درس خارج اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری‌زنجانی

1403/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/صیغۀ امر /مفاد سائر واژگان دالّ بر طلب/ مفاد تعبیر «ینبغی» و «لا ینبغی»

 

1- مفاد تعبیر «ینبغی» و «لا ینبغی»

بحث پیرامون مفاد تعبیر «ینبغی» و «لا ینبغی» بود. با مراجعه به استعمالات روایی، روشن می‌شود «ینبغی» گاه در موارد مستحبّ، و گاه در موارد واجب به کار رفته است.

این در حالی است که محقق خوئی مدعی شدند «ینبغی» صرفاً بر جواز عمل دلالت می‌کند، و رجحان عمل از آن قابل استفاده نیست. ولی استعمالات فراوان «ینبغی» در موارد مستحبّ، که آقای شهیدی[1] نیز نمونه‌های زیادی برای آن آورده‌اند، از نادرستی فرمایش محقق خوئی، پرده برمی‌دارد.

بدین مناسبت، باید این نکته را مورد بررسی قرار داد که اولاً آیا «ینبغی» در استعمالات، برای بیان جواز عمل به کار رفته است یا خیر؟ در ثانی، اگر به کار رفته، حجم آن چه مقدار است؟ فرصت نشد تمام موارد استعمال این واژه را جست‌وجو کنم، ولی بر اساس جست‌وجوی ناقصی که انجام شد، «ینبغی» یا در موارد مستحبّ به کار رفته بود و یا در موارد وجوب. فکر می‌کنم حتّی اگر برای بیان جواز عمل به کار رفته باشد، موردش بسیار نادر است.

1.1- مروری بر استعمال «ینبغی» در موارد وجوب

اینک قصد داریم، نمونه‌هایی از استعمال «ینبغی» در موارد وجوب را ذکر کنیم.

نمونۀ یکم، در روایتی است که در قرب الاسناد، صفحۀ 49 نقل شده است. این روایت، بین عرب‌زبان‌ها که توانایی ادای صحیح کلمات عربی در نماز و صیغۀ احرام را دارند، و عجم‌ها که توانایی آن را ندارد، فرق نهاده است. اگر شخصی، توان ادای صحیح کلمات عربی را دارد، حقّ ندارد آن را به صورت فارسی انجام دهد.

وَ لَوْ ذَهَبَ الْعَالِمُ الْمُتَكَلِّمُ الْفَصِيحُ حَتَّى يَدَعَ مَا قَدْ عَلِمَ أَنَّهُ يَلْزَمُهُ أَنْ يَعْمَلَ بِهِ وَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَقُومَ بِهِ، حَتَّى يَكُونَ ذَلِكَ مِنْهُ بِالنَّبَطِيَّةِ وَ الْفَارِسِيَّةِ (یعنی به جای آن‌که عربی نماز بخواند و عربی احرام ببندد، کلمات را به نبطی و فارسی ادا کند)، لَحِيلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ذَلِكَ بِالْأَدَبِ حَتَّى يَعُودَ إِلَى مَا قَدْ عَلِمَهُ وَ عَقَلَهُ.

گفتنی است، هر چند در این روایت، «ینبغی» در مورد وظیفۀ الزامی به کار رفته است، ولی شاید بتوان قرار گرفتنش در کنار «یلزم» را گواه بر آن گرفت که مفهوم این دو واژه دقیقاً با یکدیگر مساوی نیستند. به سخن دیگر، هر چند «ینبغی» نیز بر لزوم انجام عمل دلالت دارد، و مفهوم بایستگی در آن نهفته است، ولی چنین نیست که «ینبغی» دقیقاً مرادف «یلزم» باشد.

بدین مناسبت، این پرسش مطرح می‌شود که «ینبغی» را چگونه باید معنا کرد تا بتواند بر وجوب دلالت کند، ولی مرادف وجوب نیز نباشد؟

پاسخ بدین پرسش، طبق معنایی که آیت الله والد برای «ینبغی» ذکر نمودند، و معنایی که ما به عنوان احتمال دیگر برای آن ذکر نمودیم، دشوار نیست. طبق هر دو معنا، «ینبغی» مستقیماً بر وجوب دلالت نمی‌کند، بلکه وجوب، مستفاد از دقت‌هایی است که در تحلیل مفهوم آن صورت می‌گیرد. در ادامه، بار دیگر پیرامون این موضوع، سخن خواهیم گفت.

نمونۀ دوم، روایت منصور بن حازم است که در کتاب کافی، جلد 1، صفحۀ168، رقم2، و صفحۀ 88، رقم 15 وارد شده است. این روایت را در جلسۀ حدیث‌خوانی روزهای چهارشنبه قرائت نموده و پیرامونش توضیحاتی را ذکر نمودیم: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْخَلْقُ يُعْرَفُونَ بِاللَّهِ قَالَ صَدَقْتَ قُلْتُ إِنَّ مَنْ عَرَفَ أَنَّ لَهُ رَبّاً فَيَنْبَغِي لَهُ‌ أَنْ يَعْرِفَ أَنَّ لِذَلِكَ الرَّبِّ رِضًا وَ سَخَطاً (در اینجا نیز «ینبغی» به معنای لزوم است) وَ أَنَّهُ لَا يُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلَّا بِوَحْيٍ أَوْ رَسُولٍ فَمَنْ لَمْ يَأْتِهِ الْوَحْيُ فَقَدْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَطْلُبَ الرُّسُلَ فَإِذَا لَقِيَهُمْ عَرَفَ أَنَّهُمُ الْحُجَّةُ وَ أَنَّ لَهُمُ الطَّاعَةَ الْمُفْتَرَضَةَ.

نمونۀ سوم، روایت عبد الله بن محض است. عبد الله بن محض، پدر محمد نفس زکیة است که ادعای مهدویّت پسرش را مطرح می‌کرده و مردم را به او دعوت می‌نموده است. وی بیعت نکردن امام صادق علیه السلام با پسرش را بر نتافته، به حضرت نیز بسیار جسارت می‌نموده است. عبد الله بن محض از امام صادق علیه السلام مسنّ‌تر بوده، نمی‌دانم از آل هاشم، کسی از او مسنّ‌تر بوده یا نبوده است. شاید از جهت شخصیتی، کسی که مسنّ‌تر از او باشد و از میان آل هاشم شخصیّتش مطرح باشد، نبوده است. عبد الله ادعای مهدویّت پسرش را داشته و از برخی روایات استفاده می‌شود، برخوردش با امام صادق علیه السلام، بسیار توهین‌آمیز بوده است.

در کتاب کافی، جلد 1، صفحۀ 359، رقم 17، این حدیث به شکل بسیار مفصّل وارد شده است. آن قطعه‌ای از روایت که به بحث ما مرتبط است را قرائت می‌کنیم. عبد الله بن محض، به امام صادق علیه السلام می‌گوید: َ لِأَنَّ الْحُسَيْنَ ع كَانَ يَنْبَغِي لَهُ إِذَا عَدَلَ أَنْ يَجْعَلَهَا فِي الْأَسَنِّ مِنْ وُلْدِ الْحَسَن‌. یعنی اگر حسین می‌خواست عادل باشد، موظّف بود این کار را بکند نه آن که مستحبّ بود این که را بکند؛ امام صادق علیه السلام در پاسخ می‌فرماید: امام بعد، توسط امام حسین علیه السلام تعیین نمی‌شود. هر آنچه خداوند دستور دهد، ایشان نیز همان را انجام می‌دهد. خداوند دستور داده است، امام سجّاد علیه السلام، به عنوان امام بعد تعیین شود، ایشان نیز امام سجّاد را به عنوان امام تعیین نموده است. امامت، امری است که خداوند عهده‌دار تعیین آن است، و از حیطۀ اختیار امام خارج است.

1.1.1- تحلیل تفاوت «ینبغی» و «لا ینبغی» از جهت الزام و عدم الزام

ما تحلیل این مطلب را بیان نمودیم ولی بار دیگر قصد داریم آن را بازگو کنیم.

مراجعه به روایات، موارد پرشماری از استعمال «ینبغی» را به دست می‌دهد، که یا در موارد مستحبّ به کار رفته و یا در موارد وجوب؛ استعمالش برای بیان جواز، یا اصلاً وجود ندارد و یا اگر وجود داشته باشد، بسیار نادر است.

بدین ترتیب، این مطلب به ذهن می‌رسد که وقتی «ینبغی» در موارد وجوب یا ندب به کار می‌رود، طبیعتاً «لا ینبغی» باید بر نفی وجوب و ندب دلالت کند، به طوری که هم موارد مباح و مکروه را شامل شود، و هم موارد حرمت را. این در حالی است که با مراجعه به موارد استعمال «لا ینبغی»، خواهیم دید که این تعبیر، تنها در موارد حرام به کار رفته است و موارد مباح و مکروه را در بر نمی‌گیرد. این پرسشی است که قصد داریم بدان پاسخ دهیم.

گفتنی است، آقای شهیدی، بر این باورند که «ینبغی» به معنای استحباب است، و «لا ینبغی» به معنای مطلق مبغوضیّت است، و مفهوم آن اعمّ از کراهت و حرمت است. شاید معمول اندیشمندان نیز همین باور را داشته باشند.

حال این پرسش مطرح می‌شود که ازچه‌رو، «لا ینبغی» بر کراهت به معنای اعمّ دلالت می‌کند؟

اگر همچون محقق خوئی، «ینبغی» را به معنای جواز بدانیم، نقیض آن به معنای عدم جواز و حرمت خواهد شد. در نتیجه طبق دیدگاه محقق خوئی، پاسخ به پرسش مزبور چندان دشوار نیست چون گویا ایشان «ینبغی» را دالّ بر جواز به معنای اعمّ می‌دانند که از جهت مصداقی، موارد وجوب، ندب، اباحه به معنای اخص و کراهت را شامل می‌شود؛ در نتیجه نقیضش، در حرمت متعیّن می‌گردد.

ولی طبق دیدگاه آیت الله والد که کاربرد «ینبغی» را در موارد وجوب و ندب، و کاربرد «لا ینبغی» را در موارد حرمت می‌دانند، و همچنین طبق دیدگاه معروف که به هر حال «ینبغی» را دالّ بر رجحان فعل، و «لا ینبغی» را دالّ بر رجحان ترک می‌دانند، پاسخ بدین پرسش قدری دشوار است که چگونه می‌توان موارد اباحۀ به معنای اخصّ را از موارد استعمال «لا ینبغی» خارج دانست؟ طبق دیدگاه غیر محقق خوئی، موارد اباحۀ به معنای اخص، نه در «ینبغی» داخل است و نه در «لا ینبغی». تحلیل ادبی خروج موارد اباحۀ به معنای اخص، از «ینبغی» و «لا ینبغی»، نیازمند تبیین است؟

باید دانست، طبق دیدگاه آیت الله والد، این مشکل جدّی‌تر است، چون طبق دیدگاه ایشان، هم باید خروج موارد اباحه را توجیه کنیم، و هم خروج موارد کراهت را. طبق دیدگاه معروف، فقط باید خروج موارد اباحه را توجیه کنیم لذا می‌توان چنین توجیه کرد که چون موارد اباحۀ به معنای اخص، نادر است، مقتضای اطلاق کلام آن است که اگر چنین حالت نادری تحقق یافته است، متکلم آن را گوشزد کند، در نتیجه سکوت متکلم کاشف از آن است که اباحۀ به معنای اخص تحقق نیافته است، بلکه یا فعل راجح است و یا ترک؛ رجحان فعل، به وجوب یا ندب می‌انجامد و رجحان ترک، به کراهت یا حرمت.

ولی طبق دیدگاه آیت الله والد، افزون بر خروج اباحه، باید خروج کراهت از تحت «ینبغی» و «لا ینبغی» را نیز توجیه کنیم؛ و کراهت دیگر نادر نیست تا بتوان توجیه پیش‌گفته را در موردش مطرح کرد.

فرصت نشد تمام سخنان آیت الله والد در مفاد «لا ینبغی» را جست‌وجو کنم. برای کلاس راهنما، دوستان را به مراجعه به سخنان ایشان دعوت می‌کنیم. مقصودمان از جست‌وجوی سخنان ایشان، مواردی است که پیرامون مفاد این واژه نکته‌ای بیان کرده‌اند نه آن‌که صرفاً نظر خود را بیان نموده و بر اساس آن فتوا داده باشند.

آیت الله والد در یک موضع از سخنانشان، اصل ادعای دلالت «لا ینبغی» بر حرمت را مطرح نموده‌ و شواهدی برای آن ذکر نموده‌اند؛ من نیز در حاشیه، شواهد این ادعا را قدری مفصّل‌تر دنبال کرده‌ام. اینک قصد داریم فرمایش آیت الله وارد را موضوع سخن قرار دهیم.

1.1.1.1- مروری بر فرمایش آیت الله العظمی زنجانی «دام ظلّه» در مفاد «لا ینبغی»

بحث ایشان، پیرامون کنیزی است که مزنیّ‌بها واقع شده است. گفته شده، اگر مالک کنیز بخواهد با او مباشرت کند، نخست باید آن را استبراء کند. متن روایت از این قرار است:ُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَأْتِيَهَا حَتَّى يَسْتَبْرِئَهَا لِلْوَلَد.[2] موضوع روایت، کنیزی است که توسط فرزند مالکش، مزنیّ‌بها واقع شده است. حضرت می‌فرمایند، مالک کنیز، تا زمانی که او را استبراء نکند، حقّ مباشرت ندارد.

آیت الله والد می‌فرماید: البته در این روایت کلمه "لاینبغی" بکار رفته که به عقیده ما اگر قرینه بر خلاف نباشد باید آن را به تحریم حمل کرد. (سپس می‌فرماید) با مراجعه به روایات در می‌یابیم که لاینبغی ظهور در تحریم دارد، مثلاً در باب محرمات احرام، در بسیاری موارد با لفظ «لاینبغی» تعبیر شده است، در جمله « سُبْحَانَ مَنْ لَا يَنْبَغِی التَّسْبِیحُ إِلَّا لَهُ»، لاینبغی به معنای لایجوز است، در حدیث معروف استصحاب جمله «فلیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک» این عبارت به معنای تحریم است، در برخی روایات برای اثبات تحریم به عبارت «لاینبغی» استدلال شده است (می‌فرماید: در برخی روایات، برای اثبات تحریم به «لا ینبغی» استدلال شده است) که از آن استفاده می‌شود که این کلمه به معنای خصوص تحریم است، نه جامع بین تحریم و تنزیه، چون با جامع نمی‌توان برای یک قسم خاص استدلال کرد، مثلاً در روایت حج پیامبر «صلی الله علیه وآله»، در تعلیل این نکته که پیامبر نمی‌تواند احرام حج خود را به عمره تمتع تبدیل کند این جمله آمده است: « لَكِنِّی سُقْتُ الْهَدْيَ وَ لَا يَنْبَغِی لِسَائِقِ الْهَدْيِ أَنْ يُحِلَّ حَتَّی يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ» ... خلاصه با مراجعه به روایات، ما استظهار می‌کنیم که لاینبغی به معنای لایجوز است (پرسش آن است که اگر «لا ینبغی» به معنای «لا یجوز» باشد، طبیعتاً «ینبغی» باید به معنای «یجوز» باشد، حال‌آن‌که «ینبغی» دست‌کم بر استحباب یا رجحان عمل دلالت دارد؟ پاسخ بدین پرسش در این موضوع از فرمایش آیت الله والد نیست. من بیاناتی که به صورت شفاهی از ایشان دریافت کرده بودم را در جلسۀ سابق ذکر کردم. دوستان را دعوت می‌کنم به این‌که در کلمات ایشان جست‌وجو کنند تا روشن شود آیا ایشان در درس‌هایشان به این پرسش، پاسخ گفته‌اند یا خیر. البته ایشان در ادامه می‌فرمایند) ، البته کلمه «لایجوز» هم گاه در مقام بیان حکم اخلاقی بکار رفته، در نتیجه از آن حرمت فقهی استفاده نمی‌شود.(این همان نکته‌ای است که آن را گوشزد نمودیم مبنی بر آن‌که وقتی یک لفظ برای بیان وجوب یا حرمت به کار می‌رود، باید دید در چه مقامی است؟ آیا در مقام بیان حکم فقهی است، یا در مقام بیان حکم شرطی یا اخلاقی است؟ حتی اگر در جایی، صراحتاً از تعبیر وجوب استفاده شود، ممکن است در مقام بیان وجوب فقهی نباشد چون این تعابیر، می‌توانند در مقام‌های مختلفی به کار بروند. ما قصد داریم بگوییم، ظهور بدوی دلیل در مقام بیان حکم فقهی است، و جایی که در مقام بیان حکم فقهی باشد، ظهور در حرمت دارد) در مورد کلمه لاینبغی هم همین گونه است که گاه به قرینه مقام به معنای کراهت می‌باشد، ولی اگر قرینه‌ای در کار نباشد، همچون «لایجوز» حمل بر تحریم می‌گردد.[3]

من در حاشیه، این بحث را قدری مفصّل‌تر دنبال کردم. یکی از نکاتی که در حاشیه بدان پرداختم، پیرامون ادعایی بود که آیت الله والد مطرح نمودند، مبنی بر آن‌که در روایات حجّ، بسیاری از محرّمات احرام، در قالب تعبیر «لا ینبغی» بیان شده است. عبارت حاشیه از این قرار است: برخی از روایات باب حج که در آن لاینبغی به معنای حرمت بکار رفته است: الاحرام من مواقیت خمسه لاینبغی لحاج و لالمعتمران ان یحرم قبلها و لابعدها (کافی ۴: ۳۱۹/۲)، من لبس ثوباً لاینبغی له لبسه ففعل ذلک ناسیاً او ساهیاً او جاهلاً فلاشی‌ء علیه و من فعله متعمداً فعلیه دم ... (و موارد دیگری نیز برای آن ذکر کرده‌ایم).

آدرس این مطلب در کتاب نکاح، درس تاریخ 9/7/1379 است. این آدرس مربوط به نکاح قدیمی است؛ این مطلب را در نکاح جدید مورد جست‌وجو قرار دهید و ببینید آیا نکتۀ جدیدی در آن وجود دارد یا خیر.

نکتۀ دیگری که آیت الله والد ادعا نمودند، آن است که در روایت وَ لَكِنِّي سُقْتُ الْهَدْيَ وَ لَا يَنْبَغِي لِسَائِقِ الْهَدْيِ أَنْ يُحِلَّ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّه[4] برای اثبات تحریم، به تعبیر «لا ینبغی» استدلال شده است. در حاشیه بدین نکته اشاره شده است که استدلال امام علیه السلام، از نوع قیاس شکل اوّل است. پیامبر گرامی صلوات الله علیه و آله، قصد دارند این مطلب را اثبات کنند که «الاحلال، قبل بلوغ الهدی محلّه، حرامٌ لی». «حرامٌ لی» که در نتیجه، محمول واقع شده، در کبری باید تکرار شده باشد. اگر «لا ینبغی» دالّ بر حرمت نباشد، این قیاس، حرمت را نتیجه نمی‌دهد. در قیاس شکل اول، موضوع صغری، در نتیجه نیز موضوع واقع می‌شود؛ و محمول کبری در نتیجه محمول واقع می‌شود؛ و حدّ وسط که در صغری محمول، و در کبری موضوع است، در نتیجه حذف می‌شود. حدّ وسط در کلام حضرت «سائق الهَدی» است که در نتیجه حذف شده است.

من در پانوشت، نمونه‌هایی از دلالت «لا ینبغی» بر حرمت را مثال آورده‌ام. اینک به یک نمونه اشاره می‌کنیم که شاید از سائر موارد، روشن‌تر باشد: عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا يَنْبَغِي نِكَاحُ أَهْلِ الْكِتَابِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ أَيْنَ تَحْرِيمُهُ قَالَ قَوْلُهُ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ.[5] امام باقر علیه السلام، فرمودند: «لا ینبغی» و زراره پرسید «من أین تحریمه». پرسش زراره، گویای آن است که زراره، از تعبیر «لا ینبغی» حرمت فهمیده است و حضرت نیز دلیل تحریم را بیان فرمودند. این مطلب، گواه بر آن است که «لا ینبغی» به روشنی دالّ بر حرمت است. دوستان را به مراجعه به سائر موارد ذکر شده در پانوشت دعوت می‌کنم.

موارد کاربرد «لا ینبغی» در حرمت، فراوان است. اینک قصد داریم موارد دیگری از کاربرد «لا ینبغی» در حرمت که قدری متفاوت است و شاید در فضای غیر فقهی صادر شده را ذکر کنیم. در چند موضع از کتاب وقعة صفّین، تعبیر «لا ینبغی» به کار رفته است.

در وقعة صفّین، صفحۀ 201 از اشخاصی سخن به میان آمده است که از طرف معاویه، به عنوان پیام‌آور، خدمت حضرت امیر علیه السلام می‌رسند. حضرت امیر علیه السلام، آنان را تخطئه نموده و می‌فرماید: ِ فَعَجِبْنَا لَكُمْ وَ لِإِجْلَابِكُمْ مَعَهُ وَ انْقِيَادِكُمْ لَهُ (مایۀ تعجّب است که شما با معاویه همراه شدید) وَ تَدَعُونَ أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ ص الَّذِينَ لَا يَنْبَغِي لَكُمْ شِقَاقُهُمْ وَ لَا خِلَافُهُمْ وَ لَا أَنْ تَعْدِلُوا بِهِمْ أَحَداً مِنَ النَّاسِ.

مورد دیگرش در صفحۀ 144 آمده است که اهل مدائن به حضرت امیر علیه السلام هدیه می‌دهند و حضرت آن را ردّ می‌کنند. سپس اهل مدائن می‌گویند ما درمیان شما، موالی و آشنایانی داریم که قصد داریم به آنان هدیه بدهیم. حضرت می‌فرمایند کلّ عرب، موالی و آشنایان شما هستند و هدیۀ شما را نمی‌خواهیم. عبارت مورد نظر، از این قرار است: قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ لَنَا مِنَ الْعَرَبِ مَوَالِيَ وَ مَعَارِفَ فَتَمْنَعُنَا أَنْ نُهْدِيَ لَهُمْ وَ تَمْنَعُهُمْ أَنْ يَقْبَلُوا مِنَّا؟(آیا اجازه نمی‌دهید به دوستان و آشنایان خود هدیه بدهیم و آنان هدیه را از ما قبول کنند؟) قَالَ: «كُلُّ الْعَرَبِ لَكُمْ مَوَالٍ وَ لَيْسَ يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَقْبَلَ هَدِيَّتَكُمْ وَ إِنْ غَصَبَكُمْ أَحَدٌ فَأَعْلِمُونَا» (گویا حضرت می‌خواهند بفرمایند، شما ذاتاً نمی‌خواهید چنین کاری بکنید بلکه به جهت آن است که احساس زور می‌کنید و یا به جهت آن است که خود را برتر می‌دانید) قَالُوا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّا نُحِبُّ أَنْ تَقْبَلَ هَدِيَّتَنَا وَ كَرَامَتَنَا (می‌گویند ما کریم هستیم و دوست داریم کرامتمان پذیرفته شود؛ گویا نوعی خودبرتربینی داشتند) (قَالَ لَهُمْ: «وَيْحَكُمْ نَحْنُ أَغْنَى مِنْكُمْ فَتَرَكَهُمْ ثُمَّ سَارَ.» حضرت می‌فرمایند ما از شما بی‌نیازتریم. گویا اهل مدائن قصد داشتند با حالت تحقیرآمیز هدیه بدهند. چون عرب‌ها از جهت ثروت، با فارس‌ها قابل مقایسه نبودند لذا از عرب‌ها، با تعبیر «یک مشت عرب پابرهنه» یاد می‌کردند که به فقر و تنگدستی عرب‌ها اشاره دارد).

«لا ینبغی» در این عبارت، بر تحریم نیز دلالت دارد چون ناظر به هدیه دادنی است که به جهت خودبرتربینی و تحقیر مسلمانان، و یا به جهت احساس زور است. هدیه‌ای که از روی رضایت نباشد و گویا به دلیل ترس از کشته شدن بوده است، قبولش جائز نیست؛ همچنین هدیه‌ای که از روی تحقیر و خودبزرگ‌بینی نسبت به مسلمانان انجام شود، قبولش جائز نیست.

مورد دیگر، در صفحۀ 150 آمده است که حضرت امیر علیه السلام می‌فرمایند خلافت، حقّ کسانی است که سوابق و فضائل دینی و اسلامی دارند، و دیگران حقّ ندارند با کسانی که حقّ خلافت دارند مقابله کنند: ْ فَلَا يَنْبَغِي لِمَنْ لَيْسَتْ لَهُ مِثْلُ سَوَابِقِهِمْ فِي الدِّينِ وَ لَا فَضَائِلِهِمْ فِي الْإِسْلَامِ أَنْ يُنَازِعَهُمُ الْأَمْرَ الَّذِي هُمْ أَهْلُهُ وَ أَوْلَى بِهِ فَيَحُوبَ بِظُلْمٍ (منازعه با صاحبان حقّ خلافت، ظلم است) وَ لَا يَنْبَغِي لِمَنْ كَانَ لَهُ عَقْلٌ أَنْ يَجْهَلَ قَدْرَهُ وَ لَا أَنْ يَعْدُوَ طَوْرَهُ وَ لَا أَنْ يُشْقِيَ نَفْسَهُ بِالْتِمَاسِ مَا لَيْسَ لَهُ(کاملاً روشن است که می‌خواهد بفرماید چنین حقّی ندارند و واجب است همراهی کنند).

بار دیگر یادآور می‌شویم که مفهوم «ینبغی» دقیقاً مرادف وجوب نیست. در این مثال‌ها، اصل وجوب مسلّم دانسته شده، و گفته شده، عقل انسان، تقبیح می‌کند و شایسته نمی‌داند که انسان چنین کاری بکند.

در جلسۀ آینده به توضیح بیشتر این مطلب خواهیم پرداخت.

در جلسۀ آینده، پیرامون تعبیر «یصلح» و «لا یصلح» نیز سخن خواهیم گفت. پیش‌تر گفتیم مرحوم نراقی در عوائد الایام[6] ، پیرامون «لا یصلح» و «یصلح» مثالی می‌آورند و از مدلولشان بحث می‌کنند. هم کلام ایشان و هم کلمات سائر علماء پیرامون «یصلح» و «لا یصلح» را ملاحظه کنید.


[1] مباحث الألفاظ ج۲، دلالة الجملة الخبریة المستعملة فی مقام الطلب علی الوجوب، ص۱۹۸.
[2] وسائل الشيعة، ج‌21، ص: 168، ح26808.
[3] نکاح (تقریرات)، ۷۹-۸۰، جلسه ۲۳۴ - ازدواج با زانی و زانیه، ص85-87؛ کتاب الصوم (شبیری)، جلد: ۵، صفحه 465-۴۶۶.
[4] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌4، ص: 246، ح4.
[5] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌5، ص: 358، ح7.
[6] عوائد الايام في بيان قواعد الاحكام و مهمات مسائل الحلال و الحرام، ص: 241.