جلسه9
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: معرفی فهرست شیخ
گاهی از اوقات در توصیف یک فرد میگویند: «له کتاب». کتاب هرچند اعم از اصل است ولی اینکه تصریح نمیکنند که کتاب او اصل است یا نه این خود قرینه بر این است که کتاب او اصل نیست. بنابراین اگر شیخ در مورد کسی میفرماید: له کتاب و اصل این علامت این است که کتاب مزبور غیر از اصل است. (بهاصطلاح اطلاق سکوتی یا مقامی به تعبیری قرینه بر اصل نبودن کتاب اوست.)
مثلاً کلمهی (لمس) شامل لمس به ید، قُبله و مانند آن را میشود ولی اگر در دادگاه در خصوص جرم کسی بگویند: فلانی زن نامحرم را لمس کرده است مراد از آن خصوص لمس است نه قُبله و امثال آن زیرا در دادگاه اگر قیوداتی مانند قُبله که در اشتداد حکم دخالت دارند وجود داشت حتماً باید ذکر میشد. همچنین اگر بگویند فلانی در حال احرام زن نامحرمی را لمس کرده است مراد از آن تقبیل و مانند آن نیست بلکه همان لمس است زیرا در این مقام اگر قیوداتی مانند تقبیل و امثال آن وجود داشته باشد او به سؤال از خصوص لمس کفایت نمیکرد و آن قیودات را نیز ذکر میکرد زیرا این قیودات چیزهایی است که عرف احتمال دخالت در اشتداد حکم را باوجودآن قیودات میدهد ازاینرو عدم ذکر آنها قرینه بر این است که وجود نداشتهاند.
ولی اگر امام علیهالسلام در روایتی بالبداهه فرموده باشد اگر کسی زن نامحرم را لمس کند کفارهاش فلان چیز است در اینجا دلیلی وجود ندارد که مراد امام علیهالسلام خصوص لمس به ید باشد (برخلاف صاحب جواهر که قائل است لمس انصراف به لمس با ید دارد و حالآنکه چنین نیست.)
اما انگیزهی شیخ در تألیف فهرست با بررسی مقدمهی ایشان در فهرست شفاف میشود:
بسمالله الرحمن الرحيم الحمد للّه وليّ الحمد و مستحقّه، و صلّى اللّه على خيرته من خلقه محمّد و الأطائب من أرومته و سلّم تسليما.
اما بعد: فإنّي لمّا رأيت جماعة من شيوخ طائفتنا من أصحاب الحديث عملوا فهرست كتب أصحابنا و ما صنّفوه من التصانيف و رووه من الأصول، (باید دقت داشت که در مورد اصول تعبیر به روایت میشود ولی در مورد تصانیف، مؤلف کتاب را مصنّف می نامند. این نکته را باید دقت داشت زیرا عبارتی از شیخ در عده است که آن را خوب تفسیر نمیکنند و آن اینکه در مورد حجیّت خبر واحد میفرماید: اگر آن روایت را به اصل معروفی ارجاع دهند و راوی آن ثقه باشد قابلقبول است. مراد از راوی، مؤلف اصل است نه روایت کننده ی روایت.) و لم أجد منهم أحدا استوفى ذلك، و لا ذكر أكثره، بل كلّ منهم كان غرضه أن يذكر ما اختصّ بروايته و أحاطت به خزانته من الكتب، (از این عبارت استفاده میشود که اگر کسی فهرست می نوشت خصوص آنهایی بود که خودشان روایت کرده بودند و در کتابخانهاشان نگهداری میکردند ولی فهرست شیخ تعمیم داشته است و حتی کتابهایی را ذکر کرده است که حتی خودش آنها را ندیده بود و در کتابخانهاش نبوده است.) و لم يتعرّض أحد منهم لاستيفاء جميعه، إلّا ما كان قصده أبو الحسين (در بعضی نسخ ابو الحسن است که غلط است.) احمد بن الحسين بن عبیدالله رحمه اللّه، (ابن غضائری معروف) فإنّه عمل كتابين: أحدهما ذكر فيه المصنّفات، و الآخر ذكر فيه الأصول، (از این عبارت استفاده میشود که کتاب یا باید اصل باشد و یا تصنیف) و استوفاهما على مبلغ ما وجده و قدر عليه، غير أنّ هذين الكتابين لم ينسخهما أحد من أصحابنا، و اخترم هو رحمه اللّه، (اگر کسی جوان مرگ شود و قبل از چهل سالگی از دنیا رود به آن اخترام میگویند.) و عمد بعض ورثته إلى إهلاك هذين الكتابين و غيرهما من الكتب! على ما يحكى بعضهم عنهم. (از این عبارت استفاده میشود که این دو کتاب را کسی استنساخ نکرده است و با از بین رفتن نسخهی اصلی دیگر کسی نسخهای از آن را در دست نداشته است ولی اینکه سایر کتاب او مانند رجال او را کسی استنساخ نکرده است برداشت نمیشود بنابراین ممکن است رجال او باقیمانده باشد هرچند نسخهی اصلی آن در دست ما نیست ولی بعید نیست استنساخ شده باشد. عبارت و غيرهما من الكتب! شاید مراد سایر کتابهای کتابخانهی او باشد نه کتابهایی که او نگاشته است.)
و لما تكرّر من الشيخ الفاضل- أدام اللّه تأييده- (گفتهشده است که شاید مراد ابن براج بوده باشد.) الرغبة فيما يجري هذا المجرى، و توالى منه الحثّ على ذلك، و رأيته حريصا عليه، عمدت إلى كتاب يشتمل على ذكر المصنّفات و الأصول. و لم أفرد أحدهما عن الآخر، لئلّا يطول الكتاب لأنّ في المصنّفين من له أصل فيحتاج إلى أن يعاد ذكره في كلّ واحد من الكتابين فيطول. (چون افراد گاه هم اصل دارند و هم تصنیف همه را یکجا ذکر کرده است تا کتاب طولانی نشود.)
و رتّبت هذا الكتاب على حروف المعجم التي أوّلها الهمزة و آخرها الياء، ليقرُب على الطالب الظفر بما يلتمسه و يسهل على من يريد حفظه أيضا.
و لست أقصد ترتيبهم على أزمنتهم و أوقاتهم، بل ربما يتّفق ذكر من تقدّم زمانه بعد ذكر من تأخّر وقته و أوانه، (زیرا کتاب او بر اساس طبقات تنظیم نشده است.) لأنّ البُغية (غرض) غير ذلك.
و إذا ذكرت كلّ واحد من المصنّفين و أصحاب الأصول فلا بدّ من أن أشير إلى ما قيل فيه من التعديل و التجريح، و هل يعوّل على روايته أو لا لا، (یعنی هرکسی را که ذکر می کنم این نکته را می گویم که آیا تعدیل شده است یا تجریح. البته شیخ خود در مقام توثیق و تضعیف کردن افراد نیست. بلکه نکاتی که دیگران در مورد تعدیل و تجریح کسی گفتهاند را بیان میکند و اینکه آیا طائفه به روایات فردی اعتماد میکردند یا نه.) و أبيّن عن اعتقاده و هل هو موافق للحق أم هو مخالف له لأنّ كثيرا من مصنّفي أصحابنا و أصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة و إن كانت كتبهم معتمدة. (و اینکه تصمیم داشتم بیان کنم که آیا مذهب یک فرد موافق با مذهب حقه است یا نه زیرا بسیاری از صاحب تصنیف و اصول مذاهب باطله ای داشتهاند هرچند کتابشان مورد اعتماد بوده است.)
باید دقت داشت که
اولاً: شیخ ابتدا میفرماید: فإنّي لمّا رأيت جماعة من شيوخ طائفتنا من أصحاب الحديث عملوا فهرست كتب أصحابنا و ما صنّفوه من التصانيف و رووه من الأصول این عبارت نشان میدهد که طائفه درصدد بیان کتاب شیعه بودند (أصحابنا) و بعد فاضل (ابن براج) از شیخ میخواهد که همین مسلک ادامه یابد (و لما تكرّر من الشيخ الفاضل- أدام اللّه تأييده الرغبة فيما يجري هذا المجرى،) این ممکن است دلالت داشته باشد که شیخ نیز به سراغ مصنفات و اصول شیعه رفته باشد. بنابراین موضوع کتاب (أصحابنا) است.
ولی بعد اضافه میکند که در توصیف افراد ذکر میکند که آیا مذهب او موافق مذهبِ حقه است یا نه و اضافه میکند که لأنّ كثيرا من مصنّفي أصحابنا و أصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة بنابراین ممکن است کسی جزء أصحابنا باشد ولی فطحیه نیز باشد. بنابراین مراد از أصحابنا کسی نیست که مذهبش موافق حق باشد. از مطالب کتاب شیخ استفاده میشود که زیدیه جزء أصحابنا نیست ولی چون آنها با أصحابنا ارتباط نزدیکی داشتند شیخ از آنها نیز نامبرده است. ولی فطحیه، واقفیه و امثال آن داخل در أصحابنا است.
ثانیاً: شیخ اضافه میکند: و إن كانت كتبهم معتمدة. یعنی اشعار دارد به اینکه شیخ اگر از ارباب مذاهب فاسده سخن میگویند این مخصوص به مواردی است که کتب آنها مورد اعتماد بوده است. اگر کسی به فهرست شیخ نگاه کند متوجه میشود که شیخ در ارباب مذاهب فاسده به ذکر کتب معتمده ایشان بسنده کرده است. مثلاً در توصیف علی بن الحسن الطاطري، مینویسد: كان واقفيّا، شديد العناد في مذهبه، صعب العصبيّة على من خالفه من الإماميّة! و له كتب كثيرة في نصرة مذهبه، و له كتب في الفقه، رواها عن الرجال الموثوق بهم و برواياتهم، فلأجل ذلك ذكرناها. بنابراین شیخ کتابهای غیر معتمد را یا ذکر نمیکرده و یا اگر ذکر میکرده تصریح میکرده که کتاب او فاسد و غیر معتمد است. البته مراد از کتاب معتمد کتابی نیست که هرچه در آن است قابلقبول است بلکه مراد این است که رویهمرفته آن کتاب ضاله نیست و قابلاعتماد بوده است. مثلاً اگر کتابی در اثبات مذهب واقفیه بوده است جزء کتب ضاله بود و شیخ آنها را نقل نکرده است.
همچنین شیخ در مورد کتب واقفیه غالباً ذکر کرده است که او هرچند واقفی بوده است ولی کتاب معتمدی نیز دارد.
ثالثاً: شیخ گاه تعبیراتی در مورد روات دارد مثلاً میفرماید: له کتاب و گاه میفرماید: له مسائل و گاه میفرماید: له اصل. مراد از مسائل ظاهراً همان استفتائات بوده است یعنی گاه بعضی از علماء از معصوم سؤالهایی میکردند و به شکل مکتوب ارائه میدادند معصوم نیز در ذیل آن نکاتی را اضافه میکرد. این استفتائات عمدتاً کتبی بوده است نه شفاهی. همچنین گاه شیخ میفرماید: له نوادر. مراد از نوادر کتابهایی است که باب بندی خاصی نداشته است و اخبار آنها کشکول مانند بوده است. گاه آمده است: له روایات. یعنی گاه افراد راوی روایات هستند نه اینکه کتابی نگاشته باشند.
تمرین
از اول اصحاب الصادق رجال شیخ عناوین اولیه از ثانویه جدا شود.