1403/09/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/صیغۀ امر /مفاد سائر واژگان دالّ بر طلب/ مفاد تعبیر «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر»
بحث حاضر، پیرامون مفاد «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» است. در میان اندیشمندان، دو رویکرد نسبت به مفاد این تعبیر به چشم میخورد.
در برخی کلمات، ظهور این تعبیر، در وجوب دانسته شده است. باید دانست، مقصود از ظهور در وجوب، ظهور اوّلی این تعبیر است، بنابراین چنانچه قرینهای یافت شود، ممکن است بر استحباب مؤکد دلالت نماید.
این دیدگاه در مناهل صفحۀ 377، عمدة المطالب جلد 1 صفحۀ 349 و هدایة الطالب جلد 1 صفحۀ 100 مطرح شده است. محقق خوئی نیز، در موسوعة الإمام الخوئی جلد 5 صفحۀ 369 و التنقیح فی شرح العروة الوثقی جلد 4 از کتاب الطهارة صفحۀ 425 فرمودهاند: و من الظاهر أن ارتكاب أمر مكروه عند اللّٰه سبحانه لا يستلزم انتفاء الايمان باللّٰه سبحانه و اليوم الآخر، فلا يتحقق هذا إلّا في ارتكاب المحرمات.
در روضة المتقین جلد 1 صفحۀ 308 نیز چنین آمده است: «و قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر فلا يترك عانته فوق أربعين يوما إلخ» ظاهر الخبر حرمة التأخير عنهما للرجل و المرأة. عبارت ایشان، دنبالهای دارد که در ادامه پیرامون آن سخن خواهیم گفت.
در روضة المتقین جلد 1 صفحۀ 295 رقم 240 روایت مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَبْعَثْ بِحَلِيلَتِهِ إِلَى الْحَمَّام را یاد نموده و مینویسد: ظاهر الخبر حرمة بعث الحليلة إلى الحمام. سپس پیرامون مقصود این روایت، سخن میگوید.
در تذکرة الفقهاء چاپ قدیم، صفحۀ 578 و منتهی المطلب جلد 14 صفحۀ 184 نیز، برای اثبات حرمت به این تعبیر استدلال شده است.
ولی در کلمات برخی دیگر از اندیشمندان، عباراتی وجود دارد که از آن استفاده میشود ظهور این تعبیر در کراهت است.
در بیان الفقه جلد 3 صفحۀ 276 حدیثی را یاد نموده و مفاد آن را شبیه تعبیر مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَتْرُكْ عَانَتَهُ فَوْقَ أَرْبَعِينَ يَوْماً[1] دانسته است، به طوری که گویا دلالت این تعبیر بر کراهت، روشن است: و أنّ هذه الرواية نظير العشرات بل المئات من أمثالها ممّا ورد في المستحبّات و المكروهات، مثل: «من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر فلا يترك عانته فوق أربعين يوما»و نحوه ممّا يراد بها الحثّ و التحريض على فعل المستحبّ و على الانتهاء من المكروه، حتّى قال جمع من محقّقي الفقهاء: بأنّ أمثال هذه التعبيرات قرائن عدم الوجوب و الحرمة، إذ الوجوب و الحرمة يكفي فيهما الأمر و النهي وحدهما و لا يحتاجان إلى مزيد التحريض، فتأمّل. ایشان از جمعی از محققان فقهاء، نقل نموده است که این تعبیرات، قرینه بر عدم وجوب است؛ بر خلاف امثال محقق خوئی که آن را دالّ بر وجوب دانستند.
بحث از مفاد این تعبیر، دارای دو مرحله است. در یک مرحله، میباید به موارد استعمال این تعبیر مراجعه نمود، و در مرحلۀ بعد باید به تحلیل موارد بهدستآمده نشست.
آقای شیرازی در بیان الاصول مدعی شدند جمعی از محققان فقهاء این تعبیر را دالّ بر کراهت میدانند و دلالتش بر کراهت را به حدّی واضح دانستند که به عنوان یک اصل مسلّم، برای حمل نمودن سائر روایات بر کراهت آنها را به این روایت تشبیه نمودند.
ولی قدری درنگ در همین روایت، نشان میدهد حتی در همین روایت، ظهور بدوی تعبیر مزبور، در حرمت است. بله؛ در خصوص این روایت قرائنی از خارج وجود دارد که سبب میشود از ظهورش در خصوص این روایت رویگردان شویم؛ ولی به هر حال ظهور بدوی آن در حرمت است و همین برای ما مهمّ است.
در روضة المتقین جلد 1 صفحۀ 308 نیز بدین نکته اشاره شده است که ظاهر خبر، حرمت است ولی بر کراهت غلیظ حمل میشود و احتیاط آن است تأخیر نشود. فرمایش ایشان کاملاً صحیح است چون عبارت کامل روایت از این قرار است: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَتْرُكْ عَانَتَهُ فَوْقَ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ لَا يَحِلُّ لِامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ تَدَعَ ذَلِكَ مِنْهَا فَوْقَ عِشْرِينَ يَوْماً.[2] همانطور که پیداست، در ادامۀ روایت، تعبیر «لا یحلّ» آمده است و ظاهر آن است که «لا یحلّ» مفادی همچون عبارت قبل دارد و ظهور بدوی هر دو فقره، در حرمت است. البته همانطور که اشاره شد، گاهی برای بیان کراهت غلیظ، به صورت مجازی از تعابیر دالّ بر حرمت استفاده میشود و یا به جهت نظارت دلیل به فضای اخلاقی، از ظهورش در حرمت فقهی کنارهگیری میشود. این بحث دیگری است. مقصود آنکه این عبارت مفادش همچون مفاد «لا یحلّ» است. این روایت، در الكافي، جلد 6، صفحۀ 506، رقم 11. وارد شده بود.
در جعفریات صفحۀ 29 همین روایت را ذیل «باب الأمر بإزالة شعر العانة» جای داده است که سابقاً گفتیم، مادۀ «أمر» ظهور در وجوب دارد. بنابراین ظهور اولی این تعبیر، در حرمت است نه کراهت.
این مطلبی که آقای شیرازی به جمعی از محققان فقهاء نسبت دادند، بسیار عجیب است. ایشان فرمودند ازآنرو که برای بیان وجوب و حرمت، امر و نهی کافی هستند، زیادت تعابیری همچون «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» نشاندهندۀ استحباب و کراهت است. این مطلب پذیرفتنی نیست. ازچهرو ادعا میکنید امر و نهی برای وجوب و حرمت کافی هستند؟! بیشک برخی افراد روحیۀ فرمانبرداری ندارند و برای تحریکشان، لازم است نکات بیشتری به کلام ضمیمه شود. مگر تمام افراد، متّقی و عادل هستند؟! قوای شهویة و غضبیۀ انسان او را به سرکشی سوق میدهد ازهمینرو خداوند برای تقویت روحیۀ عبودیت، به اموری همچون ایمان به خدا و روز قیامت تنبیه میدهد و باورهای دینی را در مقابل دیدگان آنها قرار میدهد. و ازهمینروست که در آیات قرآن، فراوان دیده میشود که برای بیان وجوب و حرمت، به امر و نهی بسنده نشده و حقائقی همچون عذاب دوزخ و مانند آن به تصویر کشیده شده است.
همانطور که اشاره شد، مرحلۀ یکم بحث، مرور استعمالات این تعبیر است. بدین مناسبت آیاتی از قرآن کریم را مرور میکنیم.
لازم به ذکر است، در تعبیر «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» اگر «مَن» موصوله باشد، مبتدا خواهد بود، و اگر شرطیه باشد، جملۀ شرط خواهد بود؛ ولی در هر صورت خبر یا جزایش میتواند جملۀ خبری باشد و میتواند جملۀ طلبی باشد و فرض بحث آن است که جملۀ خبری در مقام انشاء، و جملۀ طلبی، ظاهرشان وجوب است. بدین ترتیب، بحث بدین شکل مطرح میگردد که وقتی ظهور اولی جملۀ خبری و جملۀ طلبی در وجوب است، آیا با آمدن جملۀ «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» این ظهور در هم میشکند یا خیر؟
البته اگر شخصی جملۀ خبری یا جملۀ طلبی را دالّ بر وجوب نداند و آنها صرفاً دالّ بر استحباب بداند، شبیه همین بحث به شکل دیگر مطرح میشود؛ بدین شکل که وقتی ظهور اولی جملۀ خبری و جملۀ طلبی در استحباب است، آیا با آمدن جملۀ «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» این ظهور استحبابی، به ظهور وجوبی تبدیل میشود یا خیر؟
بنابراین، در گام نخست باید مبنای پیشفرض خود در دلالت جملۀ خبری و جملۀ طلبی بر وجوب یا ندب را مدّ نظر قرار داد و در این نکته اندیشید که آیا «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» تغییری در این مدلول اولی، ایجاد میکند یا خیر؟
اینک قصد داریم مجموع این جهات را همراه با یکدیگر مدّ نظر قرار داده و بحث را دنبال کنیم. یعنی اگر دیدم «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» در مورد واجب به کار رفته است، میگوییم یا جملۀ خبری و طلبی ذاتاً بر وجوب دلالت میکنند و تعبیر مزبور ظهورشان در وجوب را تغییر نداده است؛ و یا اگر ذاتاً بر وجوب دلالت ندارند، با آمدن این تعبیر، ظهورشان تغییر نموده و بر وجوب دلالت پیدا میکنند.
پس در این مرحله از بحث، این جهت را مدّ نظر قرار نمیدهیم که مقتضی دلالت بر وجوب، خود جمله است و تعبیر مزبور مانع نیست؛ یا تعبیر مزبور مقتضی دلالتش بر وجوب است. فعلاً در مقام تفکیک بین این جهات نیستیم.
شاگرد: اگر جملۀ خبری باشد، اخبار به داعی انشاء تلقی نمیشود بلکه یک جملۀ اخباری عادی به شمار میرود.
استاد: خیر؛ اگر جملۀ خبری باشد، اخبار به داعی انشاء خواهد بود. اساساً یکی از تقریبات دقیق در تحلیل اخبار به داعی انشاء، در تقدیر گرفتن مفاهیمی همچون «مؤمن» و مانند آن است. این مفهوم مقدّر در اینجا ظاهر شده است.
شاگرد: به هر حال آن بحثهای که در اخبار به داعی انشاء مطرح است، دیگر در اینجا مطرح نمیشود چون واضح است قضیه از چه قرار است.
استاد: خیر؛ واضح نیست. ممکن است نکاتی وجود داشته باشد که فرق داشته باشد.
کوتاهسخن آنکه، اینک قصد داریم مفاد مجموع کلام و دلالتش بر وجوب را مورد بررسی قرار دهیم؛ فارغ از آنکه این وجوب، مستند به خود کلام است و «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» از آن جلوگیری نکرده است، یا آنکه این وجوب، مستند به خود «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» است و خود همین تعبیر مقتضی دلالت بر وجوب بوده است. اینک در مقام تفکیک میان این جزئیات نیستیم و صرفاً اصل دلالت بر وجوب را در نظر داریم. ممکن است آن جملۀ خبری یا طلبی ظهور در استحباب داشته باشد و علت دلالتش بر وجوب ضمیمه شدن «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» باشد؛ و ممکن است آن جملۀ خبری یا طلبی ذاتاً ظهور در وجوب داشته باشد و «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» از این ظهور جلوگیری نکرده باشد.
شاگرد: آیا نفس ابراز وجوب به صورت جملۀ شرطی نکتۀ خاصی ندارد؟
استاد: این هم نکتهای است که باید تحلیل شود. اگر مثلاً خود جملۀ خبری یا طلبی را دالّ بر وجوب دانستیم، باید این مطلب را تحلیل کنیم که ازچهرو «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» بدان افزوده شده است. همانطور که اشاره شد، بحث کنونی دارای دو مرحله است؛ یکی اصل دلالت جملاتی که این تعبیر را به همراه دارند، و مرحلۀ دیگر تحلیل نحوۀ دلالت آنها. نخست باید با جستوجو در موارد استعمال، اصل دلالتش بر وجوب یا ندب را مورد بررسی قرار داد؛ و در گام بعد به تحلیل اطلاعات بهدستآمده نشست. یکی از نکاتی که به هنگام تحلیل این جمله باید مورد بررسی قرار گیرد، همین است که اگر خود جمله ذاتاً بر وجوب دلالت دارد، ازچهرو «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» بدان افزوده شده است.
بحث ایمان به خدا و روز قیامت در قرآن فراوان مطرح شده است که خیلی از آنها به بحث ما شبیه نیست؛ ولی آن مواردی که دقیقاً یا تقریباً شبیه به تعبیر مورد بحث ما است، را استخراج نمودم و دریافتم تمام یا کلان مواردش دالّ بر حکم الزامی است.
البقرة، 228: ﴿وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ في أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ...﴾.
البقرة، 232: ﴿وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون﴾. در این آیه، با وجود آنکه نخست با تعبیر «فلان تعضلوهنّ» مخاطب را نهی نموده و حرمت را بیان نموده است، ولی در ادامه به بیان حرمت اکتفاء ننموده و بحث ایمان به خدا و روز قیامت را پیش کشیده است؛ باز هم به این مقدار بسنده ننموده «ذلکم ازکی لکم و اطهر» را مطرح نموده است؛ باز هم به این مقدار اکتفا نکرده و فرموده است: «و الله یعلم و انتم لا تعلمون». علّت مطلب آن است که گاهی تعصّبات جاهلی آنقدر شدید است که شخص متعصّب، با صرف نهی، به امتثال تن نمیدهد. گاهی دیده میشود که اشخاص متعصّب، همسر خود را طلاق میدهند ولی حاضر نیستند به ازدواج دوبارۀ وی تن دهند. وقتی زنت را طلاق دادی دیگر حقّ نداری از ازدواج او جلوگیری کنی. برخی تصوّر میکنند بعد از طلاق نیز، همچنان بر همسرشان سلطه دارند و حقّ دارند زورگویی کنند. اینگونه تفکّرات جاهلانه از قدیم مطرح بوده، امروز مطرح است، در آینده نیز مطرح خواهد بود.
بنابراین ادعای آقای شیرازی مبنی بر آنکه جمعی از محققان فقهاء فرمودهاند امر و نهی برای بیان وجوب و حرمت کفایت میکند و این نکته را کاشف از دلالت «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» بر استحباب دانستهاند، از اساس بیوجه است.
از قضا، یکی از رفتارهایی که 1400 پیش توسط پیغمبر مورد نهی واقع شده، ولی هنوز پس از 1400 سال در محیطهای عربی دیده میشود، بحث نُحبة است. نُحبة یک رسم جاهلی است که پیغمبر اسلام صلوات الله علیه و آله از آن نهی نمودند با این حال هنوز آثار آن در محیطهای عربی به چشم میخورد. نُحبة یعنی دزدیدن یک چیزی در عروسی و مانند آن. خود من در یک عروسی حضور داشتم و جلوی چشمان خودم گوسفندی را ذبح کردند، که در نهایت توسط یک عده مورد سرقت قرار گرفت و این کار از رسوماتشان بود. این کار هر چند جنبۀ شوخی و طنز دارد ولی به هر حال نهی صریح دارد با این حال دیده میشود که حتّی افراد متدیّن از این رسم جاهلی دست نکشیدهاند و معلوم نیست در تصوراتشان چه میگذرد. در زمان جاهلی نیز چه بسا نُحبةها با طنز و شوخی همراه بوده ولی به هر حال از آن نهی شده است.
شاگرد 1: در برخی مناطق، اگر شخصی بمیرد، همسرش تا پایان عمر حقّ ندارد ازدواج کند.
شاگرد 2: امر و نهی برای بیان وجوب و حرمت کافی هستند، ولی برای نهیپذیری و فرمانبرداری کافی نیستند.
استاد: همینطور است. خداوند متعال وجوب و حرمت را بیان نموده است ولی بیان وجوب و حرمت، به منظور تحقق مأموربه و ترک منهیعنه است؛ لذا برای به نتیجه رسیدن وجوب و حرمت، این بحثها را پیش کشیده است و دائماً کلام خود را در فراز و فرود قرار میدهد. نخست قدری با اقتدار وارد میشود و میفرماید: ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ؛ یعنی گویا کسی که فرمان نبرد، به خدا و روز قیامت ایمان ندارد. سپس قدری لطافت به خرج میدهد و میفرماید: ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ. این برای شما پاکیزهتر و بهتر است. بار دیگر با اقتدار وارد میشود و میفرماید: وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون. گوبا اگر نخواهید فرمان ببرید، نادان هستید. انسانها به راحتی به این حرفها گوش نمیدهند لذا خداوند دائماً نکاتی را به کلام اضافه میکند تا به مقصود خویش نائل شود.
مقصود آنکه، از هیچرو نمیتوان ادعا نمود امر و نهی کافی هستند و این نکات اضافه دالّ بر استحبابی بودن مطلب هستند.
النساء، 59: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا﴾. در اینجا نیز، «ذلک خیر و احسن تأویلاً» را در پایان به کلام افزوده است.
برخی تصوّر میکنند همواره باید با اقتدار و قوّت وارد میدان شوند تا به نتیجه برسند؛ ولی این تفکّر صحیح نیست. مرحوم امام مدتها در مدرسۀ فیضیة درس اخلاق عمومی داشتند و غیر طلبهها نیز در آن شرکت میکردند. شخصی از مرحوم امام نقل میکرد که ایشان میفرمود وقتی برای مردم از عذاب جهنّم سخن میگفتم، به من خیره میشدند؛ ولی آنگاه که از رحمت و لطف خدا سخن میگفتم، چشمها گریان میشد.
شاگرد: در سورۀ مبارکۀ البقرة، آیۀ 264 نیز چنین آمده است: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ...﴾.
استاد: این آیه، به روایات بحث ما شبیه نیست. در این آیه، خود ایمان به خدا و روز قیامت محطّ کلام است، نه آنکه هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، کاری دیگری را انجام میدهد یا نمیدهد[3] . من همۀ موارد «یؤمن بالله و الیوم الآخر» را در قرآن ملاحظه نمودهام ولی همانطور که اشاره شد، برخی از آنها به بحث ما شبیه نیست و با آن تفاوت دارد. ولی برخی از موارد فی الجملة شبیه به روایات بحث ما هستند.
التوبة، 44 و 45: ﴿لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقين * إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُون﴾. این آیه ناظر به کسانی است که برای رفتن به جهاد بهانهجویی میکردند. خداوند متعال به پیغمبر صلوات الله علیه و آله میفرماید کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، برای اذن گرفتن نزد تو نمیآیند؛ تنها کسانی برای ترک جهاد با اموال و انفسشان نزد تو میآیند و از تو اذن میگیرند که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند.
شاگرد: آیا «لا یستأذنک» اخبار در به داعی انشاء است؟
استاد: بله؛ اذن نمیگیرند یعنی نباید اذن بگیرند.
شاگرد: اگر اذن بگیرند که اشکال ندارد؛ از قضا باید اذن بگیرند. اینان ترک جهاد نمیکنند بلکه از حضرت اذن میگیرند، اگر حضرت اذن دادند ترک میکنند و الا به جهاد میروند.
استاد: خیر؛ مقصود از اذن گرفتن، بهانهجویی است. اذن گرفتنشان به منظور ترک جهاد بوده است، یعنی میخواستند به جهاد نروند. نفس اذن گرفتن و پیغمبر را در تنگنا قرار دادن و ایجاد سستی در جبهۀ مسلمانان، مبغوض است. این اذن گرفتن به منظور بهانهجویی بوده و جهاد را یک دستور الزامی مهمّ تلقّی نمیکردند بلکه آن را یک دستور کماهمیّت جلوه میدادند که اگر هم کسی نخواهد، میتواند از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کند. در برخی آیات، خداوند اینها را تحقیر نموده و میگوید اینها خودشان را در کنار زنان قرار میدهند. این بیان نیز به منظور تحریک آنان به جهاد بوده است.
النور، 2: ﴿الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ...﴾.
الأحزاب، 21: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً﴾. میفرماید انسان باید به پیغمبر اقتدا کند. برخی اقتدای به پیغمبر را مستحب شمردهاند. دلالت این آیه بر وجوب، قدری نیاز به بحث دارد لذا فعلاً از آن در میگذریم.
المجادلة، 22: ﴿لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ ... ﴾.
الممتحنة، 5 و :6 ﴿رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيم * لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد﴾. در این آیه نیز بحث اقتداء و تأسی مطرح است که گفتیم در آینده پیرامون آن سخن خواهیم گفت.
الطلاق، 2: ﴿فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً﴾. این آیه نیز، پیرامون واجبات است.
تنها دو آیۀ مربوط به تأسی نیازمند بحث است که در جلسۀ آینده پیرامونش سخن خواهیم گفت. بنابراین در تمام یا کلان آیات قرآن، این تعبیر در مقام الزام به کار رفته است. در جلسۀ آینده قصد داریم، به استعمالات روایی این تعبیر نیز بپردازیم.