1403/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/صیغۀ امر /مفاد سائر واژگان دالّ بر طلب/ مفاد تعبیر «یصلح» و «لا یصلح»
شاگرد: در جلسات سابق فرمودید، »لا یحبّ الله» و «لا ینبغی» بدان معناست که شیء مورد نظر، هیچ مرتبهای از حبّ و مصلحت را که در حکم اثرگذار باشد، دارا نیست. از سوی دیگر اطلاق قضیه اقتضا میکند اگر در تحریم مفسدهای وجود داشته باشد، متکلم آن را بیان کند. نتیجه آنکه، اطلاق «لا یحبّ» و «لا ینبغی» اقتضا میکند شیء مورد نظر حرام باشد؛ بر خلاف «یحبّ الله» و «ینبغی» که بر استحباب عمل دلالت دارند نه بر وجوب عمل. پرسش آن است که طبق فرمایش حضرتعالی، اطلاق «یحبّ الله» و «ینبغی» بر وجود مصلحت و محبّـت غالب در عمل دلالت دارد؛ ازچهرو شبیه همان بیانی که برای نفی احتمال مفسده در تحریم در «لا یحبّ الله» و «لا ینبغی» مطرح نمودید، در «یحبّ» و «ینبغی» مطرح نمیکنید؟ اطلاق «یحبّ» و «ینبغی» نیز اقتضا میکند اگر در الزام عمل، مفسدهای باشد، توسط شارع بیان شود. بنابراین از یکسو، اطلاق قضیه اقتضا میکند عمل مورد نظر دارای مصلحت و محبّت غالب باشد، و از سوی دیگر، اطلاق قضیه اقتضا میکند در الزام به آن مفسدهای وجود نداشته باشد. نتیجۀ این مطلب، آن است که تحصیل مصلحت مورد نظر واجب شود نه مستحبّ؛ چون اگر شیئی مصلحت غالب داشت، حتی اگر اندکی غالب باشد، چنانچه هیچ مفسدهای در الزام بدان وجود نداشته باشد، باید استیفاء شود نه آنکه مستحبّ است استیفاء شود.
استاد: خیر؛ چنین نیست. پاسخ بدین پرسش را به جلسۀ آینده موکول میکنیم.
در جلسات پیش رو، قصد داریم به بررسی مفاد «یصلح» و «لا یصلح» بنشینیم.
در گام نخست، نکتهای را گوشزد میکنیم تا محلّ نزاع به درستی روشن شود.
با مراجعه به موارد کاربرد «یصلح» و «لا یصلح» ، درمییابیم این تعبیر، گاه در مورد افعال و ما بحکم الافعال به کار میرود؛ و گاه در مورد غیر افعال به کار میرود. محلّ بحث به مواردی اختصاص دارد که این تعبیر، در مورد افعال و ما بحکم الافعال به کار میرود.
برای مثال، مواردی همچون إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِإِمَام در کافی، جلد2 صفحۀ 21 رقم 9، یا صَلُحَت سریرتُه (یعنی باطن شخص) در کافی جلد 2 صفحۀ 144 رقم 1، یا صَلُحَ له دینَه در کافی جلد 2 صفحۀ 19 رقم 16، یا لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَال در کافی جلد 1 صفحۀ 407 رقم 8، یا مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ در کافی جلد 1 صفحۀ 44 رقم 3، همگی از محلّ بحث خارج هستند چهآنکه در آنها، «صلح» به غیر افعال تعلّق گرفته است. البته مورد اخیر، «صَلُحَ» نیست بلکه «اَصلَحَ» است پس باید آن را کنار بگذاریم.
مقصود آنکه، محلّ بحث، به افعال و ما بحکم الافعال اختصاص دارد. اینک قصد داریم نکتهای متذکر شویم تا مقصود از ما بحکم الافعال روشن شود.
پیرامون تعبیر حلیّت و حرمت که به اشیاء تعلّق میگیرند، بحثی مطرح شده است مبنی بر آنکه وقتی گفته میشود «تَحِلّ النساء» یا «تَحرُم النساء» یا «تَحِلّ الدّجاجة» یا «تَحرُم الدجاجة» مقصود چیست؟ برخی اندیشمندان فرمودهاند ازآنرو که حلیّت و حرمت، همواره به افعال آدمی تعلق میگیرند، وقتی به اشیاء تعلق میگیرند باید یک فعل در تقدیر گرفت. ولی آیت الله والد میفرمودند حلیّت و حرمت در لغت، به معنای حلیّت و حرمت اصطلاحی نیست تا لازم باشد همواره به افعال تعلق بگیرند. حلال و حرام در لغت وصف خود آن شیئی است که تصرف در آن آزاد است یا آزاد نیست. بدین ترتیب خود آن حیوانی که خوردن گوشتش مباح است، به حلیّت متصف میشود؛ همچنین خود معاملۀ دارای اثر، معاملۀ حلال نامیده میشود؛ همچنین خود زنی که استمتاعش جائز است، حلال و خود زنی که استمتاعش جائز نیست، حرام شمرده میشود.
کوتاهسخن آنکه، حلیّت و حرمت میتواند در مورد متعلّق افعال نیز به کار بروند.
البته باید دانست، آنان که معتقد بودند حلیّت و حرمت همواره به افعال تعلق میگیرند و باید فعل در تقدیر گرفت، این بحث را مطرح نمودهاند که آنچه در تقدیر است، مطلق آثار مرتبط با شیء است یا خصوص اثر ظاهر است. برخی از ایشان فرمایش آیت الله والد را به درستی درک ننموده و تصور نمودهاند اگر دیدگاه آیت الله والد صحیح باشد، خود شیء متصف به حلیت یا حرمت میشود، در نتیجه تمام آثار مرتبط با آن مترتّب میشود و مجالی برای اختصاص به خصوص اثر ظاهر وجود ندارد. ولی این پندار صحیح نیست. طبق دیدگاه آیت الله والد نیز شبیه همان بحث مطرح است که آیا تمام آثار مترتب میشود یا خصوص اثر ظاهر.
علّت مطلب آن است که وقتی حلیّت و حرمت به اشیاء تعلّق میگیرند، نیازمند مصحّح هستند. تعلّق حلیّت و حرمت به اشیاء میتواند به اعتبار تمام آثار باشد و میتواند به اعتبار اثر ظاهر باشد. فرمایش آیت الله والد، صرفاً به یک نکتۀ ادبی ناظر است مبنی بر آنکه، حلیّت و حرمت در لغت، معنایی دارند که وصف خود شیء قرار میگیرد بیآنکه نیازی به تقدیر داشته باشد. ولی به هر حال تعلّقش به خود اشیاء، به مصحّح نیازمند است. مصحّح تعلّقش به خود اشیاء، یا مطلق آثار است و یا خصوص اثر ظاهر. این بحث دیگری است که ارتباطی به فرمایش آیت الله والد ندارد و در هر صورت باید مطرح شود. وقتی گفته میشود فلان حیوان، حلال است، مصحّح تعلّق حلیّت به خود حیوان، میتواند حکم تکلیفی باشد، میتواند حکم وضعی باشد، و میتواند تمام احکام و آثار مرتبط با آن باشد.
مقصودمان از ما بحکم الافعال، همین موارد هستند. بدین ترتیب، محلّ بحث در تعبیر «صلح» هم افعال را شامل میشود و هم اشیائی را شامل میشود که تعلّق «صلح» به آنها، به اعتبار فعلی از افعال مرتبط با آنهاست.
برای مثال، وقتی گفته میشود «این گوشت، صالح است» یا به اعتبار حکم تکلیفی جواز اکل است، یا به اعتبار حکم مذکّی بودن و مانند آن است. از سوی دیگر، فاسد بودن نیز همین معنا را دارد.
ولی امثال لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَال در محلّ بحث داخل نیستند؛ چون «لا تصلح» به شیئی تعلّق گرفته است که آن شیء خودش، میتواند متعلّق «صلح» قرار گیرد، بیآنکه نیازمند مصحّح باشد و نیازمند آن باشد که فعلی از افعال در موردش مدّ نظر قرار گیرد.
در مثال بالا، گفته شده «امامت صالح نیست جز برای مردی که دارای سه خصلت باشد»؛ در اینجا امامت خودش میتواند متعلّق «لا یصلح» باشد بیآنکه نیازمند مصحّح باشد و نیاز باشد فعلی از افعال در موردش مدّ نظر قرار گیرد. همچنین است، تعلّق «صلح» به دین، به سریرت، به ارض، و مانند اینها که نیازی به مصحّح ندارند. البته در همین اشیاء نیز، خیلی اوقات میتوان فعلی از افعال را به عنوان مصحّح تصویر نمود، ولی به نظر میرسد نیازی به آن نیست. مثلاً وقتی گفته میشود «سریرۀ صالح» یا «سریرۀ ناصالح» عرف خود این تعبیر را صحیح میداند و نیازی نمیبیند این تعابیر را به اعتبار فعلی از افعال مرتبط با آن به کار ببرد.
شاگرد: مگر امامت فعل نیست؟
استاد: خیر؛ امامت منصب است. روایت ناظر به آن است که چه کسی شایستگی این منصب را دارد.
مقصود آنکه، هر چند میتوان در ارتباط با این مناصب و اشیاء، افعالی را به عنوان مصحّح در نظر گرفت، ولی شاید به آن معنا نیازی به در نظر گرفتن مصحّح نداشته باشیم.
محقق نراقی در عوائد الایام[1] مدخل مستقلی برای تعبیر «یصلح» و «لا یصلح» قرار داده و ادعا میکنند ظهور این تعبیر، صحّت عمل است که یک حکم وضعی به شمار میرود. به سخن دیگر، ایشان «صلح» را در مقابل «فسد» و به معنای «صحّ» میدانند. ایشان برای اثبات مدعای خویش، نمونههای متعدّدی را شاهد میآورند ولی شاید تکیهگاه اصلی ایشان، بحث اصل عدم نقل است. گویا میخواهند بفرمایند در زمان کنونی، «یصلح» به معنای «یصحّ» است، و اصل عدم نقل اقتضا میکند در زمان شارع نیز به همین معنا بوده باشد.
اینک به ادعای ظهور کنونی این تعبیر در معنای «یصحّ» کاری نداریم و قصد داریم تمسّک ایشان به اصل عدم نقل را مورد بررسی قرار دهیم.
به باور ما، اگر اصل عدم نقل یا همان اصالة الثبات صحیح باشد، تنها در صورتی قابل پذیرش است که فحص صورت گرفته باشد. به هنگام رویارویی با واژگان، نمیتوان بدون فحص از مفاهیم آنها در دورۀ صدورشان، اصل عدم نقل را جاری دانست. بدین ترتیب، عمدۀ بحث به استعمالات این تعبیر در روایات معطوف میگردد تا روشن شود مفهوم این تعبیر در دورۀ صدور روایات به چه شکل بوده است.
اینک به دو نمونه از موارد کاربرد این تعبیر در روایات اشاره نموده و سپس بحث را به شکل جدّیتر دنبال میکنیم. یک نمونه مربوط به «یصلح« و نمونۀ دیگر مربوط به «لا یصلح» است، چون هر چند ممکن است بحث از مفاد این دو تعبیر، قدری متفاوت باشد، ولی به هر حال، بحثهایشان به یکدیگر وابسته است. پس از این دو مورد، موارد متنوع دیگری را نیز ذکر خواهیم نمود.
نمونۀ یکم مربوط به تعبیر «لا تصلح» است که در کتاب کافی جلد 2 صفحۀ 185 رقم 3، آمده است: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَتَنَاوَلْتُ يَدَهُ فَقَبَّلْتُهَا فَقَالَ أَمَا إِنَّهَا لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِنَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ. راوی میگوید، دست امام صادق علیه السلام را بوسیدم. ایشان فرمودند بوسیدن دست، تنها برای نبیّ یا وصیّ نبیّ، صالح است. در این روایت، تعبیر «لا یصلح» را به سه شکل میتواند معنا کرد:
1. لا تَحسُن.
2. لا تجوز.
3. لا تصحّ.
اگر «لا تصلح» به معنای «لا تحسُن» باشد، شاید نتوان آن را دالّ بر حرمت دانست. وقتی گفته میشود «فلان کار حسن نیست» یعنی کار خوبی نیست؛ چندان روشن نیست که بتوان در مقام بیان حرمت، از چنین تعبیری استفاده کرد چون در مقام بیان کراهت نیز میتوان از تعبیر «خوب نیست» استفاده کرد. البته ممکن است شخصی ادعای ظهور «لا تحسُن» در حرمت را مطرح کند، ولی به هر حال این مطلب چندان روشن نیست.
اگر «لا تصلح» به معنای «لا تجوز» باشد، روشن است که بر حرمت دلالت میکند.
اگر به معنای «لا تصحّ» باشد نیز، دالّ بر حرمت است، ولی دلالتش بر حرمت با «لا تجوز» فرق دارد. «لا تجوز» در نگاه نخست، به جنبۀ تکلیفی ناظر است بر خلاف «لا تصحّ»، که در نگاه نخست، به جنبۀ وضعی ناظر است. البته «لا یجوز» برای بیان حکم وضعی نیز به کار میرود ولی گویا با حمل نمودنش بر معنای وضعی، مرتکب تأول و عنایت شده، و آن را از معنای اصلی و اولیاش جدا نمودهایم؛ همچنانکه استعمال «لا یصحّ» در حکم تکلیفی، با عنایت و تأول همراه است.
نمونۀ دوم، مربوط به «تصلح» است که در کتاب قرب الاَسناد (چاپ جدید) صفحۀ 654 رقم 207 آمده است: قَالَ مَسْعَدَةُ: وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَ سُئِلَ: أَ يَصْلُحُ لِمَكَانِ حَشٌّ أَنْ يُتَّخَذَ مَسْجِداً؟ فَقَالَ: «إِذَا القي عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ مَا يُوَارِي ذَلِكَ وَ يَقْطَعُ رِيحَهُ فَلَا بَأْسَ بِذَلِكَ، لِأَنَّ التُّرَابَ يُطَهِّرُهُ، وَ بِهِ مَضَتِ السُّنَّةُ». برای عبارت أَ يَصْلُحُ لِمَكَانِ حَشٌّ أَنْ يُتَّخَذَ مَسْجِداً؟ دو معنا قابل ذکر است:
1. آیا میتوان زبالهدانی را به مسجد اصطلاحی کرد؟ یعنی همان مسجدی که احکام خاصی بر آن مترتب میشود.
2. آیا میتوان زبالهدانی را سجدهگاه و محلّ عبارت قرار داد؟
بیگمان، طبق معنای دوم، «أ یصلح» به معنای «أ یجوز» است؛ چون محلّ عبارت، به خودی خود، احکام خاصی ندارد؛ در نتیجه سؤالی که در موردش قابل طرح است، جز آن نیست که آیا به لحاظ تکلیفی، جائز است زبالهدانی را، محلّ عبارت و نماز قرار داد یا جائز نیست.
ولی طبق معنای اول که مسجد را به معنای مسجد اصطلاحی دانستیم، «أ یصلح» هم میتواند به جواز تکلیفی ناظر باشد و هم میتواند به صحّـت وضعی نظر داشته باشد. اگر مسجد را بر همان معنای اصطلاحی حمل کردیم، موضوع یک سری احکام وضعی میباشد در نتیجه «أ یصلح» میتواند در مقام سؤال از حکم وضعی باشد؛ یعنی آیا مسجد قرار دادنِ زبالهدانی، صحّت وضعی دارد و احکام وضعی مسجد بر آن مترتب میشود یا خیر؟ همچنانکه میتواند به حکم تکلیفی ناظر باشد؛ یعنی آیا مسجد قرار دادنِ زبالهدانی، تکلیفاً جائز است یا حرام؟
با توجه به تعلیلی که در دنبالۀ روایت ذکر شده، به نظر میرسد این روایت عمدتاً به جنبۀ تکلیفی ناظر است. یه دیگر سخن، اگر مسجد به معنای عبادتگاه باشد، نظارتش به جنبۀ تکلیفی روشن است؛ ولی حتی اگر مسجد را بر معنای اصطلاحیاش حمل کنیم نیز، به نظر میرسد روایت یادشده، به جنبۀ تکلیفی مسأله ناظر است نه به احکام وضعی؛ چون در دنبالۀ روایت تعبیر «فلا بأس بذلک» وارد شده است که در مقابل حرمت به کار رفته و ظهورش در حکم تکلیفی است. حضرت فرمودهاند اگر مسجد قرار دادنِ زبالهدانی با رعایت این شرائط باشد، اشکالی ندارد. ظاهر این تعبیر، حکم تکلیفی است.
گفتنی است، بیشترین موارد کاربرد «یصلح»، در روایات علی بن جعفر و سؤالاتی است که توسط ایشان مطرح شده است. آمار دقیق ندارم ولی فکر میکنم در یکپنجم روایات مسائل علی بن جعفر، تعبیر «صلح» به چشم میخورد. عمدۀ روایات علی بن جعفر در قرب الاسناد وارد شده است، ازهمینرو استعمالات مورد نظر را از کتاب قرب الاسناد قرائت میکنم.
روایات علی بن جعفر، در صفحۀ 176 رقم 646 از کتاب قرب الاسناد آغاز میشود و در صفحۀ 300 رقم 1180 به پایان میرسد که چیزی حدود 500،600 روایت است. همانطور که گفتیم در شمار زیادی از این روایات، در سؤالی که علی بن جعفر مطرح نموده، تعبیر «صلح» به چشم میخورد.
صفحۀ 180 رقم 664: سَأَلْتُهُ عَنْ بِئْرٍ وَقَعَ فِيهَا زِنْبِيلٌ مِنْ عَذِرَةٍ رَطْبَةٍ أَوْ يَابِسَةٍ، أَوْ زِنْبِيلٌ مِنْ سِرْقِينٍ هَلْ يَصْلُحُ الْوُضُوءُ مِنْهَا؟ قَالَ: «لَا بَأْسَ». در اینجا «هل یصلح» هم میتواند به معنای «هل یجوز» باشد و هم میتواند به معنای «هل یصحّ» باشد. به طور کلّی، با درنگ در استعمالات به کار رفته در روایات علی بن جعفر، تقریباً روشن است که «یصلح» به معنای «یحسُن» نیست؛ بلکه یا به معنای «یجوز» است یا به معنای «یصحّ». البته به هنگام بحث از دلالت «لا ینبغی» بر حرمت، برای دلالت «لا یحسن» بر حرمت نیز مطالبی را بیان کردیم لذا ممکن است بتوان برای آن، یک نحوه ظهوری در حرمت قائل شد؛ ولی به نظر میرسد در نگاه نخست، اگر بخواهیم «هل یصلح الوضوء» را با توجه به مشابهاتش معنا کنیم، مناسب است «هل یجوز» یا «هل یصحّ» را به کار ببریم، نه «هل یحسن» را. در ادامه مشابهات این تعبیر در روایات علی بن جعفر را ذکر خواهیم کرد.
صفحۀ 184 رقم 683: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ، هَلْ يَصْلُحُ أَنْ يَقُومَ فِي الصَّلَاةِ عَلَى الْقَتِّ وَ التِّبْنِ وَ الشَّعِيرِ وَ أَشْبَاهِهِ، وَ يَضَعَ مِرْوَحَةً وَ يَسْجُدَ عَلَيْهَا؟ قَالَ: «لَا يَصْلُحُ لَهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مُضْطَرّاً».
صفحۀ 184 رقم 684: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُؤْذِيهِ حَرُّ الْأَرْضِ فِي الصَّلَاةِ، وَ لَا يَقْدِرُ عَلَى السُّجُودِ، هَلْ يَصْلُحُ لَهُ أَنْ يَضَعَ ثَوْبَهُ إِذَا كَانَ قُطْناً أَوْ كَتَّاناً؟ قَالَ: «إِذَا كَانَ مُضْطَرّاً فَلْيَفْعَلْ»
صفحۀ 184 رقم 686: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ، هَلْ يَصْلُحُ لَهُ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى الرَّفِّ الْمُعَلَّقِ بَيْنَ نَخْلَتَيْنِ؟ قَالَ: «إِنْ كَانَ مُسْتَوِياً يَقْدِرُ عَلَى الصَّلَاةِ عَلَيْهِ، فَلَا بَأْسَ».
صفحۀ 185 رقم 687: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فِرَاشِ حَرِيرٍ وَ مِثْلِهِ مِنَ الدِّيبَاجِ، وَ مُصَلَّى حَرِيرٍ وَ مِثْلِهِ مِنَ الدِّيبَاجِ، هَلْ يَصْلُحُ لِلرَّجُلِ النَّوْمُ عَلَيْهِ، وَ الِاتِّكَاءُ، وَ الصَّلَاةُ عَلَيْهِ؟ قَالَ: «يَفْرُشُهُ وَ يَقُومُ عَلَيْهِ، وَ لَا يَسْجُدُ عَلَيْهِ».
موضوع برخی از روایات یادشده، نماز است و در بحث نماز، «یصلح» هم میتواند به معنای «یجوز» باشد و هم میتواند به معنای «یصحّ» باشد. ولی موضوع روایت اخیر، خوابیدن و تکیه زدن بر حریر و مانند آن است که تنها بحث جواز تکلیفی در آن مطرح است و حکم وضعی خاصی ندارد؛ بله در پایان سؤال که میگوید «و الصلاة علیه؟» حکم وضعی نیز در موردش تصویر دارد.
با نظرداشتِ مجموع موارد کاربرد این واژه، به نظر میرسد «یصلح» در روایات به معنای «یجوز» است، ولی در مواردی که افزون بر حکم تکلیفی، حکم وضعی نیز قابل تصویر باشد، باید دید آیا به معنای «یجوز»ی است که به حکم وضعی ناظر است یا خیر؟
گواه بر این سخن، آن است که:
اولاً، در برخی روایاتی که در آنها از تعبیر «یصلح» استفاده شده، وقتی به مشابه آن مطلب در روایات دیگر علی بن جعفر نگاه میکنیم، درمییابیم به جای «یصلح»، «یجوز» به کار رفته است. ابتدا، نکات اصلی مطلب را بیان نموده و سپس آدرسهای آن را ذکر میکنیم.
نکتۀ دوم آن است که، در قرب الاسناد چند باب وجود دارد. در صفحۀ 247 «باب ما یجوز من النکاح» فراز آمده است. تعبیراتی که در روایات این باب وارد شده، از این قرار است:
در صفحۀ 247 رقم 974 این تعبیر وارد شده: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ زَنَى بِامْرَأَةٍ، هَلْ يَحِلُّ لِابْنِهِ أَنْ يَتَزَوَّجَهَا؟ قَالَ: «لَا».
در رقم 976 این تعبیر آمده است: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ بَلَغَهَا أَنَّ زَوْجَهَا تُوُفِّيَ فَاعْتَدَّتْ وَ تَزَوَّجَتْ، فَبَلَغَهَا بَعْدُ أَنَّ زَوْجَهَا حَيٌّ، هَلْ تَحِلُّ لِلْآخَرِ؟ قَالَ: «لَا».
در همین باب، روایات پیرامون «ما یجوز من النکاح» با تعبیر «یصلح» وارد شده است.
در صفحۀ 248 صفحۀ 980 این تعبیر وارد شده است: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لَهُ امْرَأَتَانِ، هَلْ يَصْلُحُ لَهُ أَنْ يُفَضِّلَ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى؟ قَالَ: «لَهُ أَرْبَعٌ، فَلْيَجْعَلْ لِوَاحِدَةٍ لَيْلَةً، وَ لِلْأُخْرَى ثَلَاثَ لَيَالٍ». گفتنی است، خود نکاح به عنوان یک امر اعتباری، هم حکم تکلیفی در موردش تصویر دارد و هم حکم وضعی؛ در نتیجه «یجوز» در آن، هم میتواند به جواز تکلیفی ناظر باشد و هم به جواز وضعی. ولی ایشان در «باب ما یجوز من النکاح» تنها به روایات مرتبط با خود نکاح بسنده ننموده و روایات پیرامون امور مترتبط با نکاح را نیز یاد نموده است.
در رقم 981 این تعبیر آمده است: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لَهُ ثَلَاثُ نِسْوَةٍ، هَلْ يَصْلُحُ لَهُ أَنْ يُفَضِّلَ إِحْدَاهُنَّ؟ قَالَ: «لَهُ أَرْبَعُ نِسْوَةٍ، فَلْيَجْعَلْ لِوَاحِدَةٍ إِنْ أَحَبَّ لَيْلَتَيْنِ، وَ لِلْأُخْرَيَيْنِ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ لَيْلَةً، وَ فِي الْكِسْوَةِ وَ النَّفَقَةِ مِثْلَ ذَلِكَ».
در رقم 985 این تعبیر آمده است: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ كَانَتْ لَهُ أَرْبَعُ نِسْوَةٍ فَمَاتَتْ إِحْدَاهُنَّ، هَلْ يَصْلُحُ أَنْ يَتَزَوَّجَ فِي عِدَّتِهَا أُخْرَى، قَبْلَ أَنْ تَنْقَضِيَ عِدَّةُ الْمُتَوَفَّاةِ؟ قَالَ: «إِذَا مَاتَتْ فَلْيَتَزَوَّجْ مَتَى أَحَبَّ».
تا اینجا، مربوط به «باب ما یجوز من النکاح» بود. ایشان در صفحۀ 261 روایات مرتبط با «باب ما یحلّ من البیوع» را فراز آورده است.
رقم 1032: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَعْدَةِ وَ الْقِيَامِ عَلَى جُلُودِ السِّبَاعِ، وَ رُكُوبِهَا، وَ بَيْعِهَا، أَ يَصْلُحُ ذَلِكَ؟ قَالَ: «لَا بَأْسَ مَا لَمْ يُسْجَدْ عَلَيْهَا».
هم در مواردی که حکم وضعی برایشان تصویر نمیشود و تنها حکم تکلیفی دارند، و هم در مواردی که حکم وضعی برایشان تصویر میشود، از تعبیر «یصلح» استفاده شده است. در این روایت «قعدة» و «قیام» و «رکوب» صرفاً حکم تکلیفی دارند، ولی «بیع» حکم وضعی نیز دارد. در تمام اینها تعبیر «یصلح» به کار رفته است.
در همین باب، برخی روایات با تعبیر «یحلّ« و برخی با تعبیر «یصلح» وارد شده است؛ هر دو تعبیر در روایات این باب پرتکرار است. در برخی موارد نیز از تعبیر «یجوز» استفاده شده است. بدین ترتیب روشن میشود ایشان «یحلّ»، «یجوز» و «یصلح» را به عنوان مرادف یکدیگر به کار میبرد.
دوستان را به مراجعه به ابواب ذیل الذکر دعوت میکنیم چهآنکه با ملاحظۀ مجموع آنها، روشن میشود، ایشان «یصلح» را به عنوان مرادف «یحلّ» و «یجوز» به کار میبرد. برخی ابواب با تعبیر «یحلّ» و برخی با تعبیر «یجوز» وارد شده است. البته معلوم نیست عنوانگذاری ابواب، توسط علی بن جعفر صورت گرفته یا توسط راویاش انجام شده، و یا توسط عبد الله بن جعفر صورت پذیرفته است. به احتمال زیاد این عنوانگذاری توسط عبد الله بن جعفر انجام نشده، چون در این عنوانگذاری، از تعبیر «یصلح» استفاده نشده است؛ گویا «یصلح» در زمان عبد الله بن جعفر دستخوش تغییر محتوا شده است، لذا در هیچیک از عناوین این ابواب، تعبیر «یصلح» به کار نرفته است. صفحۀ 269: باب ما اللقطة و ما یحلّ منها؛ صفحۀ 271: باب ما یحلّ ممّا یؤکل و یشرب؛ صفحۀ 289: باب ما یجوز فی المساجد. صفحۀ 294: باب ما یجوز من الاشیاء.
مثلاً در «باب ما یجوز فی المساجد»، تمام روایات با تعبیر «یصلح» وارد شده، و هیچ روایتی با تعبیر «یجوز» وارد نشده است. رقم 1140: سَأَلْتُهُ عَنِ النَّوْمِ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، قَالَ: «لَا بَأْسَ»؛ رقم 1141: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ النَّوْمِ فِي مَسْجِدِ الرَّسُولِ، قَالَ: «لَا يَصْلُحُ»؛ رقم 1142: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ بَيْتٍ كَانَ حَشّاً زَمَاناً، هَلْ يَصْلُحُ أَنْ يُجْعَلَ مَسْجِداً؟ قَالَ: «إِذَا نُظِّفَ وَ أُصْلِحَ فَلَا بَأْسَ»؛ رقم 1143: وَ سَأَلْتُهُ: أَ يُنْشَدُ الشِّعْرُ فِي الْمَسْجِدِ؟ قَالَ: «لَا بَأْسَ»؛ رقم 1144: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الضَّالَّةِ تُنْشَدُ فِي الْمَسْجِدِ؟ قَالَ:«لَا بَأْسَ».
همانطور که پیداست، عنوان باب «یجوز» است، ولی در 6 روایت از 11 روایت این باب، تنها از تعبیر «یصلح» استفاده شده است. بدین ترتیب، روشن میشود «یصلح» دقیقاً مرادف «یجوز» است.
در صفحۀ 294 نیز «باب ما یجوز من الاشیاء» وارد شده، ولی در آن، روایاتی است که در آنها تعبیر «یصلح» به کار رفته است. رقم 1158: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْغِنَاءِ، هَلْ يَصْلُحُ فِي الْفِطْرِ وَ الْأَضْحَى وَ الْفَرَحِ؟ قَالَ: «لَا بَأْسَ بِهِ مَا لَمْ يُعْصَ بِه؛ رقم 1161: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَتْلِ الْهُدْهُدِ، أَ يَصْلُحُ؟ قَالَ: «لَا تُؤْذِهِ وَ لَا تَقْتُلْهُ وَ لَا تَذْبَحْهُ، فَنِعْمَ الطَّيْرُ هُوَ»؛ رقم 1162: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الدَّابَّةِ، أَ يَصْلُحُ أَنْ يَضْرِبَ وَجْهَهَا أَوْ يَسِمَهُ بِالنَّارِ؟ ...؛ و روایات دیگری که در آنها تعبیر «یصلح» به کار رفته است. پس در این باب نیز، 6 روایت از 12 روایت، با تعبیر «یصلح» وارد شده است در حالی که عنوان باب «یجوز» است.
این مطلب، گواه بر آن است که عبد الله بن جعفر یا عبد الله بن الحسن که راوی مستقیم است، تعبیر «یصلح» را به معنای «یجوز» میدانستند.بدین ترتیب، دستکم میتوان «یصلح» در روایات علی بن جعفر را به معنای «یجوز» دانست. حال باید روایات اشخاص دیگر را نیز مورد بررسی قرار داد و در این نکته اندیشید که آیا در آنها نیز «یصلح» به معنای «یجوز» است یا خیر.
تکمیل این بحث را به جلسۀ آینده موکول میکنیم.