23
بسم الله الرحمن الرحیم
رابطه مشیخه فقیه با خود کتاب چیست؟ سوالی که معمولاً در بحثهای فقه طرح میشود این است که اگر در فقیه عبارت «روی زراره عن امام» باشد بصیغه معلوم، مشیخه در مورد آن قطعاً صادق است. اما اگر بصیغه مجهول باشد مشیخه در مورد این تعبیر معلوم نیست باشد یا خیر. لذا به قدر متیقن اکتفا میکنیم. به یک سری قواعد اصولی برای این مطلب هم استناد میکند.
تعبیراتی که در کتاب فقیه است آیا فقط منحصر به «روی» و «روی عنه» است یا دایره بحث گسترده تر است؟ باید تعابیر کتاب فقیه را بررسی کنیم:
برخی روایات فقیه نام راوی در آنها برده میشود و برخی از روایات نام راوی برده نمیشود. آن روایاتی که نام راوی برده میشود سه نوع تعبیر دارد:
1. اول نام راوی بعد نام معصوم و بعد روی بصیغه معلوم: مثل: قال زراره لابی جعفر ع یا دخل موسی بن جهم علی ابیعبدالله یا هشام بن سالم روی عن ابی جعفر ع و...
تعابیر مختلفی است که همه مشترک در ذکر راوی و امام و فعل معلوم هستند. (سال/روی/قال/دخل/کتب)
2. نام راوی و امام و فعل به صیغه مجهول: روی عن هشام عن ابیعبدالله
3. فعل معلوم را به امام نسبت میدهد و بعد نام راوی را می آورد. قال ابوعبدالله لزراره...
در معجم رجال این مورد سوم را اصلاً جزو روایات مثلاً زراره ذکر نکرده است[1]
4. فعل مجهول به امام نسبت داده میشود. روی عن الصادق ع
رابطه مشیخه با کتاب چگونه است و صدوق از تدوین مشیخه چه هدفی داشته است؟ با مقایسه کتاب و مشیخه می فهمیم صدوق کتاب را در مقابل گذاشته و همه راویان را در مشیخه آورده است. یعنی مشیخه را از کتاب گرفته است. اولین راوی در مشیخه عمّار بن موسى السّاباطي است. وارد کتاب که میشویم میبینیم اوائل یک سری روایات است که هشام بن سالم و علی بن جعفر و عمار بن موسی و... است که مشیخه ظاهراً از اینجا شروع نمیشود.
از روایت 26 ظاهراً شروع میشود. قبل از آن را نمیدانیم به چه علت لحاظ نشده است.
26- وَ سَأَلَ عَمَّارُ بْنُ مُوسَى السَّابَاطِيُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع-
27- وَ سَأَلَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ أَخَاهُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع
28- وَ رَوَى إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع-
29- وَ سَأَلَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ أَخَاهُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع-
30- وَ سَأَلَ يَعْقُوبُ بْنُ عُثَيْمٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ
31- وَ سَأَلَ جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ الْجُعْفِيُ أَبَا جَعْفَرٍ
32- وَ سَأَلَهُ يَعْقُوبُ بْنُ عُثَيْمٍ
33- وَ قَالَ الصَّادِقُ ع
34- وَ سَأَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ أَبَا جَعْفَرٍ ع-
دقیقاً ترتیب مشیخه با ترتیب راویان یکی است. تا 42 که تعبیر «وَ وَجَدْتُ بِخَطِّ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ حَدِيثاً أَسْنَدَهُ إِلَى الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ:» است. این تعبیر هم داخل در مشیخه هست. روایات مرسل و روایاتی که نام راوی تکراری است را حذف کرده و همه راویان را به ترتیب اول کتاب در مشیخه آورده است. در صفحه 25 آمده است:
فَأَمَّا الْأَخْبَارُ الَّتِي رُوِيَتْ فِي أَنَّ الْوُضُوءَ مَرَّتَيْنِ مَرَّتَيْنِ فَأَحَدُهَا.
77- بِإِسْنَادٍ مُنْقَطِعٍ يَرْوِيهِ ابوجعفر الْأَحْوَلُ ذَكَرَهُ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:- فَرَضَ اللَّهُ الْوُضُوءَ وَاحِدَةً وَاحِدَةً وَ وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنَّاسِ اثْنَتَيْنِ اثْنَتَيْنِ.
وَ هَذَا عَلَى جِهَةِ الْإِنْكَارِ لَا عَلَى جِهَةِ الْإِخْبَارِ كَأَنَّهُ ع يَقُولُ حَدَّ اللَّهُ حَدّاً فَتَجَاوَزَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ تَعَدَّاهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ
78- وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّ الْوُضُوءَ حَدٌّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يُطِيعُهُ وَ مَنْ يَعْصِيهِ وَ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ وَ إِنَّمَا يَكْفِيهِ مِثْلُ الدَّهْنِ.
79- وَ قَالَ الصَّادِقُ ع- مَنْ تَعَدَّى فِي وُضُوئِهِ كَانَ كَنَاقِضِهِ.
80- وَ فِي ذَلِكَ حَدِيثٌ آخَرُ بِإِسْنَادٍ مُنْقَطِعٍ رَوَاهُ عَمْرُو بْنُ أَبِي الْمِقْدَامِ قَالَ حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ- إِنِّي لَأَعْجَبُ مِمَّنْ يَرْغَبُ أَنْ يَتَوَضَّأَ اثْنَتَيْنِ اثْنَتَيْنِ وَ قَدْ تَوَضَّأَ رَسُولُ اللَّهِ ص اثْنَتَيْنِ اثْنَتَيْنِ فَإِنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ يُجَدِّدُ الْوُضُوءَ لِكُلِّ فَرِيضَةٍ وَ لِكُلِّ صَلَاةٍ.
فَمَعْنَى الْحَدِيثِ هُوَ إِنِّي لَأَعْجَبُ مِمَّنْ يَرْغَبُ عَنْ تَجْدِيدِ الْوُضُوءِ وَ قَدْ جَدَّدَهُ النَّبِيُّ ص وَ الْخَبَرُ الَّذِي رُوِيَ أَنَّ مَنْ زَادَ عَلَى مَرَّتَيْنِ لَمْ يُؤْجَرْ يُؤَكِّدُ مَا ذَكَرْتُهُ وَ مَعْنَاهُ أَنَّ تَجْدِيدَهُ بَعْدَ التَّجْدِيدِ لَا أَجْرَ لَهُ كَالْأَذَانِ مَنْ صَلَّى الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِأَذَانٍ وَ إِقَامَتَيْنِ أَجْزَأَهُ وَ مَنْ أَذَّنَ لِلْعَصْرِ كَانَ أَفْضَلَ وَ الْأَذَانُ الثَّالِثُ بِدْعَةٌ لَا أَجْرَ لَهُ وَ كَذَلِكَ مَا رُوِيَ أَنَّ مَرَّتَيْنِ أَفْضَلُ مَعْنَاهُ التَّجْدِيدُ وَ كَذَلِكَ مَا رُوِيَ فِي مَرَّتَيْنِ أَنَّهُ إِسْبَاغٌ.
این دو روایت که نام راوی دارد در مشیخه از آنها پریده است. زیرا این روایات را صحیح نمیداند و به آنها فتوی نمیدهد. لذا تا اینجا نتیجه این است که مشیخه مربوط به روایاتی است که مورد فتوی ایشان بوده است.
صدوق ظاهراً این روایات معارض را جزء کتابش نمیداند و لذا گفتیم صدوق از مبنای خودش برنگشته است و این اشکال بر ایشان وارد نیست.
در حدیث 88 به زراره می رسیم. در مشیخه بعد از زراره طریق حماد بن عیسی و حریز را هم گفته است. در حالی که در کتاب به این ترتیب نیست. دلیل هم واضح است. زیرا طریق حریز و حماد هم دقیقاً عین همان طریق زراره هستند و به همین بهانه پشت سر زراره آنها را نقل کرده است.
بعد روایت 96- وَ رَوَتْ عَائِشَةُ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ:- است که در مشیخه نیست. ظاهراً دلیل این است که ایشان صاحب کتاب نیست و در کتب ما صاحب روایت نیست که طریق به او داشته باشند. بعد روایت:
جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص- فَسَأَلُوهُ عَنْ مَسَائِلَ فَكَانَ فِيمَا سَأَلُوهُ أَخْبِرْنَا يَا مُحَمَّدُ لِأَيِّ عِلَّةٍ تُوَضَّأُ هَذِهِ الْجَوَارِحُ الْأَرْبَعُ وَ هِيَ أَنْظَفُ الْمَوَاضِعِ فِي الْجَسَدِ قَالَ النَّبِيُّ ص لَمَّا أَنْ وَسْوَسَ الشَّيْطَانُ إِلَى آدَمَ دَنَا مِنَ الشَّجَرَةِ فَنَظَرَ إِلَيْهَا فَذَهَبَ.....
این روایت طولانی است و تقطیع شده است و در جاهای مختلف فقیه بخش هایی از آن آمده است. اولین جایی که آمده است در مورد علت وضو است. این را هم در مشیخه آورده است به این عبارت:
و كل ما كان فيه جاء نفر من اليهود إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فسألوه عن مسائل و كان فيما سألوه أخبرنا يا محمّد لأيّ علّة توضّأ هذه الجوارح الأربع؟ و ما أشبه ذلك من مسائلهم فقد رويته عن
بعدی
وَ كَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ سنان فِيمَا كَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ
است که در مشیخه نیست. احتمال دارد بعداً اضافه شده باشد.
بعدی 135 ابوبصیر است که در مشیخه از او پریده است. و در روایات بعدی او را اضافه کرده است. نمیدانیم چرا؟ احتمال دارد محمد بن سنان و ابوبصیر باهم مجموعاً یک صفحه را تشکیل دادهاند و اشتباهاً یک صفحه را پریده است.
بعدی 136- وَ فِي رِوَايَةِ زَيْدٍ الشَّحَّامِ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- است. زید شحام را در مشیخه گفته است و مفضل بن صالح را نگفته است. احتمالاً تا چشمش به زید شحام خورده است او را یادداشت کرده است و دیگر به ادامه نگاه نکرده است.
ترتیب رعایت شده است تا سماعه بن مهران. بعدش زرعه عن سماعه را گفته است که در کتاب نیست. لکن از باب تداعی معانی از سماعه به زرعه عن سماعه رسیده است. بعد عبدالله بن ابی یعفور است. بعد عبدالله بن بکیر و... ترتیب دوباره رعایت شده است.162 محمدبن نعمان همان ابوجعفر است که سابقاً او را ذکر کرده است. ترتیب ادامه دارد تا 197- وَ سَأَلَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ- أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع- ایشان هم در مشیخه نیست. همان توجیه عایشه در مورد ایشان هم هست. سلمان یک شخصیت بوده و بهعنوان راوی که طریق به او وجود داشته باشد مطرح نیست. تا 220 همه تکراری هستند. تعبیر 224- وَ سَأَلَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ النَّهْدِيُّ- وَ جَمِيلُ بْنُ دَرَّاجٍ- أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- است. در مشیخه آمده است: «و ما كان فيه عن محمّد بن حمران؛ و جميل بن درّاج فقد رويته عن...» کلمه النهدی در مشیخه نیست. در برخی نسخههای معتبر در خود این روایت 224 هم النهدی ندارد. این کلمه مهم است. زیرا ما دو محمد بن حمران داریم. یکی شیبانی و یکی النهدی. النهدی توثیق شده است بتصریح و شیبانی توثیق مصرح ندارد. محقق خویی از این تعبیر استفاده میکند که محمد بن حمرآنهایی که مطلق هستند و لقب شیبانی یا نهدی ندارند منظور النهدی است. نکته جالب اینکه گفتیم النهدی در برخی نسخ نیست. مشیخه احیاناً توضیح اضافه میکند ولی کم نمیکند. به نظر ما در کتاب هم النهدی نبوده و نساخ به آن النهدی اضافه کردهاند. (جمع بندی ما هم در بحث خود این بود که مراد از محمد بن حمران مطلق الشیبانی است.)
نجاشی میگوید آن محمد بن حمرانی که کتاب دارد النهدی است. شیخ میگوید الشیبانی است. نساخ احتمالاً به استناد حرف نجاشی النهدی را اینجا اضافه کردهاند.
بعدی 232- وَ رَوَى يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ[2] الْأَهْوَازِيُّ عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع- است. در مشیخه بجای یحیی بن سعید احمد بن محمد بن ابی نصر است. یعنی یحیی بن سعید حذف است. اصلاً ما نام یحیی بن سعید نداریم. در کتب مختلف نامی از او نیست. حسین بن سعید الاهوازی و حسن بن سعید الاهوازی داریم. حدس میزنیم عبارت اصلی فقیه روی احمد بن محمد بن ابی نصر بوده است و این یحیی بن سعید اصلاً نبوده است. این روایت در کتاب حسین بن سعید اهوازی هم بوده است و بعضی از محشین که این کتاب را حاشیه زده اند در حاشیه این حدیث نوشتهاند روی حسین بن سعید اهوازی عن احمد بن محمد بن ابی نصر. کتاب حسین بن سعید از معروفترین و دردسترس ترین کتب روایی بوده است. مثل کافی برای ما بوده است. مثلاً می گفتند علی بن مهزیار 33 کتاب دارد مثل حسین بن سعید اهوازی. در جای خود حسین بن سعید را در مشیخه گفته است و لقب الاهوازی را هم درمورد او نگفته است.
بعدی 234- وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ- لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع است که در مشیخه نیامده است و ما دلیلی برای آن پیدا نکردیم. احتمال دارد بعداً اضافه شده باشد.
بعدی 250- وَ رُوِيَ عَنْ عبیدالله الْمُرَافِقِيِّ قَالَ است. این هم در مشیخه آمده است. این اولین باری است که تعبیر روی عن آمده است و میبینیم این تعبیر هم در مشیخه داخل است.
276- وَ دَخَلَ الْحَسَنُ بْنُ الْجَهْمِ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع- است. این تعبیر هم در مشیخه آمده است. ترتیب ادامه دارد تا آخر کتاب و همه کتاب به همین روش تا آخر ادامه دارد.
تعبیر فی روایه در 888 در مشیخه آمده است.
905- وَ رُوِيَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ. این هم در مشیخه وجود دارد. تعبیر روی عن هم در مشیخه است.
سپس به حماد بن عیسی میرسد که در ضمن زراره آن را ذکر کرده بود ولی در اینجا دوباره آن را تکرار میکند. شاید غفلتی از آن نقل اول داشته است.
یکسری موارد پراکنده هم وجود دارد.
در مورد روایات رد شمس آورده است: 610- فَرُوِيَ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ أَنَّهَا قَالَتْ
در مشیخه می فرماید: و ما كان فيه عن أسماء بنت عميس في خبر ردّ الشّمس على أمير المؤمنين علیهالسلام في حياة رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فقد رويته عن ...
این طریق به همین یک روایت است.
مورد دیگر جلد 2 صفحه 26: 1667- رُوِيَ عَنْ مُصْعَبِ بْنِ يَزِيدَ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ:
در مشیخه آمده است: و ما كان فيه عن مصعب بن يزيد الأنصاريّ عامل أمير المؤمنين علیهالسلام فقد رويته عن
این هم فقط همین یک روایت را دارد و طریق به همین یک روایت است.
در جای دیگر آمده است: 4899- رُوِيَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: أَوْصَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِذَا دَخَلَتِ الْعَرُوسُ بَيْتَكَ فَاخْلَعْ خُفَّيْهَا
در مشیخه آمده است: و ما كان فيه عن أبي سعيد الخدريّ من وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعليّ علیهالسلام- التي أوّلها «يا عليّ إذا دخلت العروس بيتك»- فقد رويته عن
یک عده در اول سند آمده اند که نامشان در مشیخه نیست. برخی مثل عایشه و سلمان است که مسئله واضح است. برخی موارد شاید غفلت صدوق باشد. البته تعدادشان کم است.
همه تعبیراتی که در کتاب است در مشیخه آمده است و فقط تعبیر «کتب» است که در مشیخه مثالی برایش پیدا نکردیم. کتب اگر به امام نسبت داده شود در مشیخه هست. ولی کتب که به راوی نسبت داده شود در مشیخه نیست. شیخ صدوق می فرمایند کتابت محمد بن حسن الصفار با امام به خط امام دست من است و لذا بدون سند و مستقیم نقل میکند. یک مورد دیگر کتب وجود دارد که سندی برایش در مشیخه وجود ندارد.
بین «روی» معلوم و مجهول فرقی نیست. در برخی موارد مشخص نیست باید معلوم بخوانیم یا مجهول. ثمره هم دارد:
2404- رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع تَصَدَّقْ وَ اخْرُجْ أَيَّ يَوْمٍ شِئْتَ.
2405- وَ رُوِيَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَ يُكْرَهُ السَّفَرُ فِي شَيْءٍ مِنَ الْأَيَّامِ الْمَكْرُوهَةِ مِثْلِ الْأَرْبِعَاءِ وَ غَيْرِهِ فَقَالَ افْتَتِحْ سَفَرَكَ بِالصَّدَقَةِ وَ اخْرُجْ إِذَا بَدَا لَكَ وَ اقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ وَ احْتَجِمْ إِذَا بَدَا لَكَ.
اگر حدیث دوم را معلوم بخوانیم باید طریق به حسن بن محبوب را بررسی کنیم و اگر مجهول بخوانیم طبق مبنایی که ما اختیار کردیم که رُوِیَ هم در مشیخه وجود دارد باید طریق به حماد بن عثمان را بررسی کنیم و اگر نتوانیم تشخیص دهیم باید هر دو طریق را بررسی کنیم. البته باید بدانیم حسن بن محبوب از حماد بن عثمان هم روایت میکند کما اینکه روایت میکند. لذا باید هر دو طریق را بررسی کنیم.
2800- رَوَى صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ طَافَ بِالْكَعْبَةِ ثُمَّ خَرَجَ فَطَافَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَبَيْنَا هُوَ يَطُوفُ إِذْ ذَكَرَ أَنَّهُ قَدْ تَرَكَ بَعْضَ طَوَافِهِ بِالْبَيْتِ قَالَ يَرْجِعُ إِلَى الْبَيْتِ وَ يُتِمُّ طَوَافَهُ ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَيُتِمُّ مَا بَقِيَ.
2801- وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ طَافَ بِالْبَيْتِ ثَمَانِيَةَ أَشْوَاطٍ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ قَالَ فَلْيَضُمَّ إِلَيْهَا سِتّاً ثُمَّ يُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ
این مورد هم دقیقاً مثل قبلی است و باید هر دو طریق بررسی شود.
مورد سوم هم که جالب است:
3818 وَ- رَوَى أَبَانٌ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ شِرَاءِ مَمْلُوكِ أَهْلِ الذِّمَّةِ فَقَالَ إِذَا أَقَرُّوا لَهُمْ بِذَلِكَ فَاشْتَرِ وَ انْكِحْ.
3819 وَ- رُوِيَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَشْتَرِي الْجَارِيَةَ فَيَقَعُ عَلَيْهَا فَيَجِدُهَا حُبْلَى فَقَالَ يَرُدُّهَا وَ يَرُدُّ مَعَهَا شَيْئاً.
این روایت در کافی و تهذیبین نقل شده است. در کافی آمده است:
حُمَيْدٌ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام عَنِ الرَّجُلِ يَشْتَرِي الْجَارِيَةَ، فَيَقَعُ عَلَيْهَا، فَيَجِدُهَا حُبْلى؟ قَالَ: «يَرُدُّهَا، وَ يَرُدُّ مَعَهَا شَيْئاً».
13- عَنْهُ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَشْتَرِي الْجَارِيَةَ فَيَقَعُ عَلَيْهَا فَيَجِدُهَا حُبْلَى قَالَ يَرُدُّهَا وَ يَرُدُّ مَعَهَا شَيْئاً.
با مراجعه به کافی و تهذیب میتوانیم بفهمیم که تعبیر «روی» به صیغه معلوم صحیح است که راوی ابان باشد و باید طریق به ابان بررسی شود.