جلسه24
بسم الله الرحمن الرحیم
- گفتیم در اسناد من لایحضره الفقیه شیوههای مختلفی که در اول اسناد وجود دارد، مشیخه شامل کدام تعبیرات میشود. با مقایسه کتاب و مشیخه همه تعبیرات را شامل میشود. ما برای کتب مصداقی پیدا نکرده بودیم که با بررسی بیشتر دیدیم کتابت محمد بن حسن الصفار در مشیخه وجود دارد. باوجود اینکه خط امام در نزد صدوق بوده است و صدوق گفته است: وَ هَذَا التَّوْقِيعُ فِي جُمْلَةِ تَوْقِيعَاتِهِ عِنْدِي بِخَطِّهِ ع فِي صَحِيفَةٍ. با این وجود طریق خود را به صفار بیان میکند. توقیع به نامه ای میگویند که به خط امام باشد.
- بحث دیگری که باقیمانده بود بحث کلی است در مورد تعابیری که در اسناد بکار رفته است. در مورد إسناد گاهی راوی میگوید «سمعت» یا میگوید «اخبرنی» یا «حدثنی» و... این تعبیرات صریح است در اینکه راوی مستقیماً از شیخ خود یا امام شنیده است. اما آیا همه تعابیر اینگونه هستند؟ خیر. گاهی میگوید «روی زراره عن ابیعبدالله». این تعبیر صریح در این نیست که زراره مستقیماً از امام نقل میکند. البته با توجه به قرائن مقامیه که مثلاً در مقام بیان سند کامل است باعث میشود بگوییم ظاهر در این است که مستقیماً از امام نقل میکند ولی صریح نیست. تعبیر «روی عن» با تعبیر «عن» هیچ فرقی ندارد هرچند شیخ شوشتری در قاموس بین این دو فرقی را بیان کرده است که به نظر ما ناتمام است. قسم سوم تعابیری هستند که حتی ظاهر در نقل مباشری نیست. مثل: «عن زراره قال قال الامام ع» یا «فی نوادر محمد بن ابی عمیر انّ الصادق ع قال...» یا «عن زراره قال سُئِلَ ابوعبدالله» این تعبیر شاید ظاهر در این است که زراره مستقیماً در مجلس حضور نداشته است. البته زراره قاطعاً میگوید امام اینگونه گفته است و این برای ما اطمینان بخش است. لکن اگر خود زراره در مجلس حاضر می بود می گفت «سئل ابوعبدالله و انا حاضر...» یا «فی روایه سکونی قال قال علی ع» برخی گفتهاند قال اول به امام صادق اسناد داده میشود زیرا سکونی فقط از امام صادق نقل میکند. اما این صحیح نیست. هر چند از امام صادق قاعدتا نقل کرده است ولی این عبارت نمیخواهد بگوید از امام صادق شنیدم بلکه مرفوعه است. سکونی سنی است و هرچه در اسناد شیعه قرار گرفته است فقط از خود امام صادق نقل میکند.
- سه تعبیر وجود دارد که باید بررسی شود که آیا ظهور در نقل مستقیم دارد یا خیر؟
1. «عن زراره عن محمد بن مسلم قال قال ابو عبدالله»
2. «عن زراره قال سال محمد بن مسلم اباعبدالله و انا عنده» این تعبیر صریح در نقل مستقیم است و محمد بن مسلم در حقیقت در سند نیست و ضعف او احیانا مضر نخواهد بود.
3. «عن زراره قال سال محمد بن مسلم اباعبدالله» این جمله میتواند زراره در مجلس باشد و میتواند هم نباشد. در هر دو صورت این تعبیر صادق است. البته زراره بهصورت جازم نقل میکند و شهادت زراره معتبر است. چیزی شبیه مرسلات صدوق است اگر بگوید قال الامام علیهالسلام.
قسم اول مشخص است که محمد بن مسلم در سند است و باید بررسی شود. قسم دوم مشخص است محمد بن مسلم در این سند وجود ندارد. اما قسم سوم ممکن است زراره در مجلس نبوده است و ناقل برای زراره هم محمد بن مسلم نباشد بلکه شخص دیگری که مورد اعتماد زراره بوده در مجلس بوده است و برای او نقل کرده است. به عبارت دیگر سائل مهم نیست بلکه ناقل مهم است. در معجم الرجال این تعبیر را از روایات زراره از امام صادق ذکر کرده است و محمد بن مسلم را حساب نکرده است. البته به صرف این تعبیر نمیتواند طبقه راوی را مشخص کند. زیرا مثلاً ابن ابی عمیر هم در تفصیل طبقات روایت آقای خویی از امام صادق نقل میکند که تعابیر روایاتش از همین قبیل است حال آنکه ایشان در طبقه امام صادق نبوده است.
شیخ صدوق اگر تعبیر کند «سال محمد بن مسلم اباعبدالله ع» مفهومش چیست؟ شیخ با توجه به اینکه بنا در اختصار دارد هر سه صورت را به همین تعبیر بیان میکند. یعنی چه محمد بن مسلم ناقل باشد و چه زراره از محمد بن مسلم شنیده باشد و نقل کند و چه زراره از غیر محمد بن مسلم شنیده باشد و نقل کرده باشد. در هر سه صورت همین تعبیر را میکند. لذا این تعبیر در قوه این است که صدوق فرموده باشد قال الصادق ع. در برخی موارد احتمال زیاد این است که خود شخصی که نامبرده شده است ناقل نیست. مثلاً اگر بگوید سال سلمان الفارسی علیاً این ظاهراً ناقل کس دیگری مثلاً امام صادق بوده است زیرا طریقی برای سلمان ذکر نشده است و ظاهراً روایت از طریق دیگران نقل شده است. یا مثلاً سندی بن شاهک یا ابن ابی العوجاء در اول سند است. این افراد که از زنادقه و مخالفین اهلبیت بودهاند و بهعنوان راوی شناخته نمی شوند. بسیاری از روایات فقیه را در کتب دیگر پیداکردیم که مشخص شد نام کسی که اول سند است در وسط سند بوده است یا اصلاً راوی نبوده بلکه سائل بوده است. مثلاً
1080- وَ قَالَ أَبُو حَبِيبٍ نَاجِيَةُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِي رَحًى أَطْحَنُ فِيهَا السِّمْسِمَ فَأَقُومُ وَ أُصَلِّي وَ أَعْلَمُ أَنَّ الْغُلَامَ نَائِمٌ فَأَضْرِبُ الْحَائِطَ لِأُوقِظَهُ قَالَ نَعَمْ أَنْتَ فِي طَاعَةِ رَبِّكَ تَطْلُبُ رِزْقَكَ لَا بَأْسَ.
در مشیخه آمده است:
و ما كان فيه عن أبي حبيب ناجية فقد رويته عن أبي- رضي اللّه عنه- عن سعد بن عبد اللّه، عن معاوية بن حكيم، عن عبد اللّه بن المغيرة، عن مثنّى الحنّاط، عن أبي حبيب ناجية
در کافی آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى، عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ، عَنِ ابْنِ الْوَلِيدِ، قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام، فَسَأَلَهُ نَاجِيَةُ أَبُو حَبِيبٍ، فَقَالَ لَهُ: جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ، إِنَّ لِي رَحًى أَطْحَنُ فِيهَا، فَرُبَّمَا قُمْتُ فِي سَاعَةٍ مِنَ اللَّيْلِ، فَأَعْرِفُ مِنَ الرَّحى أَنَّ الْغُلَامَ قَدْ نَامَ، فَأَضْرِبُ الْحَائِطَ لِأُوقِظَهُ؟ قَالَ: «نَعَمْ، أَنْتَ فِي طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، تَطْلُبُ رِزْقَهُ».
مثنی الحناط همان ابن ولید است که در طریق کافی وجود دارد و هر دو سند یکی هستند. لذا این مثال خوبی برای بحث ما نیست!
ثمره این است که اگر ابی حبیب ناجیه توثیق نشده باشد که نشده است آیا مضر به سند هست یا خیر؟ ظاهر این سند مشیخه این است که ابی حبیب ناجیه را نمیتوان حذف کرد. البته در سند کافی ابی حبیب ناجیه جزء سند نیست ولی سند فقیه ظاهرش این است که خود ابی حبیب در سند است.
یکسری تعابیری در من لا یحضر وجود دارد که باید ببینیم آیا قابل حل هستند یا خیر؟
1. روی حسین بن مختار عن الصادق ع. این تعبیر ظاهرش این است که مستقیم از امام نقل میکند. لکن همین روایت در تهذیب وجود دارد و بین حسین بن مختار و امام «عن رجل» فاصله است.
فقیه: 670- وَ رَوَى الْحُسَيْنُ بْنُ الْمُخْتَارِ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنِّي مُؤَذِّنٌ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ غَيْمٍ لَمْ أَعْرِفِ الْوَقْتَ فَقَالَ إِذَا صَاحَ الدِّيكُ ثَلَاثَةَ أَصْوَاتٍ وِلَاءً فَقَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ.
تهذیب: 48- سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ رَجُلٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي رَجُلٌ مُؤَذِّنٌ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْغَيْمِ لَمْ أَعْرِفِ الْوَقْتَ قَالَ إِذَا صَاحَ الدِّيكُ ثَلَاثَةَ أَصْوَاتٍ وِلَاءً فَقَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ.
2. در فقیه آمده است:
1073- وَ رَوَى حَرِيزٌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ فِي صَلَاةِ الْفَرِيضَةِ- فَرَأَيْتَ غُلَاماً لَكَ قَدْ أَبَقَ أَوْ غَرِيماً لَكَ عَلَيْهِ مَالٌ أَوْ حَيَّةً تَتَخَوَّفُهَا عَلَى نَفْسِكَ فَاقْطَعِ الصَّلَاةَ وَ اتْبَعْ غُلَامَكَ أَوْ غَرِيمَكَ وَ اقْتُلِ الْحَيَّةَ.
در تهذیب آمده است:
217- مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ فِي صَلَاةِ الْفَرِيضَةِ فَرَأَيْتَ غُلَاماً لَكَ قَدْ أَبَقَ أَوْ غَرِيماً لَكَ عَلَيْهِ مَالٌ أَوْ حَيَّةً تَخَافُهَا عَلَى نَفْسِكَ فَاقْطَعِ الصَّلَاةَ وَ اتْبَعِ الْغُلَامَ أَوْ غَرِيماً لَكَ وَ اقْتُلِ الْحَيَّةَ.
در تهذیب بین حریز و امام «عمن اخبره» فاصله است.
3. در فقیه آمده است:
1592- وَ رَوَى ابْنُ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الْمَسْجِدِ إِذْ قَالَ قُمْ يَا فُلَانُ قُمْ يَا فُلَانُ قُمْ يَا فُلَانُ حَتَّى أَخْرَجَ خَمْسَةَ نَفَرٍ فَقَالَ اخْرُجُوا مِنْ مَسْجِدِنَا لَا تُصَلُّوا فِيهِ وَ أَنْتُمْ لَا تُزَكُّونَ.
ابن مسکان از اصحاب امام باقر نیست و مشخص است که بین او و امام فاصله است. لکن ظاهر تعبیر بدون این قرینه نقل مستقیم است.
در کافی آمده است:
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ يَرْفَعُهُ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الْمَسْجِدِ إِذْ قَالَ قُمْ يَا فُلَانُ قُمْ يَا فُلَانُ قُمْ يَا فُلَانُ حَتَّى أَخْرَجَ خَمْسَةَ نَفَرٍ فَقَالَ اخْرُجُوا مِنْ مَسْجِدِنَا لَا تُصَلُّوا فِيهِ وَ أَنْتُمْ لَا تُزَكُّونَ.
یعنی بین ابن مسکان و ابی جعفر «عن رجل» فاصله است.
4. در فقیه آمده است:
1620- وَ فِي رِوَايَةِ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الزَّكَاةِ يَبْعَثُ بِهَا الرَّجُلُ إِلَى بَلَدٍ غَيْرِ بَلَدِهِ فَقَالَ لَا بَأْسَ يَبْعَثُ بِالثُّلُثِ أَوِ الرُّبُعِ.
در تهذیب آمده است:
11- الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي الزَّكَاةِ يَبْعَثُ بِهَا الرَّجُلُ إِلَى بَلَدٍ غَيْرِ بَلَدِهِ فَقَالَ لَا بَأْسَ أَنْ يَبْعَثَ بِالثُّلُثِ أَوِ الرُّبُعِ.
یعنی یک «عن رجل» فاصله انداخته است.
5. در فقیه آمده است:
3320- رَوَى مَنْصُورُ بْنُ حَازِمٍ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع قَالَ إِذَا شَهِدَ لِطَالِبِ الْحَقِّ امْرَأَتَانِ وَ يَمِينَهُ فَهُوَ جَائِزٌ.
در استبصار آمده است:
38- مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ حَدَّثَنِي الثِّقَةُ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: إِذَا شَهِدَ لِطَالِبِ الْحَقِّ امْرَأَتَانِ وَ يَمِينَهُ فَهُوَ جَائِزٌ.
یعنی یک «حدثنی الثقه» فاصله انداخته است.
6. در فقیه آمده است:
3554 وَ- رَوَى فَضَالَةُ عَنْ أَبَانٍ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فِي الصَّبِيِّ إِذَا شَبَّ فَاخْتَارَ النَّصْرَانِيَّةَ وَ أَحَدُ أَبَوَيْهِ نَصْرَانِيٌّ أَوْ جَمِيعاً مُسْلِمَيْنِ قَالَ لَا يُتْرَكُ وَ لَكِنْ يُضْرَبُ عَلَى الْإِسْلَامِ.
در کافی آمده است:
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الصَّبِيِّ إِذَا شَبَّ فَاخْتَارَ النَّصْرَانِيَّةَ وَ أَحَدُ أَبَوَيْهِ نَصْرَانِيٌّ أَوْ مُسْلِمَيْنِ قَالَ لَا يُتْرَكُ وَ لَكِنْ يُضْرَبُ عَلَى الْإِسْلَامِ.
یعنی «بعض اصحابه» فاصله انداخته است.
مثالهایی از این قبیل باز هم وجود دارد که برای اختصار ذکر نمیکنیم.
احیاناً شیخ صدوق «روی عن فلان» را به معنای روایت مستقیم نمیگیرد. اگر مروی عنه شخص شناختهشده بوده است از آن شخص نقل میکرده است. اما اگر مروی عنه مشخص نبوده است به شخص قبلی نسبت داده است. لذا برای ما شک حاصل میشود که تعبیر «روی عن فلان» ممکن است ظاهر در نقل مستقیم نباشد. لذا باید به روایات مشابه مراجعه کنیم.
کتاب من لایحضر گاهی تعبیر میکند قال الصادق ع... و سپس تعبیر میکند و ساله فلانٌ. این در اصل ضمیر نبوده است و در روایت اصلی نام امام بوده است. لکن برخی روایات در اصل هم مضمر بوده است. مخصوصاً روایات سماعه اکثراً مضمر هستند و در مصادر دیگر هم ضمیر هستند. لذا روایات سماعه در فقیه را باید مضمره حساب کنیم نه مضمره ای که به اتکاء سند قبل مشخص است. البته انکار نمیکنیم که قرائن خارجیه دلالت بر امام بودن ضمیر میکند لکن این غیر از اعتماد به سند قبلی است.
- آیا کسی که در اول اسناد من لایحضر هست الزاماً صاحب کتاب هست؟ ما قرائنی آوردیم که برخی صاحب کتاب نیستند و این موارد هم کم نیستند. اکثر قرائن را هم محقق خویی در مقدمه معجم الرجال بیان کردهاند.
کسانی که در مشیخه واقعشدهاند الزاماً کسانی نیستند که در این کتاب روایات زیادی باشد. برخی افراد موجود در مشیخه اصلاً در کتاب روایت ندارند. مثل عبدالحمید الازدی، علی بن سالم کوفی، عمر بن ابی زیاد کوفی، نعمان الرازی و محمد بن فیض (دربرخی نسخه ها موجود نیست) این آمار را از معجم الرجال گرفته ایم. این موارد قاعدتا اشتباهی رخ داده است. 148 نفر هستند که صدوق فقط از ایشان یک روایت نقل میکند. 54 نفر هستند که صدوق از ایشان دو روایت نقل میکند. مجموع این افراد نزدیک 210 نفر هستد که بیش از دو روایت ندارند. لذا افراد مشیخه الزاما همه صاحب کتاب نیستند. مخصوصاً کتابهای معتمد و مشهور و معروف که مرجع هستند باشند. در غیر این موارد مواردی هم هست مثل زراره که نزدیک 100 روایت دارد که شیخ طریق به زراره ذکر میکند. اگر شیخ از کتاب زراره نقل میکند و این طریق به کتاب زراره است حرفی نیست. اما اگر کتاب زراره نیست و از کتب دیگران نقل میکند و تصادفاً سند همه احادیث یکسان از آب در آمده است، خیلی بعید به نظر میرسد که همه اسناد با اینکه از کتب مختلف اخذشدهاند یکسان باشد. ممکن است همه روایات را هم از کتاب یک نفر دیگر اخذ کرده باشد و این سند به او باشد. این هم خیلی بعید است که روایات زراره را از یک کتاب فقط بگیرد. خصوصاً که برخی روایات طرق مختلف دارند. لذا حدس قوی این است که از کتاب خود زراره اخذ شده باشد.
درجایی شیخ صدوق تعبیر میکند:
و ما كان فيه عن أبي حمزة الثماليّ فقد رويته عن أبي- رضي اللّه عنه- عن سعد بن عبد اللّه، عن إبراهيم بن هاشم، عن احمد بن محمّد بن أبي نصر البزنطيّ، عن محمّد بن الفضيل، عن أبي حمزة ثابت بن دينار الثماليّ. و دينار يكنّى أبا صفيّة و هو من حيّ من بني ثعل و نسب إلى ثمالة لأنّ داره كانت فيهم، و توفّي سنة خمسين و مائة و هو ثقة عدل قد لقي أربعة من الأئمّة: عليّ بن الحسين؛ و محمّد بن عليّ، و جعفر بن محمّد، و موسى بن جعفر علیهمالسلام، و طرقي إليه كثيرة و لكنّي اقتصرت على طريق واحد منها.
این تعبیر وقتی صحیح است که ابو حمزه ثمالی کتابی داشته باشد و طرق مختلفی به این کتاب داشته باشد. ولی از کتاب دیگری روایات او را بگیرد این تعبیر در این مورد بی معنا است.
لذا جمع بندی این است که مواردی که یکی دو روایت دارند احتمال دارد از کتاب دیگران گرفته باشد. مواردی که روایاتشان زیاد است احتمالاً از کتابشان گرفته باشد. در این افراد که صاحب کتاب هستند حتی طبق مبنایی که طریق به کتب را معتبر میدانند هم میتوانند طریق را در نظر نگیرند. زیرا کتب مشهوره را کسی طریق به کتاب را بررسی نمیکند. مرحوم آیتالله بروجردی که می فرمود طرق کتب فقیه را لازم نیست بررسی کنیم قدر متیقن همین افراد کثیر الروایه در فقیه هستند. هرچند ایشان بهصورت مطلق بیان میکردند.
افراد کثیر الروایت حدود 30-40 نفر هستند.