جلسه17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ویژگیهای رجال نجاشی
ویژگیهای رجال نجاشی که در مباحث رجالی اهمیت زیادی دارد.
1. صاحب قاموس مینویسد نجاشی حارث را در اول بدون ال دارد و در انتها کتاب الحارث و الحرث آمده است. حارث را در اول کتاب حرث ننوشته است. زیرا با حرب مشتبه میشود. ایشان ظاهراً به اسماء ال نمیدهد. الحسن و الحسین را هم که با ال آورده است در باب الف ذکر کرده است. ظاهراً تنها اسمی که با ال آمده است و در باب الف نیست العباس است. این نکته خیلی مهم نیست.
2. نجاشی عطف به ضمیر مرفوع متصل بدون فصل را جایز میداند. مثلاً ثقه و ابوه میگوید. طبق قواعد معمول نحوی باید گفته شود ثقه هو و ابوه. لکن ایشان میگوید ثقه و ابوه. از این نکته توثیق خیلی از افراد بهصورت ضمنی فهمیده میشود. در برخی موارد مثلاً میگوید ثقه و ابوه کان عالماً. آیا باید بخوانیم ثقه و ابوه. کان عالماً. یعنی او و پدرش موثق هستند و او عالم است. یا ثقه. و ابوه کان عالماً. یعنی او ثقه است و پدرش عالم است. بههرحال ظاهراً همان ترجمه اول با اینکه مخالف مشهور نحوییون است ولی مراد نجاشی است.
یک بحث داشتیم در مورد اصول رجالی که 4 اصل را بحث کردیم: رجال شیخ و فهرست شیخ و رجال کشی و رجال نجاشی. سپس به سراغ جوامع آمدیم و فقط کتاب آقای خویی را بحث کردیم. برای مراجعه به جوامع یک نکته را باید لحاظ کنیم. جوامع نباید مانع از رجوع به اصول شود. باید به کتب دست اول مراجعه کرد. البته برخی جوامع عبارات کتب اولیه را با تصرفاتی نقل میکنند مثل جامع الروات که نباید به آنها اعتماد کرد. امتیاز معجم الرجال عدم دخل و تصرف در عبارات است.
فهرست شیخ طوسی
فهرست طوسی دو چاپ دارد یکی هند و دیگری نجف. در مورد چاپ هند گفتیم که ترتیب کتاب را بهم زدن چه مشکلاتی بهمراه دارد. الآن یک نکته جدید را می خواهم اضافه کنم: در خیلی از تراجم به اتکاء ترجمه قبلی عبارات اختصار دارد.
مثلاً در یک سند آمده است علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن حماد بن عثمان عن عبیدالله بن الحلبی. در سند بعد به اتکاء این سند مینویسد:
علی عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن حماد عن الحلبی... ما اگر از کتب متاخر و جوامع استفاده کنیم این قرینه از ذی القرینه منفک میشود و نمیتوانیم خصوصیات سند را پیگیری کنیم.
یا مثلاً گفته ابن بطه عن احمد بن ابیعبدالله... در ترجمه بعدی میگوید بهذا الاسناد عن احمد.
یا درجایی گفته راویان زیادی دارد که بهاختصار یکی را ذکر میکنیم. در ترجمه بعدی میگوید این شخص ایضاً از روات او است. یعنی این فرد هم یکی از شاگردان قبلی است. اگر اینها از هم جدا شوند معنای ایضاً را نخواهیم فهمید.
صاحب قاموس الرجال میگوید قهبائی ترتیب اصلی را بهم زده است در حالی که از عناوین رجال نجاشی نکاتی استفاده میشود که از این ترتیب قهبائی استفاده نمیشود.
گاهی در کتابهای متاخر اشتباهاتی هم رخ میدهد که البته این اشتباهات در معجم الرجال کم هستند. اما بهعنوان مثال میگوییم: نجاشی در کتاب خودش در ترجمه خودش نوشته:
253 - احمد بن علي بن احمد
بن العباس بن محمد بن عبد الله بن إبراهيم بن محمد بن عبد الله بن النجاشي الذي ولي الأهواز و كتب إلى أبي عبد الله علیهالسلام يسائله (يسأله) و كتب إليه رسالة عبد الله بن النجاشي المعروفة و لم ير لأبي عبد الله علیهالسلام مصنف غيره ابن عثيم بن أبي السمال سمعان بن هبيرة الشاعر بن مساحق بن بجير بن أسامة بن نصر بن قعين بن الحارث بن ثعلبة بن دودان بن أسد بن خزيمة بن مدركة بن إلياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان. احمد بن العباس النجاشي الأسدي مصنف هذا الكتاب. له كتاب الجمعة و ما ورد فيه من الأعمال و كتاب الكوفة و ما فيها من الآثار و الفضائل و كتاب أنساب بني نصر بن قعين و أيامهم و أشعارهم و كتاب مختصر الأنوار و مواضع النجوم التي سمتها العرب.
برخی این احمد بن العباس را یک عنوان دیگر کردهاند و برخی نیز یک احمد دیگر را هم اضافه کردهاند و 3 عنوان درست کردهاند.
در کتاب آقای خویی احمد بن عباس یک عنوان است و احمد بن علی عنوانی دیگر که بینشان هم فاصله است.
مراجعه به کتاب محقق خویی برای بحث و پردازش مطالب خوب است ولی جای اصول اولیه را نمیگیرد. وصیتی کاشف اللثام در پایان کتاب دارد که ازجمله آن موارد آن است که مطلب را از مصدر اصلی بگیرید و به حکایات اعتماد نکنید.
نکاتی در مور د کتب رجالی
حماد بن عثمان روی عن عبیدالله روی عنه
از این تعبیر نمی فهمیم که آیا در حدیث گفته است حدثنا یا گفته حدثنی یا گفته قال یا گفته عن و یا... این تعابیر مدالیل مختلف دارد که در بحثها میتوانند تعیین کننده باشند.
کتب جوامع برای کتاب سردستی و آدرس دهی و کار سریع و مختصر است. کار تحقیقاتی و اساسی با مراجعه به اصول به دست میآید. لذا معجم الرجال که از همه دقیق تر است را انتخاب کردیم و توضیح دادیم.
محقق کرکی در پاسخ به اینکه برای اجتهاد باید چه کنیم گفته است در رجال برای مبتدی باید به خلاصه علامه مراجعه کنید. البته معجم الرجال خیلی خیلی کامل تر از خلاصه علامه است.
معرفی اسناد
در بین متاخرین حدیث را به صحیح و حسن و موثق و ضعیف تقسیم میکنند. احیاناً گاهی اصطلاح قوی را هم اضافه میکنند که تقسیم را پنجگانه میکند. بههرحال این اصطلاحات در بین قدما اصحاب مستعمل نبوده است. اولین بار از علامه حلی شیوع پیدا کرده و قبل از او ابن طاووس آن را وضع کرده است. اصل اصطلاح از عامه است که تقسیم سه گنه ای دارند به صحیح و حسن و ضعیف. ما یک موثق هم اضافه کردهایم. قدما اصطلاح صحیح را بکار میبردند ولی به معنای لغوی آن منظورشان بوده است. صحیح یعنی سالم و بدون نقص. یعنی فینفسه قابلاعتماد و عمل و افتاء است.
اخباریون در این تقسیمبندی به اصولیون بسیار اشکال کردهاند و بدعت دانسته اند. مطلب عمده این است که آیا قدما همه روایات را قابلاعتماد میدانسته اند یا برخی را غیر قابلاعتماد میدانسته اند؟ اگر همه روایات را قبول داشتند علامه با این کار برخی روایات را کنار گذاشته است و اگر اینگونه نبوده است علامه در واقع تلاش کرده است ضابطه مند کند.
حدیث صحیح: شهید ثانی در درایه میگوید: هو ما رواه عدل امامی ما اتصلت روایته الی المعصوم بروایه العدل الامامی عن مثله فی جمیع الطباقات و من غیر شذوذ و عله
چند قید در این تعریف لحاظ شده است:
1. راوی عادل باشد. فاسق نباشد
2. امامیباشد. 12 امامی
3. این دو خصوصیت در همه طبقات رعایت شده باشد
4. طبقات متصل باشند و ارسالی در کار نباشد
شذوذ و علت مانع نیست. شاذ یعنی آنچه مشهور نیست. یعنی خبری که این خصوصیات را داشته باشد ولی شاذ باشد باز هم صحیح است.
برخی گفتهاند همه عدول امامی هستند. یعنی غیر امامی عادل نیست. البته غیر امامی عادل هم وجود دارد. برای اینکه این اشکال را کسی وارد نکند بگوییم امامی عادل یعنی امامی را بر عادل مقدم کنیم که این اشکال را هم کسی نگیرد.
ضابط بودن شرط قبول خبر است. غیر ضابط یعنی کسی که اشتباهاتش از متعارف بیشتر است. شهید ثانی در برخی کلماتش فرموده اینکه ضبط را شرط نکردیم این است که عدالت این قید را تامین میکند. زیرا عادل بدون حساب و کتاب حرف نمیزند. صاحب معالم بر او اعتراض کرده است که بحث بر این است که غیر ضابط بودن قصد اشتباه میکند و این با عدالت منافات ندارد.
اگر یک نفر در سلسه سند امامی عدل ضابط نباشد حدیث صحیح نخواهد بود. ضبط نسبت به کتاب غیر از ضبط نسبت به حافظه است. این نکته را هم باید توجه داشته باشیم.
نکتهای که در این تعریف اصلاً لحاظ نشده است این است که اگر خبری راویانش عدل ضابط امامیباشند واقعاً ولی ما خبر نداشته باشیم. مثل:
علی بن ابراهیم عن ابیه عن اسماعیل بن مرار عن یونس بن عبدالرحمن عن ابی الحسن الرضا علیهالسلام. در این سند اسماعیل بن مرار مردد است و باقی عدل امامی هستند. اگر اسماعیل فی الواقع عدل امامی بود آیا این خبر فی الواقع صحیح است یا خیر؟ طبق اصطلاح آقایان به این خبر ضعیف اطلاق میشود نه خبر مردد بین ضعیف و صحیح. در واقع اگر عدل امامی اثبات نشد، ضعیف است. لذا به تعریف قید ثبت اضافه میکنیم.
ما ثبت روایته من العدل الامامی ما اتصلت روایته الی المعصوم بروایه العدل الامامی عن مثله فی جمیع الطباقات...
اثبات هم اعم از علم و علمی است.
لذا یک خبر ممکن است نزد کسی صحیح باشد و نزد شخص دیگر ضعیف باشد.
رابطه صحیح بهاصطلاح قدما و متاخرین عموم و خصوص من وجه است. اصطلاح قدما: معمول به (صحیح، حسن، موثق، ضعیف) اصطلاح متاخرین: عدل امامی (معمول به، غیر معمول به)
تعریف روایت حسن: (با مسامحه): ما ثبت روایته من الامامی الممدوح مدحاً معتداً به ما اتصلت روایته الی المعصوم بروایه مثله فی جمیع الطبقات.
تعریف روایت موثق: روایتی که غیر امامی که توثیق شده باشد نقل کرده باشد.
تعریف روایت ضعیف: روایتی که غیر از این آنها آن را روایت کند.
در این تعاریف سهگانه اول یک سری قیود مشترک است:
1. اتصال
2. ضبط
3. ثبوت: لازم نیست از طرق امامی اثبات شود. بلکه از هر راهی که حجت شرعی باشد ثابت شود.
مدح معتد الیه یعنی مدح حسنی که در روایت کردن موثر باشد. لذا شاعر بودن مدح هست ولی ربطی به روایت ندارد لذا معتداً به نیست.
اگر یک نفر در سند باشد که ضعیف باشد روایت ضعیف میشود. اگر یک نفر عدل امامی نباشد روایت صحیح نیست. اگر همه روات مردد باشند بین امامی ممدوح یا غیر امامی موثق، آیا روایت حسن است یا موثق؟ پاسخ مبتنی بر این است که آیا حسن اشرف است یا موثق؟ هرکدام اعلی باشد نتیجه دیگری خواهد بود زیرا نتیجه تابع اخس مقدمتین است.
• راوی صحیح عدل امامی ضابط است. روایت صحیح آن است که همه رواتش صحیح باشند.
• راوی حسن امامی ممدوح ضابط است. روایت حسن آن است که همه رواتش حسن یا بهتر از حسن یعنی صحیح باشند.
• راوی موثق غیر امامی موثق ضابط است. روایت موثق آن است که همه رواتش موثق یا بهتر یعنی حسن یا صحیح باشند.
• راوی ضعیف غیر این موارد سهگانه است. روایت ضعیف روایتی است که یکی از رواتش حداقل ضعیف باشد.
در واقع روایت به نام ضعیفترین راوی نام گذاری میشود.
اینکه کدامیک ازاینروایات موردقبول است یک بحث اصولی است و در مسئله حجیت خبر واحد باید بحث شود. ظاهراً خبر موثق را بهتر از خبر حسن میدانند.
خیلی از تعبیرهای «حسن» که در کلمات فقها وجود دارد در واقع صحیح است. یعنی شخص امامی است که شخص فقیه به دنبال کلمه ثقه در مدح ها می گردند و پیدا نمیکنند و میگویند حسن است. مثلاً برخی ابراهیم بن هاشم را حسن میدانند. لکن فقط کلمه ثقه نیست که دلالت بر وثاقت میکند. ایشان از بزرگترین ثقات هستند که باید سر جای خود بحث شود. لذا برخی سختگیری خارج از اعتدال در مورد صحیح ممکن است وجود داشته باشد. باید درباره راه های اثبات وثاقت بحث تفصیلی شود.
روایت قوی را برخی به معنای موثق میدانند. برخی قوی را هم عرض حسن میدانند. قوی غیر امامی ممدوح است. قوی را برخی امامی غیر ممدوح و غیر مذموم (مهمل) میدانند. تعبیر قوی در اصطلاح علامه معلوم نیست به کدام معنا است. علامه از این کلمه در خلاصه خیلی استفاده میکند.
تقسیمات دیگر حدیث
در درایه شهید ثانی و دیگر کتب حدود 50 اصطلاح در مورد حدیث آمده است که اصلاً لازم نیست وارد آن بحث شویم. دو سه اصطلاح را فقط مناسب است الآن و مقداری را هم بعداً بحث میکنیم:
1. مرسل: خبری که نوعی سقط در آن وجود داشته باشد. در اول یا وسط یا آخر حدیث. مرسل از اقسام ضعیف حساب میشود به شرط اینکه واسطه محذوف (شخصاً او وصفاً) معلوم نباشد.
گاهی ارسال مقطوع به نیست. ولی مشکوک است. یعنی احتمال میدهیم ارسال در کار باشد. آیا این روایت مرسل است؟ باید بحث شود اصاله عدم الارسال و از این قبیل اصل ها داریم یا خیر؟
2. معلل: خبر علت (بیماری) دار. یعنی به حسب ظاهر خبر صحیح است ولی با دقت بیشتر قرائنی به دست میآید که در این خبر اشکالی وجود دارد. این خبر که احتمال اشکال در آن وجود دارد معلل گفته میشود. اگر اصاله عدم العله داشته باشیم این خبر حجت خواهد بود و الا فلا. لذا باید مبانی آن بحث شود.
بهصورت خلاصه میگوییم و بعداً تفصیل میدهیم که ما با توجه به مشکلاتی که در علم رجال هستیم باید قائل به انسداد صغیر در علم رجال شویم لذا تا ظن معتنا به نداشته باشیم نمیتوانیم به خبر عمل کنیم. اما مطلق ظن معتنا به حجت است.
3. معلق: نوعی خبر مرسل است بشرطی که اول خبر حذف شده باشد. معلق انواع و اقسامی دارد:
4. یکی اینکه اول سند را حذف کند و بعد واسطه را در مشیخه یا کتاب مستقل مثل فهرست شیخ یا اجازه ذکر کند. مثل فقیه و تهذیب و استبصار
5. گاهی اول سند را به اعتبار سند روایت قبل حذف میکند. مثلاً میگوید عده من أصحابنا عن سهل بن زیاد عن احمد بن محمد بن ابی نصر. سند بعدی این است که سهل بن زیاد عن احمد بن محمد بن ابی نصر. عده من أصحابنا را به اعتبار قبلی حذف میکند. در کافی این تعلیقات بسیار زیاد است. شیوههای کشف تعلیق را بعداً بحث میکنیم.
گاهی گفته میشود کلینی روایت میکند که فلان و فلان. اینکه روایت را بدون سند میگوییم تعلیق است. باید بگوییم کلینی اینگونه میگوید یا تعابیری از این قبیل که دلالت بر جزم ما بکند. لذا تعبیر «رُوِیَ» دلالت بر تعلیق نمیکند.
6. مرفوع: خبر مرسلی که وسط آن افتاده باشد.
7. تحویل: مثلاً میگوییم احمد بن محمد بن عیسی عن صفوان بن یحیی و ابن ابی عمیر عن معاویه بن عمار. معنای سند این است که احمد بن محمد بن عیسی از دو نفر نقل میکند و این دو نفر از یک نفر نقل میکنند که آن معاویه بن عمار است. این سند طبیعی است. اما سند محول سندی است نوعی عطف غیر عادی در آن باشد. مثلاً علی ابن ابراهیم عن ابیه و محمد بن یحیی عن احمد بن محمد جمیعاً عن ابن ابی عمیر. در این سند اگر واو را به همان نحو قبل معنا کنیم جمیعاً بی معنا خواهد بود. در حقیقت ما اینجا دو نفر را بر دو نفر عطف کردهایم. علی ابن ابراهیم عن ابیه یک سند است. محمد بن یحیی عن احمد بن محمد هم یک سند است. و ابراهیم بن هاشم که انتها آن سند است و احمد بن محمد که انتها سند دیگر است جمیعاً از ابن ابی عمیر نقل میکنند.
وقتی واو عطف، عطف یک طبقه بر طبقه دیگر نباشد تحویل خواهد بود. طرق شناخت تحویل چیست؟
در تحویل یک معطوف داریم و یک معطوف علیه. در معطوف اول سند مبهم است (خلاف ظاهر است) در معطوف علیه آخر سند مبهم است (خلاف ظاهر است) برای تشخیص تحویل باید آخر سند معطوف علیه و اول سند معطوف مشخص شود. اصلی ترین راه برای شناخت تحویل همین است. گاهی ما قرائنی داریم که دلالت بر اصل تحویل میکند ولی چگونگی آن را مشخص نمیکند. مثلاً در تهذیب آمده است:
محمد بن یعقوب عن علی ابن ابراهیم عن ابیه و محمد بن یحیی عن احمد بن محمد جمیعاً عن ابن ابی عمیر.
کلمه جمیعاً شاهد بر این است که تحویل درکار است. اما آیا محمد بن یحیی عطف بر علی بن ابراهیم است یا عطف بر ابراهیم بن هاشم است یا عطف بر کلینی؟ با پیدا کردن طبقه راوی میتوانیم برخی از این احتمالات را میتوانیم برطرف کنیم. با مراجعه به اسناد مشابه طبقه راوی کشف خواهد شد. مثلاً میتوان فهمید کلینی در طبقه ای نیست که بتواند از احمد بن محمد نقل کند. لذا این احتمال از بین میرود.
گاهی اوقات قرینه ما لفظی است و گاهی خارجیه. قرینه لفظی همه جوانب تحویل را روشن نمیکند. گاهی اصل تحویل یا آخر سند اول یا اول سند دوم را مشخص میکند. مثلاً کلمه جمیعاً یا کلاهما یا کلهم بعد از اسم یک راوی قرینه قطعیه بر تحویل است. معمولاً آخر سند قبلی در این روش هم مشخص میشود. ولی اول سند دوم را مشخص نمیکند. زیرا ممکن است عطف دو طبقه بر یک طبقه باشد. یعنی احتمال دارد علی ابن ابراهیم به ابن ابی عمیر دو طریق داشته باشد، یکی با یک واسطه و یکی با دو واسطه. یکی بواسطه پدرش و یکی بواسطه محمد بن یحیی عن احمد بن محمد. که با احتمال دوم هم جمیعاً درست خواهد بود.
قرینه لفظی دوم:
علی بن ابراهیم عن ابیه و ابوعلی الاشعری عن محمد بن عبدالجبار عن ابن ابی عمیر
اگر ابوعلی الاشعری عطف بر ابی باشد باید ابی علی الاشعری باشد. همین مرفوع بودن نشان میدهد عطف بر علی بن ابراهیم است. این قرینه اول سند دوم را مشخص میکند ولی انتها سند اول را مشخص نمیکند. یعنی علی ابن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم و ابراهیم از محمد بن عبدالجبار نقل میکند. ابوعلی اشعری هم محمد بن عبدالجبار نقل میکند. یعنی ابراهیم بن هاشم و ابوعلی الاشعر هر دو از محمد بن عبدالجبار نقل میکنند. اما راوی از ابوعلی الاشعری خود کلینی است نه علی بن ابراهیم. زیرا عطف یک طبقه است بر دو طبقه.
برای کشف کامل تحویل باید انتهای سند اول و ابتدای سند دوم را بدانیم.
مثال دیگر:
محمد بن یحیی عن احمد بن محمد و ابو داود عن الحسین بن سعید.
ابوداود عطف بر محمد بن یحیی است. سند دوم با ابو داود شروع میشود. اما سند اول با کدام ختم میشود؟ اگر کلمه جمیعاً هم داشتیم انتها سند اول هم مشخص میشد. یعنی اینگونه بود:
محمد بن یحیی عن احمد بن محمد و ابو داود جمیعاً عن الحسین بن سعید.
کلمه ابوداود تحویل را می فهماند. قبل از جمیعاً دو نفر است لذا به نظر طبیعی میآید لکن دو نفری که قبلش است یکی مجرور و یکی مرفوع است. این دو باهم جمیعاً نمی شوند. معلوم میشود راوی حسین بن سعید دو نفر هستند. انتها سند اول باید احمد بن محمد باشد.
متأسفانه برخی از نساخ غیر فنی به اجتهاد خود ابو داود را ابی داود کردهاند زیرا متوجه تحویل نبودهاند.
طبقات قرینه بدی نیست ولی گاهی اوقات راهگشا نیست.
برای طبقات باید مشایخ کلینی را بشناسیم. لیستی از مشایخ معروف کلینی عبارتند از:
1. احمد بن ادریس: ابوعلی الاشعری. معمولاً از محمد بن عبدالجبار یا محمد بن حسین بن ابی الخطاب روایت میکند.
2. احمد بن محمد العاصمی. معمولاً از علی بن الحسن الفضال یا محمد بن احمد نهدی روایت میکند.
3. احمد بن محمد بن عقده. راوی زیادی نیست ولی برای تمییز از قبلی ذکر شد.
4. الحسین بن محمد الاشعری. معمولاً از عبدالله بن عامر (عموی او) یا احمد بن اسحاق روایت میکند.
5. حمید بن زیاد. معمولاً از حسن بن محمد بن سماعه (ابن سماعه) روایت میکند.
6. علی بن ابراهیم. معمولاً از پدرش ابراهیم بن هاشم یا محمد بن عیسی بن عبید؟ روایت میکند.
7. علی بن محمد. علان کلینی است که از صالح بن ابی حماد یا سهل بن زیاد روایت میکند.
8. علی بن محمد بن بُندار. معمولاً از احمد بن ابیعبدالله (خالد) البرقی روایت میکند.
علی بن محمد های کافی معمولاً مطلق است و باید از مروی عنه او را شناخت.
9. محمد بن اسماعیل النیسابوری. فقط از فضل بن شاذان روایت میکند.
10. محمد بن جعفر رزاز ابوالعباس الکوفی. معمولاً از ایوب بن نوح یا محمد بن خالد طیالسی یا محمد بن عبدالحمید یا محمد بن عیسی بن عبید روایت میکند.
11. محمد بن یحیی العطار. معمولاً از محمد بن حسین بن ابی الخطاب یا احمد بن محمد بن عیسی روایت میکند.
12. ابو داود که در اسناد کافی زیاد نیست ولی در اسناد تحویلی معمولاً هست. فقط از حسین بن سعید یا علی بن مهزیار (که مشخص نیست کیست) روایت میکند.
13. عده من أصحابنا که معمولاً از احمد بن محمد بن خالد البرقی (که به او احمد بن ابیعبدالله هم گفته میشود) یا احمد بن محمد بن عیسی یا سهل بن زیاد روایت میکند.
مشایخ کلینی در ابتدا کتاب تجرید اسانید الکافی بروجردی بهصورت مفصل آمده است. به نحو اسم بردن و با مقداری اغلاط در اول کافی آمده است. آقای بروجردی 32 نفر را نامبردهاند. ظاهراً بیش از 40 تا است ولی عمده مشایخ همین 12 تا است. در کتاب محقق خویی هم
تمرین
از صفحه 1 تا 50 جلد 3 کافی همه اسناد تحویلی و تعلیقات استخراج شود. و شرح تعلیق و تحویل داده شود.