و اضمار و ارسال و...)، اسناد مشابه و طبقات مهمترین فایده را دارد.
- در مورد تحریفات واقع در اسناد مثلاً تحریف «واو» به «عن» یا برعکس یا کم و زیاد شدن نام راوی یا تصحیفات که نوعی تحریف هستند که توسط مستنسخ ایجاد میشود. خود اسناد تحریفشده یک منبع خوب است برای شناخت نحوه تحریف و بالتالی شناخت سند صحیح. مثلاً معمولاً علی ابن ابراهیم عن ابیه پشت سر هم هستند. اما در یک سند عن ابیه وجود ندارد که مستنسخ اشتباهاً عن ابیه هم اضافه کرده است.
گاهی نیز در سند نقیصه وجود دارد زیرا تعلیق هایی وجود داشته که متوجه نشدهاند و نقصی به سند وارد کردهاند. یا اینکه مثلاً پرش چشم از اسم اول به اسم دوم پیش میآید و ایجاد نقص میکند و عوامل دیگر که بعداً بیان میکنیم.
- مطالب مطرح در مورد راوی شناسی را به دو بخش میتوان تقسیم کرد:
1. شناخت شخص راوی که کیست؟
2. شناخت شخصیت راوی که ثقه یا عدم ثقه بودن اوست.
در شناخت شخص راوی تمییز مشترکات و توحید مختلفات کاربرد دارد. و طبقه راوی که در چه عصری زندگی میکرده است. تاریخ زندگی اکثر راویان مشخص نیست و از روی خود اسناد باید مشخصات زندگی ایشان را استخراج کرد.
در شناخت وثاقت و عدم وثاقت گاهی در سند روایت توضیحاتی در مورد خود راوی وجود دارد. گاهی بعد از ذکر نام راوی و گاهی بعد از اتمام روایت در مورد افراد خصوصیاتی ذکر میشود یا برخی القاب و عناوین مشعر به وثاقت یا عدم وثاقت راوی موجود است.
- برخی مبانی در استفاده مطالب رجالی (توثیق و تضعیف) از سند تأثیر دارد و در اصول الرجال باید تحقیق شوند و یکی از منابع تحقیق این مبانی خود اسناد است:
1. ترضیه و ترحم. آیا در توثیق موثر است؟ البته در تشخیص طبقه موثر است. رضی الله عنه یعنی آن شخص فوت کرده است و ایده الله یعنی زنده است.
2. اکثار روایت اجلاء
3. وقوع راوی در کتب معتبره
4. افتاء به مضمون روایت راوی
5. مستثنیات ابن ولید از مشایخ محمد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری، آیا استثنا نشده ها ثقه هستند؟
6. اصحاب الاجماع که سه مبنا در مورد آنها وجود دارد:
7. مبنای اول اینکه اگر سند تا آنها صحیح باشد باقی آن موردقبول است و نیاز به بررسی ندارد. این مبنا فایده حدیثی دارد ولی فایده رجالی ندارد.
8. اصحاب اجماع فقط خودشان معتبر هستند و قبل و بعدشان را تاثیری ندارد. این مبنا نه فایده رجالی دارد و نه فایده حدیثی.
9. اگر سند تا ایشان صحیح باشد افراد بعد از اصحاب اجماع توثیق خواهند شد. این مبنا هم فایده رجالی دارد و هم فایده حدیثی.
10. مشایخ الثقات (ابن ابی عمیر و صفار و بزنطی). شیخ طوسی در عده بحث میکند که در تعارض مرسل و مسند کدام مقدم هستند. ایشان می فرمایند این سه نفر مرسلاتشان در قوه مسندات دیگران است. باید مشایخ ایشان را بشناسیم تا بتوان در مورد این مبنا نظر داد. ابن ابی عمیر حدود 300 شیخ دارد و کمتر از یک سوم آنها صاحب کتاب بودهاند.
شناخت سند هم دو وجه دارد. گاهی سند خودش را می شناساند و گاهی موجب شناخت سند دیگری میشود و این قسم دوم خیلی مهم و کاربردی است.
در مورد سند فواید جنبی دیگری هم وجود دارد که به رجال بستگی دارد ولی شاید نتوان گفت داخل در علم رجال است:
1. مثلاً گاهی روایتی را از طریق پیدا کردن راوی پیدا میکنیم.
2. گاهی اسناد کتاب راهی برای شناخت خود کتاب است. شناخت مصادر کتاب و شیوه تألیف کتاب را میتوان از روی اسناد کتاب به دست آورد. مثلاً اینکه شیخ طوسی در فهرست به رجال ابن عقده اعتماد کرده است و رجال ابن عقده معتبر است لذا کتاب فهرست شیخ تا حدودی اعتبار پیدا میکند. یا باهمین روش ما به این نتیجه رسیدیم اختصاص مال شیخ مفید نیست یا تفسیر منسوب به علی ابن ابراهیم مال ایشان نیست.
3. گاهی از سند برای ارزش گذاری کتب رجالی استفاده میکنیم. مثلاً برای کشف اعتبار رجال نجاشی از سند استفاده شده است. مثلاً ما از سند یک مبانی عام استفاده میکنیم و بعد میبینیم نجاشی هم همین مبانی را ارائه میدهد لذا میگوییم نجاشی کتاب معتبری دارد.
4. گاهی اوقات اسم یک شخص در کتب مختلف رجالی آمده است ولی در کتب حدیثی موجود هیچ نامی از آنها نیست. بالعکس رواتی در کتب روایی وجود دارد که در کتب رجالی نامی از آنها نیست. مثل رواتی که در بصره و اهواز و مصر بودهاند. مثلاً اگر عیاشی کتب سنددارش موجود بود خیلی اطلاعات مفیدی به ما می داد. کتابی است به نام تعبیر الآیات از شاگردان محقق کرکی که از کتاب تفسیری ابن بابی یار؟ روایت نقل میکند. در حالی که در کتب حدیثی موجود هیچ نامی از ایشان موجود نیست حال آنکه معلوم است ایشان شخصیت معروفی بوده و روایت زیاد دارد. کتاب غیبت شیخ طوسی مجموعه ای از اطلاعات تاریخی است که بسیار خوب است. مصادر این کتاب دست ما نیست و لذا همین کتب یک منبع اطلاعاتی بسیار مفید است.
موسی بن قاسم در کافی بسیار کم روایت دارد. یا محمد بن علی بن محبوب اصلاً در کافی روایت ندارد حال آنکه در تهذیب روایات فراوان دارند و معلوم است از اجلاء بودهاند. لذا اسناد کتب حدیثی از منابع علم رجال است و میتوانند مبداء ارائه نظریات رجالی باشند.
اسناد با توجه به اینکه برای فایده رجالی نگاشته نشدهاند و از طرفی جزئی هستند دست یابی به این اسناد راحت نیست و نیاز به ترتیب و تنظیم دارد. لذا برخی کتب برای تنظیم اسناد تهیه شده است. قدیمیترین کتاب در این زمینه جامع الرواه اردبیلی است. البته مستوفاه نیست. راوی و مروی عنه را هم کامل نمیگوید. آدرس را هم دقیق ذکر نمیکند. لذا استفاده از آن کار مشکلی است. موفق ترین اثر چاپشده در این زمینه بدون تردید معجم رجال الحدیث است. آیتالله بروجردی هم کتابی به نام جامع احادیث شیعه دارد که اخیراً چاپشده است و خیلی از اسناد مشکل در این کتاب نیست و مستوفاه هم نیست. نزدیک یک سوم اسناد را ذکر نکرده است.
مراد از سند مشترک اعم از اسماء راوی و تعبیرات واسطه در این اسناد است. خیلی از تعبیرات واسطه را نمیتوان از این کتب (کتب تنظیم اسناد مانند جامع الرواه و معجم و...) استفاده کرد. مثلاً محقق خویی نوشته است محمد بن یحیی العطار از امام حسن عسکری نقل میکند. حال آنکه طبقه او به امام حسن عسکری نمیخورد. با مراجعه مشخص شده است که نامه نگاری صفار با امام حسن عسکری را روایت کرده است و واقعاً او راوی از امام حسن عسکری است ولی نه بهصورت حضوری بلکه بهصورت دیدن خط امام بعد از ایشان.
مثلاً تعبیر ابوالحسن الاول منظور کیست؟ امام کاظم منظور است ولی بعد از وفات امام کاظم صحیح است قید الاول را اضافه کنیم. البته در صورتی که خود راوی گفته باشد ابوالحسن الاول میتوان استظهار کرد که او در زمان امام رضا هم زنده بوده است و اگر تعبیر الاول را خود مثلاً کلینی اضافه کرده باشد جا برای این استظهار نیست.
برخی کتب عامی برای اسناد مشترک تهیه شده است. بهترین این کتب تهذیب الکلام است که با چاپ بسیار خوبی با تحقیق خوبی چاپشده است. البته متأسفانه همه مجلدات چاپنشده است و تا حرف عین چاپشده است. این کتاب صحاح سته را فهرست کرده است. این کتاب شبیه معجم الرجال طبقه را معرفی میکند ولی آدرس نمیدهد و از این جهت معجم الرجال کار خیلی بزرگ تر است. این کتاب منبع مهمی برای اطلاعات رجالی است. در حالی که اطلاعات کتب رجالی شیعی اطلاعات کم است. لذا باید به سراغ اسناد برویم لکن در اهل سنت اطلاعات کامل در کتب رجالی هست و اطلاعات جدیدی در اسناد پیدا نمیشود. ابن حجر این کتاب را خلاصه کردهاند به نام تهذیب التهذیب. این کتاب خلاصهتر و کامل تر است. حدود 9 جلد است و کار خوبی روی آن شده است. راویان شیعی که در کتب عامه واردشدهاند در این کتاب موجود هستند. ابن حجر کتاب دیگری دارد به نام لسان المیزآنکه با اینکه مشهور به اغلاط است اطلاعات خوبی در مورد راویان شیعی دارد. البته این کتاب بهعنوان کتاب ضعفاء معرفی میشود و شیعه گری هم در دید ایشان یک نقطه ضعف است. لذا بسیاری از شیعیان در این کتاب ترجمه شدهاند.
مرحوم آیتالله بروجردی به تبع عامه روات را طبقه بندی کردهاند. در مورد سنی ها طبقه بندی بسیار مرسوم است. خیلی از اشخاص خود را مبداء قرار میدهند و رو به عقب طبقه بندی میکنند که کار صحیح نیست و صحیح این است که پیغمبر مبداء باشد تا طبقات همه یکسان باشد و طبقه مثلاً دهم در لسان همه به یک معنا باشد.
آیتالله بروجردی از پیامبر تا زمان خود را سی و اندی طبقه کرده است.
ما یک سری طبقه بندی داریم و این غیر از طبقه بندی است که در علم نسب است. فاصله زمانی طبقات در علم نسب در هر قرن حدوداً 3 طبقه است ولی در علم رجال گاهی در یک قرن دو طبقه وجود دارد. زیرا گاهی فاصله سن استاد و شاگرد معمول است که 50 – 60 سال فاصله سنی داشته باشند ولی فاصله سنی پدر و پسر معمولاً این قدر نیست. طبق محاسبات ریاضی باید سادات امروز تا پیامبر نزدیک 40 طبقه نسب شناسی داشته باشند. طبقات رجال فاصله شان بیشتر از طبقات انساب است. شخصی از بچگی روایت شنیده است و در بزرگ سالی روایت کرده است.
کلینی گاهی از امام کاظم با سه واسطه نقل میکند. چندین روایت با این اسناد سه طبقه ای وجود دارد. فاصله سنی کلینی با امام کاظم حدود 140-150 سال است که طبیعتاً باید 4 طبقه در وسط باشد. حال آنکه با سه واسطه رسیده است.
در طبقات آیتالله بروجردی شیخ طوسی طبقه 12 است. سؤال: محور تشخیص طبقات چیست؟ ولادت و وفات روات معمولاً مشخص نیست. حتی کلینی و صدوق ولادتشان معلوم نیست و حال آنکه تاریخ ولادت در تشخیص طبقه خیلی مهم است. و این طبقات معمولاً حدسی و بر مبنای راوی و مروی عنه است. تشخیص طبقات اجتهادی محض است.
اگر بطور تقریبی هر 30 سال را یک طبقه حساب کنیم، آیا هر 30 سال یک نسل متولد میشود یا روزانه تولد وجود دارد؟ ما قاعدتاً سال اول را طبقه اول میدانیم و سال 30 را طبقه دوم. سال دهم را هم طبقه اول حساب میکنیم. اما سال 25 را طبقه اول بدانیم یا طبقه دوم؟ سال 25 را طبقه اول می گیریم و 35 را طبقه دوم. حال آنکه فاصله این دو 10 سال است و کمتر از فاصله سال اول و 25 است که در یک طبقه بودهاند. از طرف دیگر برخی روات عمر طولانی داشتهاند. در یک طبقه متولد شدهاند ولی با افراد همان طبقه وفات نکردهاند بلکه با افراد طبقه بعد وفات کردهاند. یا عمرشان کم بوده و با طبقه قبل وفات کردهاند. یعنی ولادت را ملاک بدانیم یک دردسر است و وفات را ملاک بدانیم دردسر دیگری است.
خیلی از روات هستند که هم از استادش روایت میکند هم از استاد استادش و هم از استاد استاد استادش. ابن قولویه شاگر کلینی است. کلینی شاگر محمد بن حسن الصفار است و او از حسین بن محمد بن عامر روایت میکند. حسین بن محمد شیخ صفار هست. شیخ کلینی هم هست و شیخ ابن قولویه هم هست. در طبقات آقای بروجردی استاد و شاگرد را در یک طبقه قرار دادهاند و برای جبران این مسئله اصطلاح کبار و صغار طبقه را وضع کردهاند. لکن اگر این راه را رفتیم باید کبار کبار یا صغار صغار را هم اضافه کنیم. کسی که مدرک چند طبقه است ناچار باید در یک طبقه قرار دهند. معمولاً او را در طبقه آخر قرار میدهند. همین باعث میشود ما فکر کنیم روایات ارسال دارند.
این طبقه بندی زمانی است. از لحاظ مکانی هم باید طبقات داشته باشیم. ممکن است دو نفر در یک زمان باشند ولی در یک مکان نباشند و همین هم میتواند موجب ارسال شود.
به دلیل این مشکلات ما بجای طبقات از اصطلاح راوی و مروی عنه استفاده میکنیم. این روش جمیع فواید طبقات را دارد و مضرات آن را ندارد. البته در این روش کثرت روایت ملاک است و یکی دو روایت نمیتواند تعیین کننده باشد. روایات اندک باید با موارد کثیر مقیاس گذاری شود. این بحثی است که در آینده بحث خواهیم کرد.
ابن قولویه گاهی مستقیم از حسین بن محمد الاشعری بدون واسطه نقل میکند و گاهی باواسطه کلینی و صفار از او نقل میکند. باید از کثرات روایات و قرائن جانبی ارسال و عدم ارسال را تشخیص دهیم.
در این روش ما برای خود شاخص هایی قرار میدهیم. مثلاً احمد بن محمد بن عیسی را شاخص میکنیم و میگوییم علی ابن ابراهیم کمی از او متاخر است و حسین بن سعید کمی متقدم بر اوست. طبق طبقات این سه نفر در یک طبقه هستند ولی ما اینها را سه بخش میدانیم. یعنی ما بخش ها را دو سه برابر طبقات میدانیم. ما به دنبال طبقه بهاصطلاح مرحوم بروجردی نمی گردیم ولی باوجود قرائن و راوی و مروی عنه ارسال یا عدم ارسال را استظهار میکنیم. این روش ما کار سخت تر ولی دقیق تری است و اشکالات را پاسخ میتواند بدهد.