1403/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/صیغۀ امر /مفاد سائر واژگان دالّ بر طلب/ مفاد تعبیر «ینبغی» و «لا ینبغی»
بحث پیرامون مفاد تعبیر «بنبغی» بود. دربارۀ مفاد این تعبیر، به چند دیدگاه اشاره شد.
دیدگاه یکم آن بود که ظهور «بنبغی» در استحباب است. آدرس کلمات برخی بزرگان را در این خصوص ذکر نمودیم. افزون بر آدرسهای پیشگفته، این دیدگاه در مجمع الفائدة جلد7 صفحۀ331، لوامع الاحکام صفحۀ262، ریاض المسائل جلد2 صفحات68 و 329 نیز مطرح شده است.
در ریاض المسائل[1] جلد3 صفحۀ140 به تناسب یک تعبیر دیگر، چنین مینویسد: بل لا خفاء في ظهوره في الاستحباب (كما هو الحال في لفظ ينبغي).
در مستند الشیعة جلد2 صفحۀ469 نیز همین دیدگاه مطرح شده است.
مرحوم سید مجاهد در مناهل صفحۀ72 چنین مینویسد: فان لفظة ينبغى يراد منها الاستحباب كما صرح به في مجمع الفائدة و لكن صرح في جامع المقاصد بانّها محتملة للوجوب و الاستحباب و هو كك لغة و لكن الظاهر من اطلاقها عرفا الثانى. ما گفتیم نه آنکه میان عرف و لغت فرق باشد؛ بلکه اطلاق مقامی اقتضا میکند مفادش استحباب باشد.
ناگفته نماند، اطلاق مقامی در «بنبغی» مقتضی استحباب است، ولی همین اطلاق مقامی در «لا ینبغی» مقتضی حرمت است، چون «لا ینبغی» به معنای نبود مطلقِ حُسن در عمل مورد نظر است که معنایی جز حرمت ندارد.
ممکن است این اشکال مطرح شود که نبود حُسن در متعلّق، برای اثبات حرمت کافی نیست، چون ممکن است متعلّق حُسن نداشته باشد، ولی نفس ترخیص از طرف شارع دارای حُسن باشد و حُسنی که در حکم شارع وجود دارد، با عدم حُسنی که در متعلق فرض شده، تزاحم نموده و مانع تحریم آن گردد.
امّا این اشکال وارد نیست. «لا ینبغی» بدان معناست که تنها عامل مؤثر در جعل حکم، همین عدم حُسنی است که در متعلّق مطرح است و هیچ جهت مزاحمی با آن وجود ندارد. علّت مطلب آن است که «لا ینبغی» در مقام بیان حکم است و در صدد زجر مکلّف از انجام عمل است و اطلاقش اقتضا میکند فعل مورد نظر حرام باشد.
همانطور که گفتیم آنگاه که متکلم در مقام بعث، از تعبیر «ینبغی» استفاده کند، بدان معنا است که عمل مورد نظر، دارای حُسن است؛ از سوی دیگر، چون به لفظ جامع بسنده کرده، اطلاق کلام اقتضا میکند، حُسن موجود در عمل، به استحباب آن منجرّ شود نه به وجوب آن.
ولی «لا ینبغی» به معنای آن است که عمل مورد نظر، حُسنی ندارد، و ابراز نبود حُسن در عمل، به منظور زجر از آن صورت گرفته است؛ یعنی متکلم قصد دارد بگوید چون این عمل حُسن ندارد، پس آن را انجام نده. حال اگر جهت دیگری همچون مفسده در الزام یا مصلحت در ترخیص وجود داشته باشد که با نبود حُسن در متعلّق مزاحمت داشته باشد، متکلم باید آن را بیان کند، چون فرض آن است که در مقام بیان است. وقتی متکلم در مقام بیان است، و به هنگام زجر از عمل، به حُسن نداشتن متعلّق بسنده میکند، معلوم میشود حُسن نداشتن، تمام المؤثر در جعل حکم است و هیچ جهت مزاحمی با آن وجود ندارد.
گفتنی است، مقصود از حُسن نداشتن، خنثی بودن نیست؛ چون افعال انسان، یا دارای جهت حُسن هستند، یا دارای جهت قُبح هستند، و یا آمیزهای از جهات حُسن و قُبح هستند. پس وقتی از حُسن نداشتن عمل سخن میگوییم، مقصودمان آن است که بدیِ عمل، در حکم اثرگذار است، زیرا اگر حُسن نداشته باشد، طبیعتاً باید قُبح داشته باشد، چون همانطور که گفتیم، اشیاء به شکل متعارف خنثی نیستند؛ اینکه یک عمل نه حُسن داشته باشد و نه قبح، یک امر نامتعارف است.
برای مثال، وقتی جواب استخاره بد است، میگوییم خوب نیست. استخاره خوب نیست، یعنی استخاره بد است. علّت مطلب آن است که یک عمل، یا خوبی دارد یا بدی؛ اگر خوبی نداشت پس بدی دارد. به عبارت دیگر، اگر خوبی به شکل مطلق نفی شود، معنایش آن است که نه خوبی غالب بر بدی دارد و نه خوبی مغلوب؛ اگر چنین شد، آن شیء متمحّض در قبح و بدی خواهد بود که معنایی جز حرمت ندارد.
در تبيان الصلاة جلد3 صفحۀ88، از مرحوم آقای بروجردی نقل شده است که: و لفظ ينبغى ظاهر في تأكّد الاستحباب.
ولی در نهایة القریر، تعابیر ایشان مختلف است. در جلد3 صفحۀ279 چنین آورده است: لما عرفت من دلالة كلمة «ينبغي» على الاستحباب. و در جلد3 صفحۀ286 چنین آورده است: هذه الجملة لا تدلّ على أزيد من حكم استحبابيّ بملاحظة كلمة «ينبغي».
دیدگاه دوم آن بود که «ینبغی» مشعر به استحباب است، یا مثلاً پیرامون روایتی که آن را بر استحباب حمل نمودند، گفتهاند: لفظة «ینبغی» مؤیدة. این مطلب در مجمع الفائدة جلد7 صفحۀ321 آمده است.
در جلد5 صفحۀ318 نیز فرموده است: و يمكن حمل هذه على الاستحباب كما يشعر به لفظ (ينبغي) فتأمّل.
در جلد6 صفحۀ252 میگوید: لعلّ فیها دلالةٌ مّا علی الاستحباب. «دلالةٌ مّا» همان اشعار است.
در ذخیرة المعاد جلد2 صفحۀ681 مینویسد: لا یخلو عن اشعارٍ مّا بالاستحباب.
آنان که تعبیر اشعار را مطرح کردند، اگر مقصودشان ظهور باشد، پائینترین درجات ظهور را در نظر داشتهاند؛ در نتیجه به هنگام تعارضش با سائر ادله، به راحتی میتوان از این ظهور ضعیف، کنارهگیری کرد.
طبق دیدگاه سوم، «ینبغی» دالّ بر مطلق رجحان است. برای این دیدگاه، آدرسهایی را در جلسۀ سابق ذکر کردیم.
مرحوم آقای داماد در کتاب الحجّ جلد3 صفحۀ395 چنین آورده است: اما رواية الحلبي فلاشتمالها على لفظة «ينبغي» الصالحة للحمل على مطلق الرجحان لا تدل على الوجوب.
شاگرد: اگر دالّ بر مطلق رجحان باشد نیز، در عمل همین نتیجه را دارد.
استاد: خیر؛ نتیجۀ دلالت «ینبغی» بر مطلق رجحان، آن است که با دلیل دالّ بر وجوب هیچ تعارضی نداشته باشد. اگر ظهور در ندب داشته باشد، با دلیل دالّ بر وجوب، تعارض میکند. اگر «ینبغی» را دالّ بر مطلق رجحان دانستیم، در عمل شبیه به دیدگاه مرحوم صاحب حدائق است که آن را مجمل دانستند.
ظاهر عبارت مختلف الشیعة در جلد2 صفحۀ291 نیز، همین مطلب است: لفظة ينبغي كما تتناول الواجب تتناول المندوب.
مرحوم شیخ یوسف بحرانی در حدائق، بارها بر این مطلب پای فشرده است که «ینبغی» و «لا ینبغی» ظهوری در اولی و غیر اولی ندارند.
ایشان در جلد2 صفحۀ144 چنین آورده است: ظاهر لفظ «ينبغي» في الثانية الاستحباب. و فيه تأمل، فإنه و ان اشتهر كونه كذلك في عرف الناس- و ربما وجد في الاخبار بهذا المعنى أيضا- الا ان أكثر استعمال «ينبغي» و «لا ينبغي» في الاخبار بمعنى الوجوب و التحريم، و قد حضرني من الاخبار ما يشتمل على خمسة عشر موضعا يتضمن ما ذكرناه.
به عقیدۀ ما، فرمایش ایشان در «لا ینبغی» صحیح است چون «لا ینبغی» به طور معمول در مورد محرّمات به کار میرود؛ ولی در مورد «ینبغی» چنین نیست که اکثر استعمالاتش در وجوب باشد. «ینبغی» هر چند در مورد واجبات نیز استعمال شده است، ولی حجم استعمالش در واجبات، نسبت به حجم استعمالش در مستحبّات، بسیار اندک است. فرض کنید از 100 مورد استعمال «ینبغی»، 10 موردش در وجوب است، سه یا چهار موردش در مورد جواز است، سه یا چهار موردش در مورد حکم وضعی است، و حدود 80 موردش در استحباب تکلیفی است.
شاگرد: مشکل فرمایش ایشان آن است که فرموده است «ینبغی» و «لا ینبغی» بیشتر در وجوب و حرمت استعمال میشوند.
استاد: بله؛ اشکال فرمایش ایشان آن است که هر دو را با یک چوب رانده است.
ایشان در عبارت بالا، فرمودند 15 مورد استعمال در اختیار دارم. در جلد3 صفحۀ273 نیز میفرماید: و ربما استعمل في الوجوب و التحريم بل هو الغالب في الاخبار.
در جلد8 صفحۀ135 نیز فرموده است: و قد حضرني الآن من الأخبار التي استعمل فيها لفظ «ينبغي» و «لا ينبغي» في الوجوب و التحريم ما ينيف على ثلاثين حديثا و التحقيق في المقام هو ما قدمنا ذكره من ان هذا اللفظ من الألفاظ المتشابهة في كلامهم (عليهم السلام) فلا يحمل على أحد معنييه إلا بقرينة ظاهرة. همانطور که گفتیم استعمال «لا ینبغی» در حرمت بسیار زیاد است، ولی اشکال فرمایش ایشان آن است که «ینبغی» و «لا ینبغی» را با یک چوب رانده است. این تعبیری است که ایشان مکرّر مطرح فرموده است.
در جلد6 صفحۀ205 نیز چنین تعبیر نموده است: من الالفاظ المشترکیة. «المشترکیة» احتمالاً غلط چاپی است و «المشترکة» صحیح است. البته توضیح ندادهاند که مقصودشان، اشتراک لفظی است یا اشتراک معنوی!
دیدگاه پنجم آن است که «ینبغی» بر صرف جواز دلالت دارد. این دیدگاه را به محقق خوئی نسبت دادیم، ولی با مراجعه به کلمات ایشان، روشن شد تعابیر ایشان یکدست نیست. البته تعابیر ایشان در اینکه «لا ینبغی» دالّ بر عدم جواز است، یکدست است و تقریباً همهجا آن را دالّ بر حرمت دانستهاند. ولی در مورد «ینبغی» تعابیرشان متفاوت است.
در معتمد العروة جلد2 صفحۀ25 چنین فرمودهاند: كلمة (ينبغي) ان لم ترد عليها حرف النفي تدل على المدح و المحبوبية.
در کتاب دیگرشان، المعتمد فی شرح المناسک جلد5 صفحۀ307 چنین فرمودهاند: ظاهر كلمة (ينبغي) و ان كان هو الاستحباب و لكن في المقام بقرينة صدور الرواية. (لا ينبغي- ان يزور البيت قبل ان يحلق عامدا- الا ان يكون ناسيا) يراد بها العمل بالوظيفة. میفرماید ظاهرش استحباب است ولی در این روایت بر وجوب حمل میشود.
در جلد5 صفحۀ316 میفرمایند «ینبغی» ذاتاً ظهور در وجوب ندارد ولی گاه به قرینۀ خارجی، بر وجوب حمل میگردد: فان كلمة (ينبغي في نفسها لا تدل على الوجوب و لكن مقابلتها لقوله: و ان كان قد حج فان شاء قصر و ان شاء حلق) تقتضي الوجوب و إلا فلا معنى للمقابلة.
ولی ایشان، در موسوعة الإمام الخوئی جلد7 صفحۀ467 ظهور «ینبغی» در استحباب را انکار نموده است: و دعوى أنّ كلمة «ينبغي» ظاهرة في الاستحباب و أنّ ظهورها في ذلك أقوى من ظهور ما دلّ على الوجوب، بحيث لو تمّت دلالة تلك الرّوايات على الوجوب للزم رفع اليد عن ظهورها في الوجوب بقرينة هذه الرّواية كما عن بعضهم، مندفعة: بأنّ كلمة «ينبغي» ليست ظاهرة في الاستحباب بوجه (میفرمایند «لیست ظاهرة فی الاستحباب بوجه» سپس توضیحی را ذکر میکنند مبنی بر آنکه «ینبغی» صرفاً بر جواز به معنای اعمّ دلالت میکند؛ در نتیجه هم با وجوب سازگار است، هم با استحباب سازگار است، و هم با جواز به معنای اخصّ. نتیجۀ این مطلب، آن است که دلیل مشتمل بر «ینبغی» با دلیل دالّ بر وجوب، تعارض نمیکند) و إنّما هي ظاهرة في أنّ العمل ميسور للمكلّف و هو متمكّن منه، و أمّا أن تركه جائز فلا دلالة لها على ذلك بوجه، فلا تنافي هذه الرّواية الأخبار الدالّة على الوجوب على تقدير تماميّة دلالتها، و الصحيح في الجواب ما سيأتي.
ولی در موسوعة جلد19 صفحۀ29 عبارتی وجود دارد که دارای ابهام است: بناءً على أنّ كلمة «ينبغي» التي لا تستعمل إلّا بصيغة المضارع بمعنى يتيسّر كما هو كذلك لغة، و كذا في الكتاب العزيز قال تعالى لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهٰا إلخ، أي لا يتيسّر لها، و عليه فلا تدل في المقام إلّا على الجواز. نعم، لو حملناها على المعنى المتعارف الدارج في العرف الحاضر فغايته الاستحباب. چنانکه پیداست، توضیح ندادهاند که در نهایت باید آن را بر معنای لغوی حمل نمود یا بر معنایی که عرف کنونی از آن برداشت میکند.
مقصود آنکه، کلمات محقق خوئی، در مورد «ینبغی» یکدست نیست.
همانطور که گفتیم، به عقیدۀ ما، ظهور «ینبغی»، در استحباب است؛ هر چند گاهی در وجوب، جواز و حکم وضعی نیز به کار رفته است. یکی از نمونههای کاربرد آن در وجوب، مربوط به جایی بود که میان اصل رجحان شیء، و وجوب آن ملازمه باشد. این ملازمه، در موارد کاربرد این واژه در کلمات فقهاء بسیار است. برای مثال، فقهاء میگویند «الاولی القول بالوجوب». تعبیر «اولی» نیز مفادی همچون مفاد «ینبغی» دارد.
تعبیر «اولی» گاه در امثال «الاولی، الإتیان بصلاة اللّیل» به کار میرود که متعلّق «اولی» فعل مکلف است. در اینگونه موارد که «اولی» به فعل مکلف تعلّق میگیرد، مفادش استحباب است. ولی گاهی در مقام بیان فتوا از تعبیر «اولی» استفاده میکنیم: «الاولی، القول بالوجوب» یا «الاولی، وجوب صلاة الجمعة» که معنایش همان قول به وجوب نماز جمعه است. بیگمان در مقام افتاء، استحباب معنا ندارد چون اگر حجّت بر فتوا فراهم باشد، افتاء بر طبق آن واجب است، و اگر حجّت بر آن فراهم نباشد، افتاء حرام است.
شاگرد: همانند «لا یبعد» آنگاه که در مقام افتاء به کار میرود.
استاد: بله. این تعبیرات نیز در مقام افتاء به کار میروند؛ با این تفاوت که برخی تعابیر، نسبت به برخی دیگر، از استحکام بیشتری برخوردارند. در مقام افتاء، گاه گفته میشود «لا ینبغی التأمل فی الوجوب» و گاه گفته میشود «الاظهر، الوجوب» یا «الاولی، القول بالوجوب» یا «لا یبعد القول بالوجوب». تمام این تعابیر، فتوا به شمار میروند چون در مقام افتاء، استحباب معنا ندارد. به بیان دیگر، رجحان افتاء با وجوبش ملازم است.
مقصود آنکه، «ینبغی» در کلمات فقهاء فراوان در این قبیل موارد به کار میرود. مثلاً میگویند «ینبغی أن نحمل هذه الروایة علی هذا المعنی». اگر جمع عرفی، معنای مورد نظر را اقتضا کند، حمل روایت بر آن لازم است نه مستحبّ؛ و اگر جمع عرفی، معنای مورد نظر را اقتضا نکند، نباید روایت را بر آن حمل کرد. علّت آنکه «ینبغی» در کلمات فقهائی همچون شیخ طوسی در وجوب به کار میرود، همین نکته است.
البته فرصت نشد کلمات مرحوم شیخ طوسی را به طور کامل بررسی کنم. برخی اندیشمندان از جمله آیت الله والد در مبحث حجّ، ادعا نمودهاند در کلمات امثال مرحوم شیخ طوسی، «ینبغی» فراوان در وجوب به کار رفته است. این مطلب صحیح است ولی باید دید کاربردش در وجوب به همان شکلی است که گفته شد یا خیر؟ آیا تنها در مقام افتاء و مانند آن «ینبغی» را در وجوب به کار بردهاند یا در سائر موارد نیز آن را در وجوب به کار بردهاند؟
مثلاً در کتاب مناهل صفحۀ716، شمار زیادی از اندیشمندان را یاد نموده و میفرماید: و هؤلاء و ان لم يصرّحوا بالوجوب بل في النهاية لفظه ينبغى و لكن الظاهر منهم بل المقطوع به ارادة الوجوب.
همچنین مرحوم شهید ثانی فرموده است که مرحوم شیخ طوسی، «ینبغی» را گاه در وجوب و گاه در ندب به کار میرود و موارد کاربردش در وجوب نیز فراوان است.
شاگرد: مرحوم علامه در مختلف جلد9 صفحۀ169، چنین فرموده است: و كلام الشيخ هنا لا يشعر به، لأنّ لفظة «ينبغي» يستعملها الشيخ في هذا الكتاب تارة للوجوب و اخرى للاستحباب، و هي أكثر.
استاد: بله؛ همین عبارت را در نظر داشتم. احتمالاً آن را در یادداشتهایم داشته باشم.
مقصود آنکه، باید دید موارد کاربرد «ینبغی» در کلمات مرحوم شیخ طوسی در کجا و به چه شکل است؟
طبق دیدگاه مختار، «ینبغی» ظهور در استحباب دارد؛ حال پرسش آن است که میزان ظهورش چه مقدار است؟ برای مثال، اگر در دلیل دیگری از کلمۀ «علی» استفاده شده باشد که ظهور در وجوب دارد، کدامیک از این دو، ظهورشان قویتر است؟ به قرینۀ کدامیک، باید از ظهور دیگری دست کشید؟
در مرآة العقول جلد12 صفحۀ285، چنین آمده است: و قوله عليه السلام«كان عليه» و إن كان ظاهره الوجوب لكن«ينبغي» في صدر الخبر قرينة الاستحباب. در این عبارت، به قرینۀ «ینبغی» از ظهور «علی» در وجوب، کنارهگیری شده است.
در ایضاح الفوائد جلد2 صفحۀ1013، چنین آمده است: و لفظ «ینبغی» اظهر فی الاستحباب، من ظهور لفظ «اغتسل» فی الوجوب.
شبیه همین مطلب، در کتاب الصلاة مرحوم شیخ انصاری جلد2 صفحۀ346 نیز آمده است، چهاینکه ایشان، به قرینۀ «ینبغی» در ظهور ادلۀ دالّ بر وجوب تصرّف نموده است.
ولی در نقطۀ مقابل، برخی فقیهان به قرینۀ ادلۀ دال بر وجوب، «ینبغی» را بر طلب الزامی حمل نمودهاند.
این دیدگاه در ریاض المسائل جلد6 صفحۀ474، مستند الشیعة جلد12 صفحۀ375، کتاب الحجّ محقق داماد جلد3 صفحۀ100 _که نوشتهام آن را با صفحۀ 242 مقایسه کنید_، المعتمد فی شرح المناسک جلد5 صفحۀ316، و موسوعۀ محقق خوئی جلد7 صفحۀ467، وارد شده است.
مرحوم شیخ انصاری امّا، در فرائد الاصول (چاپ مجمع الفکر) جلد4 صفحۀ25 و 26 فرمودهاند ظهور «ینبغی» در ندب، با ظهور ادلۀ دالّ بر وجوب، یکسان است. ایشان در بحث تعارض دو ظهور میفرماید: و التحقيق الذي عليه أهله: أنّ الجمع بين الخبرين المتنافيين بظاهرهما على أقسام ثلاثة:
أحدها: ...
و الثاني: ... .
و الثالث: ما يتوقّف على تأويل أحدهما لا بعينه.
أمّا الأوّل، فهو الذي تقدّم ... .
و أمّا الثاني، ... .
و أمّا الثالث، فمن أمثلته: (مثالها را ذکر نموده و میفرمایند:) و مثل قوله: «اغتسل يوم الجمعة»، بناء على أنّ ظاهر الصيغة الوجوب. و قوله: «ينبغي غسل الجمعة»، بناء على ظهور هذه المادّة في الاستحباب، فإنّ الجمع يحصل برفع اليد عن ظاهر أحدهما.
در مشارق الشموس جلد1 صفحۀ180 و 181 نیز عبارتی آمده است که همین مطلب از آن قابل استفاده است: كلمة «ينبغي» في هذه الرواية الدالة ظاهراً على الاستحباب قرينة على حمل كلمة على، في غير الرواية السابقة على الندب. (در نگاه نخست، تصور میشود ایشان ظهور «ینبغی» در ندب را قویتر از ظهور «علی» در وجوب دانسته است؛ ولی این عبارت، موهم خلاف مقصود ایشان است چون در ادامۀ عبارت، به یک اشکال و جواب اشاره میکنند که مقصود ایشان را روشن میسازد:) فإن قلت: على تقدير [تسليم] كون كلمة «ينبغي» ظاهرة في الاستحباب، لِمَ تجعلها قرينة على حمل «عليها»، على الاستحباب، و لم تعكس الأمر، و ما وجه الأولوية؟ قلت: المراد، أنّ «ينبغي» يعارض «عليها» (در یک روایت، «ینبغی» آمده است که ظهور در ندب دارد و در روایت دیگر، «علیها» آمده است که ظهور در وجوب دارد؛ این دو ظهور با یکدیگر معارضه نموده، و به قدر مسلّم یعنی اصل رجحان حکم میشود)، فلم يثبت الوجوب، فيحكم بالاستحباب، لأنّ أصل الرجحان ثابت، و الأصل عدم الوجوب، حتّى يثبت، و لم يثبت، لوجود المعارض، فإذن، الحكم الثابت بالنسبة إلينا، الاستحباب، لا أنا نحمل كلمة «عليها» على الاستحباب البتة،(یعنی بعد از تعارض دو ظهور و تساقط آنها، حکم ظاهری برای ما استحباب است، چون اصل رجحان ثابت است و نسبت به وجوب برائت جاری میشود؛ نه آنکه «ینبغی» را بر ندب حمل کنیم).
مرحوم وحید بهبهانی، در الحاشیة علی مدارک الاحکام جلد3 صفحۀ62 میفرمایند دلالت «ینبغی» بر ندب به گونهای است که اساساً نمیتوان آن را بر وجوب حمل کرد: و حمل «ينبغي» على الواجب خلاف الظاهر، بل يوجب الحزازة. یعنی ظهور «ینبغی» در ندب به حدّی قوی است که به هنگام جمع عرفی، نمیتوان از این ظهور دست کشید.
به نظر میرسد حقّ با مرحوم شیخ انصاری است؛ یعنی هم میتوان به قرینۀ «ینبغی» از ظهور ادلۀ دالّ بر وجوب دست کشید، و هم میتوان به قرینۀ ادلۀ دالّ بر وجوب، از ظهور «ینبغی» در استحباب دست کشید. انصاف آن است که نمیتوان ظهور یک طرف را همواره قویتر دانست؛ تشخیص ظهور اقوی در هر مورد، وابسته به نظرداشتِ قرائنی است که در هر مورد وجود دارد.
دانستنی است، همانطور که پیشتر متذکر شدیم، در جایی میتوان «ینبغی» را در وجوب به کار برد که متکلم در مقام بیان اصل تحریک نباشد؛ چون اگر متکلم در مقام بیان اصل تحریک باشد و وجوب را اراده نموده باشد، نباید به لفظ جامع بسنده کند. البته ممکن است به قرینۀ سائر ادله، از ظهور دلیل در اینکه در مقام بیان اصل تحریک است، دست کشیده و بگوییم اصل تحریک از قبل ثابت بوده و دلیل مشتمل بر «ینبغی» در مقام بیان فروعات آن تحریک بوده؛ یا اگر در مقام بیان اصل تحریک بوده، قصد نداشته خصوصیات تحریک و حدّ آن را بیان کند، همچون آنکه در مقام بیان آداب روز جمعه، میگوییم: «نماز صبح بخوان، غسل جمعه انجام بده، انار بخور و ...» گاهی انسان واجبات و مستحبّات را در کنار یکدیگر ذکر میکند بیآنکه میانشان تفکیک کند، چون در مقام بیان مطلوبات روز جمعه است، فارغ از آنکه حدّ مطلوبیّتشان چقدر است؛ در جایی که متکلم قصد دارد اصل مطلوبیّت را بدون حدّ آن بیان کند، میتواند به لفظ جامع نیز بسنده کند.
پس اگر بتوان دلیل مشتمل بر «ینبغی» را بر آن حمل نمود که متکلم در مقام بیان اصل تحریک نیست، امکان حمل بر وجوب نیز فراهم میگردد؛ هر چند تصوّر میکنم در شمار زیادی از موارد، چنین حملی امکانپذیر نیست. قضاوت نهایی در هر مورد، نیازمند نظرداشتِ خصوصیّات موجود در آن است.
بحث از مفاد «ینبغی» به پایان رسید.
اینک قصد داریم، به مفاد تعبیر «لا ینبغی» در کلمات فقهاء بپردازیم.
مرحوم شیخ طوسی در استبصار جلد1 صفحۀ434 فرموده است «لا ینبغی» صریح در کراهت است: فَالْوَجْهُ فِي هَذَا الْخَبَرِ ضَرْبٌ مِنَ الِاسْتِحْبَابِ وَ لِأَجْلِ ذَلِكَ قَالَ «لَا يَنْبَغِي» وَ لَمْ يَقُلْ «لَا يَجُوزُ» وَ ذَلِكَ صَرِيحٌ بِالْكَرَاهِيَةِ. گفتنی است، استحباب ترک و کراهت فعل، در کلمات امثال مرحوم شیخ طوسی، به یک معنا هستند. گاهی گفته میشود کراهت فعل، با استحباب مؤکد ترک، ملازم است، ولی در کلمات مرحوم شیخ طوسی، بدین معنا به کار نمیرود؛ ایشان کراهت فعل و استحباب ترک را به یک معنا میداند. اینک قصد نداریم پیرامون این جهات سخن بگوییم.
برخی اندیشمندان، «لا ینبغی» را ظاهر در کراهت یا استحباب ترک دانستهاند.
این دیدگاه، در چاپ قدیمی روض الجنان صفحۀ297 به چشم میخورد. پیش از ایشان، همین دیدگاه در چاپ قدیمی تذکرة الفقهاء صفحۀ640 مطرح شده است. همچنین ظاهراً مرحوم علامه حلی در منتهی المطلب جلد5 صفحۀ428 نیز همین دیدگاه را برگزیده است، چهآنکه میفرماید: رواية محمّد بن مسلم لا تدلّ على التّحريم، بل أكثر ما يستعمل: لا ينبغي، في المستحبّ. ظاهراً میخواهد بفرماید ظهور «لا ینبغی» در استحباب ترک است.
این دیدگاه در چاپ جدید روض الجنان جلد2 صفحۀ714، و مجمع الفائدة جلد2 صفحۀ507 و جلد3 صفحۀ304، و التعلیقات علی الروضة البهیۀ مرحوم آقا جمال خوانساری صفحۀ223، و کشف اللثام جلد2 صفحۀ484، و ایضاح تردّدات الشرائع جلد1 صفحۀ206نیز به چشم میخورد.
ولی در مجمع الفائدة جلد5 صفحۀ315 تعبیر «کما یشعر به لفظ لا ینبغی»[2] را ذکر نموده است. همچنین در جلد7 صفحۀ321 تعبیر نموده است که «لفظة ینبغی مؤیدة». مرحوم ملا مهدی نراقی نیز در معتصم الشیعة جلد2 صفحۀ40 چنین فرموده است: کما یشعر به.[3]
محقق خوئی در مواضع متعدّدی از کلماتشان، از جمله معتمد العروة جلد2 صفحۀ26، و موسوعة الامام الخوئی جلد17 صفحۀ200 فرمودهاند «لا بنبغی» دالّ بر حرمت است.
ما نیز با جستوجویی که در استعمالات روایی این تعبیر انجام دادیم، همچون آیت الله والد ظهور این تعبیر را در حرمت دانستیم؛ البته مقصودمان از حرمت، اعمّ از حرمت فقهی و حرمت اخلاقی است. به دیگر سخن، با درنگ در استعمالات روشن میشود، کاربرد «لا ینبغی» همچون «لا یجوز» است.
گفتنی است، کاربرد «لا ینبغی» در کراهت، هر چند بدین شکل که مقصود از آن حرمت اخلاقی باشد، زیاد نیست. «لا ینبغی» معمولاً در حکم فقهی به کار میرود. بدین ترتیب ظهور بدوی «لا ینبغی» آن است که اولاً در حکم فقهی به کار میرود؛ در ثانی حکم فقهی مستفاد از ظهور آن، حرمت است.
این بحث نیز به پایان رسید. ما کلمات فقهای متأخر در مورد «لا ینبغی» را استقصا نکردیم لذا دوستان را به مراجعه به کلمات ایشان دعوت میکنیم و بحث را جمع میکنیم.